خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا:در نگاهی عمیقتر به آیه «لَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثَی»، میتوان جهانی از معنا را کشف کرد که نه بر «برتری» که بر «تنوع و تکامل» استوار است. این کلام، تفاوتهای ذاتی و کارکردی را بیان میدارد، نه سلسلهمراتبی که یکی را فدا و دیگری را فرادست سازد. هر یک از این دو جنس، جهانی است به وسعت آفرینش، با لطافتی خاص و حکمتی منحصربهفرد.
از منظر عرفانی، زن و مرد دو جلوه از حقیقت واحد انسانی و دو صفحه از کتاب تجلی الهی هستند. آنچه مقام زن را شامخ میسازد، همانچیزی است که از او «انسان کامل» میسازد. «مادر بودن» که نماد آفرینش و رحمت است، «عاطفه» که تجلی محبت بیشائبه حق است، «صبر» که پایه استقامت در مسیر سلوک است، و «دانش و ایمان» که نور هدایت و شناخت را در دل میافروزد. این ها مراتب کمال انسانیاند، نه امتیازاتی جنسیتی.
در گستره جهان اجتماعی نیز این نگرش، بنیانهای تحولآفرینی دارد. اگر زن و مرد را همتا و مکمل یکدیگر بدانیم، آنگاه خانواده نه عرصه سلطه، که کارگاهی میشود برای همکاری و آفرینش. «ساختن بهشتی به نام زندگی» کاری است مشترک؛ مرد و زن، با توانمندیهای متفاوت اما همارزش، کنار هم و با هم، فضایی میسازند که در آن مهر رشد میکند، عدالت ریشه میدواند و انسانیت به شکوفایی میرسد.
آیه «لَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثَی» در پرتو عرفان و کنش اجتماعی، که گاه در گذر تاریخ دستمایه تفسیرهای محدودکننده شده، در حقیقت دریایی از معنا را در خود نهفته دارد. تفاوت، کلیدواژه این آیه است، نه ترجیح در نظام حکیمانه آفرینش، تفاوت نه به معنای نقص یا کمال مطلق، که به معنای تنوع در تجلی، تعدد در مسیرهای کمال، و تکثر در شیوههای خدمت به حقیقت است. مرد و زن، دو بیان گوناگون از یک حقیقت انسانیاند؛ همچون دو شعاع از یک خورشید، دو نت از یک سمفونی الهی.
زن، آینه اسما و صفات حق در مکاشفات عرفانی است، در نگاه عارفانه وجود زن جلوگاه ویژهای از جمال و رحمت الهی شمرده شده است. عارفی چون مولانا در اشعار خود، زن را نه موجودی درجه دوم، که «آفرینندهی زندگی» و مظهر «رحمت رحمانی» میداند.
مادر بودن، آن ساحت قدسی زن، تنها یک نقش بیولوژیک نیست؛ بلکه نماد و تجسم آن نیروی آفریننده و پرورشدهندهای است که عالم را به حرکت درمیآورد. این مقام، مقام «خلیفةاللهی» در قالب رحمت است. عاطفهی زن، که گاه در نگاهی سطحی به ضعف تعبیر میشود، در دیدگاه عرفانی، قوهای است برای ادراک مستقیم و شهودی حقایق، قوهای که گاه از انباشت استدلالهای خشک عقلی به حقیقت نزدیکتر است.
صبر زن، صبری ایستا و منفعل نیست؛ صبری فعال و آفریننده است، همچون صبر زمین که با آرامشی تحملناپذیر، بذر را به درخت تبدیل میکند. دانش و ایمان او نیز از جنس همین ادراک توأم با عشق و عمل است.
بنابراین، شامخبودن مقام زن، به این معناست که او مجرای ویژهای برای تجلی بخشی از اسماء الهی (مانند رحمان، رحیم، لطیف، رزاق) است، همانگونه که مرد میتواند مجرای تجلی اسماء دیگری (مانند قهار، جبار، متکبر) باشد. کمال، در هماهنگی و تعامل این تجلیات است.
زن و مرد با همتایی نظری و مشارکت عملی میتوانند در ساختن «زندگی بهشتی» گام بردارند. اگر این خوانش عرفانی را به عرصه اجتماع تسری دهیم، بنیان یک نظم اجتماعی متعادل و بالنده پدید میآید. جامعهای که در آن نهاد خانواده نه سلطهگاه یک جنس، که «اولین کارگاه تربیت انسان کامل» و صحنه همکاری دو همتای الهی است.
در این نگاه، مدیریت خانه و تربیت فرزند، شأنی قدسی و تخصصی است که پایههای سلامت روانی و اخلاقی نسل بعد را میسازد و همپایه هر نقش اجتماعی دیگری است. عرصه عمومی نیازمند حضور متوازن و مبتنی بر شایستگی هر دو جنس است. جامعهای که از «لطافت، عاطفه و صبر» زنانه در کنار «قدرت، عزم و تدبیر» مردانه (به عنوان کلیشههایی که میتوانند متعادل شوند) محروم بماند، جامعهای خشک، یکبعدی و ناقصالخلقه است.
تاریخ تمدن اسلامی نمونههای درخشانی از بانوان عالمه، فقیهه، طبیبه، ادیبه و حتی سیاستمدار (مانند خدیجه کبری(س) در اقتصاد، حضرت زینب (س) در رهبری سیاسی ـ اجتماعی پس از واقعه کربلا، و دهها تن از محدثات و دانشمندان زن در قرون طلایی اسلام) ارائه میدهد که نشان میدهد این همتایی تنها یک نظریه نیست، یک واقعیت تاریخی است.
ساختن بهشتی به نام زندگی مستلزم بهکارگیری همه مظاهر حکمت الهی است. این بهشت، تنها با عقلانیت خشک ساخته نمیشود؛ به عشق، به مهربانی، به حس زیباییشناسی، به اخلاق مراقبت و به صلابت و عدالت، همزمان نیاز دارد. اینها کیفیاتی هستند که در میان زنان و مردان، به صورت طیفی و بالقوه توزیع شدهاند و شکوفایی آنها در هر فرد، به تربیت و فضای اجتماعی بستگی دارد.
آیه «لَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثَی» ما را از دوگانهسازی سادهانگارانه «برتر/پستتر» فرامیخواند و به قلمرو پیچیدهتر و زیباتر «مکملبودن» رهنمون میسازد. این نگرش، هم ظلم تاریخی به زنان را که ناشی از قرائتی نادرست و قدرتمحور از متون دینی بوده، رد میکند، و هم از تقلید کورکورانه از الگوهای فمینیستی لیبرال که گاه به تقابل و حذف تفاوتهای طبیعی میانجامد، فراتر میرود.
زن و مرد در دایره ی هستی برابرند به این معنی که برابری در ارزش انسانی و کرامت ذاتی جریان دارد، و تفاوت نیز لازمه ی همین برابری است، که در برخی ویژگیها و ظرفیتهای طبیعی که هر یک، هنگامهای منحصربهفرد برای خدمت به بشریت است، ظهور و بروز می کند.
تمدن آرمانی، تمدنی است که این تفاوتها را به چشم «ثروت» ببیند، نه بهانهای برای حذف یا سلطه؛ و فضایی فراهم آورد تا هر انسانی، زن یا مرد، بتواند بر اساس استعدادهای فطری و اکتسابی خویش، در شکوفایی خود و آبادانی آن «بهشت زمینی» سهیم باشد. این است معنای عمیق همتایی در آفرینش.
زهرا صالحی فر، کارشناس ارشد قرآن و حدیث، دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت رسانه دانشگاه باقرالعلوم
نظر شما