تنش اخیر میان نیروهای طالبان و مرزبانی ناجا در اطراف چند نقطه مرزی، بار دیگر موضوع طالبان، حال و آینده افغانستان، و وضعیت شیعیان این کشور را برسر زبانها انداخت. اگرچه بسیاری از اظهارنظرها متأثر از اخبار و اطلاعات انتشاریافته در فضای مجازی بود، اما همین اطلاعات گاهاً غیرمستند، مبانی نگرانیها از ادامه این اتفاقات و تنشها قرار گرفته است.
حجتالاسلام دکتر مهدی فرمانیان، معاون علمی فرهنگی مجمع جهانی اهلبیت(ع) از جمله پژوهشگرانی است که سالها در زمینه مطالعات فرق و ادیان و همچنین اوضاع افغانستان فعالیت و پژوهش داشته است. آنچه میخوانید گفتوگوی خبرگزاری اهلبیت(ع) – ابنا – با دکتر فرمانیان است که در خصوص گذشته طالبان و حال و آینده افغانستان طالبانی صورت گرفته است:
ابنا: به عنوان اولین سوال بفرمایید، اساسا طالبان را با چه پیشفرض و خواستگاهی باید شناخت و تحلیل کرد؟ طالبان به عنوان گروه رادیکال قومی، جنبش اسلامی بنیادگرا و یا جریان سیاسی ـ نظامی ساخته آمریکا و غرب؟
- شما درباره هویت طالبان سه نظریه را درباره طالبان مطرح کردید: گروه رادیکال قومی، جنبش اسلامی بنیادگرا و یا جریان سیاسی ـ نظامی ساخته آمریکا و غرب. با توجه به اطلاعات و مطالعاتی که در طول بیست و چند سالی که درباره ادیان، مذاهب و جریانهای اسلامی معاصر و مخصوصاً جریان سلفی داشتهام، به نظر من طالبان یک جنبش اسلامی و یک گروه اسلامگراست که دغدغه مسائل اسلامی و دینی را دارند؛ مسائل دینی باعث شد که طالبان به سمت حکومت برود. طالبان از نظر فکری، طلبههای مدارس متعلق به مکتب دیوبند در جنوب افغانستان و شمال پاکستان هستند و اصلاً و ابداً هیچ ارتباطی با آمریکا و انگلیس ندارند. برخی میگویند قبل از 1947 یعنی پیش از تأسیس پاکستان، عدهای انگلیسی طالبان را ساختند. این سخن درست نیست؛ اتفاقاً دیوبندیه برای مقابله با انگلستان در هند اشغال شده بوجود آمد. شبه قاره هند توسط کمپانی هند شرقی اشغال شده بود و مسلمانان متعدد علیه اینها قیام کردند؛ مثل قیام تیپوسلطان، قیامهای دیگر را داریم و همه قیامها هم از طرف مسلمانان صورت میگرفت. این قیامها شکست خورد، اما دو تفکر و دو رویکرد در شبه قاره هند بوجود آمد: یک رویکرد دانشگاه علیگر بود که به دنبال همزیستی و پذیرش مبانی و فکر غربیها بود. جریان دوم جریان دیوبند بود که در روستای دیوبند هند برای تقابل با انگلستان شکل گرفت. دیوبندیها به خاطر اینکه نظم و اهتمام خاصی داشتند، بسیار سریع در شبه قاره هند رشد کرد و بعدها در پاکستان و افغانستان مدارسی شبیه آن ساخته شد. حتی در ایران در طول هشتاد سال گذشته یعنی از 1320 به این طرف، تقریباً همه حنفیهای غرب کشور گرایش دیوبندی پیدا کردند. بخاطر اینکه دیوبندی یک اسلوب خاصی داشت و یک ایده جدیدی بود و به شدت ضد انگلستان و ضد غرب بود. اخیراً طالبان کاری کرد که آمریکا به شدّت با افتضاح از افغانستان بیرون رفت. نمیتوانیم بگوییم که طالبان آمریکایی باشند و آمریکاییها را مفتضح کنند و اعتبار و ابهت آمریکا را زیر سؤال ببرند! ما دیوبندیها را یک مکتب اسلامی و طالبان را یک جنبش اسلامی میدانیم که طبق شرایط افغانستان بوجود آمد و شکل گرفت.
ابنا: طالبان چه مقدار از خارج تأثیر پذیرفته است؟
- هیچ درصد.
ابنا: پس ریشه و منشأ تندرویهای طالبان چیست؟
- دیوبندیها وقتی شکل گرفتند تحت تأثیر افکار شاه ولیالله دهلوی بودند و شاه ولیالله دهلوی تحت تأثیر ابنتیمیه بوده است. ابنتیمیه حدیثگرا بود و نسبت به مسلمانان تندروی خاصی داشت و این تفکر توسط شاه ولیالله دهلوی در شبه قاره هند تبلیغ شد. شاگردانش اندیشههای وی را پذیرفتند و شاگرد شاگردان وی دور هم جمع شدند و مکتب دیوبند را تأسیس کردند. ابنتیمیه نگاه منفی به شیعه داشت و کتاب "منهاج السنه" را نوشته بود. امروزه ابنتیمیه بهعنوان یک شیخالاسلام در میان دیوبندیها و طالبان اعتبار دارد. کسی هم که کتاب منهاج السنه را بخواند و مطالعه کند، به شدت کینه و عداوت شیعه در دل وی ایجاد میشود. خود شاه ولیالله دهلوی دو کتاب در نقد شیعه نوشت. پسرش شاه عبدالعزیز دهلوی، کتاب تحفه اثنی عشریه را نوشت. لذا الان طالبان و دیوبندیها تحت تأثیر این فضا به شدّت ضد شیعه هستند ولی شیعه را تکفیر نمیکنند. اینجا دو مسئله است؛ اینها تحت تأثیر ابنتیمیه و نقدهایی که شاه ولیالله دهلوی و شاه عبدالعزیز دهلوی نسبت به شیعه دارد، نسبت به شیعه نگاه بسیار تند و کینهای دارند، اما اگر امروز بروید و از رهبران و بزرگان دیوبند بپرسید که شما شیعه را تکفیر میکنید و اجازه کشتن شیعیان را میدهید یا نه، میگویند: «گرچه ما شیعه را قبول نداریم، اما شیعه مسلمان است.» در فضاهای اینچنینی اگر نگاه و فکری نسبت به یک مذهب و گروهی تند باشد، همیشه تعدادی تندرو تولید میشود و همین اتفاق در شبه قاره هند و مخصوصاً پاکستان رخ داد. از 1980 میلادی به بعد گروهی از دیوبندیها در پاکستان به نام "سپاه صحابه" شکل گرفتندکه به شدّت ضد شیعه هستند. چرا؟ چون شیعه سبّ صحابه میکند. اینها 1500 کتاب در نقد و تکفیر ما نوشتند. گفتند شیعه سبّ صحابه میکند، سب صحابه در حکم سابّ النبی است و حکم ساب النبی قتل است. در صورتی که در فقه شیعه هم، حکم ساب النبی قتل است. انتقادی که به سپاه صحابه داریم این است که شما چرا سبّ صحابه را در حکم ساب النبّی قرار میدهید؟ این حکم را ما قبول نداریم و بیشتر از نود درصد رهبران دیوبند هم، این حکم را قبول ندارند. پس سپاه صحابه طیف کمی در پاکستان هستند و میتوانند طیف کمی هم از اینها در طالبان باشند. شاید به سپاه صحابه تعلق نداشته باشند، ولی فکر سپاه صحابه را در تکفیر شیعه قبول داشته باشند. به هرحال این طیف در میان دیوبندیهای پاکستان و طالبان کم و نادر هستند.
بنابراین ما باید به توجه داشته باشیم که شاید طیف کمی از دیوبندیها و طالبان گرایشهای تند و تکفیری داشته باشند، ولی عموم آنها این نگاه تکفیری و اینکه شیعه کافر است را ندارند. دلیلش به مجموعه روایتها و فتواهای ابوحنیفه برمیگردد، چون طالبانیها حنفی مذهب هستند. فقه اکبر متعلق به ابوحنیفه است، ملا علی قاری، عالم بسیار معروف حنفی در قرن یازده، کتابی دارد که فقه اکبر را شرح کرده و به "شرح فقه اکبر" معروف است. ملا علی قاری در کتاب خود به نقل از ابوحنفیه میگوید: «اگر کسی سب صحابه کند، کافر نمیشود، بلکه فاسق است. چون پیامبر(ص) در حدیث معروفی فرمود: سب المومن فسق و قتاله کفر». ملا علی قاری به استناد این حدیث می گوید: «ابوحنفیه قائل است کسانی که سب صحابه میکنند، فاسق هستند؛ نه کافر تا بتوان آنها را کشت.» پس عموم دیوبندیها و طالبان شاید نگاه تندی به شیعه داشته باشند؛ اما شیعه را کافر نمیدانند و طیف کمی شاید پنج یا ده درصد از میان دیوبندیها و طالبان قائل به تکفیر شیعه باشند. در پاکستان گروه سپاه صحابه وجود دارد، اما در افغانستان گروه مشخصی که قائل به تکفیر شیعه بوده و وابسته به طالبان باشند، نمیشناسیم.
ابنا: حقانیها به عنوان گروه تندرو از طالبان، آیا قائل به تکفیر شیعه هستند یا نه؟
- حقانیها نسبت به شیعه تند هستند، ولی قائل به تکفیر شیعه نیستند.
ابنا: چرا به عدهای از طالبان "حقانی" گفته میشود؟
- جدایی حقانیها، به مدارس آنها برمیگردد. حقانیها در شمال پاکستان حوزههای علمیه زیادی تاسیس کردند و پس از حمله شوروی به افغانستان، بسیاری از جوانان و نوجوانان افغانستانی به ایران و پاکستان فرار کردند. دولت پاکستان، افغانستانیها را لب مرز نگه داشت و اکثر مهاجران از خانوادههای فقیر بودند. مولوی حقانی از دیوبندیها، بسیاری از این جوانان و نوجوانان افغانی را در مدارس خود پذیرفت. بر اساس آمار حدود 38 حوزه علمیه زیر مجموعه مولوی حقّانی تأسیس شد و رهبر معنوی اینها آقایی به نام مولوی سمیعالحق بود. مولوی سمیعالحق در دورهای عضو مجلس پاکستان هم شد. لذا بسیاری از کسانی که امروزه جزو رهبران طالبان هستند در مدارس حقّانی درس خواندهاند و بسیاری از آنان از شاگردان مولوی سمیعالحق بودند. از سوی دیگر آقای سمیعالحق نگاه منفی به شیعه نداشت، اما مولوی حقّانی نگاه منفی به شیعه داشت. لذا از رهبران طالبان، کسانی که در مدارس مولوی حقّانی درس خواندند، نگاه منفی به شیعه دارند؛ به ویژه آنهایی که زیردست مولوی حقّانی درس خواندند، نگاهشان به شیعه منفیتر است، اما آنهایی که زیردست مولوی سمیعالحق درس خواندند، معتدلتر هستند. در مجموع دیوبندیها نگاه مثبتی به شیعه ندارند، اما تکفیر هم نمیکنند.
ابنا: سعودیها به طالبان چه کمکهایی کردهاند و اثرپذیری طالبان از وهابیت به چه میزان است؟
- گروه طالبان به صورت خودجوش درست شدند و هیچ کشوری آنها را درست نکرد. بعد از بیرون رفتن شوروی از افغانستان، این کشور به ملوک الطوایفی تبدیل شد و خانها، رؤسای قبایل و هر کس هر جایی را که دلش میخواست محدوده خود قرار میداد و ظلم و فساد میکرد. ناامنی شدید بر افغانستان حاکم بود، عدّهایی حدود سی نفر از قوم پشتون در سال 1373 به رهبری ملاعمر در قندهار دور هم جمع شدند. آن سال ملاعمر جوان است و جنگ افغانستان سال 1368 شمسی تمام شده است. در سال 1373 یعنی پنج سال بعد از پایان جنگ، ملاعمر چند نفر را دور خود جمع میکند که با مفسدان و ظالمان مبارزه کنند و طالبان مبارزه را شروع میکنند. در این زمان مولوی سمیعالحق و مولوی فضلالرحمان به عنوان دو تن از علمای بزرگ دیوبندی در مجلس پاکستان نماینده هستند. اینها به "بینظیر بوتو" نخست وزیر وقت پاکستان میگویند: «ما که به دنبال این بودیم تا در افغانستان جای پای خوبی داشته باشیم، الان فرصت خوبی است بیایید و از این جوان و گروه حمایت کنیم تا اگر به جایی رسیدند، هوای ما را هم داشته باشند.» هنوز عربستان مطرح نیست. گروه طالبان، قندهار و شهرهای دیگر را تصرف میکنند، و عربستان اینجا وارد میشود. بینظیر بوتو و پاکستانیها از عربستان میخواهند که «بیا کمک کن تا طالبان، احمد شاه مسعود و برهانالدین ربانی و بقیه را بزنند و کابل را بگیرند؛ چون ما قدرت و پول زیادی نداریم، لذا شما بیایید و به ما کمک کنید.» شاید از سال 1374 کمک و همراهی عربستان با ملاعمر و طالبان شروع شد و کمک عربستان در حد لجستیک است، عربستان به طالبان کمک کرد تا کابل را بگیرند.
طالبان سال 1375 ( 1996 م) کابل را میگیرند. بعد از سقوط کابل، اسامه بن لادن پیش طالبان میرود، لذا طالبان از عربستان دور میشود. چرا؟ چون عربستان به شدت ضد اسامه است، تابعیت اسامه را گرفته و به طالبان میگوید که ارتباط با اسامه را قطع کنید و وی را به ما تحویل بدهید، اما طالبان این کار را نمیکند. لذا بین طالبان و عربستان شکافی ایجاد میشود. بعد از سال 1380 شمسی یعنی 2001 میلادی که آمریکا به افغانستان حمله میکند و حکومت طالبان ساقط میشود، ارتباط بین طالبان و عربستان کاملا قطع میشود و ارتباط ما با طالبان شروع میشود. وقتی آمریکا طالبان را میزند، سردار شهید قاسم سلیمانی بر اساس مبنای استکبارستیزی، مخالفت با آمریکا و اینکه آمریکا در افغانستان پادگان تأسیس کرده و برای امنیت کشور ما خطر دارد، به این نتیجه میرسد که از اینها میشود به عنوان یک پتانسیل علیه آمریکا استفاده کرد. سردار شهید سلیمانی دو کار انجام داد: هم احمدشاه مسعود را تقویت میکند و هم طالبان را، چرا؟ برای اینکه اینها شدند ضد آمریکا و به شدّت با آمریکا مقابله میکنند. اینجا عربستان پایش را از افغانستان کنار کشید و هیچ کمکی به طالبان نکرد و ارتباط دو طرف قطع شد، اما ارتباط پاکستان با طالبان همچنان محفوظ است.
ابنا: برخی طالبان را به دو بخش معتدل و تندرو تقسیم میکنند و میگویند ایران از طیف متعادل حمایت میکرد. این سخن درست است؟
- نه، ایران آن زمان با خود ملاعمر وارد مذاکره میشود، چون ملاعمر زنده بود. طالبان سال 2001 شکست خوردند و ملاعمر اگر اشتباه نکنم تا سال 2013 یا 2014 میلادی زنده بود. یعنی در طی این ده یا دوازده سال، ارتباط بین ما و ملاعمر وجود داشته است. البته اطلاعاتی که من میگویم محرمانه نیست و اطلاعات سوخته است حتی در اینترنت هم میشود یافت. این ارتباط بین ما و طالبان برقرار میشود. ملاعمر به ما چند نکته میگوید: یک: ما شیعه را تکفیر نمیکنیم و کافر نمیدانیم، دو: دیپلماتهای ایران در مزار شریف را ما نکشتیم، نیروهای پاکستان کشتند تا ارتباط طالبان با ایران قطع شود یا بین دو طرف شکاف باشد تا خودشان بر ما مسلط شوند. سه: تعدادی از شیعیان را طیف تندرو طالبان مثل عبدالمنّان کشتند و ما آنها را توبیخ و برکنار کردیم. ملاعمر رسماً به ما میگوید: «میخواهیم با ایران همکاری و ارتباط داشته باشیم و ما ضد آمریکا هستیم.» ولی به مرور زمان، ملاعمر راضی میشود تا با آمریکائیها سرمیز مذاکره بنشینند؛ مثل برجام که ما هم با آمریکا مذاکره کردیم. ملاعمر از دنیا میرود و ملامنصور میآید و تعاملش با خیلیها بهتر است؛ حتی بیشتر از ملاعمر، لذا آمریکاییها نمیگذارند ملامنصور زنده بماند و در کمتر از دو سال وی را با پهباد میزنند و میکشند. بعد از آن ملا هبتالله آخوندزاده در شورای کویته رأی میآورد که ارتباط ما هم با وی برقرار است. ملاهبتالله آخوندزاده کسی است که بیشتر از همه از ارتباط و میز مذاکره حمایت میکند، لذا طالبان با آمریکاییها در قطر مذاکره کردند. اما اینکه بگوییم اینها با آمریکا و انگلیس و اسرائیل پشت صحنه بستند، هیچ شاهدی که بتواند تأیید کند نداریم. همه حرفها شایعات است و برای هیچکدام هیچ سندی نیست. امکان دارد بعضی بگویند، اینها پنهانی تصمیم میگیرند، ولی در عرصه عمل اقدامی نمیبینیم که نشاندهنده این باشد که طالبان بخواهد ما را از افغانستان بیرون کند یا بخواهد، پایگاههای آمریکا و انگلستان را دوباره در خاک افغانستان احیاء کند. فعالیت کنونی ما در افغانستان کمتر از دوره اشرف غنی نیست، بلکه بیشتر هم شده است. وقتی که این فضا وجود دارد من چگونه بپذیرم که طالبان با آمریکاییها و انگلیسیها بستهاند، حداقل من هنوز هیچ شاهدی برای این مسئله پیدا نکردهام.
ابنا: سیاست حامد کرزی و اشرف غنی در قبال طالبان چگونه بود؟
- حامد کرزی و اشرف غنی پشتون هستند و آمریکاییها متوجه بودند که اگر میخواهند در افغانستان اشغالی حضور داشته باشند، باید از پشتونها استفاده کنند؛ چون اکثریت مردم افغانستان پشتون هستند. حامد کرزی بیشتر دنبال تعامل، مذاکره و توافق با طالبان بود، ولی اشرف غنی دنبال استفاده یا به عبارت بهتر سوءاستفاده از طالبان بود و همین باعث شد که طالبان و آمریکاییها، اشرف غنی را از مذاکرات کنار بگذارند. درباره اینکه چرا اشرف غنی یکباره کابل را رها کرد، تحلیل بنده این است که اشرف غنی دید که طالبان و آمریکاییها وی را در مذاکرات آدم حساب نکردند. اشرف غنی دنبال این بود که دوبهمزنی کند و کارهایی انجام دهد تا بتواند اوضاع را مدیریت کند. توافق این بود که طالبان به مدت شش ماه به کابل برسند. من معتقدم عمداً اشرف غنی کابل را تخلیه کرد تا به نوعی جواب تحقیر آمریکا را دهد. چون آمریکا وی را تحقیر کرد و در جلسات مذاکره او را راه نداد. اشرف غنی هم گفت که شما من را تحقیر کردید، من هم قبل از اینکه موعد قرار برسد فرار میکنم، کشور میخواهد مال هرکسی باشد به من چه! بقول ما ایرانیها «دیگی که واسه من نجوشه، سر سگ توش بجوشه». بنابراین بیشتر از اینکه طالبان بخواهند زیر عهد و تعهدشان با آمریکا بزنند، اشرف غنی کاری کرد که طالبان کمتر از یازده روز از قندهار به کابل رسید. من در طی ده سال، همیشه در کلاسهای درس دو نقشه نشان میدادم؛ نقشههایی که متعلق به انگلستان بود. آکسفورد کتابی به نام اطلس مذاهب اسلامی به زبان انگلیسی چاپ کرده بود، من این کتاب را مطالعه کردم. در این کتاب در نقشهای نشان داده بود که سال 2010 تقریباً یک سوم افغانستان در دست طالبان است. شما اگر اشرف غنی یا حامد کرزی باشید و ببینید یک سوم افغانستان در دست یک طیف دیگر است، آیا وارد مذاکره می شوید؟ جالبتر این است که بیبیسی سال 2017 نقشهایی بیرون داد که طالبان نه تنها در جنوب، بلکه در برخی استانهای شمال هم قدرت و گسترش یافته بود. طالبان مدارس دیوبند را در بین تاجیکها تاسیس کرد، لذا به مرور زمان طرفدار پیدا کرد. در سال 2010 میلادی، 30 درصد افغانستان دست طالبان بود، اما سال 2017 بیشتر از 50 درصد افغانستان دست طالبان افتاد. بنابراین آینده افغانستان متعلق به چه کسی است؟ متعلق به طالبان است. من این مطالب را از 1390 تا 1400 هر هفته میگفتم، ولی یک نفر نپرسید، حالا که این اتفاق میافتد ما باید چه کار کنیم؟ البته شاید خودشان کارها را انجام میدادند و لازم نبود از کسی بپرسند. بعدها ما فهمیدیم که در یکی از کنفرانسها، مولوی سمیعالحق را به ایران آوردند. در مشهد برای مجموعهای، کلاس داشتم، یکی از دانشجویان از من پرسید: اگر ما مولوی سمیعالحق را به ایران بیاوریم، خوب است؟ من گفتم: خیلی عالی است. بعدها فهمیدم مولوی سمیعالحق را به ایران آوردهاند و با مقام معظم رهبری هم دیدار داشته است. بعد از ورود طالبان به کابل عکسی بیرون آمد که نشان میداد، سمیعالحق با مقام معظم رهبری دیدار کرده و من تا آن زمان از این دیدار خبر نداشتم، اما من نظرم را چندین سال پیش گفته بودم و عمل کرده بودند.
پس این ارتباطات و تعاملات از قبل وجود داشته و البته طالبان متوجه شد تندرویهایی که قبلا نسبت به شیعیان، زنان، تاجیکها، درباره عکاسی، رسانه و رادیو و تلویزیون انجام می داده، باید تلطیف شود و همه آنها را تلطیف کرد. بین سال 75 تا 80 هیچ زنی در کابل بدون برقع بیرون نمیآمد و زنان باید با محارم خود به خیابان میآمدند، اما الان بر چادر و برقع تأکید ندارند و این طور نیست که حتماً با محرم بیرون بیاید. طالبان در حکومت قبل، آموزش دختران را به کل تعطیل کرده بودند، اما الان بخشی از آموزش را تعطیل کردند. ما به این کار اعتراض داریم؛ با توجه به اینکه زنان نیمی از جامعه هستند، آموزش هم لازم است و اسلام بر آموزش تأکید دارد. نباید آموزش تعطیل شود، بلکه باید راهکارهای جدیدی ارائه شود.
ابنا: ما ایرانیها یک ذهنیت منفی نسبت به خشونتها و تندرویهای طالبان در حکومت قبل داریم. از دیدگاه شما نشانهای تغییر طالبان در حکومت فعلی چیست؟
- طالبان در دوره اول حکومت خود چند تندروی داشتند. آنان در دوره اول نسبت به شیعیان خیلی تند بودند و شیعیان زیادی کشته شدند، اما در این دوره به جز تعدادی اندک، کشتار شیعیان توسط طالبان نداشتیم. هم شیعه متوجه شد که باید با تعامل کارش را پیش ببرد و هم آنها متوجه شدند که باید با مذاهب و اقوام مختلف با تدبیر بهتر و تعامل بیشتری همکاری کنند و از مواضع سابق کوتاه بیایند. دیوبندیها به دو دسته مماتی و حیاتی تقسیم میشوند و طالبان اغلب دیوبندی حیاتی هستند؛ دیوبندیهای حیاتی نسبت به دیوبندیهای مماتی آرامتر هستند، اما هر دو دسته عزاداری برای امام حسین(ع) را بدعت میدانند. در دوره اول، طالبان نسبت به عزاداری سختگیری میکردند، اما در این دوره اجازه برگزاری عزاداری امام حسین را میدهند و حتی برخی از آنها در مراسم عزاداری شرکت میکنند. در دوره قبل کشتار شیعیان صورت گرفت، اما در دوره فعلی کشتاری صورت نگرفت. در دوره قبل نسبت به زنان بسیار سخت گرفتند که باید حتما با محرم بیرون بیایند و آموزش دختران را به کل تعطیل کردند، اما در دوره فعلی دختران میتوانند آزادانه و بدون محرم بیرون بیایند و لازم نیست که حتما چادر داشته باشند، ولی حجاب باید داشته باشند. در این دوره نصف آموزش دختران را قبول کردند و میگویند اگر دبیرستانی وجود داشته باشد که معلم و مدیر زن باشد و تفکیک جنسیتی شود، هیچ مشکلی ندارد و اجازه میدهند. طالبان در دوره قبل تمام مغازههای عکاسی را بستند و دوربینها را شکستند و فیلمها را آتش زدند، ولی در این دوره، نه تنها این کارها را نکردند، بلکه خودشان وارد فضای رسانه شدند و به فعالیت رادیو و تلویزیون کاری ندارند. البته هر حکومتی میگوید رادیو و تلویزیونی که در محدوده من کار میکند باید یکسری قوانین را رعایت نماید، علیه من حرف نزد یا فساد نکند. طالبان در دوره قبل میگفتند: سازمان ملل کیلویی چند؟ ولی الان در به در دنبال این هستند که سازمان ملل و کشورها، آنها به رسمیت بشناسند. پس این طالبان جدید فرق کرده، لذا ما هم با توجه به این فضا ذهنیت خود را نسبت به دوره گذشته پاک کنیم، و هم دوره جدید طالبان را ببینیم و رویدادهای دوره قبل بر ذهن ما در ارتباط و تعامل با افغانستان تأثیر نگذارد.
