۲۲ مهر ۱۴۰۴ - ۱۶:۲۷
ویژگی‌هایی که انسان را به جایگاه الهی می‌رساند

خصوصیتهای فراوانی در انسان نهادینه شده است که هویت اصیل او را حیات متألهانه تشکیل داده، زمینه خلافت الهی او را تعبیه نمود.

خبرگزاری بین‌المللی اهل‌بیت(ع) ـ ابنا: هویت اصیل انسان بر پایه ویژگی‌های نهادینه‌شده‌ای شکل گرفته که او را به سمت یک زندگی متألهانه هدایت می‌کند. این خصوصیات زمینه‌ساز تحقق خلافت الهی در وجود بشر بوده و جایگاه ویژه‌ای برای او در نظام آفرینش ایجاد کرده است.

قوی تر بودن سپاه جهل و غضب و شهوت انسان از سایر حیوانات

یکم. انسان در میان مخلوقات، از نظر قوای درونی و نیروهای تهاجمی و تدافعی، از همه حیوانات برتر است؛ ستاد جهل، سپاه غضب و لشکر شهوت او چنان گسترده‌اند که می‌توانند خود و محیطش را اسیر کنند، همان‌گونه که قفسه‌های باغ‌وحش، اسارت حیوانات دیگر را نشان می‌دهد. این تسلط نه از بدی انسان بلکه از گوهر نایاب وجود اوست؛ همان گوهر معرفت توحیدی و دریای شناخت وحی، نبوت، رسالت، خلافت و ولایت که در دل انسان متبلور است و در ذهن او ستاره‌های معاد و قیامت می‌درخشند. به‌همین دلیل، حجاب‌ها و حفاظ‌های شدید و غیرقابل نفوذ برای حفظ این گوهر تعبیه شده‌اند، تا هیچ ناپاکی و شیطان استراق‌سمع‌کننده نتواند به حرم قلب او دست یابد؛ زیرا تنها طهارت و پاکی قادر است با این گوهر نایاب تماس برقرار کند: «لا یمسّه إلاّ المطهّرون».[۱]

رسالت اصلی انسان در معرفت هویّت اصیل خویش است از یک سو و مهار مهاجمان و گشودن قفلهاست از سوی دیگر. در این حال، تمام نیروهای ستادی و سپاهی که رهزن راه سالک نا آزموده بودند، معاون و دستیار او خواهند شد و همانند مرکب راهوار و ره‌توشه راهی مشتاق، او را تأیید می‌نمایند. اگر کسی هویت اصیل خود را فراموش کرد و هدف نهایی خویش را به دست نسیان سپرد و در نبرد داخلی بین هوا و هدا و جنگ درونی بین عقل و نفسْ منهزم شد، آنگاه بِطنه را بر فطنه و ولیمه را بر عزیمه رجحان می‌بخشد و حقیقت خویش را منکوس می‌کند و هدف را وسیله قرار داده و وسیله را هدف تلقی می‌نماید و تمام نیروهای علمی و فنّی خود را در خدمت شهوت و غضب درمی‌آورد. در این‌حال است که استحقاق داغِ ﴿بل هم أضل﴾ [۲] را پیدا می‌کند و محکوم علاجِ «کی» خواهد شد که گفته‌اند: «علاجِ کی کنمت آخر الدواء الکَی».[۳]

استطاعت فراوان انسان برای عبور از طبیعت به فرا طبیعت

دوم. توان حرکت، قدرت جهش و اقتدار انسان در سفر و انتقال، از هر حیوانی برتر است؛ زیرا او با بهره‌گیری از ابزار مادی و دانش علمی و فنی، می‌تواند محدودیت‌های طبیعی را پشت سر بگذارد. اما این قدرت صرفاً برای جابه‌جایی فیزیکی نیست؛ بلکه وسیله‌ای است برای عبور از ماده به روح، از طبیعت به فراطبیعت، از الحاد به توحید و از محدوده جهات شش‌گانه به فضای بی‌جهت و باز. بال‌های جسمانی پرنده انسان را از جهتی به جهت دیگر می‌برد، اما بال دل و قلب او او را به سمت بی‌جهتی، وحدت و تجلّی ذات مطلق رهنمون می‌سازد؛ جایی که شرق و غرب، شمال و جنوب، ظاهر و باطن، همه یکی می‌شوند و جمال و حقیقت انسان به حقیقت ساده و بدون تعیّن عیان می‌گردد.

نیل به چنین مقام والایی، ویژه خلیفه الهی است؛ زیرا اگرچه فرشتگان از جناحهای ملکوتی برخوردارند، چنان‌که در قرآن کریم نیز آمده است: ﴿...جاعل الملائکة رسلاً أُولی أجنحةٍ مثنی و ثلاث و رباع یزید فی الخلق ما یشاء... ﴾، [۴] لیکن نه برای پرواز به بارگاه منیعِ ﴿...دَنَا فتدلّی ٭ فکان قاب قوسین أو أدنی﴾، [۵] بلکه فقط برای مادون آن؛ چون برای هر کدام و نیز برای مجموع آنان مقام محدودی است که فراتر از آن میسور آنها نخواهد بود و برای امتثالِ فرمانِ ﴿و ما منّا إلاّ له مقام معلوم﴾ [۶] ناچار به خضوع در محور ویژه‌اند و هرگز پرواز از مقام معلوم به مقام نامعلوم مقدور آنان نیست.

از این رهگذر، ارج جناح جان و ارزش بال دل و ثمن کالای توانمندی جهش از جهت به بی‌جهت روشن خواهد شد که همه اینها عناصر محوری هویّت اصیل انسان را که حی متأله است، تشکیل می‌دهد. اگر کسی در اثر سوء نسیان خدا هویت خویش را از یاد ببرد: ﴿...نَسُوا اللّه فَأنساهُم أنفسهم... ﴾، [۷] پرواز معکوس خواهد داشت و از اوج بی‌جهتی به حضیض جهتْ مدار هبوط می‌کند و از قلّه حریت به دامن رقّیت سقوط می‌نماید و از عرش لامکانی به فرش متمکّن تنزل می‌یابد، آنگاه به جای رهایی از کثرت به دام تشتّت می‌افتد و در اثر حُبّ جمّ: ﴿و تحبّون المال حبّاً جمّاً﴾، [۸] به جمع ثروت مبتلا می‌شود: ﴿...جَمعَ مالاً و عدّده ٭ یحسبُ أنّ ماله أخلده﴾، [۹] و به جای نیل به کوثرِ آزادی به تکاثر بردگی تن در می‌دهد و سرانجام در روز معادْ، منکوس الرأس محشور می‌گردد: ﴿...إذ المجرمون ناکسوا رؤوسهم... ﴾.[۱۰]

چنین کسی که صحنه دل را از مهر دلدار تهی کرد و آن را جایگاه گِل نمود، هرچه باید بیرون از محدوده دل باشد، در حریم دل جا می‌دهد و خود در درون همان نامحرمان غرق می‌شود؛ مانند ناخدایی که در اثر غفلتْ کشتی را سوراخ کرده و کالاهای ثمین آن را از دست داده و آب را که باید در بیرون کشتی پشتوانه مجرا و مُرسای آن باشد، به درون کشتی آشنا نموده، آنگاه در همان آب بیگانه مهاجم به درون کشتی، غرق شده است:

آب در کشتی هلاک کشتی است ٭٭٭٭ آب اندر زیرِ کشتی پُشتی است[۱۱]


مرآت الهی بودن هویت انسان

سوم. انسان بیش از دیگر موجودات طبیعی، آیتی الهی است و هویت او مرآت خداست؛ چنان که اگر خود را به تباهی آلوده نکند، فطرت خداجوی و خداخواهان او شفاف باقی می‌ماند و جهان هستی همچون آیینه‌ای هماره در برابر او متبلور است. زندگی چنین انسانی آیتی است؛ به این معنا که تمام شئون او نشانه و علامت خداوند است و حتی در بهره‌مندی از سلامت جسم و امکانات مادی، از شهود جمال الهی محروم نمی‌ماند. او مانند کسی است که در قصر بلورین شفاف به سر می‌برد و از تمام جهات بیرون آگاه است، زیرا هیچ غبار خودبینی، گناه یا حجاب مادی بر هستی او ننشسته است.

اما اگر انسان به غرور و خودخواهی آلوده شود، تن به فریب طبیعت دهد و مجذوب ظواهر دنیوی شود، وجودش چون خانه‌ای سنگی و تیره می‌گردد که همه ابزار و دیوارهای آن حجاب‌اند و مشاهده حقایق بیرونی بدون شکست این پرده‌ها ممکن نیست. همین علت است که افراد عادی در حال سلامت و توانگری کمتر به یاد خدا می‌افتند و در هنگام بیماری و تهیدستی بیشتر متوجه او می‌شوند، زیرا حجاب‌های ظاهری و باطنی شکسته و انسان به منبع اصلی نعمت‌ها و سلامت آگاه می‌شود. قرآن کریم با تأکید بر اینکه اسرار عالم و وجود انسان، همه آیات خداوند است، می‌خواهد انسان را به سوی زندگی آیتی و مرآتی هدایت کند تا در بارگاه شفاف و بلورین هستی به سر برد و نه در خانه‌ای تاریک و سنگی گرفتار حجاب‌ها و غفلت‌ها.


اثرپذیری سایه یا عکس موجود فراطبیعی

چهارم.

انسان مانند سایر موجودات امکانی، سایه و عکسی از آفریدگار خود دارد و به همین سبب آیتی الهی است. اما تفاوت او با سایر موجودات در این است که سایه یا عکس انسان، علاوه بر ظاهر طبیعی، آثار معرفتی و اخلاقی و لوازم مثالی منطقه مثال منفصل را نیز در حد سایه و عکس داراست و نشان‌دهنده وجود مجرّد و اصلی اوست. به عبارت دیگر، آثار شاخص در سایه و لوازم عکس، همانا تجلی ظلّی و عکسی اصل هستی است و نه بیش از آن؛ این ویژگی باعث می‌شود انسان به مفاخر تشریعی همچون اسلام، سجده، تسبیح و طوع و رغبت مفتخر باشد.

با این حال، انسان گاهی در ساختار تشریعی خویش پیوندش را با آفریدگار قطع می‌کند و وجود سایه و عکس خود را مستقل و اصیل می‌پندارد. در این حالت، شئون ادراکی و تحریکی اصل وجود را به خزانه وهمی خود منتقل کرده و ادعای خودکفایی می‌کند، تا اینکه سرانجام به حقیقت می‌رسد و درمی‌یابد آنچه مستقل می‌پنداشت سراب بوده است. این لحظه، مانند رسیدن به سر آب کوثر است، زمانی که تمایز حقیقت و باطل روشن می‌شود: «و امتازوا الیوم أیها المجرمون». در این مسیر، آموزنده آن است که همان‌طور که عیب هر پدیده آشکار می‌شود، هنر و ارزش آن نیز باید مورد توجه قرار گیرد. [۱۲]

همین انسان که گهگاهی در تیه تمرّد، سالیان متمادی سرگردان است، هر از چندگاهی یک شبه ره صد ساله می‌رود و به وجود ظلّی و هستی عکس خویش آن‌چنان پی می‌برد که در وجود شاخص و هستی عاکسْ فانی می‌گردد و در فِنای این فَنا و در ساحت این محو و در صحنه این سهو و نسیانِ خود به بقا و صحو و حضور و ظهور بارمی‌یابد و زمینه زهور هزاران هَزار خوش آوای توحید را فراهم می‌سازد. آری، چنین انسان سالکِ واصلی با نغمه ﴿...و ما أُوتیتم من العلم إلاّ قلیلاً﴾ [۱۳] پی می‌برد که وجود ظلی او قلّتی از کثرت وجود شاخص است و هستی عکس وی حُبابی از عباب هستی عاکس است و تمام شئون ادراکی و تحریکی خویش را فقط سایه و عکس شئون علمی و عملی آفریدگار خود می‌داند و هرگز دعوای استقلالِ شاخص و استغنای عاکس را برای وجود ربطی و ظلّی و هستی مستمندانه و فقیرانه عکسی خود روا نمی‌دارد.

