خبرگزاری اهل‌بیت(ع) - ابنا

یکشنبه ۲ دی ۱۴۰۳
۵:۱۸
در حال بارگذاری؛ صبور باشید

در گفت‌وگوی ابنا با شاگرد و ملازم امام خمینی(ره) مطرح شد؛

از «سید حسن نصراللهِ جوان» تا «محبوب‌ترین شخصیت جهان عرب»

الگوی شهید سید حسن نصرالله در فهم و درک مسائل، امیرالمؤمنین علی(ع) است و الگوی ایشان در مبارزه و جهاد، آقا ابی‌عبدالله الحسین(ع) و شهدای کربلا.

آآ

به گزارش خبرگزاری اهل‌بیت(ع) - ابنا - حجت‌‌الاسلام والمسلمین سید غلام‌حسین موسوی، از روحانیون مبارز و انقلابی افغانستان است که از ابتدای ورود امام خمینی(ره) به نجف اشرف، در دهه ۴۰ شمسی، ملازم و همراه ایشان بود.

او به دلیل انجام فعالیت‌های سیاسی و انقلابی، سال‌ها مقیم کشورهای سوریه و لبنان بود و در این سال‌ها، با شخصیت‌های مختلفی از مبارزان و مجاهدان، از جمله امام موسی صدر، شهید چمران، شهید سیدعباس موسوی مرتبط بوده است.

وی همچنین در سال‌های حضور در لبنان و سوریه ملاقات‌های متعددی را با شهید سید حسن نصرالله دبیرکل حزب‌الله لبنان داشته و شاهد تحولات سال‌های ابتدایی مقاومت در لبنان بوده است.

حجت‌‌الاسلام سید غلام‌حسین موسوی در مصاحبه با خبرگزاری ابنا، درباره خاطرات و مشاهداتش از سید مقاومت گفته است:

ابنا: از لطف شما ممنونیم که قبول زحمت کردید. ضمن عرض تسلیت به مناسبت شهادت دبیرکل حزب‌الله لبنان؛ به عنوان سؤال اول بفرمایید آشنایی شما با شهید سید حسن نصرالله مربوط به چه دوره و زمانی است؟

بسم الله الرحمن الرحیم. این مصیبت عظمای شهادت سید مقاومت، شهید بزرگ، سید حسن نصرالله را خدمت شما و همه‌ی مؤمنین و مؤمنات و همه‌ی مسلمین و همه‌ی مبارزین و آزادگان جهان و مبارزان با استعمار و استکبار غربی تبریک و تسلیت عرض می‌کنم.

ممنونم از این‌که لطف کردید و این فرصت را در اختیار اینجانب قرار دادید.

آنچه که از شهید بزرگوار، سید الشهدای مقاومت اسلامی در منطقه و جهان عرض می‌کنم مربوط به چند مرحله می‌شود. من از سال 1352 از عراق به سوریه و لبنان رفتم. در حسینیه‌ی حضرت زینب کبری(س)، برای زوار و حجاجی که از مکه برگشته بودند و در آن حسینیه مجلس عزای امام حسین(ع) را برگزار کرده بودند یک سخنرانی داشتم. از جمله کسانی که پای سخنرانی بنده بودند یک آقایی به نام آقای کشمیری بود - خدا رحمتش کند - ایشان سابقه‌ی مبارزاتی بسیار مفصلی داشت و از هواداران مرحوم نواب صفوی بود، پیرمرد کهنسالی بود. ایشان هم در آنجا بودند. ایشان ارتباط مستقیمی با امام موسی صدر داشتند. بعد از ختم منبر و سخنرانی، ایشان محضر امام موسی صدر رفته بود که در آن ایام در شام بودند، گفته بود که یک سید این‌طوری است و با این مشخصات، به قول ایشان سخنرانی خیلی انقلابی و در سطح عالی داشته و از تمام مبارزان جهان اسلام تجلیل و تکریم کرد و از جمله از شما نام برد. امام موسی صدر(ره) فرموده بودند: سعی کن این سید را نزد من بیاوری که من او را ببینم. این باعث شد که آقای کشمیری من را نزد امام موسی صدر برد. در آن زمان امام موسی صدر «حرکة المحرومین» را به وجود آورده بود. حرکة المحرومین شاخه‌ی نظامی به نام سازمان «امل» داشت که مستقیماً زیر نظر مرحوم شهید چمران آموزش‌های نظامی می‌دیدند و این سازمان امل یک شورای جهادی داشت که در رأس شورای جهادی سازمان امل این سید مقاومت، شهید بزرگ، آقای سید حسن نصرالله با این‌که خیلی جوان بود، قرار داشت. یعنی شورای جهادی سازمان امل که توسط امام موسی صدر و شهید چمران به وجود آمده بود و جناح نظامی حرکة المحرومین همین سازمان امل بود، ریاست شورای جهادی این تشکیلات بر عهده‌ی سید حسن نصرالله بود.

ابنا: تحصیل و نوجوانی و جوانی سیدحسن نصرالله در کجا بود و ایشان قبل از اینکه به لبنان بروند، کجا بودند؟ شرایط آن زمانِ شیعیان در لبنان به چه صورتی بود؟

سید حسن نصرالله مراحل مختلفی را طی کرد. ایشان تحصیل‌کرده و طلبه‌ی نجف بود و تمام بزرگان آن زمان نجف به استعداد و لیاقت ایشان و در همان حدی که در نجف بوده به فضل و کمال حوزوی ایشان اعتراف داشتند و نبوغ ویژه‌ای را در مسائل اجتماعی و سیاسی در ایشان مشاهده کرده بودند. لذا به ایشان توصیه کرده بودند که شما به لبنان تشریف ببرید. لبنان در آن زمان به عنوان پاریس خاورمیانه یا غرب آسیا تلقی می‌شد. تمام احزاب منحرف آن زمان در کشورهای عربی یک دفتری در لبنان داشتند، مثل حزب کمونیست طرفدار شوروی، حزب کمونیست طرفدار چین، حزب کمونیست طرفدار کوبا و کاسترو و جنبش‌های قومی و نژادی یا «القومیة العربیه»  در آنجا بسیار فعال بود، مسیحیان هم بودند، مثلاً القوة اللبنانیه که «سمیر جعجع» و افرادی مثل او آن را اداره می‌کردند، این‌ها احزابی بودند که مستقیماً در خدمت آمریکا و اسرائیل بودند و هنوز هم هستند.

این همه افکار و اندیشه در آنجا وجود داشت، یکی از عجیب‌ترین چیزهایی که در آنجا وجود داشت این بود که جوانان شیعه یا در احزاب کمونیست بودند، یا در احزاب قومی و ملی‌گرا بودند و حتی در احزاب مسیحی بودند. مثلاً من یک جوانی را به نام «محمد الضامن» می‌شناختم که جوان بسیار فاضل و تحصیل‌کرده و شیعه بود، اما در خدمت حزب مسیحی - لبنانی بود.

در چنین شرایطی حرکة المحرومین و سازمان امل به وجود آمد و ریاست شورای جهادی سازمان امل بر عهده‌ی سید حسن نصرالله گذاشته شد. این یک مرحله بود. در آن شرایط خود امام موسی صدر، شهید چمران و سید حسن نصرالله یکی یکی به خانه‌های این جوانان رفتند، جوان شیعه‌ای که کمونیست شده بود، جوان شیعه‌ای که با مسیحیان، با فالانژهای لبنانی کار می‌کرد و یا جوانان شیعه‌ای که تفکر ناسیونالیستی و قومی و عربی و نژادی پیدا کرده بودند. می‌دانیم که حرکت‌های قومی، القومیة العربیه یا حرکت‌های ملی یا حرکت‌های نژادی طائفی، این‌ها توسط استعمارگران غربی بعد از جنگ جهانی دوم به وجود آمد، برای این‌که جهان اسلام را تکه تکه و پاره پاره کنند، به مسئله‌ی قومیت عربی دامن زدند و تبلیغ کردند و شما می‌بینید که رهبران فکری و ایدئولوژیک حرکت قومی و نژادی و ملی‌گرای عرب، اکثراً مسیحی بودند، مثل «میشل عفلق» و امثال این‌ها که بودند و استعمارگران غربی به همین حرکت در ترکیه هم دامن زدند که مثلاً آتاترک را به وجود آوردند و حرکت جوانان ترک را به وجود آوردند که مبتنی بر نژاد، قومیت، زبان و امثال این‌ها بود.

شما می‌بینید که در هر دو طرف، هم در دنیای عرب مسئله‌ی قومیت و نژاد و زبان و این‌ها را علَم کردند و هم در بین ترک‌ها این کار را کردند که با عنوان «ترکی الفتات» به معنای ترکیه‌ی جوان بود که در رأس آن آتاترک قرار داشت. آتاترک یک معضلی دارد که کمتر به آن توجه شده است. پدر آتاترک یهودی است، مادر آتاترک، ترک است. کسی که از نظر نژادی یهودی است، علیه مسلمانان یا علیه خلافت عثمانی آمده، برای این‌که امپراطوری عثمانی که تا اسپانیا رسیده بود، این را تکه تکه کند و به اصطلاح به عرب‌ها بگوید که؛ ما شما را از زیر بار ترک‌ها بیرون می‌آوریم و آزاد و مستقل باشید. از این شعارهای عجیب و غریب می‌داد.




ابنا: دبیرکلی جناب سید حسن نصرالله چطور شکل گرفت؟

سید حسن نصرالله، شهید چمران و امام موسی صدر در شرایطی که عرض کردم وارد میدان کار شدند. یکی یکی جوانان شیعه که در حزب کمونیست بودند و یا در حزب فالانژها بودند و یا در حزب نژادگرایان عرب بودند، این‌ها را دیدند و گفتند که؛ شما می‌خواهید چه کنید؟ گفتند: ما از طریق این احزاب می‌خواهیم برای شیعیان محروم و مظلوم جنوب کار کنیم که هر روز اسرائیل بر سرشان می‌زد و حمله می‌کرد، تارومار می‌کرد، می‌کشت و به اسارت می‌برد. این‌ها توانستند تمام جوانان شیعه را از کل احزاب انحرافی لبنان آن روز خارج کنند و این‌ها را در حرکة المحرومین و سپس سازمان امل عضو کنند که بعداً حزب‌الله تأسیس شد. زمانی که حزب الله تأسیس شد، رهبرانش این‌ها بودند: مرحوم شهید «سید عباس موسوی»، مرحوم شهید «راغب حرب» و سرانجام به دلیل شایستگی‌ها و لیاقت‌ها و فرزانگی‌ها و استعداد فوق‌العاده‌ی شهید سید حسن نصرالله، بعد از شهادت سید عباس و شهید راغب حرب، شورای مرکزی حزب‌الله با اجماع آراء سید حسن نصرالله را به عنوان رهبر انتخاب کرد.

اینجا وقتی که سید حسن نصرالله جوانی که حتی ریش او یک تار سفید هم نداشت به عنوان رهبر حزب الله انتخاب شد.

ابنا: از ویژگی‌های شخصیتی شهید سید حسن نصرالله بگویید

ایشان چند ویژگی شخصیتی دارد. اولین ویژگی شخصیتی ایشان این است که؛ واقعاً یک شخصیت ایمانی، اعتقادی  و قرآنی ناب و خالص داشت. یعنی نه افکار چپ‌گرایی در ایشان وجود داشت، نه افکار قوم‌گرایی و قومیت عربی داشت، نه افکار نژادپرستی و نه افکار ملی خاص لبنانی‌ها یا مصری‌ها یا سوری‌ها یا ترک‌ها را داشت. تفکر ایشان همان تفکر ناب اسلامی متکی به احکام قرآن بود که «كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً» (البقرة: 213)، ایشان عیناً سعی می‌کرد امت واحده‌ی اسلامی قرآنی را تجسم ببخشد و از اولین روزی که ایشان وارد مبارزه شد این افکار را داشت تا آخرین روزی که به شهادت رسید.

ویژگی دیگر ایشان از لحاظ شخصیتی «وحدت‌گرایی» بود. یعنی ایشان از منادیان اصلی وحدت اسلامی بود و لذا در لبنان با شخصیت کاریزماتیکی که پیدا کرده بود، توانست شیعه را جمع کند. شیعیان در لبنان تکه و پاره بودند، قطعه قطعه بودند و هر عده‌ای در اطراف کسی جمع شده بودند. او شیعیان را به تمام معنا متحد کرد، روستا به روستا، قریه به قریه، محله به محله راه رفت و شیعیان را هماهنگ کرد، یک گروه متحد و متشکل به وجود آورد. وقتی شیعیان را متشکل کرد بلافاصله اقدام به وحدت مجاهدین مسلمان اعم از شیعه و سنّی و دُروزی کرد. شما می‌دانید که در لبنان هم شیعه وجود دارد، هم مسیحی وجود دارد و هم عده‌ای از مسلمانان دروزی وجود دارند که «ولید جنبلاط» رهبر آن‌ها است. آن زمان «کمال جنبلاط» (پدر ولید) بود. ایشان توانست توجه اکثر علمای اهل سنت لبنان را جلب کند و جمعیت علمای مجاهدین اسلامی لبنان را به وجود بیاورد که بسیاری از علمای اهل سنت لبنان در این مجمع گردهم آمدند، شیعه و سنّی جمع شدند، آن‌ها هم جمعیت اسلامی دارند، مجاهدین خاص خودشان را دارند و مثلاً امل یک تشکیلات جدا بود، حرکة المحرومین یک تشکیلات جدا بود، حزب‌الله توانست امل را در کنار خودش قرار دهد، حرکة المحرومین را در کنار خودش قرار دهد و این‌ها را با افکار ناب و خالص اسلامی تربیت کند که ایشان صریح و واضح در تمام سخنرانی‌های خود گفتند. ما چندین سخنرانی را گوش دادیم، ایشان از لحاظ فکری، از لحاظ فرهنگی، از لحاظ سیاسی و از لحاظ مبارزاتی در سخنرانی‌های خود تصریح کرده است که در این زمینه‌ها امام موسی صدر استاد من بوده است. یعنی نشان می‌دهد که امام موسی صدر واقعاً چقدر کار کرده بود.

گذشته از این، ایشان با نهضت‌ها و مبارزان مسلمان فلسطین ارتباط برقرار کرد. شما می‌دانید که عیناً مثل کشورهای عربی همین گرایشات مختلفی که در لبنان وجود داشت، فلسطینی‌ها هم داشتند، یعنی عده‌ای از فلسطینی‌ها مارکسیست بودند، چپ‌گرا بودند، طرفدار مارکسیست‌ها و لنینیست‌های روسی بودند، یک عده طرفدار مائوئیسم بودند، طرفدار کمونیست‌های چینی بودند، یک عده شعار کاسترو را به سینه می‌زدند و چپ‌گرای کاسترویی بودند، یک عده‌ای هم القومیة العربیة را مطرح می‌کردند، یعنی نژادی و ملی فکر می‌کردند، اما در بین فلسطینی‌ها هم کسانی بودند که اسلامی ناب و خالص فکر می‌کردند که پیشوای فکری این‌ها شیخ احمد یاسین بود که تحصیل‌کرده‌ی الازهر بود و مؤسس اصلی حماس و همچنین جهاد اسلامی و گروه‌های دیگر او بود.

ابنا: از نظر شما ویژگی بارز سید حسن نصرالله که از مکتب اهل‌بیت(ع) آن را دریافت کرده بود و او را به یک شاگرد شاخص مکتب اهل‌بیت(ع) تبدیل کرده بود چیست؟

اولین باری که من مرحوم سید حسن نصرالله را دیدم، در دفتر امام موسی صدر در دمشق بود که شعبه‌ای از مجلس اعلای اسلامی شیعیان لبنان بود. مسئولیت آن دفتر در آن زمان بر عهده‌ی بنده بود و من ایشان را در آنجا دیدم. امام موسی صدر به آنجا آمده بودند که می‌خواستند با «حافظ اسد» ملاقاتی داشته باشند و شهید چمران هم با ایشان آمده بود و رئیس شورای جهادی امل که شهید سید حسن نصرالله بود هم همراه آن‌ها بود. شب‌هایی که امام موسی صدر به دفتر دمشق می‌آمد، من که مسئول آن دفتر بودم، شب در آنجا می‌ماندم که نکند به چیزی نیاز پیدا کنند و یا کاری داشته باشند. آن شب متوجه شدم که چراغ هال روشن است، وقتی از اتاق بیرون آمدم دیدم که مرحوم شهید چمران و شهید مقاومت سید حسن نصرالله، سجاده‌های نماز شب‌شان را پهن کرده‌اند و نماز شب می‌خوانند. در دیدارهای بعدی که در لبنان و در مجلس اعلای شیعه اتفاق افتاد و حتی یک بار هم در صور ایشان را دیدم که اتفاقاً من در آن سفر آقای عرفانی (از شاگردان واطرافیان افغانستانی امام خمینی) را هم با خودم برده بودم و خود امام موسی صدر هم بودند، شهید چمران هم بودند، مرحوم سید حسن نصرالله هم بودند که آنجا چند تا از جوانان افغانی را هم برده بودیم که در اردوگاه سازمان امل آموزش‌های نظامی ببینند که آموزش دیدند و بعداً هم تعدادی در افغانستان شهید شدند و بعضی هم هنوز زنده و در کشورهای عربی هستند.

علاوه بر مشاهدات و درک و فهم خودم، همسایه‌ی دیوار به دیوار ما شیخ «نبیل قاووق» بود که ایشان هم دراین حوادث اخیر به شهادت رسیدند. ایشان هم از مسئولین ارشد حزب‌الله بود. ما از ایشان خیلی درباره‌ی سید حسن نصرالله پرسیدیم، منزل ایشان در سوریه و محل کارش هم در لبنان بود، به خاطر جنگ و شرایط جنوب، خانواده‌اش را به سوریه آورده بود و هفته‌ای یک بار هم به سوریه می‌آمد و به خانواده‌اش سر می‌زد. شیخ بسیار مؤمن، بسیار فعال، مجاهد بزرگ و شایسته‌ای بود. ایشان فرمودند که؛ من در عمرم چنین رهبری ندیده‌ام که این‌قدر به سه چیز پایبندی عجیب و غریب داشته باشد، اول این‌که ایمان بسیار قوی و ایمان مستحکم قرآنی دارد، دوم این‌که به شدت پایبند سنت رسول الله(ص) است و قدم به قدم سعی می‌کند از آنچه که پیامبر خدا(ص) انجام داده تجاوز نکند و کوتاهی هم نکند، در مرحله‌ی سوم عشق و ایمان ایشان و استحکام عقیدتی ایشان و پیروی ایشان از اهل بیت عصمت و طهارت(ع) فوق‌العاده و بی‌نظیر است.

ابنا: به نظر شما، شهید عزیز سید حسن نصرالله در درک مسائل و مبارزه چه کسی را الگوی خودشان می‌دانستند؟

الگوی ایشان در فهم و درک مسائل، امیرالمؤمنین علی(ع) است و الگوی ایشان در مبارزه و جهاد، آقا ابی‌عبدالله الحسین(ع) و شهدای کربلا است. به این معنا که به این فکر نیست که امکانات مالی ما چقدر است، امکانات نظامی ما در چه حد است و قوّت و قدرت دشمن در چه حدی است، دشمنی که تا بن دندان مسلح است، دشمنی که غیر از آدم‌کشی و جنایت هیچ چیز دیگری برای او اهمیت ندارد، دشمنی که امپریالیسم آمریکا با تمام قدرت پشت سر او ایستاده است. ایشان بر این عقیده بود که ملاک این نیست که ما ضعیف هستیم، ملاک این نیست که ما امکانات نظامی کمی داریم، ملاک این نیست که ما در اقلیت هستیم و دشمن در اکثریت است، ملاک این است که در این لحظه و در این شرایط تکلیفی که خدا برای یک مؤمن مسلمان تعیین کرده چیست؟ تکلیفی که پیامبر خدا(ص) در چنین شرایطی برای یک مؤمن مسلمان واقعی تعیین کرده چیست؟ کاری که امام حسین(ع) در کربلا انجام داد، چگونه بود؟

در جنگ خندق 10 هزار لشکر از سران کفر جزیرة العرب جمع شده بودند، عمرو بن عبدود در ‌آنجا بود. مسلمانان در مدینه چقدر بودند؟ پیامبر(ص) تسلیم نشد، مصالحه نکرد، کوتاه نیامد. با مشورتی که با جناب سلمان کرد و بعد هم جبرئیل نازل شد و عرض کرد: همین نظری که سلمان داده، همین را انجام دهید. پیامبر(ص) خندق دفاعی حفر کرد و مسلمانان را در حدی که داشتند مسلح و مجهز کردند و با 10 هزار نفر جنگیدند در حالی که تعداد مسلمانان به 500-600 نفر بیشتر نمی‌رسید. اگر خیلی بودند، مثلاً 1000 نفر بودند، اما لشکر کفر چقدر بود؟ 10 هزار نفر. قرآن در اینجا چه می‌گوید؟ این ملاک و معیار شهید سید حسن نصرالله بود: «كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً‏» (البقرة: 249)، وقتی دشمن به شما روی می‌آورد و به شما حمله می‌کند، به دشمن پشت نکنید، استقامت کنید، پایداری کنید، بجنگید، خدا را زیاد یاد کنید «اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثيراً» (الأحزاب: 41)، «لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ‏» (الحج: 77)، اما این‌که سنگر را خالی کنید و یا پشت به دشمن کنید و فرار کنید، این‌ها در مکتب اسلام وجود ندارد، اصلاً مصلحت‌اندیشی در اسلام وجود ندارد. اسلام می‌گوید که در این شرایط تکلیف تو چیست؟ رسالت تو چیست؟ وظیفه‌ی دینی تو چیست؟

لذا امام حسین(ع) در کربلا با چند نفر آمده بود؟ حداکثر 72 نفر جنگجو بودند، بقیه که زن و بچه بودند، اما امام حسین(ع) در مقابل 30 هزار لشکر ابن زیاد به فرماندهی عمر سعد و امثال این‌ها تسلیم نشد، مذاکره نکرد، واسطه‌هایی که می‌آمدند که از جنگ دست بردارد، این‌ها را قبول نکردند و فرمودند: «إِنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيِّ قَدْ رَكَزَ مِنَّا بَيْنَ اثْنَتَيْنِ بَيْنَ السَّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ»، یزید بن معاویه و ابن زیاد من را بین دو چیز مخیّر گذاشته است که یا بنده‌وار و غلام‌وار تسلیم شوم و اطاعت و نوکری کنم، یا ذلت را بپذیرم که از نظر بنی امیه کشته شدن ذلت است که حضرت می‌فرماید: «هَيْهَاتَ مِنَّا الذله». این راه و رسم اصلی و اساسی سید حسن نصرالله بود که تکلیف چیست؟ ما باید حسین‌وار(ع) بجنگیم، ما الگویی مثل سیدالشهداء(ع) داریم، ما الگویی مثل قمر بنی هاشم(ع) داریم، ما الگویی مثل زینب(س) داریم که سید حسن نصرالله در تمام سخنرانی‌های خود تصریح می‌کند: «نحن من الشیعه من المؤمنین بولایة امیرالمؤمنین مقتدائنا و سیدنا و هادینا امیرالمؤمنین، نحن من اصحاب الحسین»، ما پیروان امام حسین(ع) هستیم، راه ما راه حسینی(ع) است. ما هرگز شکست نخواهیم خورد. ما فقط دو چیز در پیش داریم: «إما النصر و إما الشهاده»؛ ما یا به پیروزی می‌رسیم و یا به شهادت می‌رسیم.

در اینجا به این نکته اشاره کنم؛ با این اصالت، با این ایمان عمیق و تزلزل‌ناپذیر قرآنی، با اقتدای فکری، اعتقادی و عملی و اجرایی به امام حسین(ع) و انقلاب کربلا (شکست معنی ندارد) . ببینید دنیای عرب، مصر، سوریه، لبنان و اردن، در جنگ با اسرائیل در دهه‌ی 60، چهار کشور عرب با کمک‌های وسیع کشورهای خلیج، ظرف 6 روز نتوانست در مقابل اسرائیل مقاومت کند، این ایمان توحیدی الهی قرآنی و این ایمان به امام حسین(ع) و راه امام حسین(ع) و شهادت امام حسین(ع) و فداکاری امام حسین(ع) و جوانان امام حسین(ع)، با این ایمان و با این اراده در جنگ 33 روزه دیدیم که اسرائیل را شکست دادند، اسرائیلی که آمده بود و تا بیروت را گرفته بود، شما وادی حُجیر را شنیده‌اید که قبرستان تانک‌های اسرائیل در جنوب به رهبری سید حسن نصرالله و جوانان مؤمن این‌چنینی حزب‌الله شد، یعنی همین تفکری که خود سید حسن نصرالله داشت، همین تفکر را عیناً جوانان مجاهد حزب‌الله داشتند.

مسئله‌ی دیگری که اشاره می‌کنم این است که یک گروه، یک حزب، نه یک دولت، توانست 30 روز با اسرائیل بجنگد و اسرائیل را از داخل پایتخت براند و مرز لبنان و اسرائیل، صحرای حجیر تبدیل به قبرستان تانک‌های اسرائیل شد. شکست مفتضحانه خوردند. ببینید در جهان عرب این اعتقاد و ایمان و این صلابت و استحکام فکری، عقیدتی و عملی سید حسن نصرالله بود. ما در جهان عرب دو شخصیت داشتیم که از نظر محبوبیت بی‌نظیر بودند، یکی جمال عبدالناصر و در دوران معاصر ما هم سید حسن نصرالله بود.




ابنا: دلیلی اینکه ایشان این‌قدر محبوبیت داشتند چه بود؟

ببینید با یک خانم مسیحی در لبنان مصاحبه کردند و گفتند که؛ نظر شما درباره‌ی سید حسن نصرالله چیست؟ می‌گوید: «روحی فداء السید حسن». این محبوبیت در جهان عرب بی‌نظیر بوده است. یعنی یک شخصیت کاریزماتیک مسلمان شیعه، مسلمان سنّی و مسیحی لبنانی و حتی مسیحیان خارج از لبنان... . ببینید راه و روش سید حسن نصرالله چطور بود؟ او به کلیسای مسیحیان می‌رفت و سخنرانی می‌کرد و از آن‌ها دعوت می‌کرد، به نماز جمعه‌ی شیعیان می‌آمدند و سخنرانی می‌کردند و از امام حسین(ع) حرف می‌زدند، همچنین در مجالس عاشورایی این کار را می‌کردند. چقدر دانشمندان مسیحی هستند که در اثر هدایات امام موسی صدر و موضع‌گیری‌های درست سید حسن نصرالله کتاب‌های فراوانی درباره‌ی امیرالمؤمنین(ع) و درباره‌ی امام حسین(ع) دارند. حتی یک مسیحی دانشمند و محقق می‌گوید: ما در انقلاب کربلا سهم داشتیم. عده‌ای از شهدای مسیحی صحنه‌ی کربلا را نام می‌برد. این‌ها تأثیرات شخصیتی، ایمانی و اعتقادی سید حسن نصرالله بود.

در جهان اسلام، علاوه بر جهان عرب، سومین شخصیت کاریزماتیک قبل از سید حسن و امام موسی صدر، امام خمینی بود. وقتی از شهید سلیمانی می‌پرسد: شما از نظر فکری، از نظر ایمانی و اعتقادی و جهادی و مبارزاتی چه کسانی را قبول دارید؟ دستش را این‌طوری می‌کند (عدد دو را نشان می‌دهد) و می‌گوید: دو نفر، مقام معظم رهبری، آیت‌الله العظمی خامنه‌ای و سید حسن نصرالله. من این دو نفر را قبول دارم.

ابنا: به نظر شما جایگاه شهید نصرالله در فضای سیاسی جهان چطور بود؟

شخصیت سید حسن نصرالله در بین تمامی سیاست‌مداران دنیای عرب و حتی غیرعرب، به عنوان یکی از سیاست‌مداران بسیار پخته، بسیار عمیق و با اندیشه‌های ناب بود. همین چند روز گذشته، نتانیاهو، این جنایتکار رژیم صهیونیستی می‌گوید که با کشته شدن سید حسن نصرالله راه برای احیای شرق الاوسط جدید باز شد. یعنی سید حسن نصرالله شخصیتی بود که جلوی تحقق هدف آمریکایی ایجاد خاورمیانه‌ی جدید را گرفته بود و بزرگ‌ترین مانع او بود. او که دولت نبود، تشکیلات نظامی فوق‌العاده مثل دولت‌ها که نداشت، یک تشکیلات جهادی، مبارزاتی و ضداستعماری داشت، اما قدرت فکری و سیاسی او در حدی بود که مانع تحقق خاورمیانه‌ی بزرگ استعماری آمریکا شد. این دلیل بر درک و فهم و عمق سیاسی است که سید حسن نصرالله داشت.

ابنا: بعد از شهادت سید حسن نصرالله وضعیت محور مقاومت به چه صورتی خواهد شد؟ تحلیل شما راجع به این مسئله چیست؟

جنگی که در غزه اتفاق افتاد و در فلسطین هنوز ادامه دارد، شما بدانید که این جنگ، جنگ خالص و ناب آمریکایی است. طراحان این جنگ آمریکایی هستند، ژنرال‌های برجسته‌ی آمریکایی در اتاق عملیات اسرائیل حضور دارند. سازمان سیا در کنار موساد حضور دارد، حمله به ضاحیه‌ی لبنان که منجر به شهادت سید حسن نصرالله شد، توسط آمریکایی‌ها طراحی شده بود، سازمان سیا، MI6 انگلستان، سازمان جاسوسی فرانسه، سازمان جاسوسی عربستان سعودی و امارات، این‌ها دقیقاً ماه‌ها در این زمینه کار کردند، وقتی که می‌خواست آنجا بمباران شود، آواکس آمریکا و هواپیماهای U2 آمریکا در آسمان ساحل بیروت پرواز می‌کردند و رئیس جمهور آمریکا، بایدن گفت: اگر اسرائیل وجود نمی‌داشت، ما باید اسرائیل را به وجود می‌آوردیم. در این مدت 600 پرواز هواپیماهای نظامی غول‌پیکر که اسلحه و امکانات داشتند انجام شد. بمب‌هایی که در لبنان به کار می‌برند، همه آمریکایی است و بمب‌های بسیار پیشرفته‌ی عجیب و غریبی است که حتی بعضی از کارشناسان گفته‌اند که این‌ها بمب‌های اتمی تضعیف شده هستند که 6 متر در زمین فرومی‌رود و بعد منفجر می‌شود. کمک نظامی کردند، یعنی آمریکایی‌ها بی حد و حدود اسلحه می‌دهند. گاهی در بمباران برخی از مناطق خلبانان آمریکایی شرکت می‌کنند، چنان‌که در بمباران حدیده و یمن مستقیماً آمریکایی‌ها بمباران کردند، منتها به نام اسرائیلی‌ها ثبت شد. در غزه نیروهای آمریکایی رسماً برای آزاد کردن آن 6 گروگان وارد مبارزه شدند، 100 نفر را کشتند که عده‌ی زیادی از آن‌ها آمریکایی بودند. این جنگ، جنگ آمریکا است. امروز لبنان، فردا یمن، پس‌فردا هم ایران است.

نظر من این است که آمریکایی‌ها ایران را با مذاکرات غیرمستقیم مشغول کرده‌اند که؛ ما تحریم را برمی‌داریم، مسئله‌ی هسته‌ای را حل می‌کنیم و امثال این‌ها را می‌گویند که ایران را مشغول کنند. رمز مشترک بین آمریکا و اسرائیل این است که؛ هر گاه ما دم از صلح زدیم، شما این برنامه‌ها را اجرا کنید. یعنی پشت هر شعار صلحی که آمریکا می‌دهد، یک برنامه‌ی خطرناک و وسیع نظامی وجود دارد که نمونه‌هایش را در این یک سال در غزه و لبنان دیدیم.

اما اصل تشکیلات حزب‌الله هرگز به ‌هم نمی‌خورد، چون به شکلی طراحی و ساخته و سازماندهی شده که (متکی به فرد نیست). ببینید من یک چیزی به شما می‌گویم؛ یکی از سیاست‌های ثابت و مستمر اسرائیل این است که رهبران جهاد و رهبران مجاهدین و مبارزین مسلمان فلسطینی و لبنانی را ترور کند. شیخ احمد یاسین را ترور نکردند؟ آقای هنیه را ترور نکردند؟

شیخ احمد یاسین را ترور کردند، هنیه را ترور کردند، سید عباس موسوی را ترور کردند. دکتر شقاقی و دیگران و دیگران را ترور کردند، آیا بعد از این ترورها، این نهضت‌ها، این تشکیلات و این احزاب ضعیف و ناتوان شد یا قوی‌تر شد؟ خب قوی‌تر شد. بعد از شهادت شیخ احمد یاسین و شقاقی و دیگران، حماس این قهرمانی عجیب را کسب کرد. اما متأسفانه این فاجعه است که رهبران دنیای عرب مُرده‌اند. آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها توانسته‌اند این رهبران عرب مثل رئیس جمهور مصر و مثل ولیعهد عربستان سعودی و ملک عبدالله اردن و امارات و این‌ها را لجام بزنند. این‌ها در خدمت اهداف استعماری آمریکا و اسرائیل هستند. این‌ها تلاش می‌کنند به جای دشمن واقعی، دشمن خیالی و وهمی برای خودشان به وجود بیاورند و آمریکا هم مرتب در گوش این‌ها می‌گوید که؛ دشمن شما جمهوری اسلامی است. مطمئن باشید که حزب الله از بین نخواهد رفت و از بین نمی‌رود و تشکیلات آن صحیح و سالم وجود دارد. ممکن است بعضی از فرماندهان برجسته‌ی آن شهید شوند، اما ده‌ها و صدها فرمانده دیگر دارد، منتها جمهوری اسلامی ایران مطلقاً در این شرایط نباید کوتاه بیاید، باید با تمام قدرت یمن، لبنان، عراق و سوریه را تقویت کند.

ابنا: از وقتی که در اختیار ما قرار دادید تشکر می‌کنیم.

...............................

پایان پیام

اخبار مرتبط