خبرگزاری بینالمللی اهلبیت(ع) ـ ابنا: هویّت ارسطو را از درون، نبوغ اندیشه و طهارت انگیزه و صلابت هماهنگی دو بال جزم علمی و عزم عملی و از بیرون، بهرهوری از استاد ماهری چونان افلاطون و صحابتِ صاحبنظران و تدریس شاگردان مستعدّ در حوزه نیرومند فلسفی تشکیل داد. وی برهان معروف حرکت و نیازمندی متحرّک به محرّک را از تعامل داخل و خارجْ پیریزی کرد.
جنبشی که در خود مییافت که دورهای شاگرد عادی استاد بود و مقطعی به برابری با وی دست یافت و دورانی خویش را برتر از او دید و درباره برخی از آرای مهمّ افلاطون فتوا برخلاف داد و جریانِ مُثُل را به نقد کشید، وی را به احتیاج ضروری متحرک علمی و عملی به محرّک درونی و بیرونی آشنا کرد.
او از درون مبدأ آفرینش انسان و جهان را یافت، آنگاه با قلم و زبان مشهودات باطنی خویش را به دیگران منتقل نمود؛ لذا معرفت نفس را «اُمّالحکمة» میدانست و نفس را ظرف و حامل بدن میشمرد، نه بَدن را ظرف و حامل نفس، زیرا نفس دارای سعه وجودی است و هرگز در تنگنای تن نمیگنجد، ولی بدنِ محدود در قلمرو نفس وسیع میگنجد.
هویّتشناسی مردانِ متحوّل تاریخ، نظیر ماهیتشناسی جواهر، نیازمند تحدید بالغ است، لیکن یکی درباره حدِّ «ماهُوَ» که همه اجناس و فصول قریب و بعید محدود را دربردارد و دیگری درباره حدِّ «مَنْ هُوَ» که تمام تحوّلهای وجودی آغاز و انجام شَخْص محدود را حاوی است؛ همانطوری که بسنده نمودن به برخی از ذاتیّات ماهوی حدّ ناقص است، اکتفا کردن به بعضی از ویژگیهای وجودی شخص، تعریفِ ناقص خواهد بود.
بررسی آثار نوسالی یا میانسالی ارسطو، پژوهشگر را از مآثِر شکوفایی سالمندی وی آگاه نمیکند؛ چه اینکه رسیدگی ابتکارات دوران بالندگی ارسطو، محقّق را از سیر درونی وی از خامی به پختگی و از آنجا به سوختگی مطّلع نمیکند که او چنین میسرود:
حاصل عمرم سه سخن بیش نیست ٭٭٭٭ خم بُدم، پخته شدم، سوختم
و فکر میکند که او هماره میگفت:
حاصل عمرم سخنی بیش نیست ٭٭٭٭ سوختم و سوختم و سوختم
غرض آنکه شخصیّتِ متحوّلِ ارسطو را هماره کامل پنداشتن نقص است؛ چه اینکه همواره ناقص انگاشتن نقص است و هیچکدام حدّ کامل وی نخواهد بود؛ چه اینکه گفتار یا نوشتار بهجا مانده از او درباره طیف خاص از مخاطبانِ ضعیفْ یا متوسطْ و یا اوحدی، هرگز به تنهایی معرّفِ تامِ شخصیّتِ وی نیست.
البته باید به صعوبت ارسطوشناسی اعتراف نمود، زیرا شناخت گوهری که ازیکسو در اعماق اندیشههای عریق جا دارد و از سوی دیگر بیش از بیست و سه قرن (دوهزار و سیصد سال) غبار تاریخ و گَردِ گردش زمین و زمانه و زبان بر او جا گرفت، بسیار سخت است.
تَلْقیب وی به مُعَلّم اوّل بدون منازع بود و امید آنکه اگر راقم سطور او را دروازه بزرگ آتن بداند و بر جمله معروفِ «آتن مدینةالحکماء» چنین بیافزاید که «و ارسطو بابُها» (هرچند شکوه افلاطون همچنان محفوظ است)، مورد قبول شود.
دروازه سرای ازل دان سه حرف عشق ٭٭٭٭ دندانه کلید اَبَد دان دو حرفِ لا [۱]
از اینکه افلاطون وی را عقل مدرسه مینامید، هویّّتِ عقلی او معلوم میشود و از اینجهت که سیره و سریره و سُنّتِ دیرپای او بر استواری بر حکمت نظری و عملی حکایت میکند، شَخصیّت فلسفی او روشن خواهد شد.
فصل دوم. فلسفه اسلامی
اسلام ناب دین یگانه و بیبدیل است که از صدر نبوت تا ساقه رسالت به پیامبران نازل شده و به کمال رسید. شریعتها و منهاجهای هر عصر همراه اسلام بودهاند.
اصل اسلام، حکم خداوند است و منشأ آن اراده ازلی و علم ذات اوست.
دو رکن کشف و اثبات اسلام
دلیل عقلی
در امور طبیعی: حس و تجربه
در امور ریاضی: برهان ریاضی
در حکمت و کلام: برهان تجریدی
در عرفان نظری: برهان تجربی قلبی
دلیل نقلی معتبر
در عقاید: نص قطعی
در اخلاق، فقه و حقوق: نص قطعی یا ظنی معتبر
برهان عقلی صحیح که از مغالطه و تضاد با نص معتبر محفوظ باشد، میتواند حکم خدا را کشف و فتوا صادر کند، همانند نص معتبر نقلی.
اسلامی بودن علم
معیار اصلی: هر علمی که با برهان قطعی (عقلی) یا نص معتبر (نقلی) درباره خدا، اسما و افعال او، نظم و هدفمندی خلقت، وحی و نبوت ارائه شود، اسلامی است.
مثالها:
فلسفه و کلام: برهان عقلی در قلمرو هستی
عرفان نظری: برهان عقلی در قلمرو ظهور و نمود خدا
فقه و حقوق: برهان عقلی در قلمرو باید و نباید
نکته مهم: اسلامی بودن علم به زمان، مکان یا هویت پژوهشگر محدود نیست؛ بلکه به اعتبار دلیل قطعی و هماهنگی با وحی برمیگردد.
جایگاه عقل و نقل
عقل برهانی مکمل و همتای دلیل نقلی معتبر است، نه در تضاد با شریعت.
دلیل عقلی و نقلی، محصول افاضه و وحی الهی هستند و حجیت و اعتبار آنها مستقل از زمان، مکان یا قومیت است.
نمونه آیات پشتیبان
انسان با گوش شنوا و عقل آگاه از دوزخ نجات مییابد: ﴿وقالوا لوکنّا نَسْمَع أو نَعْقِلُ ما کنّا فی أصحابِ السعیر﴾
برای اثبات عدم شایستگی پرستش غیرخدا: ﴿قُلْ أَرَأَیْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ...﴾
فصل سوم. سیر اجمالی در فلسفه اسلامی
فلسفه اسلامی در این متن به معنای خاص مدنظر است؛ یعنی مجموعه معارف عقلی و نقلی برگرفته از قرآن و سنت معصومان(ع) و استدلالهای معتبر عقلی.
فلسفه در معنای عام شامل علوم طبیعی، ریاضی و انسانی هم میشود (همانطور که در آثار ارسطو دیده میشود)، اما در معنای خاص به مباحث هستیشناسی ناب میپردازد؛ جدا از آمیختگی با طبیعت یا ریاضیات.
فلسفه اسلامی به معنای خاص، بر پایهی حکمت متعالیه، مشکلات ادراک عقلی را حل میکند و اصولی ارائه میدهد مانند:
نفس انسان جسمانیالحدوث و روحانیالبقا است.
اصالت از آنِ وجود است، نه ماهیت.
وجود، واحد است نه کثیر.
وحدت وجود، تشکیکی است.
حرکت جوهری، امری ضروری و حتمی است.
این حرکت به صورت «لبس بعد از لبس» است نه «خلع و لبس».
سیر وجودی انسان نامحدود است و میتواند به مقام فنا و عرفان برسد.
نفس در مراتب کثرت و وحدت، توان ادراک شهودی و حصولی دارد.
تمایز فلسفه اسلامی از فلسفه غیر اسلامی در این است که فلسفه اسلامی بر مبنای وحی و نبوت بنا میشود و به پذیرش خدا، معاد، وحی و نبوت میانجامد؛ درحالیکه فلسفه الحادی، عقل بشری را کافی دانسته و وحی و معاد را انکار میکند.
در این نگاه، عقل برهانی و نقل معتبر مکمل یکدیگرند:
آنچه محال عقلی نباشد، ممکن است با دلیل نقلی معتبر اثبات شود.
عقل میتواند گفتار معصوم را حد وسط برهان قرار دهد.
نقل میتواند عقل را به لوازم و حقایقی که غافل مانده، متوجه سازد.
عقل با ارزیابی و نقد هم ادلهی عقلی و هم نقلی شکوفا میشود.
نتیجه این است که بسیاری از مسائل کلامی شیعه امامیه همان مطالب فلسفیاند که عقل آزاد و مستقل با هدایت وحی بدان دست یافته است. فلسفه اسلامی به معنای خاص، محصول همافزایی عقل و وحی است و از همین رو «فلسفه الهی» و «اسلامی» نام میگیرد.
فصل چهارم. عقلانیّت در اسلام
متون مقدس اسلامی (قرآن و سنت اهلبیت) راههای مختلفی برای شناخت خدا، ایمان قلبی، عمل صالح و دوری از گناه ارائه میدهند؛ از جمله راه شهود قلبی، نقل معتبر و عقل و اندیشه.
عارفان با دل و جان راه باطن را میپیمایند،
محدثان با روایت و شنیدن حرکت میکنند،
حکیمان و متکلمان با اندیشه و برهان به اوج میرسند.
برخی از بزرگان میان عقل، نقل و شهود جمع کرده و قرآن، برهان و عرفان را هماهنگ میدانند.
دلایل عقلگرایی در اسلام:
در متون اسلامی هیچ مطلب غیرعقلانی مانند حلول، اتحاد، تثلیث و تجسد وجود ندارد؛ همهچیز بر محور توحید است. قرآن همزمان آسان و ژرف است.
اسلام علم و عقل را ستوده و جاهلان را تحقیر کرده است. علما و عاقلان در کنار فرشتگان و در جوار خداوند یاد شدهاند. علم پایهی خلافت انسان است و جایگاه عالم مؤمن بالاتر از دیگران است.
پذیرش یا رد هر ادعا در اسلام باید بر پایه برهان و علم باشد. پیروی کورکورانه و تکذیب بدون دلیل، ظلم و خطا محسوب میشود.
در نظام سیاسی اسلامی، رهبران باید عالم و عاقل باشند و مردم نیز باید با آگاهی پیروی کنند؛ رهبری جاهل و پیروی نادان فاقد مشروعیت است.
وفاق ملی و پرهیز از تفرقه از آموزههای کلیدی اسلام است. عقل درست، وحدت را ممکن میکند و ریشههای فرهنگی مشترک ایران و یونان نیز ناشی از پیروی هر دو تمدن از انبیای ابراهیمی بوده است.
بعثت پیامبر اسلام مهمترین عامل پیوند فرهنگی شرق و غرب بود، زیرا دعوت او بر توحید، نفی سلطهگری و آزادی انسان از هوا و هوس استوار بود. آموزههای اخلاقی فیلسوفان یونان نیز در اصل برگرفته از تعالیم پیامبران پیشین بوده است.
فصل پنجم. سیر اجمالی در مکتب ارسطو و نقد آن
۱. محور فلسفه
فلسفه بر معرفت هستی مبتنی است: شناخت آنچه هست و آنچه نیست بهطور جامع و بدون صبغه خاص.
نامگذاری فلسفه بهنام مدارس یا مکانها (مثلاً آکادمی، مشائی، رواق، اشعری، معتزلی) معرفت فلسفی واقعی را نشان نمیدهد؛ اما اصطلاحاتی مانند اشراق و حکمت متعالیه بیانگر سبک معرفتی خاص و ویژگیهای فلسفی هستند.
۲. اهمیت عقل و تحقیق
فلسفه نیازمند تحقیق و پژوهش عقلی مستقل است، تقلید و جمود بر گذشته مانع تفکر عقلی است.
ارسطو با بهرهگیری از عقل فطری و رهنمود وحی، تلاش کرد فلسفه را از عادتگرایی و استدلال باطل پاک کند.
ابن رشد و ابنسینا شوق به شناخت حق را دلیل امکان معرفت حق دانستهاند؛ چیزی در نظام هستی باطل نیست و عقل انسان با فطرت به دنبال حقیقت است.
۳. نقش منطق
معرفت هستی بدون ابزار شناخت (مانند منطق و فنون آن) امکانپذیر نیست.
ارسطو منطق را تکمیل و تدوین کرد تا ابزار ارزیابی حق و باطل باشد.
منطق ارسطو برای فلسفه مشاء کافی است، اما برای علوم والاتر مانند حکمت متعالیه و عرفان نظری محدودیت دارد، زیرا مفاهیم مانند ماهیت و وجود و مقولات فلسفی در این علوم فراتر از منطق ارسطویی تحلیل میشوند.
۴. فلسفه مشاء و حکمت متعالیه
فلسفه مشاء: موجود ممکن دارای ماهیت و وجود است و هر موجود ممکن از موجود واجب منتزع میشود.
حکمت متعالیه: هستی دو نوع دارد: مستقل و واجب و رابط و ممکن؛ مفهوم فراتر از ماهیت مستقل است.
تقابل فقر و غنی، سلب و ایجاب را نشان میدهد؛ موجودات امکانی فقیر و تنها خداوند غنی است.
۵. آرای ارسطو
ارسطو برای نظام فاعلی و غایی علت و غایت ذات را قائل است و عقل محض را بهعنوان موجود مجرد کامل و محرک کل ثابت میکند.
ارسطو اجزای نظام داخلی اشیا را متناهی میدانست تا معرفت آن ممکن شود.
حکما و فلاسفه مشرق زمین (ایران اسلامی) آثار او را تکمیل، تفسیر و با اندیشههای افلاطون جمع کردهاند.
در نتیجه:
فلسفه بر شناخت هستی و ابزارهای منطقی و عقلی متکی است و تکامل آن در حکمت متعالیه و عرفان نظری فراتر از منطق ارسطویی است.
ارسطو پل ارتباطی میان شرق و غرب و مبدع منطق و فلسفه عملی و نظری است که مورد احترام حکماست.
منابع:
[۱] ـ دیوان خاقانی.
[۲] ـ سوره علق، آیه ۵.
[۳] ـ سوره نساء، آیه ۱۶۳.
[۴] ـ سوره مُلک، آیه ۱۰.
[۵] ـ سوره احقاف، آیه ۴.
[۶] ـ الف صغری، تفسیر ابن رشد با مقدمه سید محمد مشکوة، ص ۵ ـ ۱۰.
[۷] ـ سوره یس، آیه ۵۹.
[۸] ـ سوره آلعمران، آیه ۱۹.
[۹] ـ نهجلبلاغه، خطبه ۱؛ «ویثیروا لهم دفائن العقول».
[۱۰] ـ الأسفار الأربعه، ج ۹، ص ۱۶۷.
[۱۱] ـ شوارق الالهام، ص ۵.
[۱۲] ـ دیوان حکیم سنائی، ۵۳۶.
[۱۳] ـ ص ۹۷۰.
[۱۴] ـ دیوان اشعار هاتف اصفهانی.
[۱۵] ـ سوره قمر، آیه ۱۷.
[۱۶] ـ سوره مُزَمّل، آیه ۵.
[۱۷] ـ سوره مائده، آیه ۷۳.
[۱۸] ـ سوره مجادله، آیه ۷.
[۱۹] ـ سوره آلعمران، آیه ۱۸.
[۲۰] ـ سوره فاطر، آیه ۲۸.
[۲۱] ـ سوره بقره، آیه ۳۱.
[۲۲] ـ سوره مجادله، آیه ۱۱.
[۲۳] ـ سوره طه، آیه ۱۱۴.
[۲۴] ـ سوره احزاب، آیه ۲۱.
[۲۵] ـ سوره اعراف، آیه ۱۹۹.
[۲۶] ـ سوره توبه، آیه ۹۵.
[۲۷] ـ سوره یونس، آیه ۱۰۰.
[۲۸] ـ سوره إسراء، آیه ۳۶.
[۲۹] ـ سوره یونس، آیه ۳۹.
[۳۰] ـ سوره حج، آیات ۸ ۹.
[۳۱] ـ سوره حج، آیه ۳.
[۳۲] ـ سوره حشر، آیه ۱۴.
[۳۳] ـ سوره آلعمران، آیه ۶۴.
[۳۴] ـ مکاتیبلرسول، ج ۲، صص ۳۲۰ و ۳۹۰.
[۳۵] ـ حدیقةالحقیقه سنائی، ص ۱۹۶.
[۳۶] ـ همان، ص ۱۷۴.
[۳۷] ـ همان، ص ۱۸۳.
[۳۸] ـ همان، ص ۱۷۷.
[۳۹] ـ الف صغری، تفسیر ابنرشد، بامقدمه سید محمد مشکوة، ص ۴۲.
[۴۰] ـ همان، ص ۴۴ و ۴۵.
[۴۱] ـ همان، ص ۵.
[۴۲] ـ منطق شفا، ج ۷، ص ۱۴۰ ـ ۱۱۰ با تحریر و تلخیص کوتاه.
[۴۳] ـ سوره فاطر، آیه ۱۵.
[۴۴] ـ مبدأ و معاد، ص ۱۷ ـ ۱۶.
[۴۵] ـ دیوان سنائی، ص ۸۰۱.
نظر شما