به گزارش خبرگزاری اهل بیت(ع) ـ ابنا ـ در آستانه ۲۵ شوال سالروز شهادت حضرت امام صادق(ع) نشست تخصصی «شیعیان در عصر امام صادق علیهالسلام و نقش ایشان در تحکیم و گسترش تشیع» از سوی خبرگزاری ابنا برگزار شد.
در این نشست حجتالاسلام والمسلمین «ناصرالدین انصاری قمی» پژوهشگر و استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم و حجتالاسلام والمسلمین «محمدکاظم حقانی فضل» استاد حوزه و پژوهشگر علوم اسلامی به ارائه دیدگاههای خود پرداختند.
آنچه در پی میآید متن کامل این نشست است:
حجتالاسلام والمسلمین «ناصرالدین انصاری قمی»:
بسم الله الرحمن الرحیم
قال الله العظیم: «في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ» (النور: 36).
در آستانهی سالروز شهادت امام صادق(ع) هستیم و سه سال دیگر هزاروسیصدمین سال و سیزدهمین قرن شهادت آن حضرت است. حضرت متولد 83 و مستشهد به سال 148 میباشد.
دوران امامت امام صادق(ع) از سال 114 تا سال 148 قمری، 34 سال به طول انجامید. ایشان در مدت امامت خویش سالهای پایانی حکومت مروانیان و سالهای آغازین حکومت ننگین بنی العباس را درک نمود و با خلفای سفاک و جنایتکار مروانی و عباسی همعصر بود. در آن دوران سیاه، فشار و اختناق که از هر سو امواج فتنه، امت اسلامی را احاطه کرده بود، امام صادق(ع) یکتنه به مصاف فرقههای انحرافی، حکومتهای جائرانه و جابرانه رفتند و نقش خود را آنقدر به خوبی ایفا نمودند که جهان را تا کنون تحتالشعاع آموزهها و فرمایشات خود قرار دادهاند. حضرت توانستند با بسط و گسترش علوم اهلبیت(ع) در آن دوران پرفشار، با تربیت بسیاری از روات و راویان حدیث نقشی موثر و تاثیرگذار در تاریخ از خود به یادگار بگذارند، به گونهای که آن حضرت توانستند علوم نهفته و پنهان اهلبیت(ع) را که تا قبل از خود امکان ظهور و بروز نیافته بود، به مرحله ظهور و وجود برسانند.
*امام صادق(ع) به فکر بسط و گسترش علوم اهلبیت(ع) بود
اگر میبینیم امام مجتبی، امام حسین، امام سجاد و امام باقر علیهمالسلام نتوانستند آنگونه که باید و شاید فعالیت کنند و شرایط زمانه و محیط به آن حضرات اجازه ظهور و بروز را نمیداد و مردم نیامدند و از علوم آن حضرات استفاده نکردند اما امام صادق(ع) یک تنه توانست هزاران نفر از افراد را از گوشه و کنار جهان اسلام به سوی خویش جلب و جذب نماید. آن حضرت زمینه را آنقدر فراهم نمود که حتی غیرشیعیان از فرقهها و نحلههای دیگر هم به محضر ایشان میآمدند. حتی غیرمسلمانان و منحرفان از دین، حتی زنادقه میآمدند و از آن حضرت سوال میکردند و سوالات خویش را جواب میگرفتند. اینها هنر امام صادق(ع) بود.
در زمانهای که همهی مردم به فکر تصاحب قدرت افتاده بودند، مروانیان در فکر حفظ مناصب و مقامات خود بودند، عباسیان در فکر چنگ افکندن بر اریکهی خلافت و سیاست برآمده بودند و دستهای از مردم مروانی و دستهای عباسی بودند، امام صادق(ع) به فکر بسط و گسترش علوم اهلبیت(ع) درآمد و به خوبی توانست این مکتب را احیا نماید.
از این روست که ما مکتب اهلبیت(ع) را به نام مکتب جعفری نامیدهایم، چون حضرت توانست شالوده و اساس و بنیان این مکتب را مستحکم سازد. این به آن معنا نیست که این مکتب قبل از ایشان متزلزل بوده باشد، نه هرگز، بلکه این به آن معناست که امام صادق(ع) توانست یک شالودهی منظم و مستحکم در این مکتب ایجاد نماید و افراد خاصی را فقیه، مفسّر، متکلم و... تربیت نماید. از هزاران نفری که در اطراف ایشان آمدند، برخی مانند زراره، محمد بن مسلم و ابوبصیر ماندگار شدند، بعضی هم مدتی میآمدند و سپس به شهرهای خود مهاجرت میکردند و مکتب امام صادق را در در شهرها و بلاد گوناگون منتشر میساختند. این هنر امام صادق(ع) بود.
*چالشهای زمانه امام صادق(ع)
امام در آن زمان با چند چالش فکری برخورد داشتند: یکی چالش زنادقه و بیدینها بود که در فکر ایجاد شبهه در میان جامعهی اسلامی بودند. کسانی مانند ابن ابیالعوجا، ابنمقفع و ابوشاکر دیصانی نماینده این گروه بودند که ابوشاکر دیصانی بعد از اینکه جواب سوالات خود را گرفت مسلمان شد، اما ابن ابیالعوجا و ابنمقفع به زندقهی خودشان باقی ماندند.
برخی از فقهای عامه که در فکر مکتبسازی و مذهبسازی بودند، مانند ابوحنیفه، حکم بن عیینه، ثور، لیث و نخعی که در مقابل مذهب امام صادق(ع) مذهب ساخته بودند و امام با آنها برخورد میکرد و را به انحرافات و اشتباهاتشان رهنمون میساخت.
سومین چالشی که امام صادق(ع) با آن روبرو بود چالش سادات بنیالحسن بود که در فکر تصاحب قدرت افتاده بودند و میخواستند ایشان را به جرگهی خویش وارد سازند، اما حضرت میدانست که آنها مرد این میدان نیستند و زمانه هم زمانهی تصاحب حکومت به دست آنان نمیباشد.
چهارمین چالشی که حضرت با آنها روبرو بود، چالش دعوت عباسیان بود. عباسیان توانسته بودند محیط عراق، خراسان و حجاز را به وسیلهی دعاة خود تحت تسلط و نفوذ فکری درآورند و با شعارهای فریبندهی «الرِّضَى مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ» مردم را به سوی خویش متمایل ساخته بودند، اما حضرت میدانست ابومسلمی که ۶۰۰ هزار نفر را برای رسیدن به امیال و نفسانیات خود و اربابانش به قتل رساند، هیچ وقت حکومت را دو دستی تقدیم ایشان نمیکند.
لذا امام صادق(ع) از تمام این چالشها دوری گزید. از چالشهای فکری و سیاسی دوری گزید و توانست با تربیت هزاران نفر از اصحاب، یاران و روات خود، انبوه و دریایی از علوم اهلبیت(ع) را فراروی بشریت قرار دهد که انشالله با اقدام بسیار فراگیر و گستردهی مجمع جهانی اهلبیت(ع)، بتوانیم احادیث امام صادق(ع) را دستهبندی و آمادهسازی کنیم و به جهان بشریت عرضه داریم.
حجت الاسلام و المسلمین حقانی فضل:
بسم الله الرحمن الرحیم
من هم شهادت امام صادق(ع) را تسلیت عرض میکنم، انشاءالله که خداوند متعال به ما توفیق بهرهوری از فیوضات اهلبیت(ع) و علم آنان را عنایت بفرماید.
امام صادق(ع) کاری کردند که میتوان نام آن را خالصسازی و هویتسازی برای شیعه در عین حفظ وحدت مسلمین و عدم تفرقه در مسلمانان و گسترش شیعه گذاشت. گام بعدی ایشان گسترش شیعه است، یعنی گسترش در ابتدا نبوده است.
*امام صادق(ع) به دنبال خالصسازی و هویتسازی برای شیعه بود
اینکه چرا این عنوان به ذهن من رسید فکر میکنم در فرمایشات حاجآقا انصاری رگههای آن بود که چرا حضرت این کار را کردند. این وابسته به این است که ما یک تحلیلی از اوضاع زمانه آن حضرت ارائه دهیم. عمدهی نیمهی اول قرن دوم دوره یعنی از سال 114 تا ۱۴۸ امامت شیعه در اختیار ایشان بود.
بعد از قضیه عاشورا قیامهایی علیه بنیامیه صورت گرفت که باعث تضعیف بنیامیه شد. حاکمان بنیامیه علیالقاعده مدیر و مدبّر نبودند، اگر معاویه تدبیری داشت، اینها آن را هم نداشتند و مجموعا باعث تضعیف شد و این تضعیف باعث شد که مخالفان سر بلند کنند.
روشن است که مهمترین مخالفان بنیامیه، آل محمد(ص) هستند، ولی به نظرم اینجا ابهام در اذهان وجود دارد که آل محمد(ص) چه کسانی هستند؟ نمایندهی آل البیت که همه تقریباً قبول کردهاند که حق آنها غصب شده است، کیست؟ بعد از عاشورا و قیامها و زحمات امام باقر(ع)، اکثریت جامعهی اسلامی میداند که حاکمیت به تعبیر امروزیها یک اپوزیسیون دارد که آماده است و اسمش آلالبیت، آل محمد(ص)، آلعلی و آل ابیطالب است.
ما امروز میدانیم که فقط یک شاخه از اینها در مسیر اهلبیت(ع) است که آن هم فقط شاخهای است که به امام صادق(ع) ختم میشود اما مدعیان زیاد هستند لذا شاهد جریان حسنیون و قیامهای زیدیه هستیم. اینها چند قیام با هم همراهی میکنند. بنیعباس هم که مدعی شده است و ادعا میکنند که وصی رسول خدا(ص)، عباس عموی پیامبر بوده است. شعار همهی اینها هم «الرِّضَى مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ» است و اینکه حق اهل بیت(ع) را بدهیم.
به نظرم در اینجا اولین وظیفهی امام صادق(ع) این است که این ابهام برطرف شود و معلوم شود هر کسی که در این خاندان هست و نسب او به امیرالمومنین(ع) میرسد، حق خلافت ندارد. شما اگر نگاه کنید یک جریان نصگرا را میتوانید پیدا کنید که میگوید امام را نص باید تعیین کرده باشد. یک جریانی هم میگوید که هر کسی که قیام کرد، عدالتخواه بود و شمشیر برداشت، حق است. لذا اینکه بگویند هر کسی شمشیر را برداشت، مسیر نص را از بین میبرد. این تحریفِ اساس اندیشهی شیعی است. درست است که میخواهد اهلبیت(ع) را بالا بیاورد، اما او مسیر اصلی که نص است را کنار میگذارد و با شعار دیگری بالا میآید که آن هم شعار درستی است؛ عدالتخواهی که چیز بدی نیست اما به این عنوان، تحریف عقیدتی ایجاد میکند در حالی که امام را باید خدا از طریق رسول الله(ص) تعیین کند.
فکر میکنم اولین وظیفهای که حضرت بر عهدهی خودشان میبینند این است که شیعهای تعریف و مرزهایی مشخص کنند تا معلوم شود شیعه کیست. میدانید که اهلبیت(ع) با قیامهای زید و با هیچکسی همراهی نکردند. بنابر تحلیلهای سیاسی، پیروزی بنی عباس روشن بود. شاید اگر کسی تحلیل سیاسی هم داشت میتوانست بفهمد که اوضاع به نحوی است که بنیامیه و بنیمروان تضعیف شدند و میتوان پیروز شد ولی حضرت روی این پیروزی شرط بندی نکرد. شاید برای این بود که این ابهام میماند و در آن زمان میگفتند که همهی آل ابیطالب حق هستند، در حالی که امام صادق(ع) حق بودند لذا حقشان را روی پیروزی شرط بندی نکردند که فعلاً میرویم، بعد که قدرت را به دست گرفتیم یک کاری میکنیم. نه، این کار تأیید آن جریان بود و به همین دلیل خودشان را جدا کردند و وارد این بازی نشدند. لذا اهلبیت(ع) فعالیت سیاسی به مفهوم مبارزه و شمشیر نداشتند و فعالیتشان روشنگری و خطکشی بین جریانهای مختلف شیعی بود. یک دستهای، حسنیون و زیدیون و بنیعباس هستند اما بعدها دستهای دیگر با عنوان غلات پیدا میشوند که امام صادق(ع) با اینها هم باید مرزبندی داشته باشد تا معلوم شود، پیروان جعفر بن محمد(ع) چه کسانی هستند.
البته من احصاء نکردهام ولی بر اساس تصویری که از روایات دارم، روایات زیادی داریم که ویژگیهای شیعه را توضیح میدهند که شیعهی ما چنین و چنان هستند، اصحابِ 51 رکعت نماز هستند و یا «امْتَحِنُوا شِيعَتَنَا عِنْدَ مَوَاقِيتِ الصَّلَاةِ». من زمانی فکر میکنم که سفارش به نماز اول وقت و .. توصیههای اخلاقی هستند اما غلات میگفتند که ما پیروان جعفر بن محمد(ع) هستیم و نماز نمیخواندند و روزه نمیگرفتند لذا حضرت فرمود، هر کسی که میگوید شیعه است، ببینید که آیا نماز میخواند یا نه؟ پس کسی که از جعفر بن محمد(ع) صحبت میکند ولی اباحیