۱۸ آذر ۱۴۰۴ - ۱۵:۳۲
ترس از جهنم چگونه یحیی(ع) را به زاهدی بزرگ تبدیل کرد؟

یحیی(ع) از همان کودکی مشغول عبادت خدا شد به طوری که پس از مدتی بدنش لاغر و نحیف گشت. آن حضرت از ترس جهنم آنقدر گریست که صورتش زخم شد. هر گاه زکریا(ع) می خواست مردم را نصیحت کند اول نگاه می کرد که یحیی(ع) در آنجا نباشد چراکه با شنیدن سخنان پدرش فریاد «واغفلتاه» سر می داد و سر به بیابان می گذاشت و در گوشه ای از بیابان از خوف خدا شروع به ناله می کرد. آن حضرت از خوف خدا از همه چیز دنیا دل کَند و برای عبادت به بیت المقدس رفت و عاقبت هم در راه خدا و خوف از او به شهادت رسید.

خبرگزاری بین‌المللی اهل‌بیت(ع) ـ ابنا:داستان حالات حضرت یحیی(علیه السلام) را مرحوم مجلسی در «عین الحیوة» به نقل از رسول گرامی(صلی الله علیه وآله) آورده که خلاصه آن را نقل می کنیم:

حضرت یحیی(علیه السلام) (۱) وقتی خردسال بود، روزی به بیت المقدس آمده و رهبانان و احبار را دید که پیراهن هائی از مو پوشیده اند و کلاه های پشمی بر سر نهاده، زنجیرها در گردن کرده و خود را بر ستون های مسجد بسته اند؛ به نزد مادر آمده و پیراهن موئی و کلاه پشمی طلبید، مادر وی با پدرش حضرت زکریا(علیه السلام) صحبت کرد، حضرت زکریا(علیه السلام) به یحیی(علیه السلام) گفت: تو طفل کوچکی هستی، چه چیزی باعث شده دست به این کار بزنی؟ یحیی جواب داد پدر مگر از من خردسالتر مرگ را نچشیده است؟ زکریا(علیه السلام) جواب داد:

بلی و به مادرش امر کرد هر چه خواهد بکن، حضرت یحیی(علیه السلام) از آن به بعد لباس موئی پوشیده و به عبادت برخاست به طوری که پس از مدتی بدنش نحیف شد. روزی به بدن خود نظر کرد و گریست، خطاب الهی به او رسید؛ ای یحیی آیا برای لاغر شدن بدنت گریه می کنی؟ به عزّ و جلالم سوگند اگر یک نظر به جهنم کنی به جای این پیراهن، پیراهن آهن خواهی پوشید.

حضرت بسیار گریست به حدّی که صورتش زخم شد، خبر به زکریا(علیه السلام) رسید، حضرت زکریا(علیه السلام) به او گفت: چرا چنین می کنی؟ من از خدای خود فرزندی طلبیدم که موجب سُرور من باشد. یحیی(علیه السلام) گفت: ای پدر شما گفتید: در میان بهشت و جهنم گردنه و عقبه ای است که نمی گذرد از آن مگر بسیار گریه کنندگان از خوف الهی.

حضرت زکریا(علیه السلام) در پاسخ وی جوابی نداشت و لذا مادرش برای وی دو پاره نمد آماده کرد تا روی دو گونه اش گذارد تا آب چشم او را جذب کرده به صورتش آسیبی نرسد، ولی مگر گریه او تمامی داشت؟ به قدری گریه می کرد که دو نمد خیس می شد و وقتی فشار می داد، آب از لابلای انگشتانش می چکید.


هرگاه حضرت زکریا(علیه السلام) می خواست بنی اسرائیل را موعظه کند، به چپ و راست می نگریست تا مبادا یحیی(علیه السلام) در آنجا باشد و بر اندوه او افزوده شود. روزی که حضرت یحیی(علیه السلام) در میان جمعیت نبود، مشغول موعظه شد، در وسط صحبت ایشان یحیی(علیه السلام) که سر خود را در عبا پیچیده بود در میان مردم نشست و زکریا(علیه السلام) او را ندید، زکریا فرمود:

حبیب من جبرئیل مرا خبر داد که حق تعالی می فرماید در جهنم کوهی است آن را «سکران» نامند و در میان کوه و پائین کوه وادی هست که آن را «غضبان» نامند؛ زیرا از غضب الهی افروخته شده است و در آن وادی، چاهی است که صد سال عمق آن است و در آن چاه تابوت هائی از آتش است و در آن تابوتها، صندوقها و جامه ها و زنجیرهایی از آتش است.

چون یحیی(علیه السلام) اینها را شنید، سر برداشت و فریاد برآورد: «وا غفلتاه، چه بسیار غافلیم از سکران» سپس برخاست و سر به بیابان گذارد، حضرت زکریا(علیه السلام) به مادرش امر کرد به دنبال او برو که می ترسم او را زنده نیابی، مادر سراغ او را از چوپانی گرفت، گفت:

او را در فلان عقبه دیدم که می نالید و می گفت: خدایا به عزت تو، ای مولای من آب سرد نخواهم چشید، تا مکان و منزلت خود را نزد تو ببینم. مادرش او را به خدا سوگند داد تا به خانه برگردد، حضرت قبول کرده و به اصرار مادر، پیراهن موئی را درآورد و پشمین پوشید و از غذائی که نقل شده، عدس بوده تناول کرد و به خواب رفت.


در خواب به او ندا رسید ای یحیی، خانه ای بهتر از خانه من و همسایه ای بهتر از من می طلبی؟ چون این ندا شنید برخاسته و گفت خداوندا از لغزش من درگذر به عزّت تو دیگر سایه ای نطلبم به غیر از سایه بیت المقدس، لباس موئین را پوشید و برای عبادت در کنار رهبانان روانه بیت المقدس شد و هر چه مادرش مانع شد کارگر نیفتاد و آخر زکریا(علیه السلام) گفت: رهایش کن که پرده از قلبش کنار رفته و از عیش دنیا انتفاع [و لذت] نمی برد. (۲)


و عاقبت هم در راه خدا و خوف از او به شهادت رسید.

در بعضی روایات دارد که: دختر برادر پادشاه موجب شد تا او شهید شود؛ زیرا روزی از یحیی(علیه السلام) خواست تا او را به ازدواج خود درآورد و او امتناع کرد و از این روی مادر دختر او را زیبا نموده روانه کاخ کرد و به او گفت: اگر شاه از تو چیزی خواست، سر یحیی را از او بخواه و او چنین کرد و پس از کشتن او سرش را در تشت طلا گذارده و به آن زن هدیه کرد. (۳)

حضرت یحیی(علیه السلام) تا آخر عمر در عبادت به سر برد و از ازدواج کناره گیری کرد و همسری اختیار ننمود. (۴)، (۵)


پی نوشت:

(۱). حضرت یحیی(ع) از انبیاء بنی اسرائیل بود که معاصر عیسی بن مریم(ع) بوده و نبوت حضرت عیسی(ع) را تصدیق کرد. چنانکه از روایات به دست می آید، مانند امام حسین(ع) شش ماهه به دنیا آمد. او در زمان هیرودس پادشاه یهودی مذهب متولد شد. نام حضرت یحیی(ع) ۵ مرتبه در قرآن آمده است. ایشان مانند حضرت عیسی مسیح(ع) تا آخر عمر مجرد زیست. حضرت یحیی(ع) پسرخاله عیسی(ع) بوده است. حضرت یحیی(ع) کتاب آسمانی ویژه ای نداشت و به تورات موسی(ع) عمل می کرد: اعلام قرآن، ص ۶۶۷ به نقل از تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، دار الکتب الإسلامیة، تهران، ۱۳۷۴ شمسی، چاپ: اول، ج ۱۳، ص ۲۱ ـ ۲۰. برای مطالعه درباره زندگی و شهادت حضرت یحیی(ع) می توانید به ج ۱۳ تفسیر نمونه، ص ۱۶ تا ۳۰ مراجعه کنید.

(۲). عین الحیوه، مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، رشیدی، تهران، ۱۳۶۳ شمسی، ص ۲۹۹؛ ثمرات الانوار، محمد بن ابی الفتح، ص ۲۲۱.
(۳). میزان الحکمة، ری شهری، محمد، تحقیق: دار الحدیث، دار الحدیث، ۱۴۱۶ قمری، چاپ: اول، ج ۱۰، ص ۱۹۲.
(۴). همان، ص ۱۹۱.
(۵). گردآوری از کتاب: اخلاق اسلامی در نهج البلاغه، مکارم شیرازی، ناصر، تهیه و تنظیم: اکبر خادم الذاکرین، نسل جوان، قم، ۱۳۸۵ شمسی، چاپ: اول، ج ۲، ص ۱۰۰.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha