۳ فروردین ۱۴۰۴ - ۰۴:۵۸
از جهل تا دانایی: سفرِ عقل در پرتو اسلام

جمله ای دارند امیرالمومنین که در نهج البلاغه است و من مدت ها پیش ذهنم متوجه این مطلب شده بود و شواهدی هم برایش جمع کرده ام. می فرمایند: علم دو علم است: یکی علم شنیده شده یعنی فراگرفته شده و از خارج، و دیگر علم مطبوع.

خبرگزاری بین المللی اهل بیت علیهم السلام ابنا- بحث ما درباره تعلیم و تربیت در اسلام است. تعلیم و تربیت، بحث ساختن افراد انسانهاست. یک مکتب که دارای هدفهای مشخص است و مقررات همه جانبه‌ای دارد و به اصطلاح سیستم حقوقی و سیستم اقتصادی و سیستم سیاسی دارد، نمی‌تواند یک سیستم خاص آموزشی نداشته باشد؛ یعنی مکتبی که می‌خواهد در مردم طرحهای خاص اخلاقی، اقتصادی، سیاسی را پیاده کند بالاخره اینها را برای انسانها می‌خواهد، اعم از اینکه هدف فرد باشد یا جامعه، که این خود مسئله‌ای است که در همین جا باید بحث بشود.
اگر هدف جامعه باشد، بالاخره این افراد هستند که به وسیله آنها باید این طرحها پیاده شود. افراد باید آموزش ببینند وطوری پرورش پیدا کنند که همین طرحها را در اجتماع پیاده کنند.
اگر هدف فرد باشد نیز بدیهی است که آموزش و پرورش افراد ضروری است. در اسلام هم اصالت فرد محفوظ است و هم اصالت اجتماع، یعنی فرد خودش خالی از اصالت نیست.
اینجاست که ما باید با اصول تعلیم و تربیت اسلامی آشنا بشویم.

اولا آیا اسلام برای مسئله تعلیم به عنوان آموزش دادن و آگاهی دادن اهمیتی قائل است یا نه؟ و به عبارت دیگرآیا اسلام عنایتی به پرورش عقل و فکر انسان دارد یا چنین عنایتی ندارد؟  این همان مسئله علم است که از قدیم میان علما مطرح بوده؛ هم اصل مطلب که اسلام دینی است که به علم دعوت کرده است، و هم خصوصیات آن که آن علمی که اسلام به آن دعوت کرده است چه علمی است، که افرادی نظیر غزالی، فیض و دیگران در این زمینه بحث کردند.
 و از نظر تربیت و پرورش هم که مقررات اخلاقی اسلام، همه مقررات پرورشی انسان هاست که انسانی که اسلام می خواهد پرورش بدهد، انسان نمونه اسلام چگونه انسانی است و مدل آن انسان چگونه مدلی است؟ البته مسائل دیگری هم در اینجا هست که مربوط به کیفیت اجرای مطلب است؛ یعنی هدف ها مشخص، ولی برای تربیت انسان از چه روشی باید استفاده کرد؟
 یعنی تا چه اندازه ملاحظات روانی در تعلیمات اسلامی منظور شده است؟ مثلا در تعلیم و تربیت کودک چه دستورهایی رسیده و در آن دستورها چقدر واقع بینی و ملاحظات روانی رعایت گردیده و در گذشته، تعلیم و تربیت های قدیمی ما چقدر منطبق با تعلیمات اسلامی بوده و چقدر نبوده و تعلیم و تربیت های امروز ما چقدر منطبق است؟

 پرورش عقل

 مسئله اول که باید بحث کنیم همان مسئله پرورش عقل و فکر است. در اینجا ما دو مسئله داریم: یکی مسئله پرورش عقل و دیگر مسئله علم.

 مسئله علم همان آموزش دادن است. تعلیم عبارت از یاد دادن. از نظر تعلیم متعلم فقط فراگیرنده است و مغز او به منزله انباری است که یک سلسله معلومات در آن ریخته می شود. ولی در آموزش، کافی نیست که هدف این باشد امروز هم این را نقص می شمارند که هدف آموزگار فقط این باشد که یک سلسله معلومات، اطلاعات و فرمول در مغز متعلم بریزد آنجا انبار بکند و ذهن او بشود مثل حوضی که مقداری آب در آن جمع شده است. هدف معلم باید بالاتر باشد و آن این است که نیروی فکری متعلم را پرورش و استقلال بدهد و قوه ابتکار او را زنده کند، یعنی کار معلم در واقع آتش گیره دادن است. فرق است میان تنوری که شما بخواهید آتش از بیرون بیاورید و در آن بریزید تا این تنور را داغ کنید، و تنوری که در آن هیزم و چوب جمع است، شما آتش گیره از خارج می آورید، آن قدر زیر این چوب ها و هیزم ها آتش می دهید تا خود این ها کم کم مشتعل بشود و تنور با هیزم خودش مشتعل گردد.
چنین به نظر می رسد که آن جا که راجع به عقل و تعقل در مقابل علم و تعلم بحث می شود، نظر به همان حالت رشد عقلانی و استقلال فکری است که انسان قوه استنباط داشته باشد.

 دو نوع علم

 جمله ای دارند امیرالمومنین که در نهج البلاغه است و من مدت ها پیش ذهنم متوجه این مطلب شده بود و شواهدی هم برایش جمع کرده ام.
 می فرمایند: علم دو علم است: یکی علم شنیده شده یعنی فراگرفته شده و از خارج، و دیگر علم مطبوع.(1)

 علم مطبوع یعنی آن علمی که از طبیعت و سرشت انسان سرچشمه می گیرد، علمی که انسان از دیگری یاد نگرفته و معلوم است که همان قوه ابتکار شخص است.
 بعد می فرماید: علم مسموع اگر علم مطبوع نباشد فایده ندارد، و واقعا هم همین جور است. این را در تجربه ها درک کرده اید؛ افرادی هستند که اصلا علم مطبوع ندارند. منشا آن هم اغلب سو تعلیم و سو تربیت است نه اینکه استعدادش را نداشته اند تربیت و تعلیم جوری نبوده که آن نیروی متبوع او را به حرکت درآورد و پرورش بدهد.

 سیستم آموزشی قدیم و پرورش عقل

 اغلب سیستم آموزشی قدیم خودمان هم همین جور بوده. شما می بینید که افرادی حال یا به علت نقص استعداد و یا به علت نقص تعلیم و تربیت نسبت به آن معلوماتی که آموخته اند درست حکم ضبط صوت را دارند. کتابی را درس گرفته خیلی هم کار کرده خیلی هم دقت کرده درس به درس حفظ کرده و نوشته و یاد گرفته بعد مثلا درس شده و می خواهد همان درس را بدهد.

آنچه که در این کتاب و در حاشیه شرح آن بوده، همه را مطالعه کرده است و از استاد فرا گرفته است هرچه شما راجع به این متن و این شرح و این حاشیه بپرسید خوب جواب می دهد. اما یک ذره پایتان را آن طرف تر بگذارید او دیگر لنگ است. معلوماتش فقط همین مسموعات است و اگر مطلب دیگری در جای دیگر باشد که او بخواهد از این مایه های معلومات خودش آنجا نتیجه گیری بکند، عاجز است و بلکه من دیده ام افرادی را که بر ضد آنچه که اینجا یاد گرفته اند آنجا قضاوت می کنند. و به خاطر همین شما می بینید که یک عالم، مغزش جاهل است. عالم است ولی مغزش مغز جاهل است. عالم است یعنی خیلی چیزها را یاد گرفته، خیلی اطلاعات دارد ولی آنجا که شما مسئله ای خارج از حدود معلوماتش طرح می کنید، می بینید که با یک عوام صددرصد عوام طرف هستید. آنجا که می رسد یک عوام مطلق از آب درمی آید.


پی نوشت:

1-حکمت331

منبع:

کتاب تعلیم و تربیت در اسلام-شهید مطهری(ره)-ص17

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha