به گزارش خبرگزاری بینالمللی اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ حجت الاسلام والمسلمین «سید حسن موسوی تبریزی» مسئول سابق دفتر نمایندگی مجمع جهانی اهلبیت(ع) در لبنان، در گفت و گویی با خبرنگار ابنا، خاطرات خود را از شهید حجت الاسلام «سید حسن نصرالله» و شهید حجت الاسلام «سید سید هاشم صفیالدین» بیان کرد.
متن کامل گفتوگو با حجت الاسلام والمسلمین «سید حسن موسوی تبریزی» به شرح زیر است:
ابنا: با تشکر از فرصتی که در اختیار خبرگزاری ابنا قرار دادید. به عنوان سؤال اول از تجربهی آشناییتان با شهید سید حسن نصرالله بفرمایید که اولین بار چه زمانی با این شهید آشنا شدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم
ما دربارهی حزبالله لبنان یک وجود بسیار مهم در اواخر این قرن بیستم صحبت میکنیم که تشکل پیدا کرد، هیچگونه توقعی وجود نداشت که این تشکل به این وسعت و به بزرگی شود، در سطح منطقه و بلکه در سطح جهان انتشار یابد و روز به روز قویتر شود و جذبهی مردمی و مستضعفین دنیا را هم داشته باشد.
ابتدا که این تشکل استارت خورد به خاطر ورود اسرائیل به لبنان و اشغال این کشور در سال ۱۹۸۲ بود که تا بیروت رسید. عدهای از شیعیان لبنان خدمت امام (قدس الله نفسه الزکیه) آمدند و امام هم موضوع مقاومت علیه اسرائیل را پذیرفتند و اینکه چگونه اسرائیل را از لبنان بیرون کنند. افرادی به عنوان هیئت امنا و شورای حزب الله انتخاب شدند. یکی از آقایانی که انتخاب شدند، شخصیت بزرگوار آقای سید حسن نصرالله بود. البته اولین دبیری که برای حزب الله انتخاب شد آقای شیخ صبحی طفیلی بود، بعد از ایشان آقای شهید سید عباس موسوی و بعد از سید عباس موسوی هم آقای نصرالله بود.
اولین دیدار من با آقای نصرالله مربوط به سال ۱۹۸۴ در منطقهی بعلبک بود. من در آنجا نزد یک شیخی بودم، جایی مثل رستوران بود که غذا میفروختند که سید بزرگواری از ماشین پیاده شد که همراه او فرد دیگری بود. سید جوان، زیبا و عالی بود. آنها به طرف ما آمدند و خواستند غذایی بگیرند. آنجا احوالپرسی کردیم و از همان ابتدا آشنایی ما استارت خورد. من در آن زمان در سوریه مستقر بودم و ایشان در لبنان بود. من به لبنان رفت و آمد داشتم و با سید حسن نصرالله قبل از اینکه دبیرکل حزب الله شود، همیشه ملاقاتهایی داشتیم، بعد از اینکه دبیرکل شدند هم ارتباط خاصی با ایشان داشتم؛ با اینکه زیاد نزد او نمیرفتم ولی با هم رفیق بودیم، یکدیگر را خوب میشناختیم و ایشان عنایت خاصی نسبت به من داشت.
من از همان زمان، ایشان را شخصیت برجستهای میدیدم؛ شخصیتی پرانرژی و انسانی متواضع، مؤمن، معتقد و مجاهد بود و مثل ایشان کم دیدم که به امام راحل، مقام معظم رهبری و ولایت اعتقاد داشته باشد. من علمای زیادی را دیدم ولی گویی اعتقاد ایشان به ولایت مربوط به زمان خود پیامبر(ص) بود. گویا پیامبر(ص)، حضرت علی(ع) یا امام حسین(ع) را دیده بود و با ائمهی اطهار(ع) زندگی کرده بود لذا یقین صد درصد به ولایت داشت.
