خبرگزاری بینالمللی اهلبیت(ع) ـ ابنا: آیا همانطور که قاضی ابوبکر بن عربی اندلسی مالکی گفته، قتل امام حسین(ع) به خاطر مضمون حدیث نبوی مبنی بر «قتل برهم زننده وحت امت اسلامی»، مشروع و موافق شریعت جدش بوده است!؟
قاضی محمد بن عبد الله أبوبکر بن العربی المعافری(م ۵۴۳ هـ ق) که از ارادتمندان بنی امیّه و توجیه گران اعمال و جنایتهای آن سلسه است، در توجیه قتل امام حسین(علیه السلام) به دست عمّال یزید می گوید: «وما خرج إلیه أحد إلا بتأویل، ولا قاتلوه إلا بما سمعوا من جده المهیمن علی الرسل، المخبر بفساد الحال، المحذر من الدخول فی الفتن. وأقواله فی ذلک کثیرة: منها قوله صلی الله علیه وسلم «إنه ستکون هنات وهنات، فمن أراد أن یفرق أمر هذه الأمة وهی جمیع فاضربوه بالسیف کائنًا من کان». فما خرج الناس إلا بهذا وأمثاله» (۱)؛ (کسی برای جنگ با حسین خارج نشد مگر با اجتهاد و با وی قتال نکرد مگر به سبب سخنی که از جد بزرگوارش شنیده بودند؛ کسی که خبر دهنده از فساد حال و بازدارنده از دخول در فتنه ها بود. و سخنان ایشان در این زمینه بسیار است؛ از آن جمله این سخن ایشان(ص) : «درآینده فتنه ها و حوادثی روی خواهد داد؛ پس هرکس اراده کند که امور این امّت را دچار تفرقه کند، در حالی که امّت متحد است، پس او را با شمشیر بزنید؛ هر کس که می خواهد باشد». پس مردم بر حسین خروج نکردند مگر به سبب این سخن و امثال آن).
این نویسنده بی شرم معتقد است امام حسین(علیه السلام) با قیام خود وحدت امت اسلامی را بر هم زد و مردم به حکم فرمایش پیامبر(صلی الله علیه وآله) او را کشتند، هرچند او فرزند پیامبر(ص) بود! به عبارت دقیقتر، حسین(ع) موافق شریعت جدش کشته شد!
ادعای این قاضی حق ستیز و یاوه گو بنا به دلایل متعددی باطل است؛ چرا که:
۱. زمینه بر خورد و قیام نظامی را یزید به وجود آورد:
ابن عربی در تحلیل خود، نقش اصلی و تعیینکننده یزید را در حادثه عاشورا نادیده گرفته است، در حالی که عامل اصلی خروج امام حسین(علیه السلام) از مدینه و مکه و حرکت به سوی عراق، دستور صریح یزید به کشتن حضرت بود. یعقوبی در تاریخ خود نقل میکند که یزید به ولید بن عتبه فرماندار مدینه نامه نوشت و دستور داد اگر امام حسین و عبدالله بن زبیر از بیعت امتناع کردند، سرشان را برای او بفرستند. (۲)
همچنین ابن عثم گزارش میدهد که پس از اطلاع یزید از خودداری امام حسین از بیعت، نامهای به ولید فرستاد و تاکید کرد که در صورت امتناع امام از بیعت، سر او را برایش ارسال کند و وعده جوایز فراوان داد. (۳) علاوه بر این، یزید به توصیه سرجون رومی، عبیدالله بن زیاد را که فردی خونریز بود، به حکومت کوفه منصوب کرد تا مانع حرکت امام حسین به آنجا شود. (۴)
بنابراین، قاضی ابوبکر ابعاد گسترده فشارها و تهدیدات عوامل یزید بر امام حسین و تلاش برای بیعت اجباری را در نظر نگرفته است. امام(علیه السلام) مجبور به ترک مدینه و مکه به دلیل تهدیدهای مکرر شدند و حتی در مکه نیز به دلیل احتمال ترور، نتوانستند حج را کامل کنند و مجبور به خروج سریع شدند. در روز عاشورا نیز، تلاشهای حضرت برای جلوگیری از جنگ و مذاکره با عمر بن سعد بینتیجه ماند و نهایتاً آن حمله خونین و فاجعهبار رقم خورد.
۲. امام حسین(علیه السلام) به حکم آیه تطهیر از هر خطایی مصون است و انگیزه های شرورانه مثل تفرقه در قیام ایشان جایی ندارد:
با توجه به سخن خداوند که در آیه ۳۳ سوره احزاب می فرماید: «اِنّما یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»؛ (همانا خداوند می خواهد از شما خاندان پیامبر(صلی الله علیه وآله) پلیدی را ببرد و به شما پاکی کامل ارزانی دارد)، امام حسین (علیه السلام) که از اهل بیت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) است معصوم می باشد و در گفتار و اقدام اشتباه نمی کند؛ چنانکه خود امام حسین(علیه السلام) در برابر مروان به همین نکته استدلال کرد و فرمود: «وَیْلَکَ یا مَرْوانُ! إِلَیْکَ عَنّی فَإِنَّکَ رِجْسٌ، وَ إِنَّا أَهْلُ بَیْتِ الطَّهارَةِ الَّذینَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلی نَبِیِّهِ مُحَمَّدٍ(صلی الله علیه و آله) فقال: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»»(۵)؛ (وای بر تو ای مروان! از من دور شو که تو پلیدی و ما از اهل بیت طهارتیم که خداوند درباره آنان به پیامبر(صلی الله علیه و آله) وحی کرده است و فرمود: «خداوند می خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملًا شما را پاک سازد»).
از طرفی مراجعه به خطبه ها، نامه ها و سخنان امام حسین(علیه السلام) در زمان نهضت نیز انگیزه دینی و مشروع قیام حضرت را روشن می سازد و هیچ قرینه ای مبنی بر اینکه حضرت قصد فتنه و بر هم زدن وحدت داشته باشد وجود ندارد.
۳. انگیزه امام حسین(علیه السلام) از قیام عمل به وظیفه دینی (امر به معروف و نهی از منکر) بود:
امام حسین(علیهالسلام) در وصیتنامهای که هنگام خروج از مدینه به برادرش محمد بن حنفیه نوشت، هدف از حرکت خود را اصلاح امت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) بیان کرد و تأکید نمود که از روی سرمستی، گستاخی، فساد یا ظلم بیرون نیامده است، بلکه برای امر به معروف و نهی از منکر و پیروی از سیره پیامبر و علی بن ابیطالب(علیهالسلام) این حرکت را آغاز کرده است(۶). ایشان همچنین در دعایی بیان کردند که به معروف علاقهمند و از منکر بیزار است(۷).
در نامهای دیگر فلسفه قیام خود را چنین شرح دادند که پیشوا کسی است که به کتاب خدا حکم کند، عدالت را برقرار سازد، دین حق را نگه دارد و خود را وقف خدا کند(۸). در خطبهای پس از برخورد با حر بن یزید ریاحی، امام با استناد به فرمایش پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) بیان داشتند که هر کس فرمانروای ستمگری را ببیند که حدود الهی را نقض میکند و با سنت پیامبر مخالفت دارد ولی در برابرش قیام نکند، مستحق عذاب الهی است؛ و ایشان خود را شایستهترین فرد برای اصلاح وضع جامعه معرفی کردند(۹).
این سخنان نشاندهنده این است که امام حسین(علیهالسلام) علت حرکت خود را مقابله با بدعتها، نابودی سنت پیامبر، ظلم و فساد، تعطیلی حدود الهی، در انحصار گرفتن بیتالمال و مبارزه با بیعدالتی و ناامنی در جامعه اسلامی میدانستند. لذا امتناع ایشان از بیعت با حکومت یزید به این دلیل بود که بیعت با چنین حکومتی برابر با ترویج منکر و مقابله با معروف است. مقاومت در برابر بیعت، نوعی امر به معروف و نهی از منکر است.
سؤال مهم این است که آیا میتوان به بهانه جلوگیری از تفرقه، حکم مسلم الهی یعنی وجوب امر به معروف و نهی از منکر را تعطیل کرد و اجازه داد بدعتها و فساد در جامعه اسلامی گسترش یابد و از اسلام تنها نامی باقی بماند؟
۴. حکومت یزید مشروعیت نداشت؛ لذا قیام علیه او تفرقه نیست؛ بلکه یک وظیفه است:
حکومت یزید از اساس مشروعیت نداشت، زیرا طبق مفاد صلحنامهای که میان امام حسن(علیهالسلام) و معاویه بسته شد، معاویه متعهد شده بود که پس از مرگش خلافت به حسن بن علی (علیهماالسلام) برسد و اگر او پیش از معاویه از دنیا رفت، حسین بن علی (علیهماالسلام) زمام امور مسلمانان را در دست گیرد. همچنین معاویه حق نداشت کسی را به جانشینی خود تعیین کند(۱۰).
یزید فاقد ویژگیهای لازم برای رهبری اسلامی بود و مردم، بهویژه خردمندان، او را بهعنوان فردی فاسق و بدون صلاحیت مدیریت میشناختند. امام حسین(علیهالسلام) در نامهای به والی مدینه، یزید را مردی فاسق، شرابخوار، قاتل نفسهای حرام و آشکارا مرتکب فسق و فجور معرفی کرده و تأکید کرد که هرگز کسی مانند خودش با مردی چون یزید بیعت نخواهد کرد(۱۱).
شمسالدین ذهبی، مورخ متعصب و شاگرد ابن تیمیه، نیز یزید را فردی ناصبی، تندخو، خشن و شرابخوار دانسته که حکومت خود را با کشتن امام حسین(علیهالسلام) آغاز کرد(۱۲). او یزید را مسئول اصلی جنایات دوران خود معرفی میکند و مینویسد: «یزید آن جنایاتی که در حق اهل مدینه کرد، از جمله قتل ۷۰۰ نفر از حاملان قرآن، کشتن امام حسین و آل او و نیز شرابخواری و اعمال زشت دیگر را مرتکب شد. مردم از او نفرت داشتند و بسیاری علیه او قیام کردند و خداوند در عمرش هیچ برکتی قرار نداد» (۱۳).
یزید در مدت سه سال حکومت، اقدام به کشتن امام حسین(علیهالسلام)، حمله به مدینه و حلال کردن زنان آنجا برای سپاهیانش و همچنین حمله به مکه و آتش زدن کعبه کرد. با این همه جنایت، آیا چنین فردی سزاوار خلافت بود که قیام علیهاش ممنوع یا تفرقه محسوب شود؟
آیا قاضی، بهجز حدیث مشهور، احادیث مربوط به امر به معروف و نهی از منکر، حدیث بوزینگان اموی، احادیث نفی پذیرش حاکم جائر و احکام ممنوعیت تجاوز، قتل و هتک حرمت را نشنیده تا بتواند یزید را نقد کند؟
۵. آیا قاضی ابوبکر بن عربی اندلسی مالکی فقط این حدیث را از پیامبر(صلی الله علیه وآله) به یاد دارد!؟
در مقابل حدیثی که قاضی ابوبکر بن عربی به آن استدلال کرده است احادیث فراوان دیگری نیز در دعوت به امر به معروف و نهی از منکر و نهی از قتل و غارت و نهی از هتک حرمت و ... هست و بر اساس آنها مسلمانان موظف به قیام علیه یزید بودند و یزید بر اساس آنها یک گناهکار بزرگ و قاتل و ظالم است؛ چرا قاضی ابوبکر بن عربی اندلسی مالکی آنها را نمی بیند!؟ به عنوان مثال این روایت از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به گوشش نخورده است که فرمود: «مَنْ رَأی سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلا لِحُرُمِ الله، ناکِثاً لِعَهْدِالله، مُخالِفاً لِسُنةِ رَسُولِ اللهِ(صلی الله علیه وآله)، یَعْمَلُ فِی عِبادِاللهِ بِالِاثْمِ وَ الْعُدْوانِ، فَلَمْ یُغَیِّر عَلَیْهِ بِفِعْل وَ لاقَوْل، کانَ حَقَّاً عَلَی اللهِ اَنْ یُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ» (۱۴)؛ (کسی که فرمانروای ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال کرده و پیمان الهی را شکسته و با سنت رسول خدا مخالفت ورزیده، در میان بندگان خدا با گناه و تجاوزگری رفتار می کند، ولی در برابر او با کردار و گفتار خود برنخیزد، حق خداست که او را در جایگاه [پست و عذاب آور] آن ستمگر قرار دهد).
