به گزارش خبرگزاری بینالمللی اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ آیتالله «مهدی هادوی تهرانی» عضو شورای عالی مجمع جهانی اهلبیت(ع) و استاد درس خارج حوزه علمیه، در جلسه تفسیر سوره مدثّر در ـ ۱۶ فروردین ماه 1403 ـ به تفسیر آیات ۱۱ به بعد این سوره پرداخت.
متن سخنان وی به شرح زیر است:
۷ آیه اول سوره مبارکه مدثر خطاب به نبی اعظم(ص) بود و وظایفی را به ایشان متذکر شده بود که در واقع تذکر به همه افراد در همه زمانها و مکانها است؛ آیات ۸ تا دهم هم تصویری کوتاه از قیامت به عنوان روزی سخت و طولانی ارائه کرده است؛ از آیه ۱۱ داستان دیگری آغاز شده است؛ سور قرآنی مانند فیلم است که خدا صحنهای را در ذهن ما ترسیم کرده است که از این صحنه به صحنه دیگری منتقل میشود ولی برخی چون نمیتوانند این روش را درک کنند گرفتار نوعی پراکندهگویی میشوند؛ بنده در کتاب مبانی کلامی اجتهاد توضیح دادم که نه تنها آیات قرآن، وحیانی است بلکه چینش این آیات در درون یک سوره هم وحیانی است و جمع آیات در قالب یک سوره و ترتیب سورهها هم وحیانی است.
قرآن کریم یک انزال دفعی در شب قدر در ماه رمضان داشته است و یک انزال تدریجی که به مرور انجام شده است لذا وقتی آیات به تدریج نازل میشد، حضرت جای آیات و سورهها را معین میفرمود. آیه ۱۱ به بعد این سوره، صحنهای را ترسیم کرده است که به ولیدبن مغیره مرتبط است؛ در تفسیر قمی که این تفسیر در نزد بزرگان جای بحث و اختلاف زیادی دارد و کسی مانند آیتالله العظمی شبیری این تفسیر کنونی را مجموعه زیادی از تفاسیر مختلف میداند، داستان ولید بیان شده است؛ او گفته است ولیدبن مغیره، پیرمردی بود که در زمان خود جزء عقلای قوم بود و نبی اعظم(ص) را مسخره میکرد؛ حضرت در کنار حجر اسماعیل مینشستند و قرآن میخواندند؛ قریش نزد ولید آمدند و به او گفتند آنچه محمد میگوید چیست؟ شعر است یا خطبه و پیشگویی و ...؟
ولید نزد پیامبر(ص) آمد و گفت این اشعارت را بخوان و پیامبر(ص) با بیان اینکه اینها شعر نیست بخشی از سوره فصلت «فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صَاعِقَةً مِثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ» را خواندند و وقتی ایشان خواندند بدن ولید شروع به لرزه کرد و همه موهای بدن و ریش و سرش سیخ شد و به شدت تحت تاثیر قرا گرفت و با قریش سخنی نگفت. جماعت وقتی عکسالعمل او را دیدند سراغ ابوجهل که به ابوحکم معروف بود رفتند، ابوجهل هم نزد ولید رفت و گفت عمو تو که ما را مفتضح کردی و سبب سرزنش ما شدی. مگر مسلمان شدی؟ ولید گفت من مسلمان نشدم ولی «سمعت کلام صعب تقشعر منه الجلود» کلامی شنیدم که پوست انسان از آن به لرزه در میآید. من استاد شعر هستم و کلام محمد(ص)، شعر نیست؛ بروید به مردم بگویید سحر و جادو است که در دلها اثر میگذارد. در روایات دیگر دارد که ابوجهل گفته بود به سخنان او گوش ندهید زیرا اگر کلمات او را بشنوید سحر خواهید شد.
همانطور که عرض شد سوره مدثر دومین یا سومین سوره نازله بر پیامبر(ص) است و این حوادث در صدر اسلام رخ داده است؛ یک عالم وهابی گفته بود اینکه علمای شیعه کلامشان نافذ است زیرا اینها ساحرند و شما را جادو میکنند و به کلمات علمای شیعه گوش ندهید و اگر جایی صدایی از آنان رسید انگشت در گوش کنید یعنی همان راهنمایی ابوجهل را امروز هم دارند.
داستان ولید
خداوند در ادامه فرمود: ذَرْنِي وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِيدًا: مرا تنها واگذار با کسی که او را آفریدهام (که برای عذاب و عقاب او من کافی و بسندهام). وحیدا را دو معنا کردهاند؛ اول اینکه مرا با این شخصی که من خودم او را آفریدهام رها کن یعنی وحیدا مربوط به فاعل است؛ علامه این احتمال را تقویت کرده است و معنای دیگر وحیدا مرتبط با مفعول است یعنی او(ولید) تنها بود(در ابتدای تولدش و اینکه کسی نداشت)؛ بعد فرمود: وَجَعَلْتُ لَهُ مَالًا مَمْدُودًا؛ یعنی من به او مال و فرزند دادم؛ گفته شده است ولید ۱۰ پسر و ۱۰ برده داشت که به هر کدام هزار دینار داده بود تا تجارت کنند و طبق نقل، قنطار داشته است و قنطار بنابر نقل تفسیر قمی، پوست گاو پر از طلا بوده است. خدا اشاره فرموده است برای این فردی که من تنها و بی چیز و بی کس او را آفریدم مال فراوانی دارد. و بنین شهودا؛ پسرانی به عنوان شاهد؛ شیخ طوسی گفته است شهودا یعنی اینکه انسان از دیدن ۱۰ پسر متعجب میشد و لذت میبرد و برای او منفعت داشت.
در ادامه فرمود: وَمَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِيدًا؛ ما برای او شرایط را فراهم کردیم ولی او طمع داشت باز اضافه کند و بیشتر به او بدهیم. انه کان لایاتنا عنیدا؛ او دشمن آیات ما بود. سارهقه صعودا؛ ما را به زور به گردنهای در پرتگاه جهنم میبریم تا او را مجازات کنیم. إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ؛ او فکر بدی درباره ما کرد؛ شیخ طوسی در ذیل آیه گفته است فکر کردن خوب است و قرآن مردمان اهل فکر را مدح کرده است. مرحوم آیتالله بهاءالدینی اهل فکر بود، مرحوم آیتالله بهجت که بنده شاگردی هر دو را کردهام اهل ذکر و فکر بودند و در ذکر کسی به پای آقای بهجت نمیرسد. ایشان در فاصله نفس کشیدنها هم ذکر میگفتند و دائمالذکر بودند. مرحوم آیتالله بهاءالدینی زیاد اهل ذکر نبود و میفرمود فکر و یاد، مهم است و دائما هم توجه به خداوند تبارک و تعالی داشت؛ بنده ۱۶ سال در خدمت ایشان بودم و ملاحظه کردم.
مذمت فکر باطل
در آیه مورد بحث خداوند فکر ولید را مذمت کرده و فرموده است: فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ؛ ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ، که در واقع لعن و نفرین او است. بعد فرمود: ثُمَّ نَظَرَ؛ ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ؛ چهره در هم کرد و عبوس شد؛ ثُمَّ أَدْبَرَ وَاسْتَكْبَرَ؛ پشت به ما کرد و استکبار ورزید و ادعای بزرگی داشت. یعنی وقتی به حق برخورد کرد و حقانیت قرآن کریم و پیامبر را فهمید زیر بار آن نرفت و به آن پشت کرد. و آیات قرآن را سحر برگزیده و خاص برشمرد. فَقَالَ إِنْ هَٰذَا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَر؛ إِنْ هَٰذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ؛ با اینکه میدانست این سخنان بشر نبود باز آن را سخن خود پیامبر(ص) تلقی کرد.
درس این آیات برای ما آن است که انسان وقتی یک حقیقتی را فهمید و به حقانیت آن پی برد آن را زیر سؤال نبرد و به آن پشت نکند زیرا خداوند تعبیر بسیار تندی در این زمینه به کار برده و وعده عذاب سختی را داده است. خداوند دو بار ولید را با «قتل» نفرین کرده است و مبادا ما در زندگی و مطالعات خودمان به حقیقت برسیم ولی زیر بار آن نرویم و آن را کنار بزنیم.
................................
پایان پیام | 348