۱۶ تیر ۱۴۰۴ - ۱۰:۴۸
چگونه عدالت علوی به سلطنت اموی تبدیل شد؟

از سقیفه تا کربلا، تنها پنجاه سال زمان برد تا اسلام از عدالت علوی به سلطنت اموی تغییر ماهیت دهد. در این مسیر، مفاهیم کلیدی چون امامت، مساوات، عبادت و حکومت، یکی‌یکی تحریف شدند. این مقاله تلاشی است برای بازخوانی مستند و تحلیلی از آن نیم‌قرنِ سرنوشت‌ساز که به عاشورا انجامید.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی اهل‌بیت(ع) ـ ابنا: حجت الاسلام و المسلمین محمد حسین امین، نویسنده و پژوهشگر دینی، در نوشتاری اختصاصی برای ابنا، پنجاه سال نخست پس از رحلت پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله را تا جریان عاشورا مورد بحث و بررسی قرار داده و درباره وقوع حادثه کربلا توضیحاتی را ایراد کرده است.


چگونه عدالت علوی به سلطنت اموی تبدیل شد؟
چگونه عدالت علوی به سلطنت اموی تبدیل شد؟
محمد حسین امین/نویسنده و پژوهشگر دینی

پنجاه سال نخست پس از رحلت پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله، یکی از حساس‌ترین، پرچالش‌ترین و سرنوشت‌سازترین دوره‌های تاریخ اسلام است. در این نیم‌قرن، مفاهیمی چون عدالت، خلافت، مساوات، عبادت و حتی حقیقت دین به تدریج تحریف شدند تا جایی که فرزند پیامبر(ص)، امام حسین علیه‌السلام، ناگزیر شد برای احیای دین جدش، قیامی بی‌سابقه و خونین را آغاز کند. در این نوشتار نگاهی مستند و پیوسته به تحولات آن ۵۰ سال داریم.

۱. آغاز انحراف از سقیفه تا خلافت

حادثه سقیفه، نخستین شکاف را در امت اسلامی ایجاد کرد. برخلاف سفارش پیامبر(ص) در غدیر، خلافت به مسیر دیگری رفت. خلافت به جای آن‌که ادامه نبوت و عدل الهی باشد، به یک ساختار سیاسی صرف تبدیل شد.

تحکیم خلافت ابوبکر بدون حضور اهل‌بیت(ع) و بدون رجوع به دستور الهی، نقطه شروع این تغییر بود. امام علی(ع) به صراحت از این انحراف سخن گفت: «ما کنتُ مُداهِنًا فی دینی»؛ در دینم اهل سازش نبودم.

خلافت به‌جای بیعت با وصی پیامبر، به شورا و رأی اکثریت تغییر یافت. این رویکرد بعدها راه را برای سلطه امویان باز کرد و معیارهای اسلامی کنار گذاشته شد.[۱]

در نظام شورا، قریش به سرعت ابتکار عمل را در دست گرفتند و عنصر اهل‌بیت(ع) را از صحنه سیاسی حذف کردند. انتخاب‌های بعدی نه بر اساس نص دینی بلکه بر پایه فشارهای قبیله‌ای و منافع سیاسی صورت گرفت.

امام علی(ع) بارها نسبت به این انحراف هشدار داد و در نهج‌البلاغه فرمود: «وَ اللَّهِ ما کانتْ لی فی الْخِلافَةِ رَغْبَةٌ، وَ لا فی الْوِلایَةِ إِرْبَةٌ، وَ لکِنْ لِأُقیمَ حَقّاً، أَوْ أَدْفَعَ باطِلاً»؛[1] اما سکوت او از روی مصلحت و حفظ اصل دین بود، نه رضایت از روند حاکم.

افزون بر این، شکل‌گیری تدریجی سلطنت در لباس خلافت، جای شایسته‌سالاری را به ارث‌سالاری و خلافت خانوادگی داد؛ چیزی که در دوره معاویه و یزید به اوج رسید و زمینه قیام حسین(ع) را فراهم کرد.


۲. سقوط عدالت علوی

عدالت، مهم‌ترین اصل در حکومت اسلامی بود. اما از آغاز خلافت خلفا، بیت‌المال بر اساس قبیله و نژاد تقسیم شد. مردم شام سهم بیشتر داشتند و اهل بیت پیامبر از آن محروم شدند.

امام علی(ع) در دوره خلافت کوتاهش، عدالت را بازگرداند؛ اما مقاومت اشراف قریش و امویان باعث سه جنگ بزرگ (جمل، صفین، نهروان) علیه او شد. او فرمود: «لو کان المال لی، لسوّیت بینهم، فکیف وهو مال الله؟»[۲]

پس از امام، مجدداً سیاست تبعیض جایگزین عدالت شد. معاویه بیت‌المال را ملک شخصی می‌دانست و حکومت را ارثی کرد.[۳]

او نه تنها عدالت را از بستر اجرایی خارج کرد، بلکه نظام مالی اسلام را به ابزاری برای خرید وفاداری تبدیل نمود. پاداش‌های کلان برای شیوخ قبایل و برخوردهای خشن با منتقدان، نشانه‌های حکومت قبیله‌ای در لباس خلافت اسلامی بود.

از منظر امام حسین(ع)، این تغییر نه صرفاً یک انحراف سیاسی، بلکه خیانتی به اسلام محمدی بود. نامه‌های آن حضرت به معاویه، به صراحت او را مسئول نابودی سنت پیامبر(ص) معرفی می‌کند و هشدار می‌دهد که اسلام در حال دفن شدن زیر لایه‌ای از استبداد است.

این روند در دوران یزید به اوج رسید؛ جایی که فسق علنی، شراب‌خواری، سگ‌بازی و پایمال کردن ارزش‌های اسلامی با عنوان خلافت، جامعه را به نقطه انفجار رساند. واکنش امام حسین(ع) به این فساد فراگیر، همان قیامی بود که در عاشورا به بار نشست

۳. بازگشت نژادپرستی؛ تقسیم به عرب و عجم پس از پیامبر

پیامبر اکرم(ص) در حجة‌الوداع فرمود: «لا فضل لعربی علی عجمی إلا بالتقوی»؛ اما سقیفه آغاز تفوق مجدد قریش بود.

با ورود امویان، عرب‌گرایی رسمی شد. غیر عرب‌ها به «موالی» تقلیل یافتند و از بسیاری حقوق محروم شدند. حتی در مساجد، صف نماز جدا می‌شد![۴]

تبعیض نژادی به جایی رسید که ابن‌زیاد به مردم کوفه گفت: «أیها العرب، لا تسمعوا لقول مولاکم الحسین!»؛ گویی فرزند پیامبر، مولای عجم است![۵]

این جمله نه فقط تحقیرآمیز، بلکه نماد نگاه تحریف‌شده‌ای بود که از امویان بر ذهن مردم حاکم شده بود. در این نگاه، مرزهای نژادی بر برادری اسلامی مقدم شد و حتی نوه پیامبر نیز به‌خاطر حمایت عجم‌ها مورد طعن قرار گرفت.

سیاست‌های اموی از جمله در دربار معاویه، آگاهانه بر جدایی اقوام و تضعیف جایگاه غیر عرب‌ها استوار بود. امام حسین(ع) در مقابل این جریان، از نیروهایی بهره گرفت که بسیاری‌شان از موالی و غیر عرب بودند؛ نماد وحدت جهانی اسلام.

بسیاری از یاران وفادار امام در کربلا، همچون جون، وهب نصرانی، زُهیر، و بریر، برخاسته از اقوام و قبایلی بودند که در نظام طبقاتی اموی جایگاهی نداشتند. قیام عاشورا، نه تنها علیه ظلم، بلکه علیه نژادپرستی سازمان‌یافته‌ای بود که بنی‌امیه پایه‌گذار آن بودند.


۴. عبادات بی‌محتوا؛ دین ابزاری برای حکومت

نماز، روزه، حج و سایر عبادات در اسلام، پیوندی با عدالت و اخلاق داشتند. اما در دوران پساسقیفه، عبادات به ظواهر خشک و ابزار مشروعیت حکام بدل شد.

این تغییر رویکرد باعث شد که مفهوم عبادت از پیوند اجتماعی و عدالت‌خواهی فاصله بگیرد. نماز دیگر نه ابزاری برای تعلیم و تزکیه، بلکه ویترینی برای نمایش قدرت حاکم بود. حتی خطبه‌ها نیز جنبه تربیتی خود را از دست دادند و به ابزار تحقیر مخالفان تبدیل شدند.

در چنین فضایی، بسیاری از مردم دچار سردرگمی دینی شدند؛ آنچه می‌دیدند نماز بود، اما فاقد روح بندگی و عدالت. امام سجاد(ع) در دعای ابوحمزه، از عبادتی سخن می‌گوید که "لا یُقبَلُ مِن قلبٍ لاهٍ"؛ قلب غافل عبادتی ندارد، اشاره‌ای به همین شرایط دارد.

نماز جمعه وسیله تحقیر اهل‌بیت شد. سبّ علی(ع) بر منابر نماز رسمی بود. امام حسین(ع) فرمود: «إن القوم قد لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمن»[۶]

حکومت اموی حتی حج را ابزاری برای قدرت‌نمایی کرد. ابن‌زبیر در مکه، یزید در شام و والیان اموی هرکدام برای خود «کعبه سیاسی» ساختند.[۷]

۵. مطاعن و اسناد انحراف: گواهی تاریخ علیه خلافت

مطاعن، گزارش‌های تاریخی و روایی از انحرافات خلفا و حاکمان است. این منابع در متون شیعی و حتی برخی منابع اهل سنت ثبت شده‌اند.

در منابع آمده که خلیفه دوم در مواردی صراحتاً خلاف نص پیامبر(ص) عمل کرد؛ از جمله گفت: «حسبنا کتاب الله»، که پیامبر را از وصیت بازداشت.[۸]

مطاعنی چون لعن علی(ع)، کشتار حجر بن عدی، تحریم متعه و خمس، و جعل حدیث، اسناد متقن انحراف در این پنجاه سال‌اند که فلسفه قیام را توضیح می‌دهند.[۹]

۶. عاشورا؛ انفجار خشم الهی علیه ۵۰ سال انحراف

امام حسین(ع) فرمود: «إنی لم أخرج أشرا ولا بطرا... وإنما خرجت لطلب الإصلاح فی أمة جدی»؛ خروج او نه شورش، که یک رسالت الهی بود.

در این اسلام تحریف‌شده، ظاهر دینی حفظ شده بود اما محتوا و حقیقت آن تهی شده بود. حاکمان نماز می‌خواندند اما زبان به دشنام اهل‌بیت(ع) می‌گشودند، روزه می‌گرفتند اما در خفا شراب می‌نوشیدند، و حج می‌رفتند اما بیت‌المال را چپاول می‌کردند.

مردم که اسلام را در رفتار خلفا می‌دیدند، نه در سیره نبوی، دچار تضاد و سرخوردگی شدند. آنان که باید الگوی هدایت باشند، خود منادی ظلم و فریب شدند و ایمان مردم را تضعیف کردند. این انحراف، نه فقط تهدیدی برای تشیع، بلکه خطری برای اصل اسلام بود.

امام حسین(ع) در چنین فضایی ایستاد و با خون خود، مرز بین اسلام ناب محمدی و اسلام تحریف‌شده اموی را ترسیم کرد. عاشورا پیام روشن داشت: دینی که با فساد همراه شود، دیگر دین خدا نیست، حتی اگر در قالب عبادات و شعائر عرضه شود.

او آمده بود تا پرده از چهره دروغین اسلام اموی بردارد. اسلام یزیدی با نماز و روزه‌ای بی‌روح و با چهره‌ای خشن، مردم را از دین زده کرده بود.

عاشورا، نه پایان، بلکه آغاز بازگشت اسلام به مسیر حقیقی‌اش بود؛ مسیری که از غدیر شروع و در کربلا خون‌بهایش پرداخت شد.[۱۰]


پاورقی‌ها:

[۱] الکافی، ج ۸، ص ۲۴۶؛ علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج ۲۸، ص ۳۴۵.

[۲] نهج‌البلاغه، خطبه ۲۲۴.

[۳] تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸۵.

[۴] طبقات ابن سعد، ج۵، ص۶۸؛ الکامل، ابن اثیر، ج۳، ص۱۵.

[۵] تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۲.

[۶] تحف العقول، ص۲۴۵.

[۷] تاریخ خلیفه، بلاذری، ص۴۹۱.

[۸] صحیح بخاری، ج۱، کتاب العلم، باب کتابة العلم.

[۹] الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۳۶۸.

[۱۰] بحارالأنوار، ج۴۴، ص۳۲۹.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha