۱۸ خرداد ۱۴۰۴ - ۰۸:۵۰
جایگاه علمی و اخلاقی امام صادق(ع)

امام صادق(ع)، از نظر روایت حدیث و فقاهت و افتاء، از موقعیت شامخی نزد اهل سنت برخوردار بوده بطوری که او را از شیوخ مسلّم «ابو حنیفه» و «مالک بن انس» و ... شمرده اند. کثرت دانش اندوزانی که در محفل درسش حاضر ‌شده و یا از آن حضرت حدیث نقل می کردند، نشان دهنده عظمت شخصیت علمی ایشان است، به طوری که در مسجد کوفه نهصد نفر از ایشان حدیث نقل می کردند. با وجود آنکه بسیاری از محدثان در عهد بنی امیه جرأت نقل حدیث از امام(ع) را نداشتند علمای اسلام از احدی به اندازه آن حضرت حدیث نقل نکرده اند.

خبرگزاری بین‌المللی اهل‌بیت(ع) ـ ابنا: درباره شخصیت علمی امام صادق(علیه السّلام) شواهد فراوانی وجود دارد. به نظر شیعه، نصب ایشان به مقام امامت از جانب خداوند متعال بوده و این بدان معناست که آن حضرت دارای شرایط لازم برای احراز این منصب بوده است. حضرت در میان اهل سنت، از نظر روایت حدیث و فقاهت و افتاء، از موقعیت شامخی برخوردار بوده به طوری که او را از شیوخ مسلّم «ابو حنیفه» و «مالک بن انس» و شمار فراوانی از محدثان بزرگ زمان خود به شمار آورده‌ اند.

«مالک بن انس» از جمله کسانی است که مدتی در محضر امام صادق(علیه السّلام) تلمذ کرده و درباره شخصیت آن حضرت چنین می‌ گوید: «و لقد کنت آتی جعفر بن محمد و کان کثیر المزاح و التبسم، فاذا ذکر عنده النبی(صلّی اللّه علیه و آله) اخضرّ و اصفرّ و لقد اختلفت الیه زماناً و ما کنت أراه الّا علی ثلاث خصال: امّا مصلّیاً و اما صائماً و اما یقرأ القرآن و ما رأیته قطّ یحدّث عن رسول الله(صلّی اللّه علیه و آله) إلّا علی الطّهارة و لایتکلم فی ما لایعنیه و کان من العلما الزهاد الذین یخشون الله و ما رأیته قط الا یخرج الوسادة من تحته و یجعلها تحتی» (۱)؛ (مدتی خدمت جعفر بن محمد(علیهما السلام) مشرف می‌ شدم. آن حضرت اهل مزاح بود و همواره تبسم ملایمی بر لب‌ هایش نقش می‌ بست. هنگامی که در محضر او نامی از رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) برده می‌ شد، رنگش به سبزی و سپس به زردی می‌ گرایید. در مدتی که به خانه آن حضرت رفت و آمد داشتم او را خارج از سه حال ندیدم؛ یا نماز می‌ خواند یا روزه بود و یا به قرائت قرآن اشتغال داشت و هرگز بدون وضو از حضرت رسول(صلّی اللّه علیه و آله) نقل حدیث نمی‌ فرمود و سخنی به گزاف نمی‌ گفت. ایشان از آن دسته از علمای زاهدی بود که ترس از خدا سراسر وجودش را فرا گرفته بود. هرگز به خدمت او شرفیاب نشدم جز این که زیراندازش را از زیر پای خود بر می‌ داشت و زیر پای من می‌ گذاشت).

از «عمر بن المقدام» نقل شده که گفت: «کُنْتُ إِذَا نَظَرْتُ إِلَی جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلِمْتُ أَنَّهُ مِنْ سُلاَلَةِ النَّبِیِّین» (۲)؛ (هنگامی که جعفر بن محمد(علیهما السّلام) را می‌ دیدم، می‌ فهمیدم که او از نسل پیامبران است). «جاحظ» از علمای مشهور قرن سوم درباره آن امام(علیه السّلام) چنین می‌ گوید: «جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الَّذی مَلاَءَ الدُّنْیا عِلْمُهُ وَ فِقْهُهُ وَ یُقال  أَن‌ أباحنیفة مِنْ تَلَامِذَتَه وَ َ کَذَلِک‌ سُفْیَانَ الثَّوْرِی‌ وَ حَسْبُک‌ بِهِما فِی هَذَا الْبَاب» (۳)؛ (جعفر بن محمد(علیهما السلام) کسی بود که علم و فقهش عالم را فرا گرفته و گفته می‌ شود که ابو حنیفه از شاگردان او بود و همچنین سفیان ثوری و تلمذ این دو نزد آن حضرت در عظمت علمی او کافی است). «ابن حجر هیتمی» نیز در مقام تمجید از شخصیت علمی امام(علیه السّلام) اشاره به این نکته دارد که افرادی چون «یحیی بن سعید»، «ابن جریح»، «مالک، سفیان ثوری»، «ابو حنیفه» و «شعبه» و «ایوب فقیه» از آن حضرت نقل روایت نموده‌ اند. (۴) یک نمونه از دانش اندوزی «ابو حنیفه» از امام صادق(علیه السّلام) را وزیر آبی در کتابش آورده که حضرت در پاسخ پرسش ابو حنیفه که پرسیده بود: «یَا بَا عَبْدِ اللَّهِ مَا أَصْبَرَکَ عَلَی الصَّلَاة»، مطالب مفصلی را بیان فرمودند. (۵)

درباره شخصیت امام صادق(علیه السّلام) عبارات زیادی از علما و اندیشمندان نقل شده که استاد اسد حیدر قسمت معظمی از آنها را در کتاب ارزشمند خود «الامام الصادق(علیه السّلام) و المذاهب الاربعة» گرد آورده(۶) و طبعاً در اینجا نیازی به تکرار آنها نیست. کثرت دانش اندوزانی که در محفل درس امام(علیه السّلام) حاضر می‌ شدند و یا از آن حضرت حدیث نقل می‌ کردند، نشان دهنده عظمت شخصیت علمی ایشان می‌ باشد. «حسن بن علی الوشاء» می‌گفت: «در مسجد کوفه نهصد نفر را دیده که حدّثنی جعفر بن محمد می‌ گفتند».(۷) برخی منابع، شمار کسانی را که از آن حضرت تلمذ کرده و حدیث شنیده‌ اند، حدود چهار هزار نفر یاد کرده‌ اند. (۸)

«سفیان ثوری» -که در منابع اهل سنت به زهد و علم شهرت دارد- همراه «نصیر بن کثیر» نزد امام صادق(علیه السّلام) زانوی ادب زده و از آن حضرت بهره علمی و اخلاقی برده است. (۹) نصیر با سفیان در موسم حج نزد امام(علیه السّلام) آمد و گفت: «می‌ خواهم به حج بروم. چیزی به من تعلیم ده تا به وسیله آن نجات پیدا کنم. امام دعایی به آنها تعلیم فرمود».(۱۰) در موارد دیگری نیز عاجزانه از امام می‌ خواست تا برای او حدیثی نقل کند.

در این میان کسانی نیز بودند که با نقل احادیث کاذبی از امام صادق(علیه السّلام)، قصد تضعیف آن حضرت را داشتند. «شریک» در این باره می‌ گوید: «جعفر بن محمد مردی صالح و باتقوا است؛ اما افراد جاهلی نزد او رفت و آمد دارند که در بیرون، احادیث جعلی از وی نقل می‌ کنند، آنها به منظور اندوختن مال و اخاذی از مردم، هر منکری را بر آن حضرت نسبت می‌ دهند؛ از آن جمله بیان بن سمعان یکی از غلات معروف است که ادعا دارد شناخت امام، از نماز و روزه و کلیه واجبات و فرائض شرعی کفایت می‌ کند». شریک در پایان سخنانش می‌ گوید: «ساحت جعفر از کلیه این اکاذیب پاک و مبرّا است، ولی وقتی مردم آنها را می‌شنوند، موقعیت امام در نظر آنها ضعیف می‌ شود».(۱۱)

از این موارد که بگذریم، امام در عصر خود، به ویژه در نگاه دانشمندان جامعه، از عظمت فراوانی برخوردار است. «ابو زهره» در این زمینه می‌ نویسد: «مَا أجْمَعَ عُلَماءُ الِاسْلامِ عَلی اِخْتِلافِ طَوائِفِهِمْ فِی أمْرٍ کَما أجْمَعُوا عَلی فَضْلِ الإمامِ الصادِقِ وَ عِلْمِهِ» (۱۲)؛ (علمای اسلام با تمام اختلاف نظرها و تعدد مشرب‌ هایشان در فردی غیر از امام صادق(علیه السّلام) و علم او اتفاق نظر ندارند). همچنین «شهرستانی» نویسنده کتاب مشهور «ملل و نحل» درباره شخصیت علمی و اخلاقی آن حضرت می‌ نویسد: «وَ هُوَ ذُو عِلْمٍ غَزیرٍ فِی‌ الدِّینِ، وَ أدَبٍ کَامِلٍ فِی‌ الْحِکْمَةِ، وَ زُهْدٍ بَالِغٍ فِی‌ الدُّنْیَا، وَ وَرَعٍ تَامٍّ عَنِ الشَّهَوَاتِ» (۱۳)؛ (او در امور و مسائل دینی از دانشی بی‌ پایان و در حکمت از ادبی کامل و نسبت به امور دنیا و زرق و برق‌ های آن از زهدی نیرومند برخوردار بود و از شهوت‌ های نفسانی دوری می‌ گزید).

«ابو حنیفه» افزون بر این که از امام باقر(علیه السّلام) بهره‌ ها برده(۱۴) از امام صادق(علیه السّلام) نیز حدیث نقل می‌ کند؛ چنانکه روایات او از امام صادق(علیه السّلام) در کتاب «الآثار» وی فراوان دیده می‌ شود. (۱۵) او خود درباره امام صادق(علیه السّلام) می‌ گفت: «مَا رَأَیْتُ أَفْقَهُ مِنْ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ،   وَ أنّه أَعْلَم‌ الْأُمَّة» (۱۶)؛ (من هرگز فقیه‌ تر از جعفر بن محمد(علیهما السّلام) ندیده‌ ام، او مسلّم اعلم امّت اسلامی است).

«ابن خلکان»، از مورخان مشهور، درباره آن حضرت می‌ گوید: «أحد الأئمّة الاثنی عشر علی مذهب الامامیة و کان من سادات أهل البیت و لقّب بالصادق لصدق مقالته و فضله أشهر من أن یذکر» (۱۷)؛ (او یکی از امامان دوازده‌ گانه امامیه و از بزرگان اهل بیت رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) بود، به جهت صدق سخنانش به لقب صادق شهرت یافت و فضل او مشهورتر از آن است که نیازمند توضیح باشد). همچنین شیخ مفید درباره آن حضرت می‌ گوید: «وَ لَمْ یَنْقُلِ الْعُلَمَاءُ عَنْ أَحَدٍ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ مَا نَقَلَ عَنْه» (۱۸)؛ (علمای اسلام از احدی به اندازه آن حضرت حدیث نقل نکرده‌ اند).

«منصور» عباسی که همواره درگیر مبارزه با علویان بود، می‌ کوشید تا شخصیت فقهی امام صادق(علیه السّلام) را با مطرح کردن برخی از فقهای اهل سنت مثل «مالک بن انس» کم رنگ جلوه دهد. او به مالک می‌ گفت: «به خدا تو عاقل‌ترین مردم هستی ... اگر عمر من باقی بماند، فتاوا و اقوال تو را همانند مصحف نوشته به تمام آفاق فرستاده و مردم را مجبور به پذیرش آن می‌ کنم».(۱۹) این حرکت «منصور» ناشی از علاقه وی به مالک نبود؛ بلکه بر آن بود تا با برجسته کردن مالک، آتش کینه و حسد خود را نسبت به امام صادق(علیه السّلام) و دیگر علمای مخالف فرو نشاند.

«منصور» به منظور ایراد خدشه به شخصیت علمی و فقهی امام(علیه السّلام)، به هر وسیله‌ای توسل می‌ جست، چنانکه «ابو حنیفه» را واداشت تا رو در روی امام ایستاده و با وی به بحث بپردازد، تا در صورت پیروزی «ابو حنیفه»، امام(علیه السّلام) را در صحنه علم و دانش اسلامی تحقیر کند. «ابو حنیفه» خود جریان این داستان را چنین نقل کرده است: «منصور به من گفت: مردم توجه عجیبی به جعفر بن محمد(علیهما السّلام) پیدا کرده و سیل جمعیت به طرف او سرازیر شده است، تو چند مسأله از مسائل مشکل را آماده کرده و حل آنها را از جعفر بخواه و چون او نتوانست جواب مسائل تو را بدهد، از چشم مردم خواهد افتاد. من نیز چهل مسأله بسیار پیچیده و مشکل آماده کردم. آنگاه امام صادق(علیه السّلام) و ابو حنیفه در حیره و در حضور منصور با هم ملاقات می‌ کنند. ابو حنیفه لحظه ورود خود به مجلس منصور را چنین توصیف می‌ کند: هنگامی که وارد مجلس شدم جعفر بن محمد را دیدم که هیبت و عظمت شخصیت وی حتی خود منصور را تحت الشعاع قرار داده بود، سلام کرده و در جای خود قرار گرفتم. آنگاه منصور خطاب به من چنین گفت: مسائل خود را بر ابو عبداللّه عرضه کن. من مسائلی را که با خود آورده بودم یکی پس از دیگری از آن حضرت می‌ پرسیدم و او در پاسخ می‌ فرمود: درباره این مسأله عقیده شما چنین است و اهل مدینه چنین می‌ گویند و ما چنین می‌ گوییم. نظر آن حضرت در پاره‌ ای از مسائل طرح شده با نظر ما و در پاره‌ ای دیگر با نظر اهل مدینه و در مواردی با نظر هر دو مخالف بود. بدین ترتیب چهل مسأله به آن حضرت عرضه و جواب آنها دریافت شد. پس از پایان مناظره، ابو حنیفه بی‌ اختیار آخرین سخن خود را با اشاره به امام صادق(علیه السّلام) چنین ادا کرد: «أَنَّ أَعْلَمَ اَلنَّاسِ أَعْلَمُهُمْ بِاخْتِلاَفٍ اَلنَّاسِ» (۲۰)؛ (دانشمندترین مردم کسی است که به آراء و نظرهای مختلف علما در مسائل، احاطه داشته باشد). امام صادق(علیه السّلام) نیز همچون جدش امیر مؤمنان(علیه السّلام) می‌ فرمود: «سَلُونِی قَبْلَ اَنْ تَفْقِدُونِی، فَإِنَّهُ لَایُحَدِّثُکُمْ أَحَدٌ بَعْدِی بِمِثْلِ حَدِیثِی» (۲۱)؛ (قبل از آن که مرا نیابید بپرسید و بعد از من کسی نیست که چون من برای شما حدیث بگوید).

از امام صادق(علیه السّلام) نه تنها در مسائل فقهی؛ بلکه در زمینه تفسیر، علم کلام و اخلاقیات، احادیث با ارزشی به دست ما رسیده است. با مراجعه به بخش اصول کتاب «کافی»، عمق و وسعت نظر امام(علیه السّلام) درباره مسائل عقلی اسلام آشکار می‌شود. تفاسیر روایی شیعه همچون «البرهان»، «صافی» حاوی روایات فراوانی از احادیث آن حضرت در این زمینه می‌ باشد. «ابو زهره» عالم سنی در این زمینه می‌ نویسد: «و لم یکن علمه مقصوراً علی الحدیث و فقه الاسلام، بل کان یدرس علم الکلام» (۲۲)؛ (دانش آن حضرت منحصر به حدیث و فقه اسلامی نبود؛ بلکه علم کلام نیز تدریس می‌ فرمود).

تفصیل نظریات کلامی امام را در اینجا نمی‌ توان بیان داشت؛ اما جمله معروف امام در مسائل جبر و تفویض که فرمود: «لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِیضَ بَلْ اَمْرٌ بَیْنَ الْاَمْرَیْنِ» زیباترین، جامع‌ترین و دقیق‌ترین تعبیری است که در این مسأله ابراز شده است. «ابو زهره» در جای دیگر از کتابش درباره امام صادق(علیه السّلام) می‌ گوید: «و فوق هذه العلوم، قد کان الامام الصادق علی علم بالاخلاق و ما یؤدّی الی فسادها» (۲۳)؛ (بالاتر از همه این علوم، امام صادق(علیه السّلام) در زمینه اخلاق و علل و انگیزه‌های فساد آن، آگاهی‌ های بسیار ارزنده‌ ای داشت).

شمار راویانی که از امام(علیه السّلام) حدیث نقل کرده‌ اند بسیار زیاد است. اسامی آنان را در «تهذیب الکمال» مزی(۲۴) و دیگر کتب رجالی چون «تهذیب التهذیب» می‌ توان یافت. در میان آنان، بسیاری از شخصیت‌ های مهم اهل سنت قرار دارند. «ذهبی» در «سیر اعلام النبلاء» نام رواتی را که از امام صادق(علیه السّلام) حدیث نقل کرده‌ اند آورده است. (۲۵) این در حالی است که بسیاری از محدثان در عهد بنی امیه جرأت نقل حدیث از امام(علیه السّلام) را نداشتند. درباره «مالک بن انس» آمده که: «لم یرو عن جعفر بن محمد حتی ظهر أمر بنی العباس» (۲۶)؛ (از امام صادق(علیه السّلام) روایت نکرد تا آن که بنی عباس به حکومت رسیدند).(۲۷)


پی نوشت:

(۱). مناقب آل أبی طالب(علیهم السلام)، ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، علامه، قم، ۱۳۷۹ ق، چاپ اول، ص ۴۱؛ الامام مالک، ابو زهره، دارالفکر العربی، قاهره، بی تا، ص ۹۴ – ۹۵؛ الامام الصادق(علیه السلام) و المذاهب الاربعه، اسد حیدر، مکتبة امام امیر المومنین، اصفهان، بی تا، ج ۲، ص ۵۳؛ قاعدة جلیله فی التوسل و الوسیلة، ابن تیمیة، تقی الدین احمد، المکتبة السلفیه، قاهره، ۱۳۷۴ ق، ص ۵۲.

(۲). تهذیب التهذیب، العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل، هند، ۱۳۲۵ ق، ج ۲، ص ۱۰۴؛ کشف الغمة فی معرفة الأئمة، اربلی، علی بن عیسی، محقق / مصحح: رسولی محلاتی، هاشم، بنی هاشمی، تبریز، ۱۳۸۱ ق، چاپ اول، ج ۲، ص ۱۸؛ الکامل فی ضعفاء الرجال، أبو أحمد الجرجانی، عبدالله بن عدی بن عبدالله بن محمد، دار الفکر، بیروت، ۱۴۰۴ ق، ج ۲، ص ۵۵۶؛ سیر أعلام النبلاء، الذَهَبی، شمس الدین أبو عبد الله محمد بن أحمد، مؤسسه الرساله، بیروت، ۱۴۰۱ ق، ج ۶، ص ۲۵۷.

(۳). رسالة جاحظ فی بنی امیه، الجاحظ، عمرو بن بحر بن محبوب، بی جا، قاهره، بی تا، ص ۱۰۶.

(۴). صواعق المحرقة علی أهل الرفض و الضلال و الزندقة، هیتمی، أبی العباس أحمد بن محمد بن محمد بن علی إبن حجر، مکتبة القاهره، مصر، ۱۳۸۵ ق، ص ۱۲۰.

(۵). نثر الدر، الآبی، أبو سعد منصور بن الحسین، تحقیق: محفوظ، خالد عبد الغنی، دار الکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ۱۴۲۴ ق / ۲۰۰۴ م، چاپ اول، ج ۱، ص ۳۵۶.

(۶). الامام الصادق(علیه السلام) و المذاهب الاربعه، همان، ج ۱، ص ۵۱ - ۶۲.

(۷). الامام الصادق(علیه السّلام)، ابو زهره، دار الثقافة العربیه، قاهره، بی تا، ص ۱۲۹؛ الامام الصادق(علیه السّلام) و المذاهب الاربعه، همان، ج ۱، ص ۶۷.

(۸). کشف الغمه، همان، ج ۲، ص ۱۶۶.

(۹). العقد الفرید، ابن عبد ربه الأندلسی، أحمد بن محمد، محقق / مصحح: مفید محمد قمیحة، دار الکتب العلمیه، بیروت، ‌ ۱۴۰۴ ق، چاپ اول، ج ۳، ص ۱۷۵؛ تذکرة الحفاظ، الذهبی، شمس الدین، دار الاحیاء التراث العربی، بیروت، ۱۳۷۴ ق، ج ۱، ص ۱۶۷؛ إتحاف بحب الأشراف، شبراوی، جمال الدین، المطبعة الادبیه، مصر، ۱۴۱۶ ق، ص ۱۴۷؛ کشف الغمه، همان، ج ۲، ص ۱۵۷.

(۱۰). تاریخ جرجان، سهمی، حمزه بن یوسف، عالم الکتب، بیروت، ۱۴۰۷ قمری، ‌ چاپ چهارم، ص ۵۵۴؛ تهذیب الکمال، أبو الحجاج المزی، یوسف بن الزکی عبدالرحمن، تحقیق: بشار عواد معروف، مؤسسه الرساله، بیروت، ۱۴۰۲ ق، ج ۵، ص ۹۲.

(۱۱). إختیار معرفة الرجال، کشی، محمد بن عمر، محقق / مصحح: طوسی، محمد بن حسن / مصطفوی، حسن، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، مشهد، ۱۴۰۹ ق، چاپ اول، ص ۳۲۴ - ۳۲۵.

(۱۲). الامام الصادق(علیه السّلام)، همان، ص ۶۶.

(۱۳). الملل و النحل، الشهرستانی، محمد بن عبد الکریم بن أبی بکر أحمد، تحقیق: بدران، ‌محمد، الشریف الرضی، قم، ۱۳۶۴ ش، ‌چاپ سوم، ج ۱، ص ۱۴۷؛ الامام الصادق(علیه السّلام)، همان، ص ۳۹.

(۱۴). جامع المسانید، خوارزمی، ابو الموید موفق بن احمد، دار الکتب العلمیه، بیروت، بی تا، ج ۲، ص ۳۴۹.

(۱۵). الامام الصادق(علیه السّلام)، همان، ص ۳۸.

(۱۶). جامع المسانید، همان، ج ۱، ص ۲۲۲؛ الامام الصادق(علیه السّلام)، همان، ص ۲۲۴؛ الامام ابو حنیفه، ابو زهره، دار الفکر العربی، مصر، ۱۳۶۶ ق، ص ۷۰.

(۱۷). وفیات الأعیان و أنباء و أبناء الزمان، ابن خلکان، أبو العباس شمس الدین أحمد بن محمد بن أبی بکر، محقق: إحسان عباس، رضی، قم، ۱۹۶۹ م، ج ۸، ص ۱۰۵.

(۱۸). کشف الغمه، همان، ج ۲، ص ۱۶۶.

(۱۹). تذکرة الحفاظ، همان، ج ۱، ص ۲۰۹.

(۲۰). تهذیب الکمال، همان، ج ۵، ص ۷۹ - ۸۰؛ الکامل فی ضعفاء الرجال، همان، ج ۲، ص ۵۵۶؛ الامام الصادق(علیه السّلام)، همان، ص ۲۷ - ۲۸؛ الامام ابو حنیفه، همان، ص ۷۰ - ۷۱.

(۲۱). تهذیب الکمال، همان، ج ۵، ص ۷۹؛ سیر اعلام النبلاء، همان، ج ۶، ص ۲۵۷؛ الکامل فی ضعفاء الرجال، همان، ج ۲، ص ۵۵۹.

(۲۲). الامام الصادق(علیه السّلام)، همان، ص ۶۶.

(۲۳). همان، ص ۶۷.

(۲۴). تهذیب الکمال، همان، ج ۵، ص ۷۵ - ۷۶.

(۲۵). سیر اعلام النبلاء، همان، ج ۶، ص ۲۵۶.

(۲۶). الکامل فی ضعفاء الرجال، همان، ج ۲، ص ۵۵۵؛ سیر اعلام النبلاء، همان، ج ۶، ص ۲۵۶.

(۲۷). حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(علیهم‌السلام)، جعفریان، رسول، موسسه انصاریان، قم، ۱۳۸۱ ش، چاپ ششم، ص ۳۲۷.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha