۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۱۳:۲۰
فراتی: بعد از انقلاب شاهد ظهور دانش‌های سیاسی حوزوی هستیم/ بابایی: درباره خدمات و پیشرفت‌های حوزه دچار حجاب معاصرت هستیم

به‌مناسبت یکصدمین سالگشت بازتاسیس حوزه علمیه قم، نشست ویژه «تحول دانش حقوق و سیاست در حوزه علمیه» در خبرگزاری ابنا برگزار شد.

به گزارش خبرگزاری اهل‌بیت(ع) ـ ابنا ـ به‌مناسبت یکصدمین سالگشت بازتاسیس حوزه علمیه قم، نشست ویژه «تحول دانش حقوق و سیاست در حوزه علمیه» در خبرگزاری ابنا برگزار شد.

در این نشست دکتر عبدالوهاب فراتی عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و دکتر قاسم بابایی دبیر قطب علمی فلسفه دین اسلامی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به ارائه بحث پرداختند.

متن کامل بیانات دکتر فراتی و دکتر بابایی به شرح زیر است:

در ابتدای این نشست دکتر فراتی اظهار داشت:

بسم الله الرحمن الرحیم

عرض سلام، ادب و احترام به دوستان حاضر در جلسه دارم. همچنین درود و سلام دارم بر روح پاک احیاگر حوزه‌ی علمیه‌ی قم، مرحوم شیخ عبدالکریم حائری که این ایام سالروز بنای حوزه‌ی علمیه‌ی قم در سده‌ی اخیر است.

ما وقتی از پدیده‌ای به نام دانش سیاسی در حوزه بحث می‌کنیم طبیعتاً با این پرسش مواجه می‌شویم که آیا این دانش تباری در تاریخ و پیشینه‌ی حوزه‌های علمیه داشته یا نداشته است؟ امروزه مطالعات انجام شده نشان می‌دهد که ما در سده‌ی اخیر و به ویژه در سال‌های قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، اساساً دانش مستقلی به نام دانش سیاسی که مورد توجه حوزویان قرار گرفته باشد نداشتیم و اساساً این عنوان یعنی دانش سیاسی و رواج دانش سیاسی در حوزه‌های علمیه، محصول سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران است.

ما وقتی تحولات دانشی در حوزه‌ی علمیه‌ی قم را طی سال‌های قبل از انقلاب مرور می‌کنیم، متوجه می‌شویم آنچه که در آن سال‌ها وجود داشته، نه چیزی به نام دانش سیاسی، بلکه چیزی به نام مباحث سیاسی بوده است. مباحث سیاسی به این معنا که هرازگاهی یک منبری در مناسبتی، در مکان و زمان خاصی به طرح برخی از مباحث سیاسی می‌پرداخت و یا برخی از طلاب نویسنده در برخی از مکتوبات شخصی خودشان و یا در برخی از مجلات به بررسی برخی از مباحث سیاسی می‌پرداختند.

*قبل از انقلاب بحثی به نام دانش سیاسی در مطالعات حوزویان نداریم

به همین دلیل شما اگر متون بر جای مانده‌ی سال‌های قبل از پیروزی انقلاب از دوره‌ی شیخ عبدالکریم حائری تا پایان دوره‌ی پهلوی را بررسی کرده باشید متوجه می‌شوید که اساساً ما هیچ نشانه‌ای از بروز و ظهور رشته، گرایش، شاخه و بحثی به نام دانش سیاسی در مطالعات حوزویان نداریم و هر چه هست یک‌سری بحث‌های پراکنده تحت عنوان مباحث سیاسی قابل رهگیری یا ردگیری است.

ویژگی دوم مباحث سیاسی در سال‌های قبل از پیروزی انقلاب یا دوره‌ی اول حوزه تا قبل از انقلاب، سادگی بحث‌های سیاسی در قم است. به این معنا که تصویری که روحانیت و حوزه‌های علمیه از بحث‌های سیاسی داشتند خیلی بسیط و ساده بود. برای نمونه شما وقتی به آثاری که از شهریور 20 به این سو در باب سیاست اشاراتی داشته‌اند نگاه کنید، متوجه می‌شوید که تصویر آن‌ها از آنچه که در باب دولت، حکومت و عدالت اجتماعی مطرح می‌کردند خیلی بسیط و ساده است. آن‌ها تصور می‌کردند که حکومت به معنای جابه‌جایی یک فرد در رأس قدرت است یا قدرت یک ساختار بسیطی دارد و اداره‌ی جامعه خیلی راحت است و به راحتی می‌توان با یک انقلاب، ساختاری را به‌هم ریخت و ساختار جدیدی تأسیس کرد. تصویری که از بحث عدالت اجتماعی داشتند همان بحث‌های سنتی عدالت اجتماعی بود. یا بحث‌هایی که در مورد آزادی مطرح می‌کردند، تصویرشان از آزادی، تصویرشان از دمکراسی و تصویرشان از خیلی از مسائل مربوط به حکومت، تصویر ساده و بسیطی بود که هیچ اشاره‌ای به پیچیدگی‌هایی که امروز حکومت‌داری با آن مواجه است، نداشت.

*بحث‌های روحانیون قبل از انقلاب درباره سیاست به شدت پراکنده بود

ویژگی سوم این است که بحث‌هایی که روحانیون و طلاب در سال‌های قبل از پیروزی انقلاب در باب سیاست می‌کردند، ضمن این‌که دانشی نبود و ضمن این‌که بسیط و ساده بود، به شدت پراکنده بود. پراکنده به این مفهوم که در ابواب مختلفی از فقه، بحث از مسائل یا مباحث سیاسی می‌کردند ولی اگر آن‌ها را تجمیع می‌کردید، موجب یک ساختار دانشی یا یک بحث کامل نمی‌شد. برای مثال، در باب زکات اشاره به یک بحث سیاسی می‌کردند بدون این‌که مبنا داشته باشند. در بحث جهاد بحث سیاسی می‌کردند، در بحث ولایت بحث سیاسی می‌کردند و در باب امر به معروف یک بحث سیاسی می‌کردند ولی ممکن بود که این‌ها بر اساس مبانی مختلفی شکل می‌گرفت و ما نمی‌توانستیم این‌ها را در یک پکیج کامل جمع کنیم و بگوییم که از دل این‌ها یک نظریه‌ای تولید شده که این نظریه می‌تواند ناظر به اداره یا تدبیر امور نوعیه یا جامعه شود.

به همین دلیل بحث به شدت پراکنده بود و مجتهد یا مرجع بدون توجه به بحثی که در فلان باب فقهی کرده، بحث دیگری را در باب دیگری مطرح می‌کرد. طبیعتاً این سه ویژگی که به آن‌ها اشاره کردم از مختصات بحث‌های سیاسی حوزویان از عصر آقای حائری تا پایان پیروزی انقلاب است.

*تحول دیدگاه روحانیت به مباحث سیاست

انقلاب که در ایران پیروز شد، اتفاق بزرگی که افتاد این بود که انقلاب اسلامی یک داعیه‌ی بسیار بزرگی داشت و آن هم این بود که انقلاب تصمیم گرفته بود که زندگی سیاسی را بر اساس نشانه‌های نص یا سیگنال‌های نصوص اسلامی مفهوم‌بندی کند. طبعاً متصدی یا متولی این کار هم روحانیت بود و روحانیت برای این‌که مدنیت بعد از انقلاب را از مدنیت سکولار جدا کند، مجبور بود زندگی سیاسی را بر اساس نشانه‌های نص مفهوم‌بندی کند. همین تلاش سبب شد که بحث‌های گذشته‌ی روحانیت در باب سیاست که اولاً خصلت دانشی نداشت، ثانیاً به شدت ساده‌انگارانه بود و ثالثاً به شدت پراکنده و متشتت بود، را وارد یک دوره‌ی جدیدی کند که این سه ویژگی را نداشته باشد. یعنی به بحث‌ها به گونه‌ای توجه کرد که روحانیت متوجه می‌شد یا این را دریافته بود که نمی‌تواند به سادگی از کنار مفاهیم زندگی سیاسی عبور کند، آزادی یک مفهوم پیچیده است، دمکراسی یک مفهوم پیچیده است و حکومت اسلامی هم پیچیده‌تر از همه است و باید به آن توجه کامل‌تری کند. به همین دلیل از این دوره به بعد ما در درون حوزه‌های علمیه شاهد تحول بزرگی هستیم که گفت‌وگوهای سیاسی روحانیت از آن سه ویژگی قبل از انقلاب وارد یک دوره‌ی جدیدی می‌شود که این سه ویژگی را ندارد.

به ویژه این‌که اگر در سال‌های قبل از انقلاب، روحانیت بحثی درباره‌ی سیاست می‌کرد، این بحث را ذیل همان دانش‌های عام حوزوی مطرح می‌کرد. اگر بحثی در فقه مطرح می‌شد، آن را در ذیل کلان همان فقه مطرح می‌کرد. اگر بحث سیاسی در حوزه‌ی فلسفه‌ی سیاسی انجام می‌گرفت، ذیل همان فلسفه‌ی عام بحث می‌کرد. اگر یک بحث سیاسی در حوزه‌ی کلام داشت، آن را ذیل کلام اسلامی بحث می‌کرد و یا در اخلاق هم همین‌طور بود. اما اتفاق بزرگی که از سال‌های پس از پیروزی افتاد این بود که این بحث‌ها ضمن این که از سادگی به سمت پیچیدگی، از پراکندگی به سمت انضباط و انسجام پیش می‌رفت، میل به استقلال از دانش‌های عام هم به خود پیدا می‌کرد. یعنی تلاش کرد که بحث‌های سیاست ذیل فقه را تحت یک دانش مستقلی به نام فقه سیاسی مطرح کند. بحث‌های فلسفه درباره‌ی سیاست را ذیل یک دانش مستقلی به نام فلسفه‌ی سیاسی اسلامی بحث کند، کلام سیاسی یا اخلاق سیاسی بحث کند. به همین رویه که پیش رفت حوزه متوجه شد که شاخه‌ها یا رشته‌های مستقل دانشی در باب سیاست را تولید کرده که امروزه متن دارد، دانشکده دارد، مؤسسه دارد، گروه پژوهشی دارد، دانشجو دارد و می‌تواند از حیثیت دانشی این شاخه‌های مستقل دفاع کند.

این اتفاقی بود که در سال‌های بعد از پیروزی انقلاب افتاد و به نظر من محصول بزرگ انقلاب در حوزه‌ی تحول دانشی، ظهور شاخه‌های مستقل دانشی از ذیل سیطره‌ی دانش‌های عام حوزوی بود که مستقیماً به سیاست می‌پرداخت. خب این تحول، تحول بزرگی بود که به نظر من ما هیچ نشانه‌ای از وجود چنین دانش‌ها یا شاخه‌ها یا رشته‌های مستقل دانش سیاسی در حوزه‌های قبل از انقلاب نداریم.

فکر می‌کنم این مرور خیلی کلی و کلانی به بحث‌های سیاست در حوزه بود. البته این بحث‌هایی که من مطرح کردم با آن بحث‌هایی که ممکن است در ذهن شما شکل بگیرد که آیا روحانیت فعالیت سیاسی داشت؟ آیا روحانیت داعیه‌ی سیاسی داشت؟ آیا روحانیت وارد مبارزه‌ی سیاسی شده بود؟ آیا روحانیت سخنرانی سیاسی می‌کرد یا نمی‌کرد؟ اصلاً ربطی به آن موضوع ندارد و ما الان به بحث سیاست نگاه دانشی داریم که طبعاً بحث‌هایی که عرض کردم را هم نادیده نمی‌گیرم. ضمن توجه به آن بحث‌ها نکته‌ای که در اینجا وجود دارد این است که چیزی به نام دانش سیاسی در سال‌های قبل از پیروزی انقلاب از دوره‌ی مرحوم حائری تا سال 57 نداریم، آنچه که هست مباحث سیاسی است، آنچه که امروزه از آن تحت عنوان دانش سیاسی در حوزه‌های شیعی یا در حوزه‌ی علمیه‌ی قم بحث می‌کنیم محصول تحولات به وجود آمده‌ی سال‌های پس از پیروزی انقلاب است.

یکی از حضار: یک سؤال دارم؛ کتاب‌هایی که در بحث ولایت فقیه نوشته شده چطور است؟ مثلاً کتاب الولایه‌ای که در فقه نوشته می‌شود، این‌ها هم زمینه‌ساز آن ساختار دانشی هستند یا نه؟ احکام سلطانیه به نوعی گسترش دانش سیاسی بود.

دکتر فراتی: باز هم عرض کردم که مباحث ولایت فقیه را ذیل همان فقه عام بحث می‌کردند و احکام السلطانیه یا سیاست‌نویسی هم جزء سنت‌های حوزوی نیست. این‌ها دلیل بر این است که ما چیزی به عنوان دانش سیاسی در سال‌های قبل از انقلاب نداریم. عقب‌تر هم که بروید، مثلاً وقتی مرحوم ملا احمد نراقی ولایت فقیه را در قاعده‌ی 52 بحث می‌کند، امتداد بحث‌های عام خودش در فقه است. وقتی این‌ها که به متعاقدین رسیدند، حالا گفتند که پس خوب است از ولایت فقیه هم بحث کنیم. آن دیگر حیثیت مستقلی ندارد.

ـ طرداً للباب که بحث نکرده‌اند.

دکتر فراتی: نه، بحث طرداً للباب نیست، بحث این است که آن بحث، هویت مستقلی تحت عنوان دانش سیاسی ندارد. این هویت‌های مستقل، این رشته‌های مستقل و این گفتگوهای مستقل که روش‌شناسی خاص و سرفصل خاص داشته باشد و یک هویت جدید می‌دهد، متعلق به دوره‌های اخیر است و اساساً ما در آن دوره چیزی به این اسم نداریم.

در ادامه دکتر قاسم بابایی اظهار داشت:

بسم الله الرحمن الرحیم

خدمت عزیزانی که در جلسه هستند و خدمت استاد بزرگوارم جناب آقای فراتی عرض سلام، ادب و احترام دارم.

من سعی می‌کنم روش بحثم به این شکل باشد که در بخش اول به صورت عام مباحث کلی را مطرح کنم و در بخش دوم به صورت جزئی وارد خود نظام حقوقی شوم.

من ابتدا سه مقدمه را عرض کنم و بعد وارد بحث شوم. الحمدلله حوزه‌های علمیه به برکت انقلاب اسلامی و قبل از آن به برکت و همت علمای بزرگوار، کارنامه‌ی درخشانی در زمینه‌ی علوم مختلف دارد. شما ملاحظه کنید استاد مطهری در کتاب فلسفه‌ی خودش در منظومه عنوان می‌کند که قبل از این‌که فلسفه وارد جهان اسلام شود، 200 مسئله داشت و وقتی وارد جهان اسلام شد به برکت علما و تلاش‌های آنان، از 200 مسئله به 700 مسئله رسید. این‌ها پایه‌ها و قدم‌هایی است که حوزه‌ی علمیه در زمینه‌ی علوم مختلف برداشت و الان وقتی همین فلسفه را بعد از انقلاب اسلامی ملاحظه می‌کنید، از فلسفه‌های مطلق به سمت فلسفه‌های مضاف حرکت کرده که برونداد فلسفه‌های مضاف را در علوم مختلف می‌توانیم مشاهده کنیم.

*درباره پیشرفت‌های حوزه دچار حجاب معاصرت هستیم

اما سه نکته قابل طرح است. اولین نکته این است که اگر ما بخواهیم خدمات حوزه‌های علمیه را مطرح کنیم، معمولاً دچار حجاب معاصرت هستیم. یعنی الان که در این موقعیت هستیم، برونداد و خدمات حوزه‌ی علمیه خودش را نشان نمی‌دهد ولی وقتی از اینجا فاصله‌ی زمانی می‌گیرید، تازه اثرات خودش را نشان می‌دهد.

کلاوزویتس نویسنده‌ای است که معمولاً درباره‌ی جنگ کتاب می‌نویسد. او کتاب مشهوری به نام درباره‌ی جنگ دارد. کلاوزویتس در مقدمه عنوانی دارد که عنوان زیبایی است. او عنوان می‌کند که ما دو گونه کتاب داریم، بعضی کتاب‌ها همان زمانی که چاپ می‌شوند وارد بازار می‌شوند و در یک رونق خاصی قرار می‌گیرند و استقبال می‌شوند، اما چون عمق ندارند، بعد از مدت زمانی فروکش می‌کنند. اما بعضی کتاب‌ها هستند که تا زمانی که خود مؤلف زنده است، شناخته شده نیست، اما بعد از مرگ مؤلف تازه خودش را نشان می‌دهد و به عنوان یک اثر تاریخی ماندگار می‌شود. برای نمونه حافظ را ملاحظه کنید، تا زمانی که خود حافظ زنده بود شناخته شده نبود ولی بعد از مرگش تازه آثارش شناخته شد. ملا صدرا وقتی کتاب شواهد الربوبیه و آخرین کتابش را می‌نویسد، در عصر خودش دچار حجاب معاصرت بود ولی بعد از رحلتش مکتب صدرایی خودش را نشان داد. حوزه‌های علمیه هم به همین شکل هستند، یعنی وقتی ما در این فضا قرار داریم، شاید آن بروندادهای فعالیت‌های حوزه در علوم مختلف خودش را نشان نمی‌دهد و بعد از مدت‌ها یقیناً اثرش را نشان خواهد داد.

نکته‌ی دومی که در همین فضا می‌خواهم مطرح کنم این است که ما تحول دانش حقوق و سیاست در حوزه‌ی علمیه در ایران و جهان اسلام را مطرح می‌کنیم. به قول برخی از بزرگان، شما باید سه فاکتور را درباره‌ی ایران ملاحظه کنید که باعث شده ایران در منطقه و حوزه‌های علمیه‌ی تشیع در جهان اسلام ویژگی‌های خاص خود را داشته باشد که مرحوم فیرحی در کتاب مفهوم قانون هم به این مسئله اشاره کرده است. اولین نکته موقعیت ایران است. موقعیت ایران در مقایسه با کشورهای جهان اسلامی به این شکل است که کشور ایران نه جزء کشورهای عربی حساب می‌شود، چون زبانش فارسی است و نه خارج از آن‌ها حساب می‌شود. مرحوم طباطبایی عنوان می‌کرد که ایران جزیره‌ای واقع در درون جهان اسلام و بیرون از جهان اسلام است. کشور انگلستان را مثال می‌زد که انگلستان جزء کشورهای اروپایی نبوده و کشور اروپایی نیست. این موقعیت ایران باعث می‌شود که دانش در ایران هم در داخل کشور و هم خارج از آن، پیشرفت و رشد دیگری داشته باشد.

*به برکت تشیع، علوم در ایران گسترش پیدا کرد

موقعیت دیگری که تشیع و حوزه‌های علمیه را متفاوت از دیگران می‌کند بافت شیعی در جهان اسلام و در ایران است که بعد از دوره‌ی صفویه وقتی تشیع به عنوان مذهب رسمی اعلام شد، به برکت تشیع، علوم گسترشی پیدا کرد که شما در کشورهای عربی شاهد این موضوع نیستید.

نکته‌ی سومی که می‌خواهم بگویم پاشنه آشیل یا تکمیل کننده‌ی همین است، بحث وقوع انقلاب اسلامی ایران است. انقلاب اسلامی زمینه‌های خفته را مهیّا و استعدادهای بالقوّه را شکوفا کرد و علوم در حوزه‌های علمیه به گونه‌ی دیگری رشد کرد.  

نکته‌ی دیگری که در این زمینه ملاحظه می‌کنیم این است که ما وقتی 100 سالگی حوزه را مطرح می‌کنیم، مستحضرید تقسیم‌بندی‌هایی که معمولاً در مورد ادوار تاریخی در یک کشور انجام می‌شود به دو شکل است. برای مثال، وقتی شما مفهوم قانون را در جهان غرب ملاحظه می‌کنید به سه دوره‌ی کلاسیک، مدرن و پست‌مدرن تقسیم‌بندی می‌کنند و در آنجا نظام حقوقی را در این سه دوره مطرح می‌کنند. در دوره‌ی کلاسیک، امثال اندیشه‌های ارسطو و آگوستین هست که قانون را الهی می‌دانستند. در دوره‌های مدرن عقلانیت خودبنیاد شکل می‌گیرد، قانون رنگ سکولار می‌گیرد و دوره‌ی پست مدرنی که ما هستیم، دوباره یک شیفت پارادایمی پیدا می‌کند. در جهان اسلام هم وقتی ملاحظه کنید تقسیم‌بندی به این شکل دارد که باعث می‌شود بحث ما یک دیسیپلین خاصی پیدا کند. ما جهان اسلام را به دوره‌ی پیشامشروطه، مشروطه، پسامشروطه و انقلاب اسلامی تقسیم‌بندی می‌کنیم. لذا وقتی شما نظام حقوقی را در همین دوران مطرح می‌کنید، جغرافیای بحث شما مشخص می‌شود. پیشامشروطه 346 سال طول کشید که دوره‌ی اول عصر صفویه تا انتهای پادشاهی محمد قاجار، یعنی از 1226 تا 1251 است. می‌گویند این دوره‌ای است که رویکرد سنتی به مفهوم قانون و نظام قانونی داشته‌ایم. دوره‌ی دوم پیشامشروطه انتهای محمدرضا شاه تا حکومت قاجاریه است. در این دوره‌ی پیشامشروطه که بحث را مطرح می‌کنیم نظام حقوقی و مفهوم قانون به سبب آمیختگی با دین، باعث شد که این‌همانی بین قانون و شریعت مطرح شود.

دوره‌ی دوم دوره‌ی مشروطه است که از 1304 تا 1285 است. در دوره‌ی مشروطه به سبب آشنایی ایرانیان با جهان خارج، حاکمیت ملی، مفهوم قانون و نظام حقوقی دچار تحول شد. در این دوره وقتی ملاحظه می‌کنید دیگر نگاه سنتی به دین وجود ندارد؛ حاکمیت ملی را مطرح می‌کنند و به فرمایش برخی از بزرگان، جایگزین سلطنت، حاکمیت ملی شد و تغییر در نظام حقوقی ایجاد شد.

دوره‌ی سوم دوره‌ی پسامشروطه است که بعد از 1304 است و دوره‌ی چهارم دوره‌ی انقلاب اسلامی. در هر کدام از این ادوار وقتی نگاه می‌کنید، نظام حقوقی و قانون یک شیفت و معنای دیگری پیدا می‌کند.

*دانش حقوق پس از انقلاب پیشرفت کرد

ما وقتی نظام حقوقی را مطرح می‌کنیم باید بین سه اصطلاح تفاوت قائل شویم. اولاً یک بار دانش حقوقی ملاحظه می‌کنیم، همان‌طور که جناب استاد فرمودند، وقتی علوم سیاست را ملاحظه می‌کنید، قبل از مشروطه، ما یک علوم سیاسی بسیط داشتیم اما بعد از انقلاب، علوم اسلامی از آن بساطت خود خارج شد، دچار پیچیدگی شد و یک دیسیپلین برای خودش پیدا کرد. درباره‌ی نظام حقوقی هم به همین شکل است. نظام حقوقی قبل از انقلاب و در دوره‌ی قبل از 100 سال اخیر حوزه، این‌همانی قانون با شریعت را مطرح می‌کردند، اما بعد از دوره‌ی مشروطه و پسامشروطه به سبب ورود حاکمیت ملی، مفهوم قانون دچار پیچیدگی شد و حاکمیت ملی در اینجا خودش را نشان داد.

بعد از انقلاب اسلامی ما هم در بخش نظام حقوقی و دانش حقوق پیشرفت‌های خوبی داشتیم. پس این نکته را ملاحظه کنید که ما وقتی نظام حقوقی را مطرح می‌کنیم باید این را در نظر داشته باشیم که نظام حقوقی یک معنایی دارد، مفهوم قانون یک معنایی دارد که در دوره‌ها و ادوار مختلف، معانی متفاوتی به خودش گرفته، دانش حقوق هم یک معنای دیگری دارد. برای نمونه در نظام حقوقی وقتی که رنه دیوید کتاب نظام‌های حقوقی معاصر را می‌نویسد که کتاب خیلی بزرگی هم است، جالب است که در کنار نظام‌های حقوق کامن‌لا و حقوق ژرمنی به حقوق اسلامی هم اشاره می‌کند و عنوان می‌کند که حقوق اسلامی در مقابل نظام‌های دنیا مطرح است، معانی خاصی دارد و دیسیپلین دارد.

پس بنابراین اولاً ما در حجاب معاصرت هستیم و باید این را مدنظر داشته باشیم، شاید بروندادهایش امروزه به صورت آشکار خودش را نشان نمی‌دهد و بعد از گذشت زمان خودش را نشان خواهد داد.

سه عامل و فاکتوری که در بخش جغرافیای جهان اسلام، تشیع و انقلاب اسلامی عرض کردیم را ملاحظه کنید که باعث شد نظام حقوقی یک معنای دیگری پیدا کند. ادوار تاریخی را هم باید در نظر بگیریم. چون بحث ما 100 سال اخیر است، یعنی از 1304 و پسامشروطه تا الان که 1404 است را ملاحظه می‌کنیم و دوره‌های قبل مدنظر نیست.

*به برکت علما، قانون چارچوب خاصی پیدا کرد

نکته‌ی بعدی که درباره‌ی نظام حقوقی وجود دارد این است که در نظر داشته باشید که ما وقتی نظام حقوقی و تحولات حوزه را در نظر می‌گیریم، در سه بخش قابل بیان است؛ یک بار در بخش تقنین است، یک بار در بخش تفسیر است و یک بار در بخش اجرا است که هر کدام از این سه مرحله به برکت علمای بزرگ حوزه‌ی علمیه‌ی قم پیشرفت خوبی داشته است. در بخش تقنین در دوره‌ی پیشامشروطه، دوره‌ی مشروطه و پسامشروطه و انقلاب اسلامی را که ملاحظه می‌کنید می‌بینید که قانون چارچوب خاصی برای خودش پیدا کرده و یک نظم خاصی را دارد.

یک مطلبی را از جان مقدسی، استاد دانشگاه آمریکا در کتابIslamic Origins of the Common Law یعنی اسلام ریشه‌ی حقوق کامن‌لا است مطرح می‌کند که حقوق کامن‌لا در دوران شکل‌گیری در قرن دوازدهم، از برخی قواعد اسلامی رنگ و بو گرفت و تأثیر پذیرفت.

پس ما یک بار بحث تقنین را در دوره‌ی 100 ساله مطرح می‌کنیم و یک بار در بخش تفسیر قانون است. تفسیر قانون را که مطرح می‌کنیم به این عنوان است که شما قانون را که ملاحظه می‌کنید در بخش رفع ابهام آن، علما نکاتی را اضافه کرده‌اند که قبلاً نبود.

بخش سوم هم اجرای قانون است که من احساس می‌کنم ما وقتی بخش سوم قانون را ملاحظه می‌کنیم، اجرای قانون بعد از شکل‌گیری انقلاب اسلامی در متن جهان اسلام و ایران بود که به نحو اساسی خودش توانست اجرا کند.

در ادامه دکتر عبدالوهاب فراتی عنوان کرد:

مجدداً عرض ادب و احترام دارم.

نکته‌ای که به عنوان بحث پایانی بحث اشاره خواهم کرد، تمایزی است که بین دانش سیاسی در حوزه می‌گذارم و تا حدودی مراد خودم را از این مفهوم روشن‌تر می‌کنم. در بحث‌ گذشته عرض کردم که در 100 سال اخیر حوزه یقیناً و طبعاً بحث‌های زیادی درباره‌ی سیاست در محافل حوزوی شاهد بودیم؛ چه به لحاظ سخنرانی، چه در مکتوبات و چه در بحث‌های استدلالی، فقها و روحانیون زیادی بحث‌های خوبی در باب سیاست کردند، اما عرض کردم که این بحث‌ها ذیل دانش‌های عام حوزوی شکل می‌گرفت و حیثیت استقلالی یا به قول امروزی‌ها مثل فقه سیاسی یک دیسیپلین مستقلی نداشت. دوم این‌که بحث‌ها خصلت دانشی نداشت، پراکنده و به صورت مبحثی بود و سوم این‌که به شدت بسیط و ساده بود. شما وقتی این سه ویژگی را تغییر دهید، تغییریافته‌ی این سه ویژگی منتهی به خلق دیسیپلین جدیدی تحت عنوان دانش سیاسی در حوزه می‌شود.

*بعد از انقلاب شاهد ظهور دانش‌های سیاسی حوزوی هستیم

وقتی از دانش سیاسی حوزوی صحبت می‌کنیم، مراد من این است که ما در درون حوزه‌های علمیه‌ی پس از انقلاب می‌توانیم از دانشی صحبت کنیم که بگوییم این دانش متعلق به حوزه است. «حوزوی» یا «حوزه‌ای» دو واژه‌ای است که می‌تواند در تمایز این بحث ما کمک کند و آن این است که گاهی اوقات می‌گوییم که فلان دانش حوزوی است، یعنی حوزه وصف مقوّم این دانش است. مثلاً فقه سیاسی، کلام سیاسی، فلسفه‌ی سیاسی - اسلامی، اخلاق سیاسی که این‌ها دانش‌های حوزوی هستند، یعنی فقط در محیط‌های حوزوی ظهور می‌کنند، نضج پیدا می‌کنند و بالنده می‌شوند و تبدیل به دیسیپلین‌های مستقل می‌شوند و در محیط‌های دیگر مثل محیط‌های دانشگاهی و آکادمیک احتمالاً ظهور پیدا نکنند. به همین دلیل ما بعد از انقلاب شاهد ظهور دانش‌های سیاسی حوزوی هستیم که مختص خودمان است، هم متن آن را خودمان تولید می‌کنیم و هم استادش متعلق به خودمان است و هم ابعاد مختلف این دانش در این حوزه پرورانده شده است.

اما یک‌سری دانش‌هایی هم داریم که در حوزه هستند اما حوزه وصف مقوّم آن‌ها نیست که از این‌ها به دانش‌های حوزه‌ای تعبیر می‌کنیم و نه حوزوی. حوزه‌ای یعنی این‌که حوزه ظرف این دانش است ولی وصف مقوّم آن نیست. برای نمونه در حوزه‌ی علمیه‌ی قم، دانشگاه‌های متعددی مثل دانشگاه باقرالعلوم(ع)، دانشگاه مفید و مؤسسه‌ی امام خمینی(ره) را داریم که دانش‌های متعددی در حوزه‌ی سیاست تدریس می‌کنند و ممکن است پژوهش هم کنند، مثلاً جغرافیای سیاسی، روابط بین‌الملل، جامعه‌شناسی سیاسی، ولی این‌ها دانش‌های حوزوی نیستند. این‌ها دانش‌های مدرنی هستند که در حوزه هم تدریس می‌شوند و یحتمل از میان طلاب و روحانیون محترم هم اساتیدی به عنوان مدرّس، این دروس را تدریس کنند.

این‌که ما بحث از دانش سیاسی در حوزه می‌کنیم، بیشتر بحث‌ ما ناظر به بخش اولی است که حوزه وصف مقوّم این دانش‌ها است. به همین دلیل ما وقتی از تحول دانش در فضای حوزه‌ی علمیه بحث می‌کنیم اشاره به دانش‌های حوزوی داریم که حوزه وصف مقوّم آن‌ها است و خود حوزه متولی آن‌ها شده است که عرض کردم مثل فقه سیاسی، فلسفه‌ی سیاسی - اسلامی، کلام سیاسی، اخلاق سیاسی و حتی تاریخ سیاسی اسلامی است. این‌ها مربوط به حوزه هستند.

*حوزه شاهد بالندگی و رشد خوبی در حوزه‌های دانشی خودش است

شما وقتی تبار و تاریخچه‌ی این‌ها را طی سده‌ی اخیر مطالعه کنید متوجه می‌شوید که همان سه ویژگی عامی که عرض کردم را دارند، حیثیت استقلالی ندارند و نمی‌توان از آن‌ها به عنوان دیسیپلین بحث کرد. به همین دلیل تطور دانشی حوزه طی 100 سال اخیر هر چه که جلوتر آمده متوجه شده که باید به پیچیدگی‌های این حوزه توجه بیشتری کند و سیاست را امری ساده در نظر نگیرد، باید حیثیت روشی و نگاه دانشی مستقل‌تری به این موضوعات داشته باشد تا بتواند از پس تحلیل پدیده‌های سیاسی یا امور سیاسی برآید. به نظر من این اتفاق میمونی است که به ویژه از دهه‌ی 70 به این سمت در ایران پس از انقلاب افتاده و حوزه شاهد یک بالندگی و رشد خوبی در حوزه‌های دانشی خودش است.

به همین دلیل اگر ما 100 سال را دسته‌بندی کنیم، از 1301 که شیخ عبدالکریم حائری با پایان شکست مشروطه در ایران به قم تشریف آوردند را بررسی کنیم، تا سال‌های قبل از انقلاب شاهد بحث‌های سیاسی هستیم؛ از پیروزی انقلاب تا اواسط دهه‌ی 70 شاهد دوره‌ی انتقالی از بحث‌های سیاسی به سمت ظهور دانش‌های جدید در حوزه هستیم اما از اواخر دهه‌ی 70 به این سمت دانش‌ها وجه دیسیپلین و شاخه‌های مستقل دانشی می‌گیرند که البته هنوز به اکمال خودشان نرسیده‌اند ولی در تلاش هستند که حیثیت استقلالی خودشان را به لحاظ روش اجتهادی، به لحاظ نگاه به موضوع، نگاه به ساختار و سرفصل‌ها داشته باشند.

همچنین دکتر قاسم بابایی ادامه داد:

من عرض کردم که در قسمت دوم وارد دانش حقوق و نظام حقوقی می‌شوم.

وقتی حقوق را ملاحظه می‌کنیم می‌توانیم یک بار در مورد ادوار تاریخی نظام حقوقی بحث کنیم، این‌که نظام حقوقی در این ادوار چهارگانه که خدمت‌تان عرض کردم چه تحولاتی داشت و حوزه‌ی علمیه چه تأثیراتی در این ادوار داشت. یک بار هم وارد خود دانش حقوق و اجزای دانش حقوق شویم که در سه مقام تقنین، تفسیر و اجرا، حوزه‌ی علمیه چه نقشی در دانش حقوق داشته است.

هر دو بخش را به صورت مختصر مطرح می‌کنم تا بتوانم برکات حضور حوزه در دانش حقوق را خدمت‌تان عنوان کنم. همان‌طور که عرض کردم ما وقتی ادوار حقوق را ملاحظه می‌کنیم به چهار دوره‌ی پیشامشروطه، دوره‌ی مشروطه، پسامشروطه و انقلاب اسلامی تقسیم می‌کنیم. وقتی شما به نظام حقوقی و حتی مفهوم قانون نگاه می‌کنید در هر چهار دوره یک معنا و تطورات دیگری داشته‌اند. بحث استاد فراتی که در بخش سیاست مطرح کردند، در اینجا هم مطرح می‌شود، یعنی از آن حالت بساطت به سمت پیچیدگی رفت و الان که ملاحظه می‌کنید می‌بینید که نظام حقوقی ما به برکت انقلاب اسلامی و به برکت حوزه‌های علمیه یک دیسیپلین دارد، مرزهایش جدا است و توانسته خودش را نشان دهد.

دوستان، به این کلمه دقت بفرمایید، دیسیپلین خیلی مهم است. وقتی دیسیپلین را در مورد یک دانش مطرح می‌کنیم به این عنوان است که کلمه‌ی دانش در زبان انگلیسی سه معادل ساینتیک، نالج و دیسیپلین دارد. این‌ها چه تفاوتی دارند؟ تفاوتش اینجا است که دیسیپلین را زمانی در مورد یک دانش مطرح می‌کنیم که مرزهای دانش از دانش‌های دیگر جدا شود. یک بار شما یک دانش را ملاحظه می‌کنید، هنوز مرزبندی نشده و در مقام ذهن دانشمند است؛ به قول پوپر در جهان اول یک دانشمند است ولی هنوز مرز ندارد. مثلاً وقتی فلسفه‌ی علوم سیاسی، فلسفه‌ی حقوق اسلامی و فلسفه‌ی فیزیک اسلامی را ملاحظه کنید، این‌ها هنوز در بیرون برای خودشان تحقق پیدا نکرده‌اند و فعلاً در جهان ذهنی دانشمند است اما وقتی در خارج تحقق پیدا کرد و مرزش مشخص شد و شما توانستید این‌ها را از علوم دیگر مشخص کنید، اینجا عنوان دیسیپلین مطرح می‌شود.

