خبرگزاری بینالمللی اهلبیت(ع) ـ ابنا: اگر ما بتوانیم معجزه بودن قرآن را همان گونه که خود قرآن مدعی است ثابت کنیم،طبعا خدا را ثـابـت نـموده و یکی از دلائل محکم اثبات وجود خدا را بیان کرده ایم.
زیرا اگر ثابت شود که هیچ نـیـروئی در عـالـم خـلقت نمی تواند این پدیده را بوجودآورد و حال آنکه بوجود آمده، پس باید به نـیـروی مـافـوق طـبـیعت که دانا و حکیم است و می تواند قرآنی را که دانشمندان جن و انس از آوردنش عاجزند ایجاد کندمعتقد شد و آن قدرت دانا و توانا جز خدای تعالی نمی تواند چیز دیگری باشد.
بـه علاوه به این وسیله رسالت حضرت رسول اکرم (ص) که آورنده این معجزه ازجانب خدا است اثـبـات نـمـوده ایم زیرا ممکن نیست که خدای تعالی یک چنین قدرت نمائی فوق العاده ای را در اختیار کسی بگذارد که او به دروغ ادعای رسالت کرده باشد.
و سوم آنکه محتوا و علوم قرآن مجید به طور کلی حجیت پیدا می کند و باب علوم واقعی به روی ما باز می شود و با توجه به آنکه قرآن بیان کننده همه علوم و معارف وحقایق است طبعا ثروت علمی بی نهایت خوبی و باب معارف قرآن مجید از همین جا به روی ما باز می شود.
اثبات اعجاز قرآن
بـعـضی از مفسرین در تفسیر آیه شریفه ۲۳ سوره بقره که می فرماید: وان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فاتوا بسوره من مثله و ادعوا شهدائکم من دون اللّه ان کنتم صادقین.
(اگـر دربـاره نـزول قـرآن از جـانب خدا بر پیامبر در شک هستید یک سوره از مثل اوبیاورید.) گـفـته اند: که ضمیر مثله (مثل او) ممکن است هم به پیامبراکرم (ص) برگردد و هم ممکن است به قرآن برگردد و هم ممکن است به هر دوی آنها برگردد.
یعنی اگر جن و انس پشت به پشت هم بدهند و بخواهند مثل قرآن را بیاورندنمی توانند و هم اگر بخواهند مدعی شوند که یک سوره قرآن را روی جریان طبیعی از مثل پیامبری که درس نخوانده و از جـائی و کـسـی مطلبی استفاده نکرده آورده شودممکن نخواهد بود و برخلاف طبیعت است بـنـابـر ایـن تـفکر تحدی قرآن که به معنی خصم را به پیش خواندن و او را عاجز کردن است، هم دربـاره آوردن قـرآن از مثل پیامبر اکرم (ص) و هم درباره محتوای آن از نظر مطالب اعجازآمیز قرآن می باشد.
به عبارت واضحتر قرآن از دو نظر معجزه است.
اول : از جـهـت خـصـوصیاتی که در آورنده آن یعنی پیامبر اسلام (ص) بوده که دنخوانده و مـطـلبی از کسی و یا از جائی استفاده نکرده می باشد زیرا در این آیه بخصوص با کلمه (من مثله) ذکـر شـده کـه بطور وضوح منظور از مثل پیامبری که درس نخوانده و از کسی چیزی یاد نگرفته می باشد.
دوم : از جهت آنکه وقتی به اعماق و مطالب علمی و تحقیق و پیشگوئی ها وفصاحت و بلاغت قرآن تـوجـه مـی شـود کـامـلا روشـن می گردد که اگر جن و انس بخواهند پشت به پشت هم بدهند نمی توانند مثلش را بیاورند، می باشد زیرا درسوره یونس می فرماید: فاتوا بسوره مثله (بدون من) که در اینجا منظور سوره ای ازقرآن است.
بنابراین، مطلب ما در این بخش به دو فصل تقسیم می گردد.
اعجاز قرآن از جهت خصوصیات آورنده آن
اعجاز قرآن از جهت خصوصیاتی که در آورنده آن بوده است.
بـدون تـردیـد و به اتفاق تمام مورخین پیغمبراسلام (ص) مدعی بوده است که دنخوانده و مطلبی را از جائی جز از خدای تعالی استفاده نکرده و تعلیم نگرفته است.
اگـر ما بتوانیم این ادعا را اثبات کنیم بدون تردید آوردن قرآن از یک چنین فرد درس نخوانده ای معجزه است.
اما اثبات این مطلب خیلی ساده است، احتیاجی به بحثهای عمیق علمی و فلسفی ندارد فقط کافی اسـت یـک مـقـدار از نـظـر تـاریخ و وضع جغرافیائی و اجتماعی به عقب برگردیم و زمان بعثت پـیـغـمـبـراکـرم (ص) را در مـکـه در نـظر بگیریم که اگر این کاررا کردیم یقین می کنیم که پیغمبراکرم (ص) د نخوانده و از کسی، چیزی یادنگرفته است.
و ما در اینجا با چهار مقدمه خیلی ساده این مطلب را توضیح می دهیم.
مقدمه اول :
شـهـر مکه مثل امروز نمی توانسته جای بزرگی بوده باشد زیرا زندگی هر اجتماعی بخصوص در آن روزگار مربوط به مقدار آبی بوده که در سرزمین محل زندگی آنان وجود داشته است.
و تـردیـدی نـیست که در آن زمان و حتی امروز تنها آبی که در مکه وجود داشته و داردیک حلقه چاهی بوده که اسمش چاه زمزم است.
از این چاه در آن روزگار تنها با سطل و ریسمان آب می کشیدند و از این طریق در آن هوای گرم و سوزان زندگی خود و حیواناتشان را ادامه می دادند آنان در آن روزگارمثل امروز نمی توانستند از وسائل موتوری و لوله کشی و برق و یا لااقل از همان چاه بوسیله موتور آب زیادی در اختیار مردمی کـه مـی خـواهـنـد در آنجا زندگی کنندبگذارند به علاوه سرزمین مکه چون از کوههای سنگی تشکیل شده و جز همان محلی که چاه زمزم در آنجا وجود دارد جای دیگری قابل برای چاه زدن نبوده ومردم مکه نمی توانستند در جاهای دیگر چاهی برای استفاده خود حفر کنند حتی بعضی از دانـشـمـنـدان زمـیـن شـنـاس مـعـتقدند که چاه زمزم هم از نظر زمین شناسی غیرعادی حفر شده است.
ایـن مـقـدمه برای آن بود که بگوئیم : جمعیت مکه در آن زمان خیلی زیاد نبوده و بلکه نهایت از یکصدخانوار تجاوز نمی کرده است.
زیـرا اطـراف ایـن مـقـدار از آب در آن اراضـی سـوزان بـیـشـتـر از ایـن جـمـعـیـت نمی توانسته اندزندگی کنند.
مقدمه دوم :
پـیـغـمبراسلام (ص) از معروفترین مردم مکه بوده است، زیرا خانواده آنها کلیددار کعبه و مالک چـاه زمـزم و پـدر و جدش رئیس و بزرگتر قریش بوده اند این موضوع به قدری در تاریخ واضح است که احتیاج به شرح و بیان زیادتری ندارد. ((۲۷)) ایـن مـقـدمه برای آن بود که بگوئیم : شکی نیست که اگر خانواده معروف و مشخص در قریه ای کـه حـدودا صد خانوار بیشتر ندارد وجود داشته باشد قطعا تمام اعمال و رفتار آنها کاملا زیر نظر اهـل آن مـحـل بـوده و نمی توانند کارهائی از قبیل مدرسه رفتن و مدارک علمی گرفتن خود و فرزندانشان را ازاهل آن قریه بالاخص اقوام نزدیکشان مخفی کنند.
مقدمه سوم :
در مـکـه و بـلـکـه در جـزیـره العرب، مردم باسواد و متمدنی وجود نداشته و بلکه دارای تعصبات جاهلانه فوق العاده زشتی بوده اند.
حضرت علی بن ابیطالب (ع) فرموده : وقـتـی کـه خدای تعالی پیغمبراسلام را مبعوث فرمود حتی یک نفر از عربها خواندن و نوشتن رانمی دانست.
و این مطلب در تاریخ و نهج البلاغه بسیار تکرار شده است.
بـکـلـه آنچه در بین مردم آن سامان بیش از هر چیز شایع بوده خرافات و اعمال وحشیانه و دور از اخلاق و امتیازات نژادی و خونریزی ها و فرضیات غیر علمی بوده است.
قـرآن دربـاره آنـهـا فـرمـوده : و کنتم علی شفا حفره من النار فانقذکم منها ((۲۹)) یعنی : شما مـردم عرب لب گودی آتش جهل و بدبختی بسر می بردید خدا شما را بوسیله بعثت پیغمبراکرم (ص) نجات داد.
و بـالاخـره وضـع اخـلاقی و فرهنگی مردم جزیره العرب بخصوص مردم مکه به قدری بد بوده که بـعـدهـا نـام آن زمان را جاهلیت و اسم مردم آن عهد را مردم زمان جاهلیت گذارده اند و بدترین عـقوبت کسی که عمل زشتی را انجام می داد، این بود که بگوینداو با مردم زمان جاهلیت محشور می شود.
آنـهـا فـرزنـدان خـود را زنـده به گور می کردند و به هیچ وجه در رسومات و روشهای غلط خود تـوجـهی به عقل و وجدان نمی نمودند و نادانی آنها به حدی بود که درهیچ زمان هیچ جمعیتی تا آن حد نادان نبوده اند. ((۳۰)) ایـن مقدمه را بخاطر این جهت عنوان کردیم که بگوئیم : پیغمبراسلام (ص) نمی توانسته از هر کسی سخنی یاد بگیرد و از مردم مکه مطالب علمی قرآن را افواها بیاموزد.
مقدمه چهارم :
اطـراف مـکـه در آن زمان شهر و یا قریه آبادی که اوضاعش بهتر از مکه باشد وجودنداشته و شهر یثرب که آن روز و امروز آن را مدینه می نامند متجاوز از چهارصدکیلومتر با مکه فاصله داشته اسـت و از شهر جده در آن زمان اثری نبوده و آبادی این شهر از زمانی که کشتیها و هواپیماها کنار آن لـنگر انداخته و فرود آمده اند، آغاز شده و در عین حال در آن زمان با مکه متجاوز از دو روز راه بوده است.
ایـن مـقـدمـه را از ایـن جـهـت آوردیـم که بگوئیم : پیغمبراسلام (ص) نمی توانسته مخفی به شهرهای نزدیک برای تحصیل علم و دانش، دور از چشم اهل مکه بخصوص اقوام و خویشاوندانش برود وآنچه می دانسته از آنها یاد بگیرد، زیرا شهر نزدیکی وجود نداشته است.
نظر شما