خبرگزاری بین المللی اهل بیت (ع) ابنا - کتاب "خون دلی که لعل شد"، حاوی خاطرات خود گفته ی رهبر معظم انقلاب ، از تولد ایشان تا پیروزی انقلاب اسلامی می باشد. این کتاب ترجمهی فارسی کتاب «إنّ مع الصّبر نصراً» است که پیش از این به زبان عربی در بیروت منتشر و توسط سیّد حسن نصرالله معرّفی شد.آنچه کتاب حاضر را از کتابهای مشابه متمایز میکند، بیان حکمتها، درسها و عبرتهایی است ، که به فراخور بحثها بیان شده و هر کدام از آنها میتواند چراغ راهی برای آشنایی مخاطب کتاب ، بویژه جوانان عزیز ، با فجایع رژیم منحوس پهلوی، و همچنین سختیها، مرارتها و رنجهای مبارزان و در مقابل پایمردیها، مقاومتها، خلوص و ایمان انقلابیون باشد.
پدری که استاد بود
پدرم ما را عادت داده بود، که هیچ فرصتی را از دست ندهیم و هیچ روزی را بدون بهرهگیری از درس و مباحثه نگذرانیم ایشان از فرصت تعطیلی درس حوزه در ایام ماه محرم و همچنین ماه های تابستان هم بهره می گرفت.در هفت روز اول ماه محرم برای من درس می گفت و سه روز بعد از آن را به مجالس روضه امام حسین علیه السلام می رفت. چیزی را به نام تعطیلی تابستانی قبول نداشت و می گفت :
ما در نجف علی رغم هوای طاقت فرسا و گرمای سخت درسمان را ادامه می دادیم بنابراین تابستان ها در مشهد چرا باید درس و تحصیل تعطیل شود؟!
مطوّل را در ماه های تعطیل تابستان خواندم. شیخ فشارکی در تابستان از قم به مشهد می آمد و دو ماه می ماند. من او را قبلا دورادور می شناختم چون پیشتر در مشهد ادبیات عرب را تدریس می کرد و بعد هم که به قم می رفت به تدریس همین دروس در قم می پرداخت.
از او خواستم در مشهد به من مطّول درس بدهد ،که پاسخ مثبت داد و من ساعت هایی طولانی از روز را به درس خواندن نزد او می پرداختم. لذا بیان و مقداری از معانی و بدیع مطّول را در خلال دو تابستان یعنی ظرف چهار ماه به پایان رسانده ام. شیخ فشارکی بعدا فهمید که من مکاسب هم می خوانم و لذا از پیشرفت سریع من در فقه شگفت زده شد او خود این کتاب را در قم تدریس می کرد.
پدرم بر درس خواندن ما به طور مستمر نظارت می کرد ما را گاه با تشویق و گاه با تندی به آن ترغیب می کرد .من همیشه تسلیم روش پدر و مجری خاص او بوده ام.هرگاه در مورد درسی که می خواندم اظهار نظر می کردم پدرم خیلی خوشحال می شد و به من که چهارده پانزده ساله بودم می گفت: تو مجتهدی و قدرت استنباط داری
با برادرم مباحثه می کردم پس از مباحثه پدرم ما را به اتاق خود می خواند از ما پرسش می کرد و آنچه را نتوانسته بودیم بفهمیم برایمان توضیح می داد.به خاطر دارم که خانه ما سه اتاق داشت.دو اتاق از آن پدر بود، یک اتاق نسبتا بزرگ برای میهمان ها و یک اتاق هم برای مطالعه غذا خوردن و استراحت ، شبیه حجره طلاب. ما هم، همگی یک اتاق داشتیم ،چهار برادر و چهار خواهر ،با مادر.در مواردی که مادر میهمان یا روضه داشت، ناگزیر بودیم بیرون خانه بمانیم.
در اتاق مخصوص پدر میزی به درازا و پهنای ، هشتاد در چهل بود، که در زمستان با گذاشتن منقلی در زیر آن، برای گرمایش هم مورد استفاده واقع می شد که به آن کرسی می گویند. پدر در سمت طول میز چهار زانو می نشست ما هم هر دو کنار یکدیگر در یک سمت عرض آن می نشستیم.
به خاطر هیبت و جدیت پدر، در اثنای درس و مذاکره من و برادرم بر سر اینکه کدام دورتر از پدر بنشینیم با هم، کشمکش داشتیم.
بی شک این تندی و خشم پدر هر چند جنبه هایی منفی داشت اما منکر جنبه های مثبت آن نمی توانم بشوم زیرا این سختگیری ما را منضبط بار آورد و از انحرافاتی که برای برخی فرزندان روحانیون به علت عدم توجه به آن ها پیش می آمد به دور داشت.
یکی دیگر از اثرات آن نیز این بود که من توانستم ادبیات عرب و دوره سطح فقه و اصول را ، در پنج سال و نیم به پایان برسانم.
منابع:
1.کتاب خون دلی که لعل شد. نویسنده:رهبر معظم انقلاب حضرت سید علی حسینی خامنه ای ، مترجم: :محمدحسین باتمان غلیچ ،گردآورنده:محمد علی آذر شب ، ناشر:انتشارات انقلاب اسلامی
2. ایران صدا
نظر شما