خبرگزاری بینالمللی اهلبیت(ع) ـ ابنا:امام علی(علیه السلام) در بخشی از خطبه ۱۰۹ «نهج البلاغه»، شرح بسیار گویا و تکان دهنده ای درباره «سکرات موت» بیان فرموده است. نخست می فرماید: (سکرات و شدائد مرگ و حسرتِ از دست دادنِ همه چیز، بر آنها هجوم آورده است)؛ «إِجْتَمَعَتْ عَلَیْهِمْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ وَ حَسْرَةُ الْفَوْتِ».
در واقع دو هجوم سنگین در آستانه مرگ به انسان می شود؛ نخست: هجوم سکرات موت است، و آن حالتی است شبیه به گیجی مستی که بر اثر فرا رسیدن مرگ، به انسان دست می دهد و گاه بر عقل او چیره می شود و او را در اضطراب و ناآرامی فوق العاده ای فرو می برد، و دیگر: حسرت از دست دادن تمام چیزهایی است که در یک عمر طولانی برای گردآوری آنها زحمت کشیده و رنج ها تحمّل نموده است. اموری که سخت به آن دلبستگی دارد و گویی جزو وجود او شده و در یک لحظه می بیند، باید با همه آنها وداع کند و بگذارد و بگذرد، و این بر هیجان و ناآرامی شدید او می افزاید.
سپس به شرح آن سکرات پرداخته می فرماید:
(به خاطر آن، اعضاء و پیکرشان سست می شود و در برابر آن رنگ خود را می بازند؛ سپس مرگ تدریجاً در آنها نفوذ می کند و میان آنها و زبانشان جدایی می افکند؛ در حالی که میان خانواده خود قرار دارند؛ با چشم خود به آنها نگاه می کنند و با گوش سخنانشان را می شنوند و عقلشان سالم و فکرشان برجاست)؛ «فَفَتَرَتْ لَهَا أَطْرَافُهُمْ، وَ تَغَیَّرَتْ لَهَا أَلْوَانُهُمْ، ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ فِیهِمْ وُلُوجاً، فَحِیلَ بَیْنَ أَحَدِهِمْ وَ بَیْنَ مَنْطِقِهِ، وَ إِنَّهُ لَبَیْنَ أَهْلِهِ یَنْظُرُ بِبَصَرِهِ، وَ یَسْمَعُ بِأُذُنِهِ، عَلَی صِحَّةٍ مِنْ عَقْلِهِ، وَ بَقَاءٍ مِنْ لُبِّهِ». از این تعبیر به خوبی استفاده می شود که معمولا اوّلین چیزی که از کار می افتد زبان است.
سپس در ادامه این سخن می فرماید: (در این هنگام که سیلی سکرات بر صورت او نواخته می شود، از خواب غفلت بیدار می گردد و عمیقاً به فکر فرو می رود) فکر می کند که عمرش را برای چه چیزهایی بر باد داده، و روزگارش را در چه راهی سپری نموده است!)؛ «یُفَکِّرُ فِیمَ أَفْنَی عُمْرَهُ، وَ فِیمَ أَذْهَبَ دَهْرَهُ!».
در ادامه حضرت می فرماید: (به یاد ثروت هایی می افتد که گردآوری کرده است؛ در جمع آوری آن چشم بر هم گذارده و از حلال و حرام و مشکوک [هر چه به دستش آمده] در اختیار گرفته است، و گناهِ جمع آوری آن بر دامان او نشسته و هنگام جدایی از آنها فرا رسیده است)؛ «وَ یَتَذَکَّرُ أَمْوَالاً جَمَعَهَا، أَغْمَضَ(۱) فِی مَطَالِبِهَا، وَ أَخَذَهَا مِنْ مُصَرَّحَاتِهَا وَ مُشْتَبِهَاتِهَا، قَدْ لَزِمَتْهُ تَبِعَاتُ جَمْعِهَا، وَ أَشْرَفَ عَلَی فِرَاقِهِا».
آری او بیدار می شود و نخستین کابوسی که بر وجود او سایه می افکند کابوس اموال اوست! اموالی که به خاطر دلباختگی و دلبستگی به دنیا در فکر حلال و حرام آن نبود؛ یا با توجیهات نادرست، اجازه تملّک آن را به خود داده بود. بدبختی اینجاست که زحمت گردآوری آن اموال و تبعات و مسئولیّت های الهی همه بر دوش او سنگینی می کند؛ ولی او ناچار است از همه چشم بپوشد و دیگران از آن بهره گیرند.
لذا در ادامه این سخن می فرماید: (این اموال برای بازماندگان او به جای می ماند و از آن بهره می گیرند و متنّعم می شوند. لذّت و آسایش آن برای دیگران است و سنگینی گناهانش بر دوش او! و او گروگان این اموال است!)؛ «تَبْقَی لِمَنْ وَرَاءَهُ یَنْعُمُونَ فِیهَا، وَ یَتَمَتَّعُونَ بِهَا فَیَکُونُ الْمَهْنَأُ لِغَیْرِهِ، وَ الْعِبْءُ(۲) عَلَی ظَهْرِهِ، وَ الْمَرْءُ قَدْ غَلِقَتْ رُهُونُهُ(۳) بِهَا».
تعبیر به «رُهُون» در جمله اخیر اشاره به این است که او در گرو اموال حرامی است که از دیگران گرفته، که تا گروگان را نپردازد خلاصی و رهایی نمی یابد.
به همین دلیل در جمله بعد می فرماید: (او در این حال، به خاطر اموری که به هنگام مرگ برای او روشن شده، دست خود را از پشیمانی می گزد [و انگشت ندامت به دندان می گیرد!] و نسبت به آنچه در تمام عمر به آن علاقه داشت، بی اعتنا می شود!)؛ «فَهُوَ یَعَضُّ یَدَهُ نَدَامَةً عَلَی مَا أَصْحَرَ(۴) لَهُ عِنْدَ الْمَوْتِ مِنْ أَمْرِهِ، وَ یَزْهَدُ فِیمَا کَانَ یَرْغَبُ فِیهِ أَیَّامَ عُمُرِهِ».
در این حال او به یاد این مطلب می افتد که در دوران زندگی غالباً در برابر حسودان قرار داشت؛ حسودانی می خواستند اموال و ثروت ها را به چنگ آورند و به او اجازه تملّک آنها را ندهند؛ ولی او با زیرکی و تلاش و فعالیّت، جلو آنها را گرفت و به آنها اجازه نداد ثروت هایی که می بایست نصیب او بشود، به چنگ حسودانش بیفتد؛ ولی اکنون که سرنوشت خود و اموال خود را در آستانه مرگ می بیند:
(آرزو می کند ای کاش این اموال به دست آن کس می رسید که در گذشته به ثروت او غبطه می خورد و بر آن حسد می ورزید [تا وبال جانش نگردد])؛ «وَ یَتَمَنَّی أَنَّ الَّذِی کَانَ یَغْبِطُهُ بِهَا وَ یَحْسُدُهُ عَلَیْهَا قَدْ حَازَهَا دُونَهُ!».
امام(علیه السلام) با این تعبیرات تکان دهنده، انسان هایی را که از این لحظه فوق العاده غم انگیز غافل اند بیدار می کند، تا قبل از فرا رسیدن زمانی که راه برگشت و جبران و تدارک نیست، به فکر خود باشند و زاد و توشه لازم را برای این سفر خوفناک و طولانی فراهم سازند. (۵)
پی نوشت:
(۱). «أغمض» از مادّه «غمض» (بر وزن نبض) در اصل به معنای قرار گرفتن پلک های چشم بر روی یکدیگر است. سپس به هرگونه تساهل و تغافل و چشم پوشی اطلاق شده است.
(۲). «الْعِبْءُ» به معنای ثقل و سنگینی است و ریشه اصلی آن «عَبْء» (بر وزن فرد) به معنای مهیّا ساختن است.
(۳). «رهون» جمع «رهن» به معنای گروگان و محبوس شدن هر چیزی است و آن وثیقه ای است که معمولا در برابر وام داده می شود که تا وام پرداخت نشود وثیقه آزاد نخواهد شد و جمله «وَ الْمَرْءُ قَدْ غَلِقَتْ رُهُونُهُ بِها» اشاره به این است که تمام وثیقه های معنوی وجود انسان گویی گروگان اموال او می شود؛ اموالی که حلال و حرام در آن به هم آمیخته است. سعادت انسان، نجات او و سرنوشت آینده او همه در گروِ آن است.
(۴). «أصحر» به معنای خارج شدن به سوی صحراست و چون در بیابان همه چیز ظاهر و آشکار می شود به خلاف کوچه ها و پس کوچه های شهر، این واژه به معنای اظهار و آشکار ساختن آمده است.
(۵). گردآوری از کتاب: پیام امام امیر المؤمنین(علیه السلام)، مکارم شیرازی، ناصر، تهیه و تنظیم: جمعی از فضلاء، دار الکتب الاسلامیة، تهران، ۱۳۸۶ شمسی، چاپ: اول، ج ۴، ص ۵۸۵.
نظر شما