۲۴ تیر ۱۴۰۴ - ۱۶:۳۴
متن دست‌نوشته سردار رشید یک هفته قبل از شهادت؛ «ما أبناء العشرین مانده‌ایم… تا لحظه شهادت»

دل‌نوشته آخر سردار سپهبد پاسدار شهید غلامعلی رشید، یک هفته پیش از شهادتش، نه یک وداع عادی، بلکه روایت صادقانه مردی است که عمرش را وقف جهاد کرد و تا لحظه آخر، حتی برای نیم‌ساعت هم خود را رها نکرد؛ مردی که راز ماندنش را تنها با آرزوی وصل الهی معنا کرد.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی اهل‌بیت(ع) ـ ابنا ـ گاهی برخی کلمات، نه حاصل تأمل در خلوت، بلکه فریاد دل‌های خسته از سال‌ها مجاهدت خاموش است؛ دل‌نوشته‌ای که سردار سپهبد پاسدار شهید غلامعلی رشید، فرمانده قرارگاه مرکزی خاتم‌الانبیاء(ص)، تنها چند روز پیش از شهادت به دست رژیم صهیونیستی نوشته است، از همین جنس است.

او که سال‌ها پس از دفاع مقدس، در سنگرهای مختلف، هیچ‌گاه از جهد و جهاد برای اقتدار میهن اسلامی دست نکشید، در واپسین واگویه‌هایش، با صراحتی بی‌پیرایه از خستگی، دل‌تنگی، و رازهای ماندن گفت؛ ماندنی که خود نمی‌دانست حکمت آن در چیست و چرا این‌گونه تا دهه هفتاد عمر، همچنان در تقدیر او نگاشته شده است.

متن دست‌نوشته سردار رشید یک هفته قبل از شهادت؛ «ما أبناء العشرین مانده‌ایم… تا لحظه شهادت»

او، صریح و صادق، بی‌آنکه خود را در زرورق عبارات بپیچد، نوشت که چگونه روزهایش در میدان‌های جنگ و سال‌های پس از آن، بی‌وقفه و بی‌فرصت، گذشت؛ آن‌چنان که خانه و خانواده‌اش هم سهمی اندک از بودنش داشتند و او، خود را جانباز وقت و عمر می‌دانست.

نوشت که دلش می‌خواهد پاسخ همان فرشته‌ای را بدهد که شب‌ها فرود می‌آید و به بندگان هفتاد ساله خطاب می‌کند: موعد شما نزدیک است! و او، با همان لبخند تلخ و شیرین یک مجاهد، نجوا کرده بود که «کار و تلاش ما هنوز در ردیف أبناء العشرین است»…

این دست‌نوشته، بیش از آنکه وداع باشد، روایتی است از راهی که پایانش را با وصل الهی، و آغازش را با عشق به شهادت معنا کرد؛ خوشا به حال شهدایی که رفتند…

متن دل نوشته سردار سپهبد پاسدارشهید غلامعلی رشید فرمانده قرارگاه مرکزی خاتم الانبیاء(ص) یک هفته قبل از شهادت به دست رژیم  جنایتکار صهیونیستی؛ 

خدا+کند

«خدا کند جان این حقیر گرفته شود
به دست مبارک حضرت عزرائیل(س) ... هرگز فکر نمی کردم اینقدر زنده بمانم! در آستانه ۷۲ سالگی ام!
قبل از انقلاب تصور ما این بود که قبل از ۳۰ سالگی شهید می‌شویم! در جنگ‌ بگونه ای دیگر.
در طی این ۳۷ سال پس از جنگ، انبوه کارهای ستادی و قرارگاهی در این سطح (راهبردی و عملیاتی) یک روز ما را رها نکرده است.
هر روز این سال‌ها، حقیقتاً هفته‌ای به لحاظ زمانی بر ما می گذرد  و روز که تمام می شود از غروب آن به فکر ادامه کار در فردای آن می شویم.

حضورم+در+منزل


حضورم در منزل در حد یک ساعت یا کمی بیشتر، قبل از نماز مغرب و عشا است، (برای شام)  والسلام - و به خانواده و عباس [فرزندم] می گویم: فکرکنید جانباز قطع‌ نخاعی ام و مثل آدم های متعارف نمی‌ توانم وقت بگذارم حتی نیم‌ساعت هم کلام شدن ...!
نمی دانیم سرِّ باقی ماندن ما در این دنیا در دهه سبعین چیست؟!
دلم می‌خواهد به آن فرشته و مَلکِی که هر شب فرود می آید و صدا می زند (به فرمایش رسول خدا [ص]):
«یَا أَبْنَاءَ السبعین! نودی لکم فاجیبوا»
بگویم، بابا! ما هنوز به لحاظ شرایط کاری 

اثنا+عشر

در ردیف أبناء العشرین! هستیم که صدا می زنید: «جِدُّوا وَاجْتَهِدوا !...»

در حالی که جسم ما از أبناء السّتین! که آن فرشته صدا می زند: «زِرْعٌ أَن حَصَادُهُ»، گذشته است (شما مانند زراعت و کِشتی هستید که درو کردنش نزدیک شده است!)
ذکر خفّی ما شده است؛
إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ!... فراوان...

خوشا بحال شهداء

برادر شما: رشید ۱۴۰۴/۳/۱۵»

..............................

پایان پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha