خبرگزاری بین المللی ال بیت(ع)ـابنا: در دل شب، میان سکوتی که حتی ستارگان نیز در آن نجوا نمیکنند، آیهای از سوره قصص مرا به خود خواند:
«فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِیَ مِن شَاطِئِ الْوَادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبَارَکَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَن یَا مُوسَیٰ إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ»
ایستادم. نه با پا، که با دل.
در آن لحظه، کوه طور درونم قد کشید.
با خود گفتم: موسی چه دید که دلش لرزید و جانش آرام گرفت؟
چه شنید که دیگر هیچ صدایی جز صدای حق برایش شنیدنی نبود؟
و ناگاه، ندایی درونم پیچید:
اگر تو نیز مشتاقی که صدای خدا را بشنوی، قرآن بخوان!
اما نه چون خواندن کتابی برای دانستن،
بلکه چون قدم نهادن به حریم قدسی،
چون رفتن به کوه طور،
با دل برهنه، با پای برهنه، با جان برهنه...
قرآن، کتابی نیست که با چشم خوانده شود و با ذهن فهمیده شود.
قرآن، نجوای خداست برای دلهایی که گوش جان دارند.
ادب تلاوت، فقط آداب ظاهری نیست؛
ادب تلاوت، یعنی بدانی که وارد محضر خدا شدهای،
یعنی بدانی که هر آیه، نَفَسی است از جانب ربّ العالمین،
و تو، مخاطب آنی.
اگر میخواهی «کلیمالله» شوی،
اگر میخواهی خدا تو را به نام بخواند،
باید نعلین تعلّق را از پا درآوری،
باید از هیاهوی دنیا فاصله بگیری،
باید در خلوتی ناب، با وضو و حضور،
زانو بزنی در برابر کلامی که از آسمان آمده،
و با صوتی محزون،
نه برای شنیدن، که برای شنیده شدن،
تلاوت کنی.
آنگاه، قرآن با تو انس میگیرد،
و چون محرمش شدی،
چهره از نقاب برمیگیرد،
و تو را به ضیافت نور میبرد.
و در آن خلوت،
در آن لحظه که هیچ صدایی جز تپش دل تو و نَفَس آیهها نیست،
صدایی از درون درخت جانت برمیخیزد:
«إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمینَ»
و تو، دیگر همان انسان پیشین نیستی.
تو، کلیمِ دلِ خود شدهای.
حکمت نیا
نظر شما