ابنا: اگر اینگونه باشد نمیگویند که شما طالبان را تطهیر میکنید؟
- ما طالبان را تطهیر نمیکنیم، ما قائل به تعامل با طالبان هستیم. سه راه بیشتر نداریم: یک، تعامل، دو، تقابل و سه، بیطرفی. معنا ندارد با همسایه بیطرف باشیم. چرا؟ چون چندین میلیون افغانستانی داخل ایران هستند. از طرف دیگر رفت و آمدهای متعدد اقتصادی و سیاسی داریم. اگر سفارت یا کنسولگری ایران در کابل را ببندیم چه کسی ضرر میکند؟ چه کسی اذیت میشود؟ خود ما ضرر میکنیم. تاجری که میخواهد به افغانستان بار ببرد، شهروند افغانستان که میخواهد به ایران سفر کند و خانوادهاش را ببیند و... همه ضرر میکنیم و مردم بیشتر اذیت میشوند. ما چندین میلیارد دلار با افغانستان مراوده داریم؛ اینها را که نمیخواهیم ببندیم. پس هر عاقلی میگوید با توجه به حجم ارتباطات زیاد و مردمی که در رفت و آمد هستند و اینکه افغانستان همسایه ما است باید تعامل داشته باشیم و اساساً بیعقلی است که به سمت تقابل برویم. پس ما اگر میگوییم تعامل، دلیل بر تطهیر طالبان نیست. اگر از من بپرسند که چه انتقاداتی به طالبان داری؟ من بیش از بیست انتقاد به طالبان دارم. میگویم: ای طالبان! شما اسلامگرا هستید و میخواهید اسلام در کشورتان حاکم باشد، به گونهای رفتار کنید که رفتارتان به ضد اسلام تبدیل نشود. اسلامهراسی در جهاتی توسط رفتار شما پخش نشود. شما مسلمان هستید، تدیّن دارید و دوست دارید اسلام گسترش پیدا کند و احکام اسلامی در کشورتان اجرا شود، پس عاقلانه، مدبّرانه، با مدارا و تساهل عمل کنید.
من فکر میکنم طالبان در برخی مسائل خوب عمل کرد، اما در برخی مسائل خوب عمل نکرد. برای نمونه در حکومت فراگیر، چه اشکال دارد پنج نفر هم از اقوام و مذاهب در مجموعه شما باشد؟ اتفاقی میافتد؟ این تنگنظری اشتباه است. اگر پنج یا پنجاه نفر از غیر خودتان در مجموعه سه هزار نفری که با ملاهبتالله آخوندزاده جلسه میگذارید باشند، اتفاقی میافتد؟ اگر غیر طالبانیها در حکومت حضور داشته باشند حداقل میتوانند بگویند ما به دیگران در حکومت مسئولیت دادیم و در حکومت حضور دارند.
طالبان باید اجازه دهند که شیعیان در احوال شخصیه بر اساس فقه شیعه حکم دهند و براساس فقه حنفی حکم نشود. اگر طالبان این کارها را انجام دهند به نفع خودشان است. در طول تاریخ هم اینگونه بوده است، همه خلفا هم اجازه میدادند که مذاهب دیگر براساس احوال شخصیه خودشان در قوه قضائیه حکم صادر کنند. چون امکان دارد براساس نظر شما حکمی صادر شود، اما بر اساس نظر مذهب دیگر جایز نیست یا حرام است.
ابنا: وجه اشتراکی بین داعش و طالبان چیست؟ و آیا اساسا با هم همکاری و تعامل دارند یا نه؟
- براساس مطالعات بنده هیچ تعاملی بین داعش و طالبان نیست.
ابنا: برخی میگویند با هم فرقی ندارند و مثل هم هستند.
- افرادی که میگویند طالبان و داعش مثل هم هستند، اطلاعات علمی ندارند و بیشتر وابسته به شایعات است. از نظر داعش، همه طالبان و همه دیوبندیها و همه "جماعت التبلیغ" کافرند. الان بمبگذاریهای داعش در افغانستان، به ضرر چه کسی است؟ به ضرر طالبان است. مردم میگویند طالبان که حاکم شده، عرضه تأمین امنیت را ندارد. اگر داعش و طالبان یکی هستند، چرا داعش این کار را انجام میدهد؟ اتفاقاً داعش میخواهد نشان دهد که طالبان بیعرضه است و نمیتواند کشور را اداره کند. پس داعش خط خیلی قرمزی بین خود و طالبان کشیده است.
اما نکتهای اینجا وجود دارد؛ قبلا که آمریکا بر افغانستان حاکم بود و قدرت در دست حامد کرزی و اشرف غنی بود، طالبان درباره عملیاتهایی که داعش در افغانستان انجام میداد سکوت میکرد. چرا؟ چون همراستا بودند و هدف مشترک باعث شده بود که فعالیتهای داعش در افغانستان زیاد مورد توجه طالبان نباشد. طالبان میگفت: من چرا دو جبهه مخالف برای خودم درست کنم؟ داعش که آمریکا و اشرف غنی را میزند، من هم این کار را انجام میدهم.
داعش در افغانستان پایگاه داشت، ولی با طالبان دعوا داشتند و یکدیگر را تکفیر میکردند. حتی موردی داریم در زمانی که آمریکا مستقر بود، طالبان در یکی از استانها احساس کردند که داعشیها جوانان طالبان را جذب میکنند و داعش گسترش پیدا میکند و بزرگ میشود، لذا در زمان اشرف غنی نیروهای طالبان رفتند و داعشیها را از بین بردند. طالبان و داعش با هم خوب نبودند، ولی قبلاً همراستا بودند و با هم بمب منفجر میکردند، اما الان دیگر آن بمب منفجر کردنها به نفع طالبان نیست.
از طرف دیگر طالبان از تفکرات دیوبندیه ارتزاق میکند و همه طالبان دیوبندی هستند، اما داعشیها، سلفی جهادی هستند، لذا از لحاظ فکری از زمین تا آسمان با هم تفاوت دارند. بسیاری از مبانی داعش را، طالبان قبول ندارد. داعش میگوید: تمام این حاکمان جهان اسلام طاغوت هستند و من اول باید با اینها بجنگم، اما طالبان هیچکدام از حاکمان اسلامی را طاغوت نمیداند. طالبان میگوید: دشمن اصلی من آمریکا، استعمار و استکبار است، اما داعش میگوید دشمن اول من شیعه است. اینها اختلافات بسیار جدی و مبنایی است. افرادی که میگویند داعش و طالبان یکی هستند، اطلاع ندارند. در همین رابطه کتاب «جریانشناسی سلفیگری معاصر» را که نوشتهام بخوانید.
همان زمان که طالبان وارد کابل شدند، یعنی مرداد ماه سال 1400 من یک نشست علمی داشتم و تفاوتهای داعش و طالبان را مفصل تشریح کردم. طالبان و داعش در مبانی و ریشه و بزرگان اختلاف دارند و تنها فرد مشترک این دو، ابنتیمیه است. فقه طالبان حنفی و مقلد هستند، اما شما از هر داعشی بپرسید که از چه کسی تقلید میکنی؟ میگوید از کسی تقلید نمیکنم و من اصلاً مقلد نیستم.
ابنا: از وضعیت شیعیان در عصر طالبان بگویید. شیعیان هماکنون چه وضعیت و موقعیتی دارند؟
- ما باید دو مسئله شیعیان یا قوم هزاره را از هم تفکیک کنیم. بله، شیعیان الان نسبت به دوران حامد کرزی و اشرف غنی در اذیت و در فشار هستند. چرا؟ حامدکرزی یک نیروی انتظامی تاسیس کرد و تقریباً سیصد هزار نیرو گرفت که بیش از دویست هزار نفر آنها شیعه بودند. به خاطر دعواهای قومی بیشتر از شیعیان جذب کردند و اکثر نیروی نظامی حامد کرزی و اشرف غنی را شیعیان تشکیل میدادند. این تعداد از شیعیان الان یا بیکار هستند یا فرار کردند. اینها همه خانواده دارند و خانواده هزینه دارد.
همچنین بسیاری از شیعیان در بخشهای دولتی کار میکردند، نماینده مجلس بودند، در تصمیمگیری جایگاه داشتند، در لویه جرگه بودند، وزیر بودند، اما الان همه اینها کنار گذاشته شدند.
بخش دوم دعوای هزاره و پشتون است. در طول تاریخ بین قوم هزاره که اکثراً شیعه هستند با پشتون که اکثرا سنی هستند، همیشه دعوا بوده است. این دعوا الان هم خودش را نشان میدهد، لذا من متعدد دیدم طلبههای افغانستانی که به شدّت روحیه تقریبی دارند، ولی چون هزاره هستند نمیتوانند با طالبان کنار بیایند. من شاگردی داشتم که به شدت وحدتی بود، الان به شدت ضد طالبان شده است، بررسی که میکنیم میبینیم دلیل قانعکنندهای ندارد. دلیلش بیشتر به دعواها و کدورتهای قدیمی برمیگردد. استدلالشان این است که فردا اینها هزارهها را قتل عام میکنند. چیزی که هنوز اتفاق نیفتاده و احتمال دارد در آینده اتفاق بیفتد از الان تصمیم قطعی گرفتهاند، و میگویند نباید با طالبان همکاری داشته باشیم!
طیف دیگری از شیعیان، پشتون هستند، آیتالله آصفی محسنی، پشتون و قندهاری بود. طیفی دیگری هم به نام سادات معروف هستند. طیف پشتونها و سادات راحتتر با طالبان تعامل میکنند.
یک یا دو ماه پیش، شورای علمای شیعه افغانستان به دیدار آیتالله العظمی سیستانی و آیتالله العظمی فیاض رفتند و هر دو تاکید کردند که با طالبان تعامل کنید. قطعاً گزارشاتی که درباره افغانستان به آیتالله سیستانی یا آیتالله فیاض میرسد از من بیشتر است، چون خود آیتالله فیاض افغانستانی است و از افغانستان هر روز گزارشات متعددی به ایشان میرسد. آیتالله العظمی سیستانی و آیتالله العظمی فیاض از طیف اسلام سنتی هستند و سیاسی نیستند. طیف اسلام سیاسی قائل به وحدت، تقریب و تعامل هستند و از اسلامگرایی در اهلسنت به معنای عام آن حمایت میکنند. ما چرا از حماس حمایت میکنیم؟ چرا از هر گروهی که در جهان اسلام، رویکرد مقاومت دارد حمایت میکنیم؟ اسلام سیاسی اینگونه است، اسلام سنتی اینگونه نیست. آیتالله سیستانی و آیتالله فیاض جزو اسلام سنتی در بین شیعه حساب میشوند. اینها هم میگویند بروید و تعامل داشته باشید. پس اگر اسلام سنتی میگوید تعامل داشته باشید، پس اسلام سیاسی به طریق اولی میگوید تعامل داشته باشید.
ابنا: با وجود طالبان در آینده چشمانداز و سرنوشت شیعیان افغانستان را چگونه میبینید؟
- چشمانداز و آینده شیعیان افغانستان به شدّت وابسته به عمل خودشان است. ما میتوانیم بسیاری از تهدیدها را در افغانستان تبدیل به فرصت کنیم. برای نمونه مگر نه این است که طالبان میگویند آموزش دختران ممنوع است، ولی هیچ کدام از طالبان آموزش دختران در حوزههای علمیه را ممنوع نمیدانند. باید این تهدید تبدیل به فرصت شود و طلاب خواهر را بیشتر کنیم، چون اینها بعدها مادران آینده میشوند و بچههای متدین و بچههایی که با مکتب اهل بیت(ع) آشنا هستند، تحویل جامعه میدهند. اگر ما بخواهیم نگاه اشرف غنی و حامد کرزی را داشته باشیم، فرزندان سکولار تربیت میکنیم، ولی میتوانیم این تهدید را تبدیل به فرصت کنیم.
ابنا: عملکرد شورای علمای شیعه افغانستان را چگونه ارزیابی میکنید؟
- هرچند انتقاداتی بر شورای علمای شیعه افغانستان وارد است، اما در مجموع مورد تأیید است و احساس میکنیم خوب عمل کرده و توانسته انسجام خوبی در میان شیعیان افغانستان ایجاد کند. اینکه اعضای شورای علمای شیعه افغانستان به نجف رفتند و آیتالله سیستانی و آیتالله فیاض آنها را پذیرفتند، نشان میدهد که شورای علمای شیعه افغانستان نزد مراجع نجف جایگاه و اعتبار دارند.
ما هیچگاه از وحدت و تعامل ضرر نکردیم. شیعه در طول تاریخ هرگاه با تعامل با حاکمان زندگی کرده، خود را حفظ کرده و ارتقاء داده است. البته شیعه، تعامل انتقادی داشته، یعنی مرزهای خود را حفظ کرده است. امام صادق و ائمه علیهم السلام در عین تعامل، انتقادات خود را بیان میکردند، برای اینکه شیعه بماند، حرف حق ادامه پیدا کند و به نسلهای دیگران برسد.
ابنا: در پایان، تحلیل و ارزیابی خود را از درگیری اخیر در مرز ایران و افغانستان بگویید.
- اینها مسائل بسیار کوچکی است که نباید به آن توجه کرد. این اتفاق به دو دلیل برمیگردد. اول: به خاطر ذهنیتهای اشتباه است. متأسفانه مرزبان ما و طالبان تحت تأثیر شبکههای اجتماعی و فضای مجازی است. من متعقدم که مرزبانهای ما و طالبان باید آموزش ببینند.
دوم: بخشی از رویداد به عدم اطلاع کامل مرزبانان طالبان از قواعد بینالمللی برمیگردد. مرزبانان طالبان باید محدوده مرز را یاد بگیرند، اینکه مرز کجاست، اختلاف وجود دارد. بزرگان باید بنشینند و بگویند که خط مرز کجاست. همچنین فرماندهان مرزهای دو طرف باید تعامل داشته باشند؛ طبق آخرین گزارش، تعدادی قاچاقی میخواستند وارد خاک ایران شوند و مرزبانان ایرانی به طرف آنها تیراندازی کردهاند. طالبان تصور کردهاند که ایرانیها به طرف آنها تیراندازی میکنند، لذا نیروهای طالبان هم به سمت مرزبانان ایرانی تیراندازی کردهاند. مرزبانان دو طرف باید یک خط اضطراری داشته باشند، مسئول مرز افغانستانی باید به مرزبان ما زنگ میزد که تیراندازی برای چیست؟ باید این ارتباط را قویتر کنیم. یا رئیس مرزبانی دو طرف جلسات متعدد داشته و یک خط تلفن مستقیم داشته باشند که اگر اتفاق کوچکی افتاد، رؤسا با هم صحبت کنند. یک تیر در مرز شلیک میشود، اما صدهزار تیر زهردار به فضای مجازی میآید و ما فکر میکنیم چه خبر است و در آستانه جنگیم؛ نه هیچ خبری نیست.
البته شاید صحبتهای رئیس جمهور و وزیر امور خارجه کشورمان در این فضا بیتأثیر نبود و فضاسازی برای دو طرف ایجاد شد. وقتی که رئیس جمهور کشوری طرف دیگر را تهدید میکند، فضا ملتهب میشود و اگر این فضای سیاسی نبود، اتفاق اخیر شاید به راحتی حل میشد و هیچ کس به آن توجه نمیکرد. ولی وقتی که فضای سیاسی ملتهب ایجاد میشود این اتفاق میافتد. ای کاش رئیس جمهور همین حرف را در سیستان و بلوچستان نمیزد و در تهران میزد. باید ما مواظب باشیم، حرف ریس جمهور، اینکه کجا چه زمان و چه حرفی بزند و با چه لحن و ادبیاتی بگوید، همه اینها بر روابط کشورها و دولتها تأثیرگذار است.
ابنا: ممنون و متشکرم از اینکه وقت گرانقدر خود را در اختیار ما گذاشتید.
...........................
پایان پیام/ ۱۶۷