خبرگزاری بینالمللی اهلبیت(ع) ـ ابنا: تاریخچه این مسئله دست کم ۲۴۰۰ سال سابقه دارد و در نقطه نظرات افلاطون و ارسطو و یونان باستان می توان آن را پی گیری کرد.
افلاطون در کتاب جمهوریت درباره تفاوت زن و مرد با کمال صراحت، ادعا می کند که زنان و مردان دارای استعدادهای مشابهی هستند و زنان می توانند همان وظایفی را عهده دار شوند که مردان بر عهده می گیرند، و از همان حقوقی بهرهمند گردند که مردان از آن بهرهمند هستند.
وی در رساله پنجم، درباره امور ذیل بحث کرده است: اشتراک زن و فرزند؛ اصلاح نژاد و بهبود نسل و محروم کردن بعضی از زنان و مردان از تناسل، و اختصاص دادن تناسل به افرادی که از خصایص عالی تری برخوردارند؛ درباره تربیت فرزندان در خارج از محیط خانواده و نیز اختصاص تناسل به سنین معیّنی از عمر زن و مرد، که سنین قوّت و جوشش نیروی حیاتی آن ها به شمار می رود.
افلاطون معتقد است: همان گونه که به مردان تعلیمات جنگی داده می شود، به زنان نیز باید داده شود؛ همان گونه که مردان در مسابقات ورزشی شرکت می کنند، زنان نیز باید شرکت کنند.
در عین حال، وی اعتراف می کند: زنان از مردان، چه در نیروهای روحی و دماغی، چه در نیروهای جسمی ناتوان ترند؛ یعنی تفاوت زن و مرد را از نظر کمّی می پذیرد، هر چند مخالف تفاوت کیفی آن ها از لحاظ استعدادهاست.
وی معتقد است: استعدادهایی که در مردان و زنان وجود دارند مثل یکدیگرند، منتها زنان در هر رشته ای از رشته ها از مردان ناتوان ترند، ولی این سبب نمی شود که هر یک از زن و مرد به کاری غیر از دیگری اختصاص داشته باشد.
افلاطون به همین دلیل که زن را از مرد ضعیف تر میداند، خدا را شکر می کند که مرد آفریده شده است، نه زن. او می گوید: خدا را شکر می کنم که یونانی زاییده شدم، نه غیر یونانی؛ آزاد به دنیا آمدم نه برده؛ مرد آفریده شدم، نه زن.»(۱)
پس از افلاطون، کسی که آراء و عقایدش از دنیای قدیم در دست است، شاگرد وی ارسطوست. ارسطو در کتاب سیاست، عقاید خویش را درباره تفاوت زن و مرد اظهار داشته و با عقاید استاد خویش، افلاطون سخت مخالفت کرده است.
ارسطو معتقد است: تفاوت زن و مرد تنها از جنبه کمّی نیست، بلکه از جنبه کیفی نیز این دو متفاوتند. او می گوید: نوع استعدادهای زن و مرد متفاوتند و وظایفی که قانون خلقت به عهده هر یک از آن ها گذاشته و حقوقی که برای آن ها خواسته، در قسمت های زیادی با هم تفاوت دارند. به عقیده ارسطو، فضایل اخلاقی زن و مرد نیز در بسیاری از قسمت ها متفاوتند.
با نگاهی دقیق تر و گستردهتر به فرهنگ ها و تمدن های یونان، روم، هند، چین، ژاپن، ایران و مانند آن ها روشن می شود که مسئله تفاوت بین زن و مرد، هم در بعد ساختاری و هم در بعد کارکردی، از اهمیت زیادی برخوردار بوده و در بسیاری از موارد، زن را موجود غیر انسانی بر می شمردند و آن را در ردیف اموال و دارایی های غیر انسانی خود معرفی می کردند و تقریباً می توان گفت: تفکر ارسطویی در بسیاری از این فرهنگ ها و تمدن ها غالب و حکمفرما بود.
در کتب آسمانی نیز از این موضوع سخن به میان آمده است؛ از جمله می توان به تورات، سفر «تکوین»، فصل دوم مراجعه کرد؛ مثلا، درباره خلقت آدم و حوّا آمده است: خداوند آدم را از خاک زمین خلق کرد و در بینی او از نقش حیات دمید و آدم موجودی زنده شد. خداوند آدم را در باغ عدن گذاشت تا در آنجا کار کند و از آن نگه داری کند و خداوند به آدم دستور داد: می توانی از میوه هر درختی در باغ تناول کنی، اما از درخت علم به حق و باطل نباید تناول کنید؛ چون وقتی از آن بخوری حتماً خواهی مرد. خداوند گفت: خوب نیست آدم تنها باشد؛ من یک یار مناسب برای او خلق می کنم ... و خداوند او را خواب کرد یکی از دنده های او را برداشت و زن را آفرید. (۲)
بنابراین، ماهیت تکوینی مرد و زن (آدم و حوا) از نظر عهد عتیق متفاوت است. مرد (حضرت آدم) از خاک آفریده شد و زن (حضرت حوا) از دنده او. ثانیاً، زمان خلقت زن تا پس از ورود آدم به بهشت و منع وی از درخت ممنوعه به تعویق افتاد و پیش از آن صحبت از نیاز به خلقت زن مطرح نبود و خلقت زن مقدّمه ای برای گناه کردن آدم و هبوط وی از بهشت بود. به عبارت دیگر، به زن به عنوان ابزار و وسیله نگاه شده و موجودی طفیلی تلقّی گردیده است. این موضوع را در ادامه همین مقال مورد توجه قرار داده و با ذکر روایتی از امام صادق(علیه السلام) به تبیین آن می پردازیم.
جالب اینجاست که وقتی به ادامه همین مطلب در سفر تکوین تورات توجه شود، حوّا را عامل اصلی انحراف و گناه حضرت آدم معرفی می کند. به عبارت دیگر، زن عامل گناه و هبوط آدم تلقّی می شود؛ زیرا حضرت حوّا اقرار می کند که مار مرا فریب داد و از آن درخت خوردم و به همسرم آدم(علیه السلام) نیز مقداری از آن را دادم.
دیدگاه های ارسطو تا دهه ۱۹۷۰ در میان اندیشمندان و صاحبان نظریه، مثل فرانسیس بیکن، دکارت، نیچه و روسو مورد توجه بود و از این سال به بعد طرفداران نظریه برابرنگرانه به زنان تحت عنوان «نهضت اجتماعی زنان» (۳) و به صورتی برنامه ریزی شده به مخالفت با پیشینیان پرداختند.
نکته قابل توجه اینکه علی رغم شکل گیری «نهضت اجتماعی زنان» با افزایش و تعمیق مطالعات پزشکی روانی و اجتماعی، تفاوت های فراوان تری بین زن و مرد کشف شده است که در دنیای قدیم، برای محققان و اندیشمندان رشته های گوناگون ناشناخته بودند. علاوه بر این، در قدیم، تفاوت های زن و مرد در چند موضوع خلاصه می شد و در نهایت تفاوت عمده آن ها را در دو امر کلی «عقل» و «احساسات» میدانستند، اما امروزه با پیشرفت و تخصصی تر شدن علوم و فناوری جدید، تفاوت های بیشتری بین زن و مرد از نظر ساختاری و کارکردی ادعا و گاهی آن ها را اثبات می کنند و به گونه ای بر این تفاوت در ساختار و کارکرد تصریح و تأکید دارند که برخی برای این دو جنس دنیای جداگانه ای قایل می شوند؛ مثلا، پروفسور ریک، که سالیانی دراز به تحقیق درباره مسائل زنان و مردان پرداخته، بر این باور است که دنیای مرد با دنیای زن به طور کلی فرق می کند و می گوید: اگر زن نمی تواند مانند مرد فکر کند یا عمل نماید به این دلیل است که دنیای آن ها با هم فرق می کند(۴) و یا اریک فروم پس از بررسی تفاوت دنیای زن و مرد، می گوید: زن و مرد می توانند یکدیگر را بفهمند و مکمّل یکدیگر باشند، ولی هیچگاه یکی نمی شوند و این به علت تفاوت هایی است که در وجود آن ها نهادینه شده است. (۵)
اشتراک زن و مرد در برخورداری از گوهر انسانی
اولین پرسش در زمینه تفاوت زن و مرد این است که آیا زن و مرد از نظر ماهیت و اصل آفرینش تفاوتی دارند یا نه؟ آیا تفاوت زن و مرد ریشه در تفاوت آن ها در سرشت و طینت شان دارد؟ به عبارت دیگر، آیا آن ها دارای دو طینت و سرشت متفاوتند؟ شکی نیست که پاسخ به این سؤال نوع نگرش به زن و مرد را متفاوت خواهد کرد.
درباره خلقت زن و مرد، آیات متعددی وارد شده اند که شاید مهم ترین و صریح ترین آیه ای که بتوان به آن استناد کرد آیه اول سوره نساء باشد که می فرماید: (یَا اَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَّفْس وَاحِدَة وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَاوَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالا کَثِیراًوَنِسَاء ...)
قرآن پس از سفارش به تقوا داشتن از پرودگاری که انسان را خلق کرده است، می فرماید: همان پروردگاری که شما را از نفس واحدی آفرید و همسرش را نیز از همان نفس و ماهیت خلق کرد و از این دو صنف، مردان و زنان فراوانی پدید آمدند.
نکات مورد توجه در این آیه شریفه:
۱. این آیه تصریح می کند که همه انسان ها، اعم از زن و مرد، از «یک نفس» آفریده شده اند. مرحوم طبرسی در این باره می فرماید: مراد از «نفس» در آیه، به اجماع همه مفسّران آدم(علیه السلام) است. (۶)
ادامه آیه نیز قرینه خوبی بر این حقیقت است، که فرمود: همسر آن «نفس» را از جنس او قرار داد و از آن دو نفر مردان و زنان فراوانی را منتشر ساخت. فخر رازی نیز می گوید: «اجمعَ المسلمونَ علی انَّ المراد بالنفسِ الواحدةِ هیهُنا هُوَ آدمُ الاّ اَنّه اَنَّثَ الوضعُ علی لفظِ النفس.»(۷)
۲. هرچند مصداق «نفس واحده» در این آیه آدم(علیه السلام) است، ولی به کار بردن واژه «نفس» و انتساب خلقت همه انسان ها به آن «نفس» در واقع نکته مهم دیگری دربر دارد، و آن اینکه جمله افراد بشر، اعم از زن و مرد از یک ریشه و اصل سرچشمه می گیرند و گوهر آفرینش آن ها به یک گوهر و یک نفس برمی گردد. به هر حال، همه افراد بشر از حضرت آدم سرچشمه می گیرند و از همان طینتی که خداوند آدم را آفرید سایر ابنای بشر را خلق کرد. چه زن و چه مرد، همگی از سرشت واحدی آفریده شده اند و همه را «بنی آدم» می گویند.
۳. از ادامه آیه که می فرماید: (وَ خَلقَ مِنها زوجَها)، استفاده می شود که همسر آدم از ماهیت و جنس خود اوست و هر دو از یک حقیقت برخوردارند. به عبارت دیگر، «مِن» در این آیه، «نشویه» است، نه برای تبعیض؛ یعنی جفت این مرد از نوع خود او و همانند اوست.
۴. در ادامه آیه می فرماید: (وَ بَثَّ مِنْهُمَا رِجَالا کَثِیراً وَنِسَاء.) این به روشنی دلالت می کند که نسل انسانی و ریشه همه آدمیان به آدم و همسرش برمی گردد و آدمیان، چه زن و چه مرد، از یک زن و مرد پدید آمده اند و در تکوّن و رشد و گسترش نسل انسانی هر دو صنف زن و مرد نقش دارند. و بر فرض که حضرت حوّا از ماهیتی دیگر و یا بخش خاصی از وجود حضرت آدم آفریده شده باشد، فرزندان آدم و حوا به یک امر مشترک بین آدم و حوا برمی گردند، نه آنکه فرزندان مؤنث از یک حقیقت به وجود آمده باشند و فرزندان مذکر از حقیقتی و جنسی دیگر.
بنابراین، اگر به توصیف آفرینش زن و مرد در قرآن مراجعه کنیم، درخواهیم یافت که تفاوتی در ماهیت و سرشت زن و مرد وجود ندارد. قرآن آفرینش نخستین زن و مرد را در قالب یک داستان نقل می کند؛ ابتدا خداوند به فرشتگان خبر می دهد که می خواهد در زمین «خلیفه» و جانشین قرار دهد، (۸) سپس چگونگی خلق انسان را بیان می نماید(۹) و پس از آنکه اسماء را به او می آموزد، با او پیمان می بندد؛ پیمانی مبنی بر دوری از اطاعت و بندگی شیطان. (۱۰) آن گاه آدم و همسرش را در بهشت سکونت می دهد و به او دستوراتی می دهد. (۱۱)
۱ـ مرتضی مطهّری، نظام حقوق زن در اسلام، تهران، صدرا، ص ۱۷۵.
۲ـ ثریا مکنون و مریم صانع پور، بررسی تاریخ منزلت زن از دیدگاه اسلام و تطبیق الگوی صدر اسلام با جامعه کنونی، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۴، ص ۲۱ به نقل از: تورات.
۳. Femanism.
۴و۵ـ مرتضی مطهری، پیشین، ص ۱۸۱.
۶ـ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج ۳، ص ۸.
۷ـ فخر رازی، تفسیر کبیر، ج ۴، ص ۱۶۰.
۸ـ بقره: ۳۰.
۹ـ حجر: ۲۸ـ۳۱.
۱۰ـ یس: ۶.
۱۱ـ بقره: ۳۴ و ۳۵.
نظر شما