وقتی دانش حقوق را هم ملاحظه می‌کنیم، دانش و نظام حقوقی در ادوار چهارگانه، در دوره‌هایی هنوز دیسیپلین پیدا نکرده، بلکه صرفاً این‌همانی قانون با شریعت مطرح می‌شود. اما به نظر من بعد از انقلاب اسلامی و در دوره‌های پسامشروطه، قانون اسلامی و نظام حقوقی اسلامی خودش را نشان داده و دیسیپلین پیدا کرده است.

*وضعیت و جایگاه قانون در ادوار مختلف تاریخ ایران

اجازه دهید در ابتدا یک گزارشی را به صورت خلاصه عرض کنیم. در دوره‌های پیشامشروطه، یعنی وقتی از 1226 تا 1351 را ملاحظه می‌کنیم، دوره‌های پیشامشروطه دوره‌ی عصر صفوی و قاجار است. در این دوره‌ها نظام حقوقی و قانون به سبب آمیختگی قانون با سنت و شریعت، این‌همانی قانون با شریعت مطرح می‌شد و تفاوتی بین این دو وجود نداشت. دوره‌ی صفویه یک تفاوتی با دوره‌های دیگر دارد که در دوره‌ی صفویه، پادشاهی در ایران به صورت همه‌گیر شد. قبل از این دوره وقتی نگاه می‌کردید، حکومت در ایران بخش بخش بود، تنها حکومتی که توانست پادشاهی فراگیر در ایران را مطرح کند دوره‌ی صفویه است. ویژگی دومی که صفویه را از دوره‌های دیگر متمایز می‌کرد این بود که مکتب تشیع را به عنوان مذهب رسمی ایران مطرح شد در حالی که تا قبل از آن مطرح نبود. به برکت همین دو ویژگی و آمیختگی تشیع با ایران، ما یک همزیستی مسالمت‌آمیز بین فقه، قانون و پادشاهی می‌بینیم و به عبارتی به این دوره، دوره‌ی همزیستی می‌گویند.

میرزا ملوک در کتاب کشفی خود مطرح می‌کند که «بدان که سلطنت و پادشاهی و خلافت نمودن از جانب خداوند می‌باشد و سلطان خلیفة الله و ظل الله در زمین می‌باشد.» لذا وقتی شما این دوره را ملاحظه می‌کنید متوجه می‌شوید که در این دوران بین ملت و امت تفکیک وجود دارد. حاکمیت ملت بر عهده‌ی پادشاه بود، و حاکمیت امت بر عهده‌ی مجتهد بود و این دو با هم پیش می‌رفتند. لذا به این دوره، دوره‌ی آمیختگی قانون و شریعت می‌گویند. ملاصدرا در همین دوره قرار دارد. او در کتاب شواهد الربوبیه وقتی بحث قانون را مطرح می‌کند می‌گوید: «و الانسان مدنیٌ بالطبع و لابد من تمدنٍ» انسان مدنی بالطبع است و نیازمند تمدن است و بعد می‌گوید که این همان شریعت است.

اما در دوره‌ی بعد از صفویه و در دوره‌ی قاجار به سبب این‌که ایرانیان با جهان خارج آشنا شدند و به سبب این‌که حاکمیت ملی کم‌کم خودش را شکل می‌دهد، نظم سلطانی دچار آسیب شد. در این دوران حکمرانی دیگر مثل حکمرانی سابق نیست، لذا سه دوره‌ی سلطنت مستقله، سلطنت منتظمه و تنظیمات حسنه در همین دوره شکل می‌گیرد. آشفتگی که در این دوره مطرح می‌شود، اختلافاتی که مطرح می‌شود در همین دوران است.

در این دوره ما از دوره‌ی پسامشروطه عبور می‌کنیم و به سمت انقلاب اسلامی پیش می‌رویم. دوره‌ی دومی که دوباره مطرح می‌شود، در همین دوره وقتی ملاحظه می‌کنیم به سبب همین آشفتگی‌ها شما چند گروه را درباره‌ی قانون می‌دیدید مثل اندیشمندانی که حامی تجدد بودند. یعنی بعد از دوره‌ی صفوی و در دوره‌ی قاجار، به سبب آشنایی با قانون‌های جدید و نقش‌گیری حاکمیت ملی، ملاحظه می‌کنید که چند گروه را در این دوره‌ها داریم. یکی اندیشمندانی که حامی تجدد بودند، مثل آخوندزاده که در بحث‌هایی که مطرح می‌شود اساساً تدین، دینداری و تقنین و قانون‌گذاری را به کل کنار می‌گذاشتند. مذاهب جدیدی مثل شیخیه و بابیه در این دوره شکل گرفت که ادعای جدیدی در مورد تدین داشتند. از سوی دیگر، اندیشمندانی که احیای همان روش قبلی سنت و تجدد را داشتند که در کتاب قانون ناصری همین بیان آمده و ما می‌بینیم که نظام قانون دچار یک آشفتگی بعدی می‌شود.

*انقلاب مشروطه، انقلاب در مفهوم قانون و نظام قانونی بود

دوره‌ی بعدی دوره‌ی مشروطه است که به نظرم همان‌طور که جناب استاد هم اشاره‌ای داشتند، دوره‌ی مهمی است. انقلاب مشروطه در واقع یک انقلابی بود که می‌توانیم بگوییم انقلاب در مفهوم قانون و نظام قانونی بود. جناب استاد، مرحوم فیرحی در کتابش عنوان می‌کند که در دوره‌ی مشروطه به سبب آشنایی مردم با نظام‌های حقوقی دیگر و رنگ گرفتن حاکمیت ملی، دیگر نگاه سلطنتی و پادشاهی رنگ باخته بود. به عبارتی وقتی ما این مثلث سه‌گانه را در دوره‌ی صفویه ملاحظه می‌کردیم، اجتهاد، امامت و فقاهت بود، بعد هم دین و پادشاهی بود. در دوره‌ی مشروطه اجتهاد و دین در جای خودشان هستند ولی حاکمیت پادشاهی جای خود را به حاکمیت ملی می‌دهد و رنگ می‌بازد.

بعد از این دوران تا انقلاب اسلامی، نظام حقوقی از بساطت خود به سمت پیچیدگی می‌رود و رنگ‌وبوی قانون عوض می‌شود.

بخش دومی که من خلاصه‌ای از آن را مطرح می‌کنم اجزای قانون است. اصلاً سؤال اینجا است؛ نظام حقوقی و اجزای قانون در این 100 ساله چه تفاوتی داشته‌اند؟ در بخش تقنین به برکت حوزه‌های علمیه، وقتی قانون اساسی مشروطه را می‌خواستند در سال 1285 تقنین کنند، 3 اصل را اضافه کردند؛ یکی این‌که مذهب رسمی ایران، اسلام و طریقه‌ی حقه‌ی اثناعشری است که این اصل را با پافشاری علما و حوزه‌های علمیه به قانون اساسی مشروطه اضافه کردند. اصل دومی که در همان زمان اضافه شد این بود که پادشاه ایران باید مروج این مذهب باشد که بعداً در قانون اساسی مشروطه اضافه شد. اصل سومی که اضافه شد این بود که قانون اساسی باید زیر نظر 5 نفر از مجتهدین باشد. شما می‌بینید وقتی قانون اساسی در انقلاب اسلامی می‌خواهد تدوین شود، این اصول به نحو دیگری ادامه پیدا می‌کند.

یا تأثیری که شما در حقوق عمومی ملاحظه می‌کنید. من به دوستان توصیه می‌کنم که حتماً کتاب مبانی، کلیات و تحولات تاریخ حقوق عمومی را ملاحظه کنند که آقای دکتر ابراهیم موسی‌زاده تألیف کرده‌اند. این کتاب به بیان ادوار حقوق عمومی در این چهار دوره اشاره کرده است. حقوق عمومی بیانگر رابطه‌ی دولت با مردم است. شما در همین دوره ملاحظه می‌کنید که در بخش تقنین احکام سلطانیه تدوین می‌شود، تنبیه الامه‌ی نائینی به همین مطالب اشاره می‌کند و واقعاً کتاب خوبی است. همچنین مبانی ولایت فقیه امام خمینی در همین دوره تدوین می‌شود.

اما در مقام اجرا نکته‌ی زیبا این است که نظام حقوقی و قضایی در دوره‌ی صفویه به دو بخش تقسیم می‌شد. این دو بخشی که ما در آن دوره داشتیم بعد از انقلاب اسلامی هم خود را به همین شکل ادامه می‌دهد. یکی دیوان بیگی و دیگری به صورت صدریه بود. دیوان بیگی کارهایی که به حقوق عمومی مربوط بود را عنوان می‌کرد، اما صدریه کارهایی که مربوط به رابطه‌ی بحث شریعت بود را ادامه می‌داد. این تقسیم‌بندی نظام قضایی در انقلاب اسلامی و بعد از انقلاب اسلامی در مقام اجرا، پیچیدگی خودش را پیدا کرد و کامل شد که این یکی از برکات انقلاب اسلامی و حوزه‌های علمیه بود.

*علمای اسلامی از اجرای قوانینی که ضد شریعت بود جلوگیری می‌کردند

بخش دومی که در تأثیرگذار بود این بود که علمای اسلامی معمولاً از همان اوایل از اجرای قوانینی که ضد شریعت بود جلوگیری می‌کردند. این را جناب استاد دکتر حکمت‌نیا در مقاله‌ای که برای 100 سالگی حوزه، به نام حوزه‌ی علمیه‌ی قم و نظام حقوقی نوشته آورده است و دوستان می‌توانند ببینند. حقیر هم یک مقاله‌ای در آنجا با عنوان مفهوم قانون در ادوار چهارگانه نوشته‌ام که دوستان می‌توانند در آن هم ملاحظه کنند.

من سه نمونه را خدمت شما عرض می‌کنم که حوزه‌های علمیه و علما در بخش اجرای قانون از قوانینی که مخالف شریعت بوده جلوگیری کرده‌اند. در کشف حجاب، دخالت حوزه‌های علمیه وجود داشته است، یا در زمان پادشاهی پهلوی، اصلاح ارضی، انقلاب سفید، لایحه‌ی انجمن و احیای کاپیتولاسیون از مواردی بود که به قانون اضافه کردند. از جمله احیای کاپیتولاسیون بود که خود امام(ره) شدیداً با آن مخالفت کرد و جلوی این قانون را گرفت. مناقشه در قانون حمایت از خانواده در سال 1346 بود که بندهایی اضافه شد که رنگ سکولار داشت و علمای اسلامی با آن مخالفت کردند و جلوش گرفتند. این هم به خاطر اصلی بود که 5 نفر از مجتهدین باید نظاره‌گر باشند. مناقشه‌ی سومی که مطرح کردند تساوی حقوق زن و مرد بود که دوباره با مخالفت حوزه‌های علمیه این قانون مسیر دیگری را در زمینه‌ی خودش ادامه داد.

لذا وقتی ما 100 سالگی حوزه‌های علمیه و تأثیر حوزه را ملاحظه می‌کنیم، در دو بخش نظام حقوقی مطرح می‌شود که در ادوار چهارگانه مطرح شد و یکی هم در دانش حقوق در سه بخش تقنین، تفسیر و اجرا بود که به طور خلاصه بیان کردم.

یکی از حضار: آقای دکتر فراتی، می‌بینم که یک کتابی در دست‌تان هست، لطفاً کتاب را معرفی کنید.

دکتر فراتی: اسم کتاب «دانش سیاسی در حوزه‌ی علمیه‌ی قم» است.

ـ تألیف خودتان است؟

دکتر فراتی: بله. آنچه که در این جلسه عرض کردم، اشاراتی به محتوای این کتاب داشت. این کتاب به زبان عربی در لبنان هم منتشر شده و شاید تنها اثری باشد که تحولات دانش سیاسی در حوزه‌ی علمیه‌ی قم را طی 100 سال اخیر بحث کرده است.

دکتر بابایی: من از کارهای استاد اطلاع دارم، یک کتابی هم در مورد حوزه‌ی علمیه‌ی نجف در حال نگارش دارند.

دکتر فراتی: بله، آن دیگر ربط دانشی ندارد.

........................................
پایان پیام/ 167

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha