۱۸ آذر ۱۴۰۴ - ۱۳:۴۱
تفسیر دقیق آیه‌ای که داستان یوسف را متحول کرد

عبارت «فَأَنسَاهُ الشَّیْطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ» به معنی فراموشی آن زندانی از ذکر بی گناهی یوسف نزد اربابش می باشد، نه غفلت یوسف از یاد خدا. با فرض غفلت یوسف از یاد خدا بخاطر این تقاضا نیز عصمت ایشان زیر سؤال نمی رود؛ زیرا متوسل شدن به اسباب در زندگی امری فطری است و منافاتی با اخلاص ندارد و در جمله «اذْکُرْنِی عِندَ رَبِّکَ» هم قرینه ای بر دلبستگی یوسف(ع) به غیر خدا وجود ندارد. تنها اشتباه یوسف بیان این درخواست در شرایطی است که خدا همیشه در کنارش بوده و در اینجا هم شایسته بود صبر کند و منتظر عنایت پروردگار باشد.

خبرگزاری بین‌المللی اهل‌بیت(ع) ـ ابنا: حضرت یوسف(ع) و چشم امید به بنده خدا!
در آیه ۴۲ سوره یوسف می خوانیم: «وَقَالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْکُرْنِی عِندَ رَبِّکَ فَأَنسَاهُ الشَّیْطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنِینَ»؛ (و [یوسف] به آن یکی از آن دو که می دانست رهایی می یابد گفت: مرا نزد صاحبت [سلطان مصر] یادآوری کن، ولی شیطان یادآوری او را نزد صاحبش از خاطر وی برد و بدنبال آن چند سال در زندان باقی ماند).

بر اساس این آیه حضرت یوسف برای رهایی اش از زندان به جای اینکه به خدا توسل کند، از یاد خدا غافل شده و به بنده او چشم امید داشت و بخاطر این کار مجازات شد؛ چراکه توحید تنها در این خلاصه نمی شود که خداوند یگانه و یکتا است، بلکه باید در تمام شؤون زندگی انسان پیاده شود، و یکی از بارزترین نشانه هایش این است که انسان موحد به غیر خدا تکیه نمی کند و به غیر او پناه نمی برد.

ممکن است عدم توجه به این واقعیت بزرگ درباره افراد عادی قابل گذشت باشد، اما اندکی بی توجهی به این اصل برای اولیای حق، گناه محسوب می شود و مستوجب مجازات است.

آنچه از این جریان به ذهن می آید این است که این کار حضرت یوسف با عصمت او منافات دارد. پاسخ این شبهه را پی می گیریم.


لزوم دقّت در معنای کلمات و ساختار نحوی آنها برای فهم دقیق معنای آیه
این شبهه در صورتی مطرح می شود که ضمیر «ه» در عبارت «فَأَنسَاهُ الشَّیْطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ» به حضرت یوسف برگردد و معنی آیه این باشد که «شیطان یوسف را از یاد خدا غافل کرد!»، درحالی که بر اساس قرائن و شواهد بسیاری که در آیه وجود دارد و با توجه به روایاتی که ذیل این آیه آمده است، در این عبارت ضمیر «ه» به همان یار زندانی (ساقی) که از زندان نجات یافت، برمی گردد نه به «یوسف(علیه السلام)» و ساحت آن پیامبر پاکنهاد که طبق آیه ۲۴ سوره یوسف از مخلصین می باشد، از این که شیطان یاد پروردگار را از دلش برده باشد پاک می باشد؛ چراکه طبق آیات قرآن شیطان راهی به بندگان مخلص ندارد. (۱)

به برخی از دلائلی که ضمیر «ه» به آن یار زندانی «الَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ»، بر می گردد اشاره می کنیم:

۱) دلیل اول آن که طبق قواعد عربی ضمیر به نزدیک ترین مرجع خود، که در اینجا همان «الَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ» است، بر می گردد.

۲) در سه آیه بعد از آیه مورد بحث و درست در آیه ۴۵ سوره یوسف به صراحت بیان شده است که آن یار زندانی پس از مدتی «فراموشی»، به یاد یوسف(ع) افتاده است: «وَ قَالَ الّذِی نَجا مِنهُما وَ ادّکرَ بَعدَ امة ...»، (و یکی از آن دو که نجات یافته بود - و بعد از مدّتی به خاطرش آمد - گفت‌: ...).

به این ترتیب واضح است که فعل «نسیان»؛ (فراموشی) مربوط به یار زندانی بوده است نه حضرت یوسف و این امر کاملاً طبیعی است که کسی که ساقی پادشاه و غرق در مسکرات است حافظه و توجه قلبی اش در درون کاخ از آنچه در زندان گذشته منصرف باشد.

۳) آنچه آن یار زندانی فراموش کرده ذکر بی گناهی یوسف نزد اربابش بود و کلمه «رب» در عبارت «فَأَنسَاهُ الشَّیْطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ» به معنای ارباب و آقا (یعنی همان عزیز و فرعون مصر) آمده است نه «پروردگار» (۲)، چنان که در آیات ۳۹ ـ ۴۱ و آیه ۵۰ همین سوره، این معنی مشاهده می شود و در جمله پیش از آن نیز که حضرت یوسف(ع) به هم نشینش در زندان یادآوری نمود تا در نزد اربابش از او نیز یادی کند، همین معنی اراده شده است. (۳)

در نتیجه مقصود از این عبارت فراموشی یاد خدا توسط حضرت یوسف نمی باشد. چگونه ممکن است کسی که درباره ترفندهای طولانی زنان درباری و مراوده های مستانه آنان، مقاومت کرده و زندان را با کمال میل بر اجابت درخواست نامشروع آنان ترجیح داده است، خسته شده و خدا را فراموش کرده باشد؟

درست است که یوسف چنین توصیه ای را بیان کرده بود، امّا دفاع از حق آزادی فراموش شده خود و یادآوری آن نه ترک اولی است و نه توسل به غیر خدا؛ بلکه احقاق حق انسانی خود است.


حقیقت تقاضای یوسف از هم بندی خود در زندان
تقاضای حضرت یوسف از دوست زندانی خود هم برای کمک گرفتن از پادشاه و نجات یافتن از زندان نبود، بلکه برای این بود که لکّه ای که به ناحق به دامنش چسبانده بودند، بزداید و پاکدامنی خود را ثابت کند. اگر یوسف طالب نجات از زندان بود که به آن رغبت نشان نمی داد، چنانکه در آیه ۳۳ سوره یوسف می خوانیم: «رَبِّ السِّجْنُ احَبُّ الَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنی الَیْهِ»؛ (پروردگارا! زندان نزد من محبوب ‌تر است از آنچه اینها مرا به سوی آن می‌ خوانند).

آیه مورد بحث در این ظهور دارد که یوسف برای دفاع از پاکدامنی خود به اسباب متوسل شد، همان گونه که وقتی تعبیر خواب پادشاه را گفت و پادشاه به دیدن وی راغب گشت و دستور آزادی او را صادر کرد، او حاضر به ترک زندان نشد تا اینکه فرستاده پادشاه باز گردد و تحقیقات کافی از زنان‌ مصر در باره او بشود و بی‌ گناهی اش اثبات گردد تا سرفراز از زندان آزاد شود، نه اینکه به صورت یک مجرم آلوده و فاقد حیثیت مشمول عفو شاه گردد که خود ننگ بزرگی است. (۴)

در نتیجه دفاع از پاکدامنی برای یوسف مهم بود، نه نجات از زندان؛ چون پاکدامنی محبوب خدا بود، لذا برای تحقق این هدف صحیح به اسباب، آن هم نه به صورت استقلالی، بلکه با توجه به سبب بودن، متوسّل شد و این با توحید و یاد خدا منافات ندارد.

تنها غفلت حضرت یوسف(ع)، توسل به اسباب بود که آن هم اگرچه ترک اولی است، اما منافاتی با عصمت ندارد.
حتی اگر آیه را به غفلت یوسف از یاد خدا معنی کنیم، باز هم ایرادی که باعث شود عصمت ایشان زیر سؤال رود متوجه حضرت یوسف نخواهد شد.

تنها ایرادی که به حضرت یوسف در این جریان وارد است و بخاطر آن مجازات شد و چند سالی زندان او ادامه یافت، توسل به اسباب برای نجات از زندان و اثبات بی گناهی اش می باشد، و این کار اولا و بالذات گناه نیست و حتی از نهایت درجه نادانی است که آدمی بطور کلی اسباب را لغو بداند و مقاصد خود را بدون سبب انجام دهد(۵) زیرا متوسل شدن به اسباب در زندگی، یک امر فطری برای انسان است و انسان پیوسته درب اسباب را می زند تا به مطلب مورد نظرش برسد. (۶)

لذا توسل به اسباب منافاتی با اخلاص ندارد، بلکه اعتماد بر اسباب بدون در نظر داشتن خدا با اخلاص منافات دارد و در جمله «اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ» هم قرینه ای که دلالت کننده بر دلبستگی یوسف(علیه السلام) به غیر خدا وجود ندارد. (۷)

فقط می توان این بحث را اضافه کرد که حضرت یوسف این درخواست را در شرایطی مطرح کرده است که خداوند در تمام اتفاقاتی که برایش می افتاد در کنارش بوده و در اینجا هم شایسته بود صبر کند و منتظر عنایت پروردگار باشد.

او از لحظه ای که به چاه افتاد تا روزی که عزیز مصر شد و حتی پس از آن پیوسته خدا و عنایات او را در کنار خود می دید و می دانست زندانی شدن او مصلحت الهی بوده و آزادی او هم هرگاه خدا مصلحت بداند محقق می شود و نیازی به تمسک به اسباب نبود، اما با وجود این به اسباب تمسک کرد.

امام صادق(ع) در روایتی به همین نکته اشاره کرده و فرمودند: «جَاءَ جِبرائیلُ فَقَالَ یَا یُوسُفُ مَن جَعَلَکَ أحسَنَ النّاسِ؟ قَالَ رَبِّی. قَال فَمَنْ حَبَّبَکَ إِلَی أَبِیک‌ دُون إخوَانک؟ قَالَ رَبِّی. قَالَ فَمَنْ‌ سَاقَ إلیکَ السَّیَّارَة؟ قَالَ رَبِّی. قَالَ فَمَنْ‌ صَرَفَ‌ عَنْک‌ الحِجارَة؟ قَالَ رَبِّی. قَالَ فَمَنْ‌ أَنْقَذَکَ‌ مِن‌ الجُبِّ؟ قَالَ رَبِّی. قَالَ فَمَنْ‌ صَرَفَ‌ عَنْکَ‌ کَیْدَ النّسوَة؟ قَالَ رَبِّی. قَالَ فإنَّ رَبَّکَ‌ یَقُولُ مَا دَعَاکَ إلَی أَنْ‌ تَنْزِل‌َ حَاجَتک بِمَخلُوقٍ دُونِی البَث فِی‌ السِّجْنِ بِمَا قُلتَ بِضْعَ سِنِین» (۸)؛

(جبرئیل(ع) [در آن حال] به نزد یوسف آمد و به او گفت: ای یوسف، چه کسی تو را زیباترین مردم کرد؟ یوسف: خدای من. جبرئیل پرسید: چه کسی تو را در میان برادران دیگرت پیش پدر محبوب ساخت؟ یوسف: پروردگار من. جبرئیل: چه کسی کاروان را بسوی تو فرستاد [تا تو را از چاه نجات دهند]؟ یوسف: خدای من.

جبرئیل: چه کسی آن سنگ را [که دنبال تو در چاه انداختند] از تو دور کرد؟ یوسف: پروردگار من. جبرئیل: چه کسی تو را از چاه بیرون آورد. یوسف: خدای من. جبرئیل: چه کسی شرّ زنان را از تو دور کرد؟ یوسف: خدای من. جبرئیل گفت: خدای تو می گوید: چه سبب شد که حاجت خود را به نزد مخلوقی بردی و پیش من نیاوردی؟ به کیفر این حرفی که زدی [و این کاری که کردی] چند سال [دیگر] در زندان بمان).

باز هم تأکید می کنیم که استعانت از بندگان و توسل بدانان در مورد دفع زیانها و رهایی از مشکلات جایز است و کار قبیح و زشتی نیست و بلکه گاهی از اوقات واجب می شود؛ پیغمبر ما(ص) در کارهای خود از مهاجر و انصار و دیگران کمک می خواست و بدانها استعانت می جست و اگر استعانت به غیر خدا جایز نبود و کار قبیحی بود آن حضرت این کار را نمی کرد، و از این رو - اگر این روایات صحیح و درست باشد - باید گفت:

این سرزنش و عتاب یوسف(ع) برای ترک آن عادت پسندیده ای بود که در آن حضرت وجود داشت که در برابر مشکلات صبر می کرد و در تمام کارهای خود و در هر بلا و سختی تنها به خدای سبحان توکل می کرد. (۹) لذا تقاضای او حتی ترک اولی هم به شمار نمی آید چه رسد به گناه و معصیت تا بخواهد با عصمت ایشان منافات داشته باشد.


پی نوشت:

(۱). پیام قرآن، مکارم شیرازی، ‌ ناصر، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۸۶ هـ ش، چاپ نهم، ج ‌۷، ص ۱۱۷.

(۲). اصولاً در سوره یوسف، بسیاری از واژه ها در معنای غیر دینی اولیه خود آمده است، همچون: ضلالت، ایمان، زهد، دین، رسول، آیات، امت، تقرب، جزاء، ملک، سجده و ...

(۳). ر. ک: تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۷۴ هـ ش، چاپ سی و دوم، ج ‌۹، ص ۴۱۴؛ الأمثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، مکارم شیرازی، ناصر، مدرسه الامام علی بن ابی طالب(ع)، قم، ۱۳۷۹ هـ ش، چاپ اول، ج ۷، ص ۲۱۲.

(۴). تفسیر نمونه، همان، ج ‌۹، ص ۴۳۷.

(۵).ترجمه المیزان فی تفسیر القرآن، موسوی همدانی، سید محمد باقر، دفتر انتشارات اسلامی جامعه ی مدرسین حوزه علمیه قم، قم، ۱۳۷۴ هـ ش، چاپ پنجم، ج ‌۱۱، ص ۲۴۷.

(۶). فی ظلال التوحید، سبحانی، جعفر، معاونیة شؤون التعلیم والبحوث الإسلامیة فی الحج (منشورات دار مشعر)، تهران، ۱۴۱۲ هـ ق، ص ۵۷۶.

(۷). ترجمه المیزان فی تفسیر القرآن، همان.

(۸). مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، فضل بن حسن، انتشارات ناصر خسرو، تهران، ۱۳۷۲ هـ ش، چاپ سوم، ج ‌۵، ص ۳۵۹.

(۹). ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، فضل بن حسن، مترجم: نجفی، ضیاء الدین، صحت، علی، کاظمی، علی، میر باقری، ابراهیم، رازی، محمد، محقق: ستوده، رضا، انتشارات فراهانی، تهران، ۱۳۶۰ هـ ش، چاپ اول، ج ‌۱۲، ص ۲۲۴-۲۲۵.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha