۲۱ خرداد ۱۴۰۴ - ۱۳:۴۰
راهبردهای امام هادی(ع)؛ زمینه‌ساز گسترش شبکه تشیّع و حرکت اجتماعی شیعیان

فعالیت‌های حضرت هادی(ع) نقش کلیدی در حفظ هویت فکری و اعتقادی شیعه داشت. هدایت معنوی و فکری شیعیان در سامرا، تقویت شبکه ارتباطی پیروان اهل‌بیت و پایداری در برابر فشارهای عباسیان، از جمله خدمات امام هادی در مسیر آماده‌سازی تشیع برای عصر غیبت کبری بود.

به گزارش خبرگزاری اهل‌بیت(ع) ـ ابنا ـ ۱۵ ذی‌الحجه روز ولادت حضرت امام هادی(ع)، دهمین امام همام و فرزند امام جواد(ع) است. ایشان از سال ۲۲۰ قمری به مدت ۳۴ سال، منصب الهی امامت را به عهده داشتند و بیشتر سال‌های امامتشان را در سامرا تحت نظارت حاکمان عباسی گذراندند.

امام جواد، امام هادی و حضرت ولی‌عصر علیهم‌السلام هر سه در خردسالی عهده‌دار مقام امامت شدند. این امر بیانگر آن است که عقل و علم امام، اکتسابی نیست بلکه الهی و ذاتی است.

نقل‌های متعددی از بزرگان مانند «یحیی بن هرثمه» و «ابن سکیت» نشان می‌دهد که حضرت، علوم الهی را بدون آموزش ظاهری می‌دانستند. این امر از نشانه‌های روشنی است که به مقام امامت از سوی خداوند دلالت دارد. تقوا، وقار، عبادت مستمر، هوش سرشار و قدرت استدلال در سن کم از ویژگی‌های بارز حضرت در کودکی بود.

ایشان با تربیت شاگردانی چون «علی بن مهزیار»، «ابن قولویه» و «ابن سکیت»، پایه‌های معرفت شیعی را در سطحی علمی و دقیق استوار کردند. این فعالیت‌ها نقش کلیدی در حفظ هویت فکری و اعتقادی شیعه داشت. هدایت معنوی و فکری شیعیان در سامرا، تقویت شبکه ارتباطی پیروان اهل‌بیت و پایداری در برابر فشارهای عباسیان، از جمله خدمات امام هادی(ع) در مسیر آماده‌سازی تشیع برای عصر غیبت کبری بود.

سی‌ام مردادماه سال ۱۳۸۳ رهبر معظم انقلاب در بیاناتی به بخشی از ویژگی‌های حیات نورانی حضرت امام هادی(ع) پرداخته‌اند که بازخوانی آن می‌تواند موجب شناخت بیشتر و بهتر این امام بزرگوار باشد:

«بالاخره در نبرد بین امام هادی(ع) و خلفایی که در زمان ایشان بودند، آن کس که ظاهراً و باطناً پیروز شد، حضرت هادی(ع) بود؛ این باید در همه ی بیانات و اظهارات ما مورد نظر باشد.

در زمان امامت آن بزرگوار، شش خلیفه یکی پس از دیگری، آمدند و به درک واصل شدند. آخرین نفر آنها، «معتز» بود که حضرت را شهید کرد و خودش هم به فاصله کوتاهی مُرد. این خلفا غالباً با ذِلت مُردند؛ یکی به دست پسرش کشته شد، دیگری به دست برادرزاده‌اش و به همین ترتیب بنی‌عباس تار و مار شدند؛ به عکسِ شیعه. شیعه در دوران حضرت هادی(ع) و حضرت عسکری(ع) و در آن شدت عمل روز به‌روز وسعت پیدا کرد؛ قوی‌تر شد.

حضرت هادی(ع) چهل و دو سال عُمر کردند که بیست سالش را در سامرا بودند؛ آن‌جا مزرعه داشتند و در آن شهر کار و زندگی می‌کردند. سامرا در واقع مثل یک پادگان بود و آن را معتصم ساخت تا غلامان تُرکِ نزدیک به خود را - با ترک‌های خودمان؛ ترک‌های آذربایجان و سایر نقاط اشتباه نشود - که از تُرکستان و سمرقند و از همین منطقه مغولستان و آسیای شرقی آورده بود، در سامرا نگه دارد. این عده چون تازه اسلام آورده بودند، ائمه و مؤمنان را نمی‌شناختند و از اسلام سر در نمی‌آوردند. به همین دلیل، مزاحم مردم می‌شدند و با عرب‌ها - مردم بغداد - اختلاف پیدا کردند.

در همین شهر سامرا عده قابل توجهی از بزرگان شیعه در زمان امام هادی(ع) جمع شدند و حضرت توانست آنها را اداره کند و به وسیله آن‌ها پیام امامت را به سرتاسر دنیای اسلام - با نامه‌نگاری و... - برساند. این شبکه‌های شیعه در قم، خراسان، ری، مدینه، یمن و در مناطق دوردست و در همه اقطار دنیا را همین عده توانستند رواج بدهند و روزبه‌روز تعداد افرادی را که مؤمن به این مکتب هستند، زیادتر کنند.

امام هادی(ع) همه این کارها را در زیر برق شمشیر تیز و خونریز همان شش خلیفه و علی‌رغم [میل] آن‌ها انجام داده است. حدیث معروفی درباره وفات حضرت هادی(ع) هست که از عبارت آن معلوم می‌شود که عده قابل توجهی از شیعیان در سامرا جمع شده بودند؛ به گونه‌ای که دستگاه خلافت هم آن‌ها را نمی‌شناخت؛ چون اگر می‌شناخت، همه‌شان را تار و مار می‌کرد؛ اما این عده چون شبکه قوی‌ای به وجود آورده بودند، دستگاه خلافت نمی‌توانست به آن‌ها دسترسی پیدا کند.

یک روزِ مجاهدت این بزرگوارها - ائمه(ع) - به قدر سال‌ها اثر می‌گذاشت؛ یک روز از زندگی مبارک اینها مثل جماعتی که سالها کار کنند، در جامعه اثر می گذاشت. این بزرگواران دین را همین طور حفظ کردند، والّا دینی که در رأسش متوکل و معتز و معتصم و مأمون باشد و علمایش اشخاصی باشند مثل «یحیی بن اکثم» که با آن که عالم دستگاه بودند، خودشان از فساق و فجار درجه یکِ علنی بودند، اصلاً نباید بماند؛ باید همان روزها بکل، کلکِ آن کنده می‌شد؛ تمام می‌شد. این مجاهدت و تلاش ائمه(ع) نه فقط تشیع بلکه قرآن، اسلام و معارف دینی را حفظ کرد؛ این است خاصیت بندگان خالص و مخلص و اولیای خدا.

اگر اسلام انسان‌های کمربسته نداشت، نمی‌توانست بعد از هزار و دویست، سیصد سال تازه زنده شود و بیداری اسلامی به وجود بیاید؛ باید یواش یواش از بین می‌رفت. اگر اسلام کسانی را نداشت که بعد از پیغمبر این معارف عظیم را در ذهن تاریخ بشری و در تاریخ اسلامی نهادینه کنند، باید از بین می‌رفت؛ تمام می‌شد و اصلاً هیچ چیزش نمی‌ماند؛ اگر هم می‌ماند، از معارف چیزی باقی نمی‌ماند؛ مثل مسیحیت و یهودیتی که حالا از معارف اصلی‌شان تقریباً هیچ چیز باقی نمانده است. این که قرآن سالم بماند، حدیث نبوی بماند، این همه احکام و معارف بماند و معارف اسلامی بعد از هزار سال بتواند در رأس معارف بشری خودش را نشان دهد، کار طبیعی نبود؛ کار غیرطبیعی بود که با مجاهدت انجام گرفت. البته در راه این کار بزرگ، کتک خوردن، زندان رفتن و کشته شدن هم هست، که این‌ها برای این بزرگوارها چیزی نبود.
 
ائمه ما در طول این دویست و پنجاه سال امامت - از روز رحلت نبی مکرم اسلام(ص) تا روز وفات حضرت عسکری(ع)، دویست و پنجاه سال است - خیلی زجر کشیدند، کشته شدند، مظلوم واقع شدند و جا هم دارد برایشان گریه کنیم؛ مظلومیت‌شان دل‌ها و عواطف را به خود متوجه کرده است؛ اما این مظلوم‌ها غلبه کردند؛ هم مقطعی غلبه کردند، هم در مجموع و در طول زمان.

...........................

پایان پیام

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha