خبرگزاری بین المللی اهل بیت (ع) ابنا- «مقداد بن عمرو» که به «مقداد بن اسود» معروف است، از قبیله قضاعه بود. وی از یمن به مکه آمد و ساکن آنجا شد و با ظهور اسلام، دعوت حضرت محمد (ص) را پذیرفت و در شمار یاران نخستین او درآمد.
مقداد، مسلمانی پاکباخته، بصیر، هوشیار و سلحشور بود و در میدان های جهاد، لیاقت و شهامت قابل ستایشی از خود بروز داد. وی در اغلب جنگ های زمان پیامبر حضوری فعال داشت. در نخستین رویارویی مسلمانان با سپاه مشرکان (جنگ بدر)، پیش از شروع نبرد، گرچه عده ای روحیه خود را باخته بودند، ولی مقداد از جمله کسانی بود که با اعلام آمادگی برای نبرد، دیگران را هم دلگرم ساخت و خطاب به پیامبر گفت:
ای رسول خدا! به فرمان خدا عمل کن که ما مطیع فرمان او و در کنار توییم. اگر فرمان دهی که در دل آتش رویم یا در بیابان پر از خار قدم نهیم، گوش به فرمانیم و هرگز مثل بنی اسرائیل نخواهیم بود که به پیامبرشان گفتند: «تو و خدایت بروید و بجنگید، ما اینجا نشسته ایم»؛
بلکه می گوییم: به یاری پروردگارت جنگ کن، ما هم در کنارت خواهیم جنگید. سخنان او پیامبر (ص) را خرسند ساخت و در حق او دعا کرد.(2)
در جنگ احد نیز رشادت های بسیاری از خود نشان داد و در لحظاتی که مسلمانان شکست خوردند و به دلیل تخلّف گروهی تیرانداز و ترک جایگاه حساس خود، سپاه شرک تعدادی از مسلمانان از جمله حضرت حمزه سیدالشهدا را به شهادت رساندند، مقداد یکی از چند نفری بود که دلیرانه مقاومت و حملات دشمن را به پیامبر (ص) دفع می کرد و دوشادوش علی بن ابی طالب (ع) حماسه می آفرید. وی از تک تیراندازان مجرّب بود که در مقابله با مشرکان، نقش حساسی ایفا کرد.(3)
مورّخان، از حضور «مقداد» در سریّه نخله، در نبرد «ذی قرد» در جنگ خندق، فتح مکه و سایر غزوات و جنگ ها و صحنه های حساس، یاد کرده اند.(4) این حضور فعال و پرثمر، نشان دهنده ایمان قوی و صلابت و استواری او در راه عقیده اش بود. در فتح مکه که در سال هشتم هجری اتفاق افتاد مقداد، یکی از پرچمداران رشید سپاه اسلام بود.(5)
مقداد بن اسود، فضایل بسیاری داشت و ستایش های مهمی از زبان پیامبر درباره او نقل شده است.
آن حضرت در سخنی فرموده است: «بهشت، مشتاق چهار تن از امت من است». وقتی از او پرسیدند: آن چهار نفر کیانند؟ حضرت رسول (ص)، از علی بن ابی طالب، مقداد، سلمان و ابوذر نام برد.(6)
در حدیث دیگری، پیامبر خدا (ص) از این چهار نفر به عنوان کسانی نام برده که خداوند، به پیامبرش فرمان داده که آنان را دوست بدارد.(7)
وفادار ولایت
پس از رحلت پیامبر خاتم، فتنه هایی برای عالم اسلام پیش آمد. یکی از آن ها، واقعه «سقیفه بنی ساعده» بود که به صورت انتخاباتی ناقص و با ظاهرسازی، خلافت را غصب کردند و علی (ع) را از صحنه رهبری جامعه کنار زدند.
در آن مقطع، عده ای تابع جریان حاکم شدند، کسانی هم به حق و به امام علی (ع) و اهل بیت و ولایت، وفادار ماندند و جریان های سیاسی نتوانست ذرّه ای در ایمان و مواضع حق آنان تزلزل ایجاد کند. «مقداد»، یکی از ثابت قدمان بر سر پیمانی بود که با ولایت بسته بود.
در حدیثی از امام باقر (ع) نقل شده که: پس از وفات پیامبر خدا، مردم از مرام و مسیر حق برگشتند، مگر سه نفر: سلمان، ابوذر و مقداد. راوی از امام پرسید: پس عمار یاسر چه؟ حضرت فرمود: اندک میل و تردیدی در عمار پیش آمد، ولی پس از آن، دلش محکم شد و به حق (خلافت بلافصل علی (ع)) بازگشت.(9)
این حدیث، گواه قلب مطمئن و ایمان راسخ او به ولایت است. در همان حدیث است که: اگر می خواهی کسی را بشناسی که هیچ گونه خلل و شکی در دل او راه نیافت، او «مقداد» است؛ قلب او همچون تکّه های آهن، محکم و خلل ناپذیر بود.
مقداد، شمشیر خود را همراه بر می داشت و در خانه علی (ع) می آمد و می گفت: یا علی! اگر هیچ کس تو را یاری نکند، من فرمانبر شمایم و در یاری و حمایت از تو، کوتاهی نخواهم کرد.
در آن دوران که علی (ع) تنها بود و حکومت را دیگران صاحب شده بودند، آن حضرت همراه فاطمه زهرا (س) شبانه به در خانه افراد می رفتند و مسائل را یادآوری می کردند و آنان را به نصرت حق فرا می خواندند.
اما جز چند نفر انگشت شمار، کسی حاضر نبود امام علی (ع) را یاری کند. حضرت به آنان که اظهار وفاداری می کردند، فرمود: فردا صبح، مسلّحانه حاضر شوید. آنان هم با علی (ع) بیعت می کردند که تا دم مرگ از او حمایت کنند؛ اما فردا صبح، همگی عهد خود را فراموش می کردند و به حضور حضرت نمی آمدند، مگر سه نفر: سلمان، ابوذر و مقداد.(10) این صحنه، سه روز تکرار شد و جز آن سه نفر کسی حاضر به یاری امام نشد.
در همان روزها، دوازده نفر از صحابه پیامبر که به ولایت علوی، معتقد و وفادار بودند، تصمیم داشتند به مسجد بروند و ابوبکر را از منبر به پایین بکشند، اما علی (ع) به آنان فرمود: چنین نکنید، صلاح نیست، بلکه به مسجد بروید و در حضور مسلمانان و خلیفه، آنچه را از پیامبر خدا (ص) درباره من و خلافتم شنیده اید، برای آگاهی مردم بازگو کنید. آنان نیز چنان کردند و یکایک برخاستند و شنیده های خود را بازگفتند.
یکی از آن دوازده نفر، «مقداد» بود که از خلیفه خواست حق را به حقدار واگذارد و از انحراف دوری کند و بیعت با علی (ع) را که در روز غدیر خم انجام داده، پاس بدارد و آن را نقض نکند و افزود: تو به خوبی می دانی که خلافت، حق علی (ع) است؛ این منصب را به صاحبش واگذار، اگر چنین کنی، بار گناهت سبک خواهد شد.(11)
برای مقداد، تحمل این صحنه بسیار سخت بود که ببیند علی (ع) را کشان کشان به مسجد می برند تا از او به زور، بیعت بگیرند. مقداد خطاب به امام گفت: یا علی! به خدا سوگند اگر فرمان دهی با شمشیر بزنم، می زنم و اگر فرمان دهی خودداری کنم، خودداری می کنم.
این موضع حقگرایانه مقداد، تا آخر ادامه داشت. در جریان روی کار آمدن خلیفه سوم هم که شورای خلافت تشکیل شد و با رأی گیری ناقص، عثمان خلیفه شد، مقداد از کسانی بود که از نتیجه شورا ناراضی بود و علیه آن حرف می زد و از مظلومیت اهل بیت و غصب حق آنان سخن می گفت و هواداری خویش را به دودمان پیامبر (ص) آشکارا ابراز می کرد و می گفت: اگر یاورانی داشتم، با قریش به دلیل این حق کشی و ظلمشان می جنگیدم؛ آن گونه که در «بدر» و «احد» با آنان جنگیدم!
عبدالرحمن بن عوف که از طرفداران خلیفه بود، گفت: وای بر تو! مبادا این حرف به گوش مردم برسد، که فتنه ای برپا خواهد شد.
مقداد گفت: کسی که به حق و صاحبان حق دعوت می کند، فتنه گر نیست. فتنه آن است که مردم را فریب دهند و به وادی باطل بشکانند. من دعوت گر به هدایت و صاحبان اصلی ولایتم...(12) این سخنان، نشان دهنده عمق بصیرت و بینش مقداد و شناخت حق و باطل و راه و بیراهه است.
مقداد، در زمان خلیفه سوم هم بر همان مواضع حق طلبانه و درست باقی بود و گاهی هم از خلافکاری های خلیفه انتقاد می کرد، مثل اعتراض به کشتن هرمزان (حاکم خوزستان در عصر یزدگرد سوم) که خلیفه و برخی دیگر نسبت به آن بی تفاوت بودند و حتی از کشتن او جانبداری می کردند.(13)
پی نوشت ها و منابع:
1- مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار.
2- ابن شهر آشوب، مناقب، ج 1، ص 187.
3- آیة الله سبحانی، فروغ ابدیت، ج 2، ص 721.
4- سیدمحسن الأمین، اعیان الشیعه، ج 10، ص 134.
5- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 163.
6- تنقیح المقال، ج 1، ص 197.
7- طبقات ابن سعد، ج 3، ص 163؛ به نقل از: سرداران صدر اسلام، ج 2، ص 167.
نظر شما