چنان‌که هیچ‌گاه خیال خام کثرت معرفت و فراوان معدلت و سایر شئون علمی و عملی را در سر هستی اندک خود نمی‌پروراند؛ زیرا اصل قلیلْ فرع کثیر نخواهد داشت و هستی اندک، کمالهای فراوان را تحمّل نخواهد کرد و کاملاً می‌یابد که: إن أُوتیتم من العلم و العمل و من الجمال و الجلال و من الحکمة و العرفان... إلاّ قلیلاً.


غفلت انسان بر اثر تبهکاری تشریعی

پنجم. انسان، گذشته از صبغه تکوینْ دارای جنبه تشریع است؛ ولی موجودهای دیگر غیر از پریها فقط از صبغه تکوین برخورداراند. موجود تکوینی هماره بیدار و به یاد خداوند مترنّم و هرگز از انقیاد و خضوع تکوینی در ساحت قدس ربوبی تمرّد ندارد؛ لیکن انسان گاهی در اثر تبه‌کاری تشریعی به دام غفلت و کام خواب فرو می‌رود؛ لذا، نه ندای رسالت تشریعی را با سمع ظاهر می‌شنود و نه هتاف ولایت تکوینی را با سمع باطن مشاهده می‌کند؛ زیرا مجاری ادراکی خود را بسته است و این نه به آن معناست که فاقد ابزار ادراکی است؛ بلکه در عین واجد بودن آنها از بهره‌وری از آنها محروم است.

لذا تعبیر قرآن کریم در موارد فراوان از این‌گروه سیه‌رو و عاصی، به صورت ایجاب عدولی است؛ نه سلب تحصیلی؛ یعنی نمی‌گوید: اینها قلب ندارند؛ بلکه می‌گوید: ﴿...لهم قلوب لا یفقهون بها... ﴾؛ [۱۴] یعنی دارای قلب غیر نافع‌اند.

چنین گروهی در فرهنگ دینی به حالت خواب درآمدند که خواب به نوبه خود همتای مرگ است؛ «النوم أخ الموت»؛ [۱۵] لذا گاهی از آنها به عنوان نائم و زمانی به عنوان میّت یاد می‌شود. ظهور ذات اقدس خداوند به اسم عظیم محی در معاد، باعث انبعاث خوابیده‌ها و مرده‌ها از بستر نوم و موت است؛ بعد از بیدار شدن مجدد و دریافت حیات تازه، مهم‌ترین چیزی که مشاهده می‌نمایند همانا برترین هستیهای نظام وجود، یعنی خدای سبحان است.

همین گروه که در دنیا محکوم ﴿...انّها لا تعمی الأبصار و لکن تعمی القلوب التی فی الصدور﴾ بوده‌اند، بعد از بیداری و انبعاث جدید می‌گویند: ﴿...ربّنا أبصرنا و سَمِعنا... ﴾ [۱۶] از این رهگذر، برخی از اهل معرفت بر این باورند که حال دوزخیان در دوزخ بهتر از حال آنها در دنیاست؛ زیرا در دوزخ از خداوند با خبراند و در دنیا از او بی‌خبر بودند و چیزی از خبر حق خوش‌تر  نباشد، [۱۷] و چون قیامت ظرف شهود علمی است، نه ایمان عملی وگرنه نظام حاکم بر آن نظام، تکلیف و تشریع بود؛ نه نظام پاداش صرف لذا اهل دوزخ درخواست بازگشت به دنیا دارند[۱۸] تا با ایمان کامل در بخشهای اعتقاد، اخلاق و اعمال، توفیق شهود اسمای الهی را به طور جامع تحصیل نمایند و از شهود جمال، لطف و رحمت خاصه الهی برخوردار گردند؛ و گرنه دنیای بدون آگاهی از حق از دوزخ که در آن از خداوند آگاه‌اند، بدتر است.

انسان سالک کوی حق اگر به رسول‌اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) ائتسا و اقتدا نماید، نه تنها به دام غفلت و کام غَفْوَت فرونمی‌رود، بلکه در خواب ظاهری هم از فیض بیدار دلی و فوز ابن یقظان بودن طرفی می‌بندد؛ زیرا رسول‌اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) چنین فرمود: «تنام عینی و لا ینام قلبی» [۱۹] . شاگرد پیرو آن حضرت نیز در خواب، رؤیای صالح و سودمندی دارد که نشانه بیدار دلی اوست. چنین انسان وارسته در دنیا لذّت بهشت را می‌برد و همسان بهشتیان دائماً در حضور اسمای الهی است.

اینان در شمار کسانی‌اند که دائم در نمازاند؛ یعنی نه تنها از بامداد تا شامگاه به یاد خدای‌اند، بلکه در خواب و بیداری نیز به یاد او متذکّراند و بلکه در حال حیات و ممات در مشهد و محضر یاد الهی‌اند.

زیرا روح مجرّد انسانی، هم از گزند خواب که مرگ موقّت استْ مصون است و هم از آسیب مرگ که خواب ممتدّ استْ محفوظ خواهد بود؛ لذا، همواره زنده و بیدار استْ و اگر یاد خدا در نهان او نهادینه شده باشد، نه خواب تن توان زدودن آن یاد مقدس را دارد و نه مرگ بدن قدرت ربودن آن ذکر منزّه را داراست. انسان! بکوش تا در قدم نخستْ مظهر ﴿...لا تأخذه سنة و لا نوم... ﴾ [۲۰] شوی و در قدم بعدی تجلاّی ﴿الحی الّذی لا یموت﴾ [۲۱] گردی؛ که هم آن نمونه دارد وهم این شاهد، هم آن میسور است و هم این مقدور؛ زیرا آیت خدا شدن برنامه رسمی اولیای الهی است.


منابع:

[۱]  ـ سوره واقعه، آیه ۷۹.

[۲]  ـ سوره اعراف، آیه ۱۷۹.

[۳]  ـ دیوان حافظ، غزل ۴۳۰.

[۴]  ـ سوره فاطر، آیه ۱.

[۵]  ـ سوره نجم، آیات ۸ ـ ۹.

[۶]  ـ سوره صافّات، آیه ۱۶۴.

[۷]  ـ سوره حشر، آیه ۱۹.

[۸]  ـ سوره فجر، آیه ۲۰.

[۹]  ـ سوره همزه، آیات ۲ ـ ۳.

[۱۰]  ـ سوره سجده، آیه ۱۲.

[۱۱]  ـ مثنوی معنوی، دفتر اول، بیت ۹۸۵.

[۱۲]  ـ سوره یس، آیه ۵۹.

[۱۳]  ـ سوره اسراء، آیه ۸۵.

[۱۴]  ـ سوره اعراف، آیه ۱۷۹.

[۱۵]  ـ بحار الانوار، ج ۷۳، ص ۱۸۹.

[۱۶]  ـ سوره سجده، آیه ۱۲.

[۱۷]  ـ فیه ما فیه، ص ۲۲۹.

[۱۸]  ـ سوره سجده، آیه ۱۲.

[۱۹]  ـ بحار الانوار، ج ۱۶، ص ۳۳۳.

[۲۰]  ـ سوره بقره، آیه ۲۵۵.

[۲۱]  ـ سوره فرقان، آیه ۵۸.

[۲۲]  ـ سوره همزه، آیات ۶ ـ ۷.

[۲۳]  ـ فیه ما فیه، ص ۲۲۹ با تحریر و تلخیص.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha