خبرگزاری اهل‌بیت(ع) - ابنا

چهارشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۳
۱۳:۲۲
در حال بارگذاری؛ صبور باشید

اجلاس اهالی آسمان

در مجموع فکر می‌کنم که اجلاس هفتم، علیرغم وجود برخی از اشکالات، در مقایسه با اجلاس های قبل منظم تر، پر محتواتر و هدفمندتر برگزار شد.

آآ

خبرگزاری اهل بیت(ع) ـ ابنا / سرویس صفحات فرهنگی:

هفتمین اجلاس مجمع عمومی مجمع جهانی اهل بیت (علیهم السلام) صبح امروز پنجشنبه 10 شهریور 1401 با حضور نخبگان شیعه بیش از 115 کشور جهان در تهران افتتاح شد.

حجت الاسلام و المسلمین دکتر «سید عبدالله حسینی» فعال فرهنگی، شاعر آیینی، مبلّغ عرصه بین الملل، مدیر مرکز اسلامی آفریقای جنوبی و از شرکت کنندگان در این اجلاس، یادداشت خواندنی زیر را با عنوان "اجلاس اهالی آسمان" قلمی کرده است که تقدیم خوانندگان ابنا می شود:

**   اجلاس اهالی آسمان   **

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به قلم: سید عبدالله حسینی (مدیر مرکز اسلامی آفریقای جنوبی)
◀️ 14 شهریور 1401
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

وارد هتل آزادی که شدم، جنب و جوش پیروان اهل‌بیت(ع) را دیدم و دوباره تمام خاطرات نوستالژیک ۴٠ ساله برایم تداعی شد.

«هفتمین اجلاس مجمع عمومی مجمع جهانی اهل‌بیت(ع)» در حال آغاز بود؛ جایی برای تلاقی رنگها، نژادها، زبان‌ها و فرهنگ‌ها با محوریت خاندان عصمت و طهارت.

چهره های تیره رنگی از قاره بلال، چشمانی آبی از قاره شهید ادواردو، چهره های سفیدی از دوردست‌های اقیانوسیه، زردپوستان شرق آسیا با لبخند مداومشان، عرب‌ها با لهجه‌های متفاوت عراقی و لبنانی و خلیجی، لاتینی‌ها با همان صمیمیت ذاتی، هندی ها و پاکستانی‌ها که عاشقان ویژه امام(ره) اند، و اهالی سمرقند و بخارا و هرات و مزار که پاره تن خودمان اند... همه و همه، چنان با هم مصافحه می‌کردند و یکدیگر را در آغوش می‌کشیدند که حصار مرزها در برابرشان فرو می ریخت و رنگین کمانی از عشق و محبت و یکدلی به وجود می‌آمد.

     

به یاد شعر «مولانا» افتادم:

اندک اندک جمع مستان می‌رسند...

«راشد» که دبیر اجلاس است،  بسیار خسته به نظر می‌رسد؛ اما با همه خستگی با حوصله به حرفهای دیگران گوش می‌کرد.

«جزایری» وسط اینهمه درگیری دغدغه حل مسائل شیعیان آفریقای جنوبی را دارد.

نسبت به اجلاس قبل در هفت سال پیش، در مدیریت کمیته‌های اجلاس تقریباً همه عوض شده‌اند، غیر از دو نفر یعنی «حسینی عارف» و «مهدوی‌منش»؛ ولی هنوز «سالار» سالاری می‌کند.

شیخ خوشفکر و جوانی به نام «معینیان» هم معین مجمع شده و سکان روابط بین الملل را به دست گرفته است. از حرفهایش پیداست که بر اوضاع شیعیان جهان اشراف پیدا کرده است؛ بخصوص در مورد آفریقای جنوبی در جریان همه مسائل هست. 

«فرمانیان» هم که معرّف حضور اصحاب مطالعات فِرَق و مذاهب است، مسئولیت محتوا و آثار علمی اجلاس را برعهده داشته و شنیدم که با همکارانش، زحمات زیادی کشیده‌اند.

به کانتر موقتی که ستاد اجلاس در کنار رستوران هتل ایجاد کرده است مراجعه کردم.  هیچکدام آشنا نیستند. هنوز کارتم آماده نبود. لاجرم ساعتی را در لابی به انتظار نشستم.

اندک اندک جمع یاران می‌رسیدند. جمعی از اعضای مجمع عمومی را می‌شناسم و دیدار، تازه می‌شود.

دستی را روی شانه ام احساس کردم. «شعیب» بود؛ رئیس شورای شیعیان آفریقای جنوبی با همان خطاب دوست‌داشتنی: "یابن رسول الله" ... و درد دل‌های همیشگی‌اش. دو سال بود که او را ندیده بودم. 

بقیه نخبگان شیعه سراسر جهان هم آمدند: «مرتضی مرتضی» از موزامبیک، «معتوق» از کویت، «والدمن» از اتریش، «قبانچی» از عراق، «دیرانی» از استرالیا، «عباس» از زیمبابوه، «فضل الله» از لبنان، «اسعد» از آرژانتین، «دقاق» از بحرین، «اکبری» از افغانستان، «توحیدی» از پاکستان، «حلباوی» از سوریه و و و ...

     

بالاخره کارت ورود به جلسه افتتاحیه گیرم نیامد! بهانه خوبی شد برای نیامدن و استراحت بعداز یک هفته تلاش شبانه روزی برای برگزاری اختتامیه "جشنواره جهانی شعر آئینی".

به منزل برگشتم تا استراحتی کنم. معمولاً هم در مراسم افتتاحیه خبر خاصی نیست، جز سخنرانی های مقامات و برخی از مهمانان که تا لب باز می‌کنند تا آخرش را می‌توانی حدس بزنی! به بازرسی‌ها و معطلی در صف نمی‌ارزد. 

ترجیح می‌دهم وقتی به اجلاس برسم که تدابیر امنیتی حضور رئیس جمهوری برداشته و وضعیت عادی بر قرار شده باشد؛ تا حداقل موبایلم را داشته باشم و رابطه ام با دنیا قطع نشود!

* روز اول

پنج شنبه ۱۰ شهریور ۱۴۰۱: بعد از یک هفته بی‌خوابی، راحت خوابیدم و حدود ساعت یازده بیدار و راهی اجلاس شدم. 

آب‌ها از آسیاب افتاده و تب و تاب اولیه فروکش کرده بود؛ و بخش دوم افتتاحیه اجلاس در حال برگزاری.

چند روز قبل از اجلاس به آیت الله «رمضانی» دبیرکل مجمع پیشنهاد کرده بودم که شعرخوانی دو شاعر برگزیده جشنواره جهانی شعر آئینی را در برنامه بگنجانند. حسینی عارف - مسئول کمیته رسانه و تبلیغات اجلاس - پیام فرستاد که شاعران آماده باشند برای شعرخوانی در برنامه بعدازظهر افتتاحیه. از قرار معلوم، او بیش از همه به اهمیت هنر و شعر واقف است. 

هنگام ظهر دیدمش. برای حضور شاعرن در برنامه بعد ازظهر هماهنگی‌های لازم را انجام داد و رفت تا بعد از چند شبانه روز کار مداوم، یک ساعتی استراحت کند و سپس به آماده‌سازی شماره دوم خبرنامه روزانه اجلاس مشغول شود...

برنامه بعداز ظهر، به سیاق مألوف همه کنفرانس‌ها در ایران، با تأخیر شروع می‌شود.

مدیر جلسه آقای رمضانی است. چند سخنران را برای ایراد سخن دعوت می‌کند و قبل از هر سخنرانی در مورد رعایت وقت تذکر می‌دهد. اما هیچکدام وقت را رعایت نمی‌کنند و همه بیش از مقدار تعیین شده حرف می‌زنند! تا جایی که رئیس جلسه مجبور به تذکر مجدد می‌شود؛ ولی سخنران  ها هم مجدداً اهمیت نمی‌دهند! 

بارها یادداشت جلویشان می‌گذارند اما باز هم توجه نمی‌کنند.

بالاخره رئیس اعلام می‌کند که می‌خواستیم از سخنرانی بعدی که خانمی است از فرانسه استفاده کنیم. اسم سخنران را اعلام و از او معذرت خواهی می‌کند که به علت ضیق وقت امکان استفاده از سخنرانی ایشان نیست؛ اما ناگهان آن بانوی فرانسوی را می‌بینیم که خود را به تریبون رسانده و سخنرانی را آغاز کرده است!

این اتفاق، خود بخود موجبات مطایبه و خنده حضار را فراهم می‌کند. عجیب‌تر آنکه این سخنران بیشتر از بقیه صحبت می‌کند و حتی بعد از سخنرانی، شعری هم به زبان فرانسه می‌خواند و البته تمام یادداشت‌های داده شده را هم نادیده می‌گیرد. بالاخره رئیس جلسه مجبور می‌شود سخنانش را قطع کند و جلسه نفس راحتی بکشد!

سخنرانی ها بعد از یک تنفس ادامه می یابد. بعد از چند سخنرانی نوبت به شعرخوانی شاعران برگزیده جشنواره جهانی شعر آئینی میرسد. «نهال والجی» از لندن و «مهدی زارعی» از ایران با قرائت دو شعر، فضای جلسه را عوض می‌کنند. 

شامگاه روز اول اجلاس، مهمان وزیر محترم امور خارجه، دوست ارجمندم دکتر «امیر عبداللهیان» بودیم. 

تلاقی نگاه ها از دور صورت گرفت و او با تمام قامت بلندش از جا برخاست. همین کارهای کوچک است که او را در ذهن انسان بزرگ می‌کند. از نگاهش معلوم بود که برایم برنامه ای دارد!

وقتی در جایگاه قرار گرفت به مجری چیزی گفت و مرا از دور به او نشان داد. فکر می‌کنم از او خواست شعری یا سخنی از بنده را نیز در برنامه بگنجاند. ولی وقتی مجری اسامی را اعلام کرد دیدم در برنامه نیستم و باخیال راحت مشغول شام خوردن شدم. 




نوبت سخنرانی وزیر شد، بعد از مقدمه با بزرگواری همیشگی اش گفت فلانی هم در جلسه هست و بعد از سخنرانی از شعر ایشان استفاده خواهیم کرد.

در سالن، موسیقی نا مرتب و نامنظم قاشق و چنگال و بشقاب صدای غالب بود و تمام سخنرانی ها را تحت الشعاع قرار می‌داد. 

از کنار امیر رد می‌شوم، دستم روی شانه اش می‌گذارم و می‌گویم: "در این شرایط که همه مشغول شام خوردن هستند آیا خودت به شعر گوش می‌کنی؟!" ...  بازهم با تمام قد بلند می‌شود و مرا شرمنده می‌کند و میگوید با تمام وجود.

لحن حماسی شعرخوانی را که  شروع کردم، توجه جمعیت جلب می‌شود. اول قرار بود شعری برای امام حسین (علیه السلام) بخوانم، ولی وقتی دیدم امیر از دوست دیرینه اش حاج «قاسم» گفت، تصمیم گرفتم "قصیده قاسمیه" را برای جمع بخوانم تا داغ همه - بخصوص امیر - تازه شود.

شاید به خاطر اینکه حرف دل همه را زدم مورد استقبال حضار واقع شد. 

* روز دوم

جمعه ۱۱ شهریور ۱۴۰۱: کمیسیون‌ها شلوغ است. تردد مهمانان در سالن‌ها ادامه دارد.  آیت الله رمضانی به همه کمیسیون‌ها سر می‌زند.

من در کمیسیون کشورهای حوزه آفریقا-عربی حضور پیدا کردم. آیت الله «اختری» رییس کمیسیون بود. برای سخنرانی ثبت نام کردم و نشستم که نوبتم شود.

می‌خواستم سه موضوع را مطرح کنم:

- فارغ التحصیلان بیکار جامعة المصطفی(ص)؛
- پیشنهاد تشکیل یک گروه در شبکه‌های اجتماعی از همه مهمانان اجلاس؛
- پیشنهاد استفاده از تجربه خوجه های لندن برای کار تبلیغی. 

باز هم به همان علت همیشگی، "نوبت به اولیاء که رسید آسمان تپید"... وقت نشد که آن سه مسأله را مطرح کنم!

البته دو تا از موضاعاتی که می‌خواستم مطرح کنم را سخنرانان دیگر مطرح کردند. 

به نظر می‌رسد این اجلاس منظم تر از اجلاس قبلی است. شاید علت آن گماردن راشد باشد که کم کم دارد ریشش را در مجمع سفید می‌کند. در اجلاس از معدود کسانی است که همه او را می‌شناسند. تیمش را خوب چیده است و برنامه‌های چهار روزه اجلاس منظم پیش رفت.

«جعفری» را دیدم، شیخ بشاشی که در چند اجلاس گذشته هم حضور داشت. شیخ دردمندیست. با هم درد دلها کردیم. مرا به غرفه معاونت بین الملل مجمع دعوت کرد، در "نمایشگاه دستاوردهای نهادهای علمی فرهنگی ایران" که در حاشیه اجلاس برای مهمانان اجلاس برپا شده است. آلبوم تصاویر اجلاس قبلی توجه مرا جلب کرد و تورق آن بسیار مکدّرم ساخت؛ با دیدن عکس شخصیت های عزیزی که دیگر در میان ما نیستند.

یکی از آن آلبومها را به من هدیه داد؛ چقدر نفیس و ماندگار و با سلیقه. آن را به شعیب نشان می دهم؛ و بین او و مهمان دیگری که از برزیل آمده است دعوای شیرینی می شود! هر دو عکس خود را در آلبوم دیده اند و بال در آورده اند. پادرمیانی می کنم و به شعیب می گویم که: "آلبوم را بده به دوست برزیلی مون. من برات یه دونه دیگه می گیرم". 

دوباره به غرفه مجمع رفتم و از جعفری یک آلبوم دیگر برای شعیب می گیرم؛ البته با صرف چای و شیرینی و گرفتن چند عکس یادگاری.

* روز سوم

شنبه ۱۲ شهریور ۱۴۰۱: دیدار حضرت آقا مثل همیشه الهام بخش و خاطره انگیز است. 

وقتی در حسینیه، منتظر آمدن آقا بودیم به شعیب گفتم: "ای کاش روزی، همینجوری منتظر تشریف فرمایی حضرت ولی‌عصر(عج) بمانیم". اشک در چشمانش حلقه زد. 

لحظاتی بعد رهبری نزول اجلال فرمودند. جمعیت به احترام رهبری از جا برخاستند. از گوشه و کنار، رجزخوانی ها که در دنیای عرب مرسوم است شروع شد. 

ناگهان به ذهنم آمد شعری را که در سال 79 برای حضرت آقا سروده بودم را بخوانم... و خواندم.

با مطلعِ:

ای کرده مثل آینه از خویشتن، عبور /
روح تو در برابر حق، دائم الحضور

و خاتمه:

می‌خواهم از خدا که بمانی میان ما /
تا روز آفتابی و تاریخی ظهور

        

شعر، اعجاب مهمانان رهبری را هم به همراه داشت. بعد از دیدار هر کس به من رسید تحسین کرد؛ «نواب»، اختری، رمضانی، «قمی» و بخصوص آیت الله «هادوی» که سال‌ها بود ایشان را ندیده بودم.

بعد ازظهر در مراسم اختتامیه، پیام تصویری شیخ «زاکزاکی» هم پخش شد؛ پدر صبور شش شهید و جانباز مظلومِ ترویج معارف اهل‌بیت(ع) در غرب آفریقا.

اگرچه دکتر «قالیباف» به شکل ناگهانی سخنرانی خود در اختتامیه را کنسل کرد، ولی آیت الله «اعرافی» جایگزین خوبی است. شاید با توجه به اشراف اعرافی بر اوضاع شیعیان جهان - به دلیل سال‌ها ریاستش بر "سازمان مدارس" و "جامعة المصطفی(ص) العالمیة" - انتخاب او انسب باشد.  

* روز آخر

یکشنبه ۱۳ شهریور ۱۴۰۱: سفر مشهد، مثل همیشه، در وصف ناید. حضور در حرم، بخصوص برای من که پنج سال رو بروی گنبد حضرت در دانشگاه رضوی حجره داشتم و نان و نمک امام رضا(ع) را خوردم نوستالژیک و خاطره انگیز است.

با این سفر یک روزه معنوی، اجلاس به نهایت مطاف رسید و اعضاء و میهمانان، آماده بازگشت به دیار خود شدند؛ با روحیه‌ای بهتر و دستان پُرتر برای خدمت به ایتام آل محمد(ص).

     

در مجموع فکر می‌کنم که اجلاس هفتم، علیرغم وجود برخی از اشکالات، در مقایسه با اجلاس های قبل منظم تر، پر محتواتر و هدفمند تر برگزار شد.  

اما کار مجمع و مجمعی‌ها تازه از امروز شروع می‌شود؛ چون اجرایی کردن مصوبات، پیگیری مطالبات، حفظ و استحکام ارتباطات و رسیدگی به وعده های داده شده در کنفرانس است که میزان موفقیت آن را رقم خواهد زد.

به امید آنکه تمام برنامه‌ها و پیشنهادهایی که در اجلاس مورد طرح و بررسی قرار گرفت به مرحله تحقق برسد.

به پایان آمد این دفتر، حکایت همچنان باقی /
به صد دفتر نشاید گفت حسب الحال مشتاقی

..................................
پایان پیام/ 167