۳۰ تیر ۱۴۰۴ - ۱۱:۰۷
آیا امام حسین(ع) شب عاشورا به یارانش اجازه رفتن داد؟

حضرت امام زین العابدین(ع) فرمود: من در آن وقت بیمار بودم با آن حال نزدیک شدم و گوش فرا داشتم تا پدرم چه می فرماید، شنیدم که با اصحاب خود گفت: ثنا می کنم خداوند خود را به نیکوتر ثناها و حمد می کنم او را بر شدّت و رخاء، ای پروردگار من! سپاس می گذارم تو را بر این که ما را به تشریف نبوّت تکریم فرمودی، و قرآن را تعلیم ما نمودی، و به معضلات دین ما را دانا کردی، و ما را گوش شنوا و دیده بینا و دل دانا عطا کردی، پس ما را از شکر گزاران خودقرار ده!

خبرگزاری بین المللی اهل بیت(ع) ابنا:  آیا این نقل صحیح است که شب عاشورا، امام حسین(ع) تمامی یاران خود از جمله اباالفضل العباس(ع) را مخیر به رفتن نموده اند؟

مورخان نوشته اند:

در شب عاشورا حضرت امام حسین(ع) اصحاب خود را جمع کرد، حضرت امام زین العابدین(ع) فرمود: من در آن وقت بیمار بودم با آن حال نزدیک شدم و گوش فرا داشتم تا پدرم چه می فرماید، شنیدم که با اصحاب خود گفت:

 اُثْنی عَلَی اللّهِ اَحْسَنَ الثَّناءِ...؛ ثنا می کنم خداوند خود را به نیکوتر ثناها و حمد می کنم او را بر شدّت و رخاء، ای پروردگار من! سپاس می گذارم تو را بر این که ما را به تشریف نبوّت تکریم فرمودی، و قرآن را تعلیم ما نمودی، و به معضلات دین ما را دانا کردی، و ما را گوش شنوا و دیده بینا و دل دانا عطا کردی، پس ما را از شکر گزاران خودقرار ده!

پس فرمود: امّا بعد؛ همانا من اصحابی با وفاتر و بهتر از اصحاب خود نمی دانم و اهل بیتی از اهل بیت خود نیکوتر نمی دانم، خداوند شما را جزای خیر دهد و الحال آگاه باشید که من گمان دیگری در حقّ این جماعت داشتم و ایشان را در طریق اطاعت و متابعت خود پنداشتم؛ اکنون آن خیال دیگر گونه صورت بست؛ لذا بیعت خود را از شما برداشتم و شما را به اختیار خود گذاشتم و اکنون پرده شب شما را فرو گرفته؛ آن را شتر سواری خود قرار دهید و هر یک از شما دست یک تن از اهل بیت مرا بگیرید و به هر سو که خواهید بروید؛ چه این جماعت مرا می جویند چون به من دست یابند به غیر من نپردازند.

چون آن جناب سخن بدین جا رسانید، برادران و فرزندان و برادر زادگان و فرزندان عبداللّه جعفر عرض کردند: برای چه این کار را بکنیم؟ آیا برای آن که بعد از تو زندگی کنیم؟ خداوند هرگز نگذارد که ما این کار ناشایسته را دیدار کنیم.

و اوّل کسی که به این کلام ابتدا کرد، عبّاس بن علی بود، پس از آن سایرین متابعت او کردند و بدین منوال سخن گفتند.


پس آن حضرت رو کرد به فرزندان عقیل و فرمود:

شهادت مسلم بن عقیل شما را کافی است؛ زیاده بر این مصیبت مجوئید! من شما را رخصت دادم؛ هر کجا خواهید بروید. عرض کردند: سبحان اللّه! مردم با ما چه گویند و ما به جواب چه بگوییم؟ بگوییم دست از بزرگ و سیّد و پسر عّم خود برداشتیم و او را در میان دشمن گذاشتیم بی آنکه تیر و نیزه و شمشیری در نصرت او به کار بریم، نه به خدا سوگند! ما چنین کار ناشایسته را نخواهیم کرد! بلکه جان و مال و اهل و عیال خود را در راه تو فدا کنیم و با دشمن تو قتال کنیم تا بر ما همان آید که بر شما آید، خداوند قبیح کند آن زندگانی را که بعد از تو خواهیم.


این وقت مسلم بن عَوْسَجَه برخاست و عرض کرد:

یا بن رسول اللّه! آیا ما آن کس باشیم که دست از تو بازداریم؟ پس به کدام حجّت درنزد حقّ تعالی ادای حقّ تو را عذر بخواهیم، لا واللّه! من از خدمت شما جدا نشوم تا نیزه خود را در سینه های دشمنان تو فرو برم و تا دسته شمشیر در دست من باشد به آنان بزنم و اگر مرا سلاح جنگ نباشد به سنگ با ایشان نبرد خواهم کرد، سوگند به خدا! که ما دست از یاری تو بر نمی داریم تا خداوند بداند که ما حرمت پیغمبر را در حقّ تو رعایت نمودیم، به خدا سوگند که من در مقام یاری تو به مرتبه ای می باشم که اگر بدانم کشته می شوم، آنگاه مرا زنده کنند و بکشند و بسوزانند و خاکستر مرا بر باد دهند و این کردار را هفتاد مرتبه با من به جای آورند، هرگز از تو جدا نخواهم شد تا هنگامی که مرگ را در خدمت تو ملاقات کنم، و چگونه این خدمت را به انجام نرسانم و حال آنکه یک شهادت بیش نیست و پس از آن کرامت جاودانه و سعادت ابدیّه است. برخی دیگر نیز در حمایت از امام و رها نکردن آن حضرت سخنانی بیان داشتند. (۱)


پی نوشت:

۱. شیخ مفید، ارشاد مفید، ج۲، ص۹۳-۹۵، ترجمه رسولی محلاتی، تهران، ا نتشارات علمیه اسلامیه؛   دمع السجوم، ص ۲۴۳-۲۴۴، ناشر ذوی القربی، ۱۳۷۸، چاپ اول؛ ترجمه نفس المهموم؛ ابو الحسن شعرانی؛ شیخ عباس قمی، منتهی الامال، ج ۱، ص ۶۳۲ -۶۳۴، قم، انشارات هجرت، ۱۳۷۸، چاپ سیزدهم. "

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha