خبرگزاری بینالمللی اهلبیت(ع) ـ ابنا: پیش فرض این سؤال این است که شیعیان معاویه را کافر می دانند. بر اساس همین پیش فرض مسأله ای که برای پرسش کننده پدید آمده این است که چگونه شیعیان که باور به عصمت امام حسن مجتبی(علیه السلام) دارند، قبول می کنند که ایشان با چنین کافری صلح نموده و به نفعش از خلافت کنار کشیده باشد!؟ پس خواه ناخواه یا باید از باور قبلی شان درباره کفر معاویه کوتاه بیایند و مسلمان بودنش را بپذیرند و یا با پذیرش صلح امام حسن(ع) با چنین شخصی، عقیده به عصمت ایشان را کنار بگذارند!
از آنجا که این سؤال و ادعاهای ضمن آن جنبه های مختلفی دارد، پاسخ آن را نیز ذیل چند عنوان ارائه می دهیم:
صلح، بدون رضایت امام(ع) به ایشان تحمیل شد
مطالعه و بررسی اتفاقات تاریخی منجر به صلح امام حسن علیه السلام با معاویه، یکی از مهم ترین ایستگاه های مسیر رسیدن به پاسخ سؤال مطرح شده در مقدمه بحث است. چرا که اگر جزئیات مربوط به روندهای منجر به این صلح روشن شوند، آن وقت دیگر برای کمتر کسی این شائبه پیش می آید که امام (ع) با رضایت خاطر و اشتیاق اراده اقدام به چنین کاری کردند.
امام در شرایطی با معاویه صلح نمود که مردم آن روز جامعه و به خصوص مردم کوفه از جنگ های گذشته خسته بودند و تمایلی به جنگ نشان نمی دادند به گونه ای که وقتی امام آنها را گرد آورد و خطابه ای ایراد کرد و آنان را به نیک اندیشی و پایداری و استقامت تشویق نمود و روزها و خاطره های ستوده جنگ صفین را به یادشان آورد و به آنان چنین وانمود کرد که در مورد پیشنهاد صلح معاویه با ایشان مشورت می کند در انتهای خطابه اش فرمود که اگر داوطلب مرگ هستید، سخن او را به خودش برگردانید تا با زبانه شمشیر او را به محاکمه خدایی بکشیم و اگر خواستار زندگی هستید پیشنهاد او را بپذیریم.
در آن هنگام مردم از هر سو از ایشان خواستند که پیشنهاد معاویه را بپذیرد و صلح را امضا کند. (۱)
علاوه بر آن اکثریت افراد سپاه امام را اشخاص بی وفایی تشکیل می دادند که عده ای از آنها – حتی فرماندهان سپاه امام(۲) – در مقابل تطمیع های معاویه خود را باختند و به امام خیانت نمودند و جمعی دیگر از آنها برای معاویه نامه نوشتند که ما حاضریم حسن بن علی علیهما السلام را دست بسته تحویل دهیم و جمعی دیگر نیز در اردوگاه آن حضرت به خیمه حضرتش حمله ور شدند و آن را غارت کردند و سجاده را از زیر پایش کشیدند و با گستاخی ردایش را از دوشش کشیدند و با حمله بی شرمانه ای، مجروحش کردند. (۳)
یعنی امام لشکری داشت که گوش به فرمانش نبود؛ بنابراین هیچ کس نمی تواند مدعی شود که امام به جنگ با معاویه اعتقاد نداشته است؛ سخنان و مواضع او کاملاً خلاف این نکته را ثابت می کند.
بعد از کارگر واقع شدن حیله های معاویه در بخش اعظمی از سپاه کوفه، امام علیه السلام دریافت که به این مردم نمی توان اعتماد کرد. این عدم اعتماد، تنها شامل عدم همکاری آنها نبود، بلکه امام می فرمود: «به خدا سوگند اگر با معاویه درگیر شوم، اینان گردن مرا گرفته به صورت اسیر به او تحویل می دهند».(۴)
امام حسن علیه السّلام در جای دیگری فرمود: «من خواسته بیشتر مردم را در صلح و ناخشنودی نسبت به جنگ دیدم و دوست ندارم تا آنها را بر آنچه ناخوش دارند، اجبار کنم».(۵)
آن حضرت تصریح کردند که دلیل واگذاری خلافت عدم همراهی مردم بود و در چنین شرایطی، راه حلی جز این امر وجود ندارد: «به خدا قسم من به این علت حکومت و زمامداری را به معاویه واگذار کردم که اعوان و یارانی برای جنگ با وی نداشتم.
اگر یارانی داشتم شبانه روز با او می جنگیدم تا کار یکسره شود. من کوفیان را خوب می شناسم و بارها آنها را امتحان کرده ام. آنها مردمان فاسدی هستند که اصلاح نخواهند شد، نه وفا دارند، نه به تعهدات و پیمان های خود پایبندند و نه دو نفر با هم موافقند. بر حسب ظاهر به ما اظهار اطاعت و علاقه می کنند، ولی عملاً با دشمنان ما همراهند.».(۶)
با این توضیحات، می پرسیم که چنین صلح جبری و ناخواسته ای که امام علیه السلام هیچ گونه رضایت و اشتیاقی به پذیرش آن نداشتند، چگونه و با چه توضیح و توجیهی می تواند ناقض عصمت شان گردد؟
تاریخ اسلام و نمونه ای از صلح مسلمانان با مشرکین و کفار
بعد از روشن شدن وضعیت و شرایطی که منجر به تحمیل صلح بر امام حسن علیه السلام شد، باید به جنبه دیگری از این سؤال بحث پرداخت و آن هم چیزی نیست جز مسأله «صلح» و دلالت های ضمنی آن.
مطرح کننده این سئوال اگر بخواهد بر پیش فرض خود مبنی بر نقض عصمت امام علیه السلام به صرف صلح با شخصیتی همچون معاویه اصرار ورزد، آن وقت باید به این سؤال نیز پاسخ دهد که آیا حاضر است همه «صلح» هایی را که در گذشته تاریخ اسلام – تا زمان صلح امام حسن (ع) – منعقد شده را مشمول این قاعده خودساخته خود بداند یا نه!؟
یکی از مهم ترین و شناخته شده ترین اتفاقات تاریخی صدر اسلام، «صلح حدیبیه» است. در این نوشته مختصر امکان پرداختن به تمام جنبه های این اتفاق تاریخی وجود ندارد اما می دانیم که که در سال ششم هجری قمری هنگامی که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله قصد به جان آوردن حج را نمودند و همراه با مسلمانان از مدینه به مکه رهسپار شدند، مشرکین مکه مانع از ورود حضرت و مسلمانان به این شهر برای ادای فریضه حج شدند و امور به گونه ای پیش رفت که هر آن بیم جنگ بین دو طرف می رفت.
اما طی اتفاقاتی که جزئیات آن در کتاب های تاریخ و سیره ذکر شده، پیامبر(ص) با مشرکین وارد صلح شد. صلحی که به با عنوان «صلح حدیبیه» شناخته می شود. در جریان این پیمان صلح، پیامبر چون به فواید آن آگاه بود، انعطاف بسیار زیادی از خود نشان داد به گونه ای که درخواست سهیل بن عمرو، مذاکره کننده مکیان را پذیرفت و کلمه «بسم الله الرحمن الرحیم» را از ابتدای صلح نامه و عنوان «رسول الله» را بعداز نام خود حذف کرد. (۷) و پذیرفت که در آن سال بدون به جا آوردن فریضه حج، همراه با مسلمانان به مدینه بازگردد.
حال ما نیز می پرسیم کسانی که می خواهند با استدلالی نادرست و نتیجه گیری ای دور از منطق، عصمت امام حسن علیه السلام را ناسازگار با صلح با معاویه قلمداد کنند، درباره صلح پیامبر با مشرکین چه می گویند؟ آیا حاضرند به عصمت پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله نیز شبهه وارد کنند؟ آیا می پذیرند که گناه و جرم و بت پرستی مشرکین مکه را صرفا به خاطر انعقاد پیمان صلح با پیامبر(ص) تطهیرشده ارزیابی کنند؟
این موضوع از آن جا اهمیت مضاعف می یابد که می بینیم مقایسه صلح حدیبیه با صلح امام حسن علیه السلام موضوعی است که در بیانات خود آن حضرت نیز مورد توجه قرار گرفته است. آن حضرت در برابر کسانی که به ایشان به خاطر صلح با معاویه اعتراض می کردند، صلح خویش را مشابه صلح جدش پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله معرفی می کند. (۸)
امام حسن(ع) و مشروعیت زدایی از معاویه بعداز صلح
یکی دیگر از موضوعاتی که پیش فرض سؤال کننده را در تطهیر معاویه بعداز صلح با امام حسن علیه السلام، نقض می کند، واکنش امام (ع) به آن خلیفه نابه کار اموی بعداز ماجراهای منتهی به صلح و اعتبارزدایی از حکومت غاصبانه و دغل کارانه اوست.
در واقع امام علیه السلام هرگز از بیان حق و دفاع از حریم اسلام و انتقاد از معاویه دست نکشید و همواره با بیانات و اقدامات خود اعلام می کرد که خلافت معاویه را به رسمیت نمی شناسد. مناظره های آن حضرت با معاویه و مزدوران و طرفداران او شاهد این معنا است. (۹)
امام حسن علیه السلام حتی پس از پیمان صلحی که با معاویه بست و منجر به تثبیت جایگاه این حاکم اموی زاده شد، هنگام ورود معاویه به کوفه، بالای منبر رفت و با تبیین انگیزه های صلح خود، امتیازات خاندان علی علیه السلام را بیان نمود و در حضور کوفیان هوادار امام علی (ع) و شامیان پشتیبان معاویه، به نقاط ضعف او اشاره کرد و صراحتا انتقادهای شدیداللحنی از وی بیان کرد. (۱۰)
امام مجتبی علیه السلام در پاسخ نامه ای از معاویه - که گستاخانه و همچون پادشاهی که برای امیران خود حکم می فرستد - و در آن نامه از حضرت مجتبی (ع) خواسته بود، شورش خوارج را در منطقه ای به نام حوثره سرکوب کند، آن حضرت صریحا این پاسخ را دادند که: «من برای حفظ جان مسلمانان دست از سر تو برداشتم [از جنگ با تو خودداری کردم] و این معنا موجب نمی شود که از جانب تو با دیگران بجنگم. اگر قرار به جنگ باشد پیش از هر کس باید با تو بجنگم. چه مبارزه با تو از جنگ با خوارج لازم تر است».(۱۱)
آیا چنین بیانات تندی چیزی از مشروعیت خلافت غصبی معاویه باقی می گذارد؟ و آیا با وجود چنین بیانات صریحی، هنوز شخصی پیدا می شود که ادعا کند صرف صلح امام حسن علیه السلام موجب مشروعیت یافتن و موجه شدن سلطنت معاویه می گردد!؟
معاویه، شخصیتی تطهیرناپذیر
بعداز بررسی بخش های مختلف سؤال اصلی این بحث، فقط یک موضوع باقی می ماند و آن هم شخصیتی است که صلح امام حسن علیه السلام با او صورت گرفته یعنی: «معاویه».
در این بخش پیش از هر توضیحی باید این نکته را مورد توجه قرار داد که بر خلاف فرض سؤال کننده - که در فراری رو به جلو، با ادعای «کفر» معاویه در نظر شیعیان، به صرف انعقاد صلح او با امام حسن علیه السلام، در پی تطهیرش است - ما شیعیان معتقدیم که بر زبان آوردن شهادتین، اسلام را برای افراد ثابت می کند و معاویه نیز از این قاعده مستثنی نیست.
پس این خلیفه اموی حتی پیش از صلح با امام حسن (ع) نیز به آن معنای مصطلح، نزد شیعیان «کافر» نبوده است؛ چرا که اسلام او توسط رسول خدا صلّی الله علیه و آله در فتح مکه طبق حجّت ظاهری پذیرفته شده است.
اما آیا معاویه که ادعای پذیرش اسلام را داشت، به همه ارزش های آن نیز پایبند بود؟ بررسی منابع تاریخی فریقین گواهی به چنین امری نمی دهد؛ موارد تخلف معاویه از ارزش های اسلامی و خطوط قرمز شرعی آن قدر فراوان است که در این مختصر فقط به فهرست برخی از مهم ترین ها آن ها می توان اشاره ای بسیار اجمالی کرد.
در مسند احمد می خوانیم که عبدالله بن بریده نقل می کند که هنگامی که همراه پدرش میهمان معاویه بوده اند، پس از غذا، شراب بر سر سفره آورده می شود و معاویه نه تنها خود از آن نوشید بلکه سایرین را نیز به نوشیدن آن دعوت کرد. (۱۲)
منابعی چون کتاب «الأم» نیز نقل کرده اند که معاویه بر خلاف سنت پیامبر صلّی الله علیه و آله و حتی خلفا، اولین کسی بود که بدعت اذان گفتن در نماز «عیدین» را بنا گذاشت. (۱۳) امری که بدعت بودن آن از مسلمات همه مذاهب فقهی است. از ابن عباس و جابر نقل شده است که می گویند: «هرگز پیامبر (ص) در روز عید فطر و قربان اذان نگفت».(۱۴)
همچنین معاویه کسی بود – که به نقل مسعودی – هنگام حرکت به سوی صفین برای برای نبرد با امام علی علیه السلام در روز چهارشنبه برای مردم شام نماز جمعه خواند! (۱۵)
نیز او بود که برای اولین بار دشنام دادن به صحابه را با پایه ریزی لعن حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام، رسمیت داد و در این کار به اندازه ای وقیح بود که حتی سعد بن ابی وقاص را به خاطر ممانعت از اهانت کردن به امام علی (ع) مورد سرزنش و عتاب قرار داد! (۱۶)
علاوه بر این بدعت ها، بدعت دیگر معاویه، موروثی کردن خلافت و تبدیل کردن آن به سلطنت بود. ابن اثیر» از «حسن بصری» نقل می کند که گفت: «معاویه چهار عمل انجام داد که هر یک از آنها برای تباهی او کافی بود». و آنگاه یکی از آنها را چنین می شمارد: «وَاسْتِخْلَافُهُ بَعْدَهُ إِبْنَهُ سِکِّیراً خِمِّیراً یَلْبِسُ الْحَرِیرَ وَ یَضْرِبُ بِالطَّنَابِیرِ» (۱۷)؛ (جانشین کردن فرزند بسیار مست و شرابخوار خود را که لباس حریر می پوشید و به ساز و آواز مشغول بود).
معاویه خود بهتر از هر کس می دانست که یزید شایسته این جایگاه نیست. ولی عشق به فرزند و بقای خلافت در این خاندان، او را از پیروی حقّ بازداشت. از معاویه نقل شده که می گفت: «لَوْ لا هَوَایَ فی یَزِیدَ لَأَبْصَرْتُ رُشْدی» (۱۸)؛ (اگر عشق و علاقه به یزید نبود، می توانستم راه صحیح را تشخیص دهم).
اما یکی از بزرگ ترین و غیرقابل چشم پوشی ترین جنایات معاویه، به شهادت رساندن امام حسن(علیه السلام) بود. مطابق نقل جمعی از مورّخان شیعه و سنّی، معاویه به همسر امام(ع) که دختر اشعث بن قیس بود، پیام داد که اگر وی حسن بن علی(ع) را مسموم کند، او را به همسری پسرش یزید درخواهد آورد؛ معاویه برای جلب اعتماد «جعده دختر اشعث» مبلغ یکصد هزار درهم نیز برای وی فرستاد. دختر اشعث نیز پذیرفت که همسر خود حضرت امام مجتبی(ع) را مسموم کرده و به شهادت برساند (هر چند معاویه، وی را هرگز به همسری یزید در نیاورد).(۱۹)
ابوالفرج اصفهانی مورّخ بزرگ اهل سنّت در کتاب معروفش «مقاتل الطالبیین» می نویسد: «حدود سال ۵۰ هـ ق که معاویه تصمیم گرفت از مردم مسلمان برای خلافت پسرش یزید بیعت بگیرد مانعی مقاوم تر از حسن بن علی(علیهما السلام) و سعد بن ابی وقاص در پیش پای خود ندید؛ لذا دسیسه سم دادن آنها را به اجرا درآورد که منجربه وفات هر دو شد.
برای مسموم کردن حسن بن علی(ع) پیامی به دختر اشعث همسر امام حسن(ع) فرستاد که به پاداش مسموم کردن آن حضرت تو را به ازدواج یزید در خواهم آورد».(۲۰) در کتاب انساب الاشراف نیز به نقل از هیثم بن عدی آمده است که مسمومیت امام حسن(ع) به تحریک معاویه صورت گرفت. (۲۱) ابن اثیر نیز در کتاب «الکامل» می نویسد: «جعده دختر اشعث بن قیس کندی همسرش حسن بن علی را سم داد و او را کشت».(۲۲)
تأسّف بارتر آنکه، وقتی خبر شهادت امام حسن(علیه السلام) به شام رسید، معاویه و دیگر درباریان جنایتکارش خوشحال شدند و به سجده افتادند! (۲۳)
با همه این اعمال ضد ارزشی، معاویه مردی محافظه کار و مرموز بود و سعی می کرد اعمال ناروای خود را در قالب های فریبنده و عوام پسند بریزد(۲۴) و با روشی منافقانه، چهره فاسق و شخصیت غیرقابل تطهیر خود را پشت این قالب ها و ظواهر پنهان کند.
پی نوشت:
(۱). ن. ک: بحارالانوار، مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۰۳ هـ ق، چاپ دوم، ج ۲۲، ص ۴۱ و ۴۲؛ صلح الحسن(ع)، راضی، آل یاسین، مترجم: حسینی خامنه ای، سید علی، تهران، انتشارات آسیا، تهران، ۱۳۴۸ هـ ش، ص ۳۰۲.
(۲). تاریخ یعقوبی، یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، مترجم: آیتی، محمد ابراهیم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۲ هـ ش، ج ۲، ص ۴۱۴.
(۳). بحارالانوار، همان، ج ۴۴، ص ۳۰.
(۴). الإحتجاج علی أهل اللجاج، طبرسی، احمد بن علی، محقق / مصحح: خرسان، محمد باقر، نشر مرتضی، مشهد، ۱۴۰۳ هـ ق، چاپ اول، ج ۲، ص ۲۹۰.
(۵). الاخبار الطوال، دینوری، احمد بن داود، مصحح: شیال، جمال الدین، محقق: عامر، محمد عبدالمنعم، نشر الشریف الرضی، قم، ۱۳۹۱ هـ ش، ص ۲۲۰.
(۶). الإحتجاج علی أهل اللجاج، همان، ج ۲، ص ۲۹۱.
(۷). ن. ک: اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، فضل بن حسن، موسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم، ۱۴۱۷ هـ ق، ج ۱، ص ۳۷۱ و ۳۷۲.
(۸). علل الشرائع، ابن بابویه، محمد بن علی، کتاب فروشی داوری، قم، ۱۳۸۵ هـ ش، چاپ اول، ج ۱، ص ۲۱۱.
(۹). برای مثال ن. ک: الإحتجاج علی أهل اللجاج طبرسی، همان، ج ۲، ص ۲۸۵.
(۱۰). همان، ص ۱۵۶.
(۱۱). کشف الغمه فی معرفة الائمه، علی بن عیسی الاربلی، تبریز، مکتبة بنی هاشم، ۱۳۸۱ هـ ق، ج ۲، ص ۱۹۹۹؛ الکامل فی اللغه والادب، ابوالعباس المبرد، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۷ هـ ق، ج ۲، ص۱۹۵.
(۱۲). مسند الإمام أحمد بن حنبل، احمد بن حنبل، المحقق: الأرنؤوط، شعیب، مرشد، عادل، مؤسسة الرسالة، بیروت، الطبعة الأولی، ۱۴۲۱ هـ ق، ج ۳۸، ص۲۵.
(۱۳). الأم، الشافعی، أبو عبد الله محمد بن إدریس، دار المعرفة، بیروت، ۱۴۱۰ هـ ق، ج ۱، ص۲۶۹.
(۱۴). صحیح بخاری، البخاری، محمد بن إسماعیل، المحقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر، دار طوق النجاة، بیروت، الطبعة الأولی، ۱۴۲۲ هـ ق، ج ۲، ص۱۸.
(۱۵). مروج الذهب و معادن الجواهر، مسعودی، علی بن حسین، شارح: مهنا، عبدالامیر، موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، بی تا، ج ۳، ص ۴۲.
(۱۶). صحیح مسلم، مسلم بن الحجاج أبو الحسن القشیری النیسابوری، المحقق: عبدالباقی، محمد فؤاد، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، بی تا، ج ۴، ص ۱۸۷۱.
(۱۷). الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزالدین علی بن محمد، دارالصادر، بیروت، ۱۳۸۵ هـ ق، چاپ اوّل، ج ۳، ص۴۸۷؛ الغدیر، علامه امینی، شیخ عبد الحسین، دارالکتب الاسلامیة، تهران، ۱۳۶۶ هـ ش، چاپ دوم، ج ۱۰، ص ۲۲۵.
(۱۸). ن. ک: رجوع کنید به: مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور، دارالفکر، دمشق، ۱۴۰۵ هـ ق، چاپ اول، ج ۲۸، ص ۱۸.
(۱۹). تاریخ الخلفاء، سیوطی، جلال الدین، دارالقلم، بیروت، چاپ اول، ۱۴۰۶ هـ ق، ص ۲۱۴؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید، عبد الحمید بن هبة الله، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، قم، ۱۴۰۴ هـ ق، چاپ اول، ج ۱۶، ص۲۹؛ تذکرة الخواص، سبط بن جوزی، منشورات الشریف الرضی، قم، ۱۴۱۸ هـ ق، چاپ اول، ص ۱۹۱ و ۱۹۲؛ مختصر تاریخ دمشق، همان، ج ۷، ص۳۹.
(۲۰). مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، نشر شریف الرضی، قم، ۱۳۷۴ هـ ش، ص ۶۰.
(۲۱). جمل من انساب الاشراف، بلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر بن داود، تحقیق: سهیل، زکار، ریاض، الزرکلی، دار الفکر، بیروت، ۱۴۱۷ هـ ق، الطبعة الأولی، ج ۳، ص۵۹.
(۲۲). الکامل فی التاریخ، همان، ج ۳، ص۵۸.
(۲۳). الامامة و السیاسة، ابن قتیبه دینوری، منشورات شریف رضی، قم، بی تا، ج ۱، ص ۱۹۶؛ عقد الفرید، ابن عبد ربّه، دارالکتاب العربی، بیروت، ۱۴۰۶ هـ ق، چاپ اول، ج ۴، ص۳۶۱.
(۲۴). پاسخ به پرسشهای مذهبی، مکارم شیرازی، ناصر، سبحانی، جعفر، مدرسه الامام علی بن ابی طالب(ع)، قم، ۱۳۷۷ هـ ش، چاپ اول، ص۲۰۰.
نظر شما