خبرگزاری بین المللی اهل بیت علیهم السلام_ابنا: کودکیاش در کوچههای سنگفرششده مشهد گذشت، میان درس و مسجد و کمک به نیازمندان. روزی، وقتی پدرش دید او نانهای گرم را به دست فقیری میدهد، پرسید: پسرم، چرا اینقدر به دیگران محبت میکنی؟
ابراهیم کوچک پاسخ داد: پدرجان، مگر نه اینکه امام علی (ع) فرمودند: مردم یا برادر دینی تو هستند یا در آفرینش با تو برابر؟(۱)
سالها گذشت. ابراهیم، حالا سید ابراهیم رئیسی شده بود؛ مردی که عطر عدالت و مهربانی از رفتارش میبارید. چه زمانی که قاضی جوانی دلسوز بود، چه وقتی که بر کرسی مسئولیتهای بزرگ نشست، هرگز یادش نرفت که خدمت به مردم، عبادت است.
همسرش میگفت: شبها که از کار برمیگشت، اول به اتاق بچهها سر میزد و بعد، در سجادهاش اشکهایش را با دعا مخلوط میکرد.
و سپس، آن روز فرا رسید... روزی که او، همراه یارانش، برای انجام وظیفهای مقدس به سوی آسمان پرواز کرد. در آخرین لحظات، گویی صدایش را میان باد شنیدند:
اگر هزار بار دیگر هم به دنیا بیایم، باز همین راه را انتخاب میکنم: راه خدمت و شهادت.
پیکر پاکش بر دوش میلیونها ایرانی به خاک سپرده شد، اما نامش، همچون چراغی فروزان، روشنگر راهی شد که پایانش، لقای خداست.
نویسنده: فاطمه.پورعباس
پینوشت:
۱_نهجالبلاغه، نامه۵۳
نظر شما