چگونه می توان با فردی فاسق مثل یزید بیعت کرد و چشم بر همه جنایات او بست؛ در حالیکه درباره اش چنین آمده است: «وَ قَدْ رُوِیَ أَنَّ یَزِیدَ کَانَ قَدِ اشْتَهَرَ بِالْمَعَازِفِ وَ شُرْبِ الْخَمْرِ وَ الْغِنَا وَ الصَّیْدِ وَ اتِّخَاذِ الْغِلْمَانَ وَ الْقِیَانَ وَ الْکِلَابَ وَ النِّطَاحَ بَیْنَ الْکِبَاشِ وَ الدِّبَابِ وَ الْقُرُودِ؛ وَ مَا مِنْ یَوْمٍ إِلَّا یُصْبِحُ فِیهِ مَخْمُوراً وَ کَانَ یَشُدُّ الْقِرْدَ عَلَی الْفَرَسِ مُسْرِجَةً بِحِبَالٍ وَ یَسُوقُ بِهِ وَ یَلْبِسُ الْقِرْدَ قَلَانِسَ الذَّهَبِ وَ کَذَلِکَ الْغِلْمَانَ وَ کَانَ إِذَا مَاتَ الْقِرْدُ حَزَنَ عَلَیْهِ» (۱۵)؛ (یزید به نوازندگی، شراب نوشی، خوانندگی، شکار، به خدمت گرفتن غلامان و کنیزان خنیاگر، سگ بازی و به جان هم انداختن قوچ ها، چهارپایان و بوزینه ها شهرت داشت. هر بامدادان مست و می زده بر می خاست. او بوزینه ای را بر پشت اسب زین شده ای سوار می کرد و می گرداند و بر بوزینه و غلامان، کلاه های زرّین می پوشانید و هنگامی که بوزینه اش مرد، بر او اندوهگین شد).
وقتی رییس حکومت شراب خوار، قمارباز، میمون باز، سگ باز و خلاصه آلوده به انواع گناهان باشد، جامعه نیز دچار فساد اعتقادی، اجتماعی، اخلاقی می شود.
در نتیجه امام حسین(علیه السلام) حکومت یزید را در مساله بیعت و شیوه حکومت مشروع نمی دانست و به خاطر عمل به وظیفه «امر به معروف و نهی از منکر» قیام کرد. از این رو در روایتی که حتی در کتب اهل سنت آمده است پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمان به یاری امام حسین(علیه السلام) در جریان قیامش داد و فرمود: «اِنَّ ابْنِی هذا یَعنِی الحُسَیْنَ یُقْتَلُ بِاَرْض مِنَ الْعِراقِ فَمَنْ اَدْرَکَهُ مِنْکُمْ فَلْیَنْصُرْهُ» (۱۶)؛ (همانا فرزند من حسین(علیه السلام) در زمینی از عراق کشته می شود. پس هر کس از شما او را درک کرد، باید او را یاری کند).
پی نوشت:
(۱). العواصم من القواصم، أبو بکر بن العربی، القاضی محمد بن عبد الله أبو بکر بن العربی المعافری الاشبیلی المالکی، تحقیق(قدم له وعلق علیه) : محب الدین الخطیب، وزارة الشؤون الإسلامیة والأوقاف والدعوة والإرشاد، المملکة العربیة السعودیة، ۴۱۹ هـ ق، الطبعة الأولی، ص ۲۳۲.
(۲). تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، دار صادر، بیروت، بی تا، ج ۲، ص ۲۴۱.
(۳). الفتوح، ابن اعثم کوفی، محمد بن علی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، بی تا، ج ۵، ص ۲۶؛ تسلیة المُجالس و زینة المَجالس، حسینی موسوی، محمد بن أبی طالب، مؤسسة المعارف الإسلامیة، قم، ۱۴۱۸ هـ ق، چاپ اول، ج ۲، ص ۱۵۴.
(۴). الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، أبو الحسن علی بن أبی الکرم محمد بن محمد بن عبد الکریم الشیبانی، دار الکتب العلمیة، بیروت، الطبعة الثانیة، ۱۴۱۵ هـ ق، ج ۳، ص ۳۸۷؛ تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک)، طبری، محمد بن جریر، دار الکتب العلمیة، بیروت، الطبعة الأولی، ۱۴۰۷ هـ ق، ج ۳، ص ۲۷۵.
(۵). الفتوح، همان، ج ۵، ص ۲۳- ۲۴.
(۶). بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، مجلسی، محمد باقر، انتشارات اسلامیه، تهران، ۱۳۶۳ هـ ش، ج ۴۴، ص ۳۳۰.
(۷). الفتوح، همان، ج ۵، ص ۱۹.
(۸). الارشاد، شیخ مفید، ابوعبدالله محمد بن محمد بن النعمان، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم، ۱۴۱۳ هـ ق، ج ۲، ص ۳۹.
(۹). تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک)، همان، ج ۳، ص ۳۰۷.
(۱۰).ر. ک: الکامل فی التاریخ، همان، ج ۳، ص ۴۰۵؛ صلح الحسن، آل یاسین، شیخ راضی، منشورات دارالکتب العراقیه فی الکاظمیه، بی تا، چاپ دوم، ص ۲۵۹-۲۶۱.
(۱۱). فرهنگ جامع سخنان امام حسین(علیه السلام)، جمعی از نویسندگان، مترجم: مؤیدی، علی، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۸۲ هـ ش، چاپ دوم، ص ۳۲۱.
(۱۲). سیر أعلام النبلاء، ذهبی، شمس الدین محمد ذهبی، مؤسسه الرسالة، بیروت، ۱۹۹۳ م، الطبعة التاسعة، ج ۴، ص ۳۷.
(۱۳). تاریخ الاسلام، ذهبی، شمس الدین محمد ذهبی، تحقیق: عمر عبد السلام تدمری، دار الکتاب العربی، بیروت، ۱۴۰۷ هـ ق / ۱۹۸۷ م، چاپ اول، ج ۵، ص ۳۰، «قضایای حوادث سال ۶۱ هجری».
(۱۴). تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک)، همان.
(۱۵). البدایة و النهایة، ابن کثیر، أبو الفداء ابن کثیر الدمشقی، دار الکتب العلمیة، بیروت، ۱۴۱۵ هـ ق، چاپ اول، ج ۸، ص ۲۳۹.
(۱۶). ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، طبری، محب الدین احمد بن عبدالله، مکتبة القدسی، قاهره، ۱۳۵۶ هـ ق، ص ۱۴۶.
نظر شما