خبرگزاری اهل‌بیت(ع) - ابنا

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳
۱۶:۱۳
در حال بارگذاری؛ صبور باشید
شنبه
۱۶ اردیبهشت
۱۴۰۲
۶:۱۱:۵۱
منبع:
ابنا
کد خبر:
1363060

دکتر ایمانی‌مقدم تشریح کرد:

درخواست یکی از علمای بزرگ اهل سنت غرب آفریقا از سید حسن نصرالله

مشاور دبیرکل مجمع جهانی اهل بیت(ع) به بیان خاطره ای از "درخواست یکی از علمای سنی غرب آفریقا از سید حسن نصرالله" پرداخت.

آآ

به گزارش خبرگزاری اهل بیت(ع) ـ ابنا ـ مشاور دبیرکل و عضو شورای کتاب مجمع جهانی اهل بیت(ع)، به بیان خاطره ای از "درخواست یکی از علمای سنی غرب آفریقا از سید حسن نصرالله" پرداخت.

حجت الاسلام والمسلمین دکتر «علیرضا ایمانی‌مقدم» روز چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت در مسجد امام حسن عسکری علیه السلام پردیسان گفت:

بعد از پیروزی حزب الله لبنان در جنگ سی و سه روزه، من سفری به کشورهای آفریقایی داشتم و در برگشت از آفریقا، یک چمدان از هدایای مردم آن منطقه برای مقاومت را به بیروت آوردم و تحویل سید حسن نصرالله دادم.

در بیروت، شیخی از علمای اهل سنت غرب آفریقا با من تماس گرفت و گفت که "چرا به کشور ما نیامدی؟ من هم هدایایی جمع کرده ام و این هدایا را به بیروت می فرستم اما درخواستی دارم؛ نماینده من که هدایا را می آورد ملاقات حضوری با سید حسن نصرالله برای وی هماهنگ کن تا هدایا را مستقیم تحویل ایشان دهد." من هم گفتم: "خواسته شما انجام می شود."

یک روز مسئول دفتر ما گفت که یک روحانی سیاه پوست از کشور غرب آفریقا آمده و می خواهد با شما ملاقاتی کند. من هم گفتم می دانم کیست بگو بیاید.

بنده خدایی داخل آمد و گفت: "من را فلان عالم سنی منطقه غرب آفریقا فرستاده و این هدایا را ـ که چند هزار دلار ارزش داشت ـ باید به سید تحویل دهیم و قرار شد برای ما ملاقات حضوری هماهنگ کنید." من هم گفتم: "چشم هماهنگ می کنم."

با دفتر سید حسن نصرالله تماس گرفتیم و تأیید کردند که فلان روز و فلان ساعت بیایید. روز موعود فرا رسید، ماشینی آمد ما را سوار کرد، چند بار ماشین عوض کردیم تا به دفتر سید مقاومت رسیدیم. وارد ساختمان که شدیم، سید شخصاً درب آسانسور را باز کرد و احوالپرسی کرد. ابتدا به آن نماینده اشاره کرد و گفت: "هدایا را به فلان دفتر تحویل بده، رسید بگیر و بیا اینجا تا با هم صحبت کنیم." با ایشان رفتیم، تحویل دادیم و خدمت سید حسن برگشتیم. سید احوال شیخ بزرگ اهل سنت در غرب آفریقا را از آن نماینده پرسید. وی گفت: الحمدلله وی سلام رساند، نامه ای داده تا به شما تحویل دهم. دست کرد به جیبش، نامه ای آورد و به سید مقاومت تحویل داد.

سید حسن نصرالله بعد از خواندن نامه عصبانی شد و نامه را به من داد و گفت: "ببین چه می نویسند؟!" من نامه را خواندم، سرتا پا احترام و ادب بود و جایی برای ناراحتی نبود. در نامه آمده بود: "یا سید حسن نصرالله "انت فخر الامه العربیه و الاسلامیه" امت اسلام و همه عرب ها به تو افتخار می کنند، تو سر ما را در برابر اسرائیل بلند کردی، ما سربلند شدیم، ما ذلیل بودیم، تو به ما عزت دادی و بچه های حزب الله، مسلمانان را در سراسر جهان عزت دادند."

در ادامه نامه، درباره هدایا آمده بود: "فدا نعال السید" این هدایای ما آن قدر ارزش ندارد که سید مقاومت این مجاهد فی سبیل الله، با دست هایش بگیرد، اگر هدایا را روی زمین بریزد و با نعلین ها روی آنها راه برود ما راضی هستیم. این ها پیشکش نعلین های سید هستند."

همچنین آن شیخ تقاضایی از سید حسن نصرالله طرح کرده بود که "از تو تقاضا دارم یک جفت از نعلین هایت را به نماینده بدهی تا برای من بیاورد و من از آنها تبرک بگیرم. چون نعلین های انسان عادی نیست، نعلین یک مجاهد فی سبیل الله است."

سید حسن نصرالله از این جمله ناراحت شد و به نماینده شیخ گفت: "سلام من را به آشیخ برسان و بگو نه نعلین ها، نه عمامه و نه قبا و عبای سید کاری کرد، این ها هیچ کدام تأثیری نداشت، بلکه چیز دیگری ما را پیروز کرد. اسرائیل ارتش چهارم دنیا بود اما ذلیل شد و به فلاکت افتاد. چیزی که اسرائیل را به ذلت کشید مسئله دیگری بود، آن را به تو می دهم تا ببری به شیخ بدهی تا آن را روی چشم هایش بگذارد."

من هم متحیر بودم که سید حسن نصرالله چه کاری می خواهد انجام دهد. ایشان رفت و کشو میزش را جلو کشید، سجاده نمازش را باز کرد، مهر تربت حضرت سیدالشهدا(ع) را از سجاده درآورد، بوسید و لای دستمال کاغذی پیچید و به نماینده شیخ داد و گفت: "سلام من را به آشیخ برسان و بگو، پیروزی ما در منطقه علیه ارتش چهارم دنیا به برکت خاک قبر حضرت ابی عبدالله بود و به برکت حرمتی که ما برای خاک و قبر شهید و امام حسین(ع) قائل بودیم پیروز شدیم."

...................................
پایان پیام/ 167