ایشان آدم روشنفکری بود و فکرش باز بود. یعنی اینطور نبود که چون ایشان آخوند است، فقط با آخوندها حشر و نشر داشته باشد. نه، مشکلی نداشت که با تمام مردم، سیاسیها، ارتباط و گفتوگو و صحبت داشته باشد. آدم بسیار روشنفکری بود و دید وسیعی داشت. دشمن حقیقی اسرائیل بود. یعنی بغض و کُره ایشان از اسرائیل معنای قرآنی داشت، در مسئلهی ولایت هم همینطور بود. یعنی وقتی خدا میفرماید: «فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا» (فاطر : ۶)، واقعاً فرمایش خدا را انجام میداد.
آقای نصرالله ویژگیهای زیادی داشت. متأسفانه ما از ویژگیهای ایشان خیلی اطلاعی نداشتیم و روی این ویژگیها زیاد کار نکردیم تا برای نسل جدید الگو شود. شهید سید حسن نصرالله آنقدر قدرتمند بود و هیبت و دست بالا داشت که مستضعفین بیشتر به او نزدیک میشدند و طاغوتیان بیشتر از ایشان متنفر میشدند. خیلی کم مثل سید حسن بود. بر اساس آیهی قرآن که: «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ» (الفتح : ۲۹)، او واقعاً علیه کفار خیلی شدید بود و با همهی مردم و مسلمانان، با رحمت و مهربانی برخورد میکرد.
ابنا: در ادامه بفرمایید که چه خاطرات مشترکی از شهید سید حسن نصرالله داشتید؟ همچنین از دیدارهایی که با ایشان داشتید بفرمایید.
شهید سید حسن نصرالله هرازگاهی به سوریه میآمد و محل اقامت ایشان بیشتر سفارت جمهوری اسلامی در سوریه بود. من به سفارت تردد داشتم و ایشان را ملاقات میکردم. همیشه فکر او این بود که شیعیان در دنیا چگونه تقویت شود. البته شهید سید حسن نصرالله درباره جمهوری اسلامی ایران نگرانی زیادی نداشت. وقتی برخی حوادث در ایران اتفاق میافتاد، خاطر ایشان جمع بود و میگفت که هیچ اتفاقی در ایران نمیافتد. این یک چیزی است که میگذرد. من یقین دارم که ایران زیر نظر امام زمان(عج) است. یقین داشت و میگفت که امام زمان(عج) حافظ این کشور هستند. این تعبیر خود ایشان بود.
گاهی جلساتی بود، برای نمونه هیئتی از ایران میآمد و یک برنامهای در لبنان داشتیم و ایشان برای شام ما را دعوت میکرد و نزد ایشان میرفتیم. هر کسی که نگرانی داشت، وقتی از جلسه بیرون میآمد گویی خیالش راحت و سبک شده است.
به یاد دارم که یک بار این داستان را گفت که سال ۹۷ اوضاع خیلی برای ما پیچیده شده بود، نگرانی زیاد داشتیم و به دلیل جنگ با اسرائیل، مشکلات داخل لبنان زیاد شده بود. من احساس خستگی کردم و نمیدانستم چه کنم. به تهران و خدمت آقا آمدم و از آقا خواستم که من را عفو کنند و فرد دیگری دبیرکل شود، من دیگر توان ندارم. چون واقعاً خسته شده بودم و هرچه خواستم نتوانستم کاری کنم. آقا سخنی به من فرمود که سبک و راحت شدم. حضرت آقا فرمود: «فلانی، این خستگی و بار سنگینی که شما دارید، فکر میکنید بیشتر از من است؟ تحملی که من دارم، میدانید برای چیست؟ به خاطر یک مسئله است که همیشه انجام میدهم. هر گاه به من فشار میآید به اتاقی میروم، در را میبندم، تنها مینشینم، با خدا صحبت میکنم و مشکلاتم را به خدا میسپارم. ۵ دقیقه، ۱۰ دقیقه، گهگاهی ۱۵ یا ۳۰ دقیقه مینشینم، با هیچکس حرفی نمیزنم و فقط با خدا سخن میگویم. شما هم این کار را کنید و با کسی کاری نداشته باشید. بروید این کار را انجام دهید و ببینید که فرج خدا چگونه حاصل میشود.» سید حسن نصرالله گفت که من همین کار را کردم. خود سید حسن میگفت: «وقتی مینشینم و با خدا صحبت میکنم، احساس میکنم ۹۰ درصد از مشکلات من حل شده و راحتِ راحت میشوم.» در آن جمع، آقای تسخیری و عدهای دیگر بودند. ایشان طوری صحبت خود را منتقل میکرد که گویی هر کسی که میشنود احساس میکند که مخاطب، خودش است و کسی دیگر نیست. حتی در سخنرانی عمومی هم همینطور بود. در جلسات خاص و در جلسات عمومی، هر کسی که در آنجا مینشست، گویی آقای نصرالله به خود او خطاب میکند.
انسان سخنرانیها و صحبتهای دیگر را میشنود، میگوید که این حرفها خیلی به من مربوط نیست ولی وقتی سخنرانی آقای نصرالله را میشنیدیم، گویی فقط خودم و خود شخص آقای نصرالله حضور دارد. این یک امر خدایی است. همه از تأثیری که ایشان بر مردم داشت، متحیر بودند.
یکی از خاطراتی که با سید دارم این است که وقتی در مورد مرجعیت آقا و مرجعیتهای دیگران صحبت میشد، من برای اولین بار از ایشان شنیدم که گفت: مصداق روایت امام صادق(ع) از «العالمُ بزمانه» مقام معظم رهبری است. پس ما این روایت صحیحالسند را با آقا تطبیق میکنیم و کسی غیر از آقا که عالم بزمانه باشد، نداریم. امروزه چه کسی مثل حضرت آقا عالم بزمانه است؟ ایشان میگفت: «از نظر ذمهی من و اینکه در اعتقادم راحت باشم و در ارتباط با مرجع، دلیلی داشته باشم، آن مرجع آقای خامنهای است. دلیل روشنتر از این چه میخواهید؟ امام صادق(ع) فرمودهاند و این همان آقا است. من اعتقاد و یقین دارم که آقا عالم بزمانه است.» ایشان این سخن را برای دیگران و بچههای حزب الله هم میگفت. سید حسن نصرالله نقش بسیار مهمی در ارتباط روحانیون حزب الله با آقا از نظر علمی و فقهی داشت و این ارتباط صرفاً از نظر سازمانی نبود بلکه مسئلهی دین و اعتقادشان بود.
سید هاشم صفی الدین هم سید بسیار بزرگوار و انسان فاضلی بود. ایشان میگفت: «مسئلهی تقلید از آقا برای من خیلی روشن است، مسئله این نیست که ما به عنوان یک گروه هستیم و ایشان رهبر گروه است. نه، حضرت آقا مرجع جامعالشرایط است.»
یکی از داستانهای مربوط به آقای نصرالله را بگویم. یک بار خدمت ایشان بودیم ـ چقدر این سید مهربان بود. ـ آقایی آمد و گفت که فلانی اینطور و آنطور است؛ فلانی از ما قرض گرفت اما وضعیت مالیاش خوب نیست. سید گفت: «وضعیت این بیچاره اینطور است، شما چرا روی دوش او قرض میگذاری؟ همه را پاک کنید.» سید دستور داد قرض او را پرداختند. من بعدها، آقایی که قرض گرفته بود را دیدم. ایشان گفت: خدا این سید را برای ما فرستاده است.
کوچک و بزرگ، نزدیک و دور، و همه شیفتهی این سید بودند. امام زینالعابدین(ع) میفرماید: «أُعْطِينَا سِتّاً وَ فُضِّلْنَا بِسَبْعٍ أُعْطِينَا الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ وَ السَّمَاحَةَ وَ الْفَصَاحَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْمَحَبَّةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ». سید حسن نصرالله در قلوب المؤمنین و غیر المؤمنین محبت داشت. من «غیر المؤمنین» را به عنوان اصطلاحی عرض میکنم و الّا کسی که آقای نصرالله را دوست داشته باشد، حتماً در قلبش ایمان دارد، ولو جزئی باشد. محبت به آقای نصرالله، نشانهی ایمان یک انسان است.
با شهادت سید حسن نصرالله خیلی خسارت خوردیم، خیلی زیاد. هزینهی یک قرن را در یک روز از دست دادیم. شما تصور کنید که چه بود، ما چه چیزی را از دست دادیم. بالاتر از این خسارت چه میشود که آیتالله سیستانی میگوید که ایشان بینظیر بود. این سخن را یک مرجع عالیمقام و عالیقدر مثل آیتالله سیستانی میگوید. آیتالله سیستانی، ایشان را به عنوان یک مرجع و مجتهد نمیدیدند بلکه درباره ایشان به عنوان یک سید بزرگوار فاضل و عالم، میگوید که بینظیر است. وجود او برای شیعیان، جهان اسلام و بلکه برای کل مستضعفان چقدر ارزش داشت که حضرت آقا فرمودند که من داغدارم.
صحبتهای ایشان در جلسات، در مسئلهی پشتیبانی از جمهوری اسلامی، پشتیبانی از آقا و پشتیبانی از شیعیان دنیا، محکم بود و خود ایشان هم برای شیعیان اهل بیت(ع) در کل دنیا کار کرد.
ابنا: از لحاظ انسانی و شرعی، دشمنی برای خود قاعده و قانون دارد. نقل قولهایی از سید حسن نصرالله میشود که ایشان اساساً موافق نبودند که غیرنظامیهای صهیونیست هدف قرار داده شود، یا با هدایتهای ایشان حزب الله به گونهای نبرد میکرد که وجههی شیعه در جهان خراب نشود. دربارهی این موضوع میخواهیم بیشتر از شما بشنویم.
از سال ۸۲ میلادی تا آتشبس اخیر، جنگهای زیادی بین اسرائیل و حزب الله رخ داده است و این دو، ۴۲ سال با هم جنگ داشتند. همیشه نظر آقای نصرالله این بود که ما باید در جنگ رعایت افراد غیرنظامی را کنیم. ایشان رعایتهایی که در اسلام آمده است را رعایت میکرد، با اینکه صهیونیستها رعایت نمیکردند و هیچ توقفی بر جنایتهای خود نداشتند. ما در غزه لبنان و اخیراً در سوریه، جنایتهای اینها را دیدیم. در چند روز اخیر، صهیونیستها چندین نفر از علما و دانشمندان سوریه را در خانههای خودشان کشتهاند. اینقدر جنایتکار هستند.
آنقدر جنایتهای صهیونیستها آشکار شد که مسئولان دادگاه بینالمللی لاهه دیگر نمیتوانستند آنها را بپوشانند و حکم بیخود صادر کردند که نتنانیاهو و گالانت جنایتکار هستند. شیطان از جنایت اینها «اعوذ بالله» میگوید و شیطان از دست آنان فرار میکند. آقای نصرالله میگفت: ما افراد غیرنظامی را نمیکشیم. این سخن در جنگ ۱۴ ماهه بسیار مشخص و عیان بود. حتی رویه حزب الله، بعد از شهادت آقای نصرالله هم اینطور بود. بعضی میگفتند، آقای نصرالله را که زدهاند، کل شهرهای اسرائیل ویران میشود و .. ولی دیدیم که اینطور نشد. حتی نیروهای حزبالله دقت میکردند که جای نظامی را بزنند. خب، این میماند. تاریخ این را مینویسد، تاریخ این را میگوید. نسلهای بعد این را خواهند دید.
چرا آقای نصرالله از اسد پشتیبانی میکرد؟ من بارها از خود او شنیدم که میگفت: آقای اسد وابسته به مقاومت است و حقیقتاً اینگونه بود. لذا دشمنهای داخلی و خارجی با اسد، به خاطر ایستادگی ایشان در کنار مقاومت و ایران بود و الّا دیگران هزاران برابر بدتر از و هستند اما کسی سراغ اینها نرفته است. سید حسن نصرالله گفت: «برای من معیار کسی است که آمریکا و اسرائیل دشمن او باشند، لذا اسد دوست من است.» بر سید حسن نصرالله فشار وارد کردند که برای او قابل تحمل نبود، ولی وی صبر و تحمل کرد.
آقای نصرالله آدم وفاداری بود. سید حسن نصرالله با میشل عون، قرارداد تفاهم نوشت. سید حسن نصرالله به خاطر ایستادگی میشل عون در کنار مقاومت، خطاب به ایشان گفته بود: «اگر خدا مقدر کند و من اهل بهشت باشم، شما را جلوتر از خودم به بهشت میفرستم.» این سخن، به خاطر ایستادگی ایشان بود. سید اینقدر ذوب در مقاومت و ذوب در دشمنی با اسرائیل بود. بعد از اینکه جنگ ۳۳ روز تمام شد، آقای نصرالله تا آخرین نفس ایستاد تا میشل عون رئیس جمهور شود. سید گفت: من میایستم و شما را رئیس جمهور میکنم. این کار را هم کرد. در حالی که وی مسیحی است و کاری با مقاومت ندارد. میخواهم بگویم که ایشان چگونه از افراد، ارگانها و دولتها به خوبی استفاده میبرد. تنگنظر نبود و افقهای خیلی دور را نگاه میکرد. همه را جمع میکرد؛ هر کس که باشد. در لبنان افراد مختلفی داشتیم، وقتی ایشان سخنرانی میکرد، همه جذب میشدند. همه میگفتند که این آقا صادق است.
ابنا: گفته میشد که سید هاشم صفیالدین بعد از سید حسن نصرالله، دبیرکل بعدی حزب الله میشود و شاید به خاطر همین، ایشان را هدف قرار دادند و شهید کردند. در مورد ویژگیهای شهید سید هاشم صفیالدین بفرمایید.
آقای سید هاشم صفیالدین نسخهی دوم آقای نصرالله بود. من جلسات زیادی با آقای سید هاشم داشتم و خیلی با هم رفیق بودیم. اگر سید هاشم را میدیدید، گویی سید حسن نصرالله را دیدهاید. ایشان مطیع کامل نصرالله بود و اعتقاد راسخی به آقای نصرالله داشت. ایشان زمانی در قم درس میخواند و آقای نصرالله به او گفت که به لبنان برگردید. شهید صفیالدین از همان روزهای اول تأسیس حزبالله تا روز شهادت، در بدنهی حزب الله بود و در پروندههای سخت حزب الله حضور داشت. ایشان تنها کسی بود که از همه مسائل آقای نصرالله اطلاع داشت و امین آقای نصرالله بود. اطرافیان آقای سید حسن اینطور نبودند و کسی مثل سید هاشم برای آقای نصرالله نبود.
مسائل فرهنگی، اندیشهای و تفکری برای سید هاشم خیلی مهم بود. وی برنامهای را در مورد نهج البلاغه شروع کرده بود. بنیاد نهج البلاغه داشتیم که آقای سالک هم بودند. من همایشی درباره نهجالبلاغه برگزار کردم، وقتی به او گفتم خیلی خوشحال شد و گفت: من دنبال نهج البلاغه بوده و هستم و برگزاری این همایش خیلی عالی است.
وی به مسائل تبلیغی بسیار اهمیت میداد و کمکهای زیادی به امور تبلیغی داشت. در نوشتن کتاب هم خیلی فعال بود. یک مرکز دایرة المعارف در بیروت است که شهید صفیالدین به آنجا سروسامان داد. او به مسائل فرهنگی معتقد بود و فقط رزمنده نبود. امور دانشگاهها، مسائل فرهنگی برای ایشان مسئلهی جهادی بود. آقایانی که به دورهی جهادی میرفتند، شهید صفیالدین اصرار داشت که باید دورهای در حوزه بگذرانند تا مسائل فقهی و شرعی را یاد بگیرند. مؤسسهای به نام «تبلیغ الجهادی» در لبنان وجود دارد که اعضای آن به تبلیغ یک روزه، دو روزه، ده روزه و یا یک ماهه و دو ماهه میروند که این مجموعه، زیر نظر سید هاشم بود.
در آخرین دیداری که با آقای سید هاشم داشتم به ایشان گفتم: سید، وضعیت این جنگ را چطور میبینی؟ او گفت: «ما تا حدودی در کنار غزه ایستادهایم.» گفتم: «ترسی ندارید که جنگ شود؟» وی گفت: «هر چه شود ما حریف اینها هستیم.» او انسان معتقدی بود.
میخواهم بگویم که ایشان شخصیت برجسته، قوی، معتقد، مؤمن، متواضع، خوشاخلاق، خوشبرخورد، با محبت و مهربان بود. برای آقای نصرالله گفتم یک قرن، برای آقای سید هاشم میگویم نیمقرن طول میکشد که چنین شخصیتهایی تربیت شوند.
اگر آقای سید هاشم زنده مانده بود، احساس خسارت آقای نصرالله اینقدر زیاد حس نمیشد. من یقین دارم و میدانم که ایشان همیشه در بدنهی حزب الله مورد قبول بود. الان آقای شیخ نعیم هستند و انشاءالله که خداوند به ایشان توفیق، قوّت و قدرت دهد، ولی ایشان سید هاشم نمیشود. سید هاشم یک چیز دیگری بود. حالا خدا خواسته که این دو بزرگوار با هم باشند و از این دنیا بروند، نمیدانم. یک تقدیر عجیبی است. فاصلهی شهادت این دو بزرگوار ۳-۴ روز بود.
ابنا: شبههای که شاید در بین مردم درباره حزبالله لبنان ایجاد میشود، این است که برخی فکر میکنند، این نیرو فقط نظامی است و شناختی از سایر فعالیتهای آن ندارند. درباره سایر فعالیتهای حزبالله لبنان بگویید.
اتفاق الطائف در سال ۹۱ ، پایان جنگ داخلی و توافقنامهی همهی احزاب با هم بود تا هر کدام از طوائف در حکومت لبنان سهمی داشته باشند. بنا بر این شد که هر گروهی که سلاح داشته باشد، به دولت تسلیم کند و کار سیاسی انجام دهد، با هم توافق کردند و قانون اساسی نوشتند تا طبق آن عمل کنند.
همه احزاب سلاحهای خود را تسلیم کردند و فقط حزبالله، سلاح خود را تسلیم نکرد. چون زمانی که این توافق منعقد بود، اسرائیل هنوز زمینهای لبنان را اشغال کرده بود و برای اینکه مقاومت ادامه یابد، اجازه دادند که سلاح در دست حزب الله باشد. حزبالله به مقاومت ادامه داد تا اینکه در سال ۲۰۰۰ اسرائیلیها را از خاک لبنان بیرون کردند. فقط منطقهی مزارع شبعا، تپههای بلند کفرشوبا و مزارع مناطق حجر باقی مانده بود. حزب الله گفت که آن مناطق هم باید پاکسازی شود و اسرائیل عقبنشینی کند. اما آنها عقبنشینی نکردند و حزبالله گفت: هنوز برخی از زمینهای لبنان در اشغال اسرائیل است و این سلاح باید در دست ما باشد.
بعد از اتفاق الطائف، حزب الله وارد صحنهی سیاسی لبنان شد. حزبالله در انتخابات ۹۳ میلادی ورود کرد و عدهای از نیروهای حزب الله جزء نمایندگان مجلس لبنان شدند. همینطور ادامه دادند و هر چهار سال در انتخابات، این مجموعه در بین شیعیان حرف اول را میزد و تمام آراء شیعیان بین حزب الله و جنبش امل بود. البته از هر دو طرف هستند، ولی تقریباً ۲۷ نماینده در مجلس دارند که تعداد زیادی محسوب میشود.
حزب الله دید که باید کار فرهنگی هم انجام دهد. لذا شروع به ساختن دانشگاهها، پژوهشگاهها و مراکز تحقیق و حوزههای علمیه در بیروت، مناطق جنوب و بعلبک کرد تا از نظر آکادمی و مسائل حوزوی و علمایی، نیروهایی داشته باشد. حزب الله با روابط عمومی بینالمللی، مؤسسهی بزرگی داشت که برای کل دنیا مبلغینی میفرستاد.
در مسئلهی سلامتی و پزشکی هم بیمارستانهای مهمی تأسیس کرد، مثل بیمارستان شیخ راغب، بیمارستان الحکمه، بیمارستان رسول اعظم(ص)، بیمارستان قلب و چند بیمارستان دیگر. البته حزبالله درمانگاههای زیادی هم دارد. هر کاری که میتوانست به مردم رسیدگی کند، در کل مناطق لبنان انجام داد. یک کارت سلامتی هم برای نیروهای خود و شیعیان مستضعف درست کرد که بعضی از آنها سوبسید ۵۰ درصد و بعضی هم سوبسید ۶۰-۹۰ درصد دارند.
این فعالیتها بسیار در تثبیت جایگاه حزب الله تأثیر گذاشت و به گونهای که مردم احساس کردند خودشان حزب الله هستند. حزبالله مغازههای بزرگ در مناطق مختلف لبنان تأسیس کرد که مواد غذایی و ... میفروختند. خصوصاً بعد از اینکه مشکلات اقتصادی در لبنان شروع شد، حزبالله کارتهایی مثل همان کارتهای سلامت به اعضای خود و شیعیان مستضعف میداد که سوبسید ۲۰-۳۰ درصدی داشت و دارندگان کارت، مواد غذایی را با قیمتهای ارزان میخریدند.
حزبالله یک هیئت اسلامی با عنوان «اطباء المسلمین» تأسیس کرد که همهی اعضای آن از نیروهای حزب الله هستند. همچنین یک هیئتی به نام هیئت الصحیه تأسیس کرد که اینها به مردم رسیدگی میکنند؛ آمبولانس و تجهیزات دیگر دارند، هر اتفاقی که میافتاد، اینها رسیدگی میکنند و بیماران را به بیمارستانها میبرند. حتی در ماه مبارک، افطاریهای عمومی برای مناطقی پخش میکنند. حزبالله در کارهای اجتماعی، فرهنگی و فعالیتهای عمومی وارد شد، به گونهای که مردم، حزب الله شدند و حزب الله هم مردم شدند و هیچگاه نمیتوان این دو را از هم جدا کرد.
دانشجویان در دانشگاههای حزب الله درس میخوانند. اینها میدانند که وقتی از خانه بیرون میروند، به بدنهی حزب الله وارد میشوند؛ از حزب الله که به خانه برمیگردد، کار پدر یا مادر در هیئت الصحیه یا درمانگاه است، خلاصه همه در بدنهی حزب الله هستند. در نتیجه، وحدت وجودی بین مجموعهی حزب الله و مردم ایجاد شد که بسیار تأثیرگذار بود. حزبالله برای شیعیان نیروهای قوی تربیت میکرد و پشتیبانی قوی برای شیعه بود. یعنی شیعیان احساس میکردند که پشتیبانی قوی دارند و هیچ احساس خطر نمیکردند. به نحوی که شیعیان لبنان مثل سابق نبودند که در کشور خودشان، پناهنده و پرت بودند. شیعیان لبنان در گذشته، پرت و ضایع و گم بودند، هر کس برای خودش بود ولی حزب الله اینها را جمعوجور کرد و هر چه که به ذهن ما بیاید به مردم رسیدگی کرد.
ابنا: حتی رسانه تأسیس کرد.
بله، رسانههایی مثل المنار، الصراط و الاتحاد. حزبالله شبکهی تلویزیونی و رادیویی و همه چیز دارد. این مجموعه برای شیعیان و همینطور برای کل لبنان، همه نوع پوششی دارد. این ایده و تفکر عمیق آقای نصرالله بود که حزب الله را از یک مجموعه خیلی کوچک به اینجا رساند و امروزه به عنوان نمونهای در منطقه است که از آن الگو میگیرند. حزبالله بدنهای دارد که از نظر تشکلاتی بالاتر از حکومت است.
بنابراین این آسان نیست که رژیم صهیونیستی ادعا کند که حزب الله را تضعیف کردم، یا حزب الله را از بین بردم و یا حزب الله دیگر توانی ندارد.
ابنا: از مراکزی که اسرائیل خصوصاً هدف قرار داد، مؤسسه «قرض الحسن» متعلق به حزب الله بود. چرا رژیم صهیونیستی دست به این اقدام زد؟
بانکهای لبنان تمام پولهای مردم را از بین برد و چیزی نداشتند. مردم لبنان، به همهی بانکهای این کشور بیاعتماد شدند و گفتند که بانکهای قوی و بینالمللی، پولهای ما را دزدیدند و از بین بردند. لذا مردم به طرف «قرض الحسن» رفتند. قرض الحسن یک نهاد عجیب و غریبی بود که دیگران سر در نمیآوردند که حزب الله چه میکند که اینقدر پولهایش را نگه داشته، سرمایهگذاری قوی صورت گرفته و مردم هم به آنها اعتماد دارند.
اسرائیل چه کرد؟ عدهای از مردم بیگناه را کشت و تعدادی از ساختمانها را از بین برد. البته آسیب بزرگی به حزب الله زده است که از جمله آنها، شهادت آقای نصرالله، شهادت آقای صفیالدین و شهادت رهبران رضوان و فرماندهان دیگر بود؛ ولی حزب الله اینطور نیست که اگر آقای نصرالله و یا بقیه بروند، تمام میشود. نه، یک چیزی درون حزب الله کاشته شده که هر چه پیش بیاید، بیشتر قوی میشود، بیشتر گسترش پیدا میکند و بیشتر دوام و استمرار پیدا میکند. میگوید: «قیمومته بذاته»، یعنی به وجودش متقوّم است، نه به ابزارش. بذری که کاشته شده همین است که «أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ. تُؤْتي أُكُلَها كُلَّ حينٍ بِإِذْنِ رَبِّها» (ابراهیم : ۲۴-۲۵)، یا « كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ في كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ» (البقرة : ۲۶۱)، یعنی هر سنبلهای صدها حبه دارد، تکثیر میشود و ادامه پیدا میکند.
حزبالله قائم به شخص نیست بلکه قائم به وجود حیات است، مادامی که زندگی هست، این هم هست. چرا؟ چون جزئی از بدنهی ریشهی اسلام است که آن هم تمام شدنی نیست. حزبالله از بطن ولایت است، خداوند با ولایت عهد داشته است که مادامی که سماوات و الارض وجود دارد، این هم وجود دارد. هر کاری دشمنان بخواهند انجام دهند. گهگاهی کم و زیاد میشود ولی حزب الله از بین برده نمیشود. هیچ ترسی برای حزب الله نداریم و وجودش هر روز محکمتر میشود. همانطور که خداوند آقای نصرالله و سید هاشم آفرید، افراد دیگر هم هستند، «الله یعلم بهم»، ما که عالم نیستیم، «تَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي وَ لا أَعْلَمُ ما فِي نَفْسِكَ» (المائدة : ۱۱۶)، اینهایی است که خود خداوند هر چه باشد انشاءالله درست میکند.
ابنا: اگر در پایان نکتهای دارید به عنوان حسن ختام بفرمایید.
ما یک وجود عارض و یک وجود ذاتی داریم. وجود عارض از بین میرود، یا عوض میشود ولی حزب الله و وجود مبارک اسلام و قرآن و اهل بیت(ع)، وجود ذاتی هستند، عارضی نیستند که قابل تغیّر و از بین بردن باشد. چرا وجود ذاتی است؟ به خاطر مخلص بودن نیروهای آن است چون اخلاص این وجود را متقوّم میکند.
آنچه که در درون حزبالله وجود دارد، خواستهی شهادت است که ارتباطی با این دنیا ندارد. چرا؟ چون اگر ارتباط با این دنیا داشته باشد، دنیا یک امر عارضی است، عارض میآید و از بین میرود اما شهادت چه میشود؟ «أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» (آلعمران : ۱۶۹). زندگی واقعی و حیات ابدی، به دنبال شهادت حاصل میشود و در این راه، مهم اخلاص است. انسانها به شهادت میرسند ولی راهها مختلف و متنوع است. همین که انسان بااخلاص، طالب شهادت باشد ولو به شهادت نرسد، ارزش دارد.
..............................
پایان پیام/ ۱۶۷