۲۰ آذر ۱۴۰۴ - ۲۲:۲۶
ماجرای قتل هابیل

خداوند در آیات ۲۷ تا ۳۱ سوره مائده این طور نقل می کند که «هابیل» و «قابیل» تصمیم گرفتند هر کدام کاری برای تقرب به پروردگار انجام دهند، اما عمل هابیل پذیرفته شد و دیگری پذیرفته نشد. این موضوع سبب شد قابیل که عملش قبول نشده بود، دیگری را تهدید به قتل کند وسوگند یاد نمود که برادر را بکشد و بلاخره نفس سرکش قابیل او را مصمّم به کشتن برادر کرد و او را کشت.

خبرگزاری بین‌المللی اهل‌بیت(ع) ـ ابنا: خدای متعال در آیات ۲۷ـ۳۱ سوره «مائده»، داستان فرزندان آدم و قتل یکی به وسیله دیگری را شرح داده است.


خداوند در این آیات گوشزد می کند که سرانجامِ حسد چگونه ناگوار و مرگبار می باشد، که حتی به خاطر آن برادر دست به خون برادر خود می آلاید!


نخست می فرماید: (ای پیامبر! داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنها بخوان)؛ «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ».


پس از آن، به شرح داستان می پردازد و می گوید: (در آن هنگام که هر کدام کاری برای تقرب به پروردگار انجام دادند، اما از یکی پذیرفته شد و از دیگر پذیرفته نشد)؛ «إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ».


و همین موضوع، سبب شد برادری که عملش قبول نشده بود، دیگری را تهدید به قتل کند، و (سوگند یاد نمود که تو را خواهم کشت)!؛ «قالَ لاَ َقْتُلَنَّکَ».


اما برادر دوم او را نصیحت کرده، گفت: اگر چنین جریانی پیش آمده گناه من نیست، ایراد متوجه خود تو است که عملت با تقوا و پرهیزگاری همراه نبوده است؛ چرا که (خدا تنها از پرهیزگاران می پذیرد)؛ «قالَ إِنَّما یَتَقَبَّلُ الله مِنَ الْمُتَّقینَ».
آنگاه اضافه کرد: حتی (اگر تو، به تهدیدت جامه عمل بپوشانی و دست به کشتن من دراز کنی، من هرگز مقابله به مثل نخواهم کرد و دست به قتل تو نمی گشایم)؛ «لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنی ما أَنَا بِباسِط یَدِیَ إِلَیْکَ لاِ َقْتُلَکَ».
(چرا که من از پروردگار جهانیان می ترسم و هرگز دست به چنین گناهی نمی آلایم)؛ «إِنِّی أَخافُ الله رَبَّ الْعالَمینَ».

به علاوه من نمی خواهم بار گناه دیگری را به دوش بکشم، (بلکه می خواهم تو بار گناه من و خویش را به دوش بکشی)؛ «إِنِّی أُریدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمی وَ إِثْمِکَ».(۱)


زیرا اگر به راستی این تهدید را عملی سازی، بار گناهان گذشته من نیز بر دوش تو خواهد افتاد؛ چرا که حق حیات را از من سلب نموده ای، باید غرامت آن را بپردازی و چون عمل صالحی نداری باید گناهان مرا به دوش بگیری!
و مسلماً با قبول این مسئولیت بزرگ (از دوزخیان خواهی بود و همین است جزای ستمکاران)؛ «فَتَکُونَ مِنْ أَصْحابِ النّارِ وَ ذلِکَ جَزاءُ الظّالِمینَ».


چهارمین آیه، دنباله ماجرای فرزندان آدم(علیه السلام) را بدین گونه تعقیب کرده، نخست می گوید: (نفس سرکش قابیل او را مصمّم به کشتن برادر کرد و او را کشت)؛ «فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخیهِ فَقَتَلَهُ».
با توجه به این که: «طوع» در اصل، به معنی رام شدن چیزی است، از این جمله استفاده می شود که بعد از قبولی عملِ «هابیل»، طوفانی در دل «قابیل» به وجود آمد.


از یکسو، آتش حسد هر دم در دل او زبانه می کشید، و او را به انتقامجوئی دعوت می کرد.


و از سوی دیگر، عاطفه برادری و عاطفه انسانی و تنفّر ذاتی از گناه و ظلم و بیدادگری و قتل نفس، او را از این جنایت باز می داشت.


ولی سرانجام نفس سرکش، آهسته، آهسته بر عوامل باز دارنده چیره شد، و وجدان بیدار و آگاه او را رام کرد، به زنجیر کشید و برای کشتن برادر آماده ساخت.


پس از آن می گوید: (و بر اثر این عمل زیانکار شد)؛ «فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرینَ».


چه زیانی از این بالاتر که عذاب وجدان، مجازات الهی و نام ننگین را تا دامنه قیامت برای خود خرید.


از بعضی روایات که از امام صادق(علیه السلام) نقل شده، استفاده می شود: هنگامی که «قابیل» برادر خود را کشت او را در بیابان افکنده بود و نمی دانست چه کند؟ چیزی نگذشت که درندگان به سوی جسد «هابیل» روی آوردند و او - که گویا تحت فشار شدید وجدان قرار گرفته بود- برای نجات جسد برادر خود مدتی آن را بر دوش کشید.


ولی باز پرندگان اطراف او را گرفته بودند، و در این انتظار بودند که چه موقع جسد را به خاک می افکند، تا به آن حمله ور شوند! (۲)


در این موقع ـ همان طور که قرآن می گوید ـ خداوند زاغی را فرستاد که خاک های زمین را کنار بزند و با پنهان کردن جسد بی جان زاغ دیگر، و یا با پنهان کردن قسمتی از طعمه خود ـ آن چنان که عادت زاغ است ـ به «قابیل» نشان دهد که چگونه جسد برادر خویش را به خاک بسپارد، می فرماید: (سپس خداوند زاغی را فرستاد که در زمین جستجو می کرد تا به او نشان دهد چگونه جسد برادر خود را دفن کند)؛ «فَبَعَثَ الله غُراباً یَبْحَثُ فِی الأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُواری سَوْأَةَ أَخیهِ».(۳)


سپس قرآن اضافه می کند: در این موقع «قابیل» از غفلت و بی خبری خود ناراحت شد و (فریاد بر آورد: ای وای بر من! آیا من باید از این زاغ هم ناتوان تر باشم و نتوانم همانند او جسد برادرم را دفن کنم)؛ «قالَ یا وَیْلَتی أَ عَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ فَأُوارِیَ سَوْأَةَ أَخی».


با آموزش چگونگی دفن از زاغ، جسد برادر را دفن نمود، ولی سخت پشیمان شد؛ چرا که هم برادر را از دست داده بود، هم نمی دانست جواب پدر و مادر را چه بگوید، و هم وجدانش پی در پی او را ملامت می کرد!
آری، (سرانجام از کرده خود نادم و پشیمان شد)؛ «فَأَصْبَحَ مِنَ النّادِمینَ».


در حدیثی از پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) نقل شده که:
لا تُقْتَلُ نَفْسٌ ظُلْماً اِلاّ کانَ عَلَی ابْنِ آدَمَ الأَوَّلِ کِفْلٌ مِنْ دَمِها لاَِنَّهُ کانَ أَوَّلَ مَنْ سَنَّ الْقَتْلَ»؛ (خون هیچ انسانی به ناحق ریخته نمی شود، مگر این که سهمی از مسئولیت آن بر عهده قابیل، نخستین فرزند آدم است، که این سنت شوم آدم کشی را در دنیا بنا نهاد).(۴). (۵)


پی نوشت:

(۱). «تَبُوءَ» از ماده «بواء» به معنی بازگشت است.

(۲). «مجمع البیان»، جلد ۳، صفحه ۳۱۹، ذیل آیه ۳۱ سوره «مائده»، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات بیروت، طبع اول، ۱۴۱۵ هـ ق؛ «بحار الانوار»، جلد ۱۱، صفحه ۲۱۹؛ تفسیر «صافی»، جلد ۲، صفحه ۲۹، مکتبة الصدر تهران، طبع دوم، ۱۴۱۶ هـ ق؛ «نور الثقلین»، جلد ۱، صفحه ۶۱۰، مؤسسه اسماعیلیان، طبع چهارم، ۱۴۱۲ هـ ق.

(۳). «یَبْحَثُ» از ماده «بحث»، به طوری که در «مجمع البیان» آمده، در اصل به معنی جستجوی چیزی در خاک است، ولی بعداً به هرگونه جستجو حتی در مباحث فکری و عقلی آمده است. «سَوْأَةَ» در اصل، به معنی هر چیزی که انسان را ناخوش آید می باشد، لذا گاهی به جسد مرده و حتی به عورت گفته می شود. ضمناً باید توجه داشت: فاعل در جمله «لِیُرِیَهُ» ممکن است خداوند باشد، یعنی خدا می خواست برای حفظ احترام «هابیل» طرز دفن او را به «قابیل» بیاموزد و نیز ممکن است فاعل آن همان زاغ باشد که به فرمان خداوند چنین برنامه ای را اجرا کرد.
(۴). «المیزان»، جلد ۵، صفحه ۳۲۱، انتشارات جامعه مدرسین قم؛ «فی ظلال القرآن»، جلد ۲، صفحه ۷۰۳، دار احیاء التراث العربی بیروت، طبع پنجم، ۱۳۸۶ هـ ق؛ «شرح نهج البلاغه» ابن ابی الحدید، جلد ۱۳، صفحه ۱۴۶، دار احیاء الکتب العربیة؛ «مسند احمد»، جلد ۱، صفحات ۳۸۳ و ۴۳۳، دار صادر بیروت؛ «صحیح بخاری»، جلد ۲، صفحات ۷۹ و ۸۰، جلد ۴، صفحه ۱۰۴، و جلد ۸، صفحه ۱۵۱، دار الفکر بیروت؛ «درّ المنثور»، جلد ۲، صفحه ۲۷۶، دار المعرفة، مطبعة الفتح جدة، طبع اول، ۱۳۶۵ هـ ق.
(۵). گردآوری از کتاب: تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، دارالکتب الإسلامیه، چاپ سی و ششم ج ۴، ص ۴۴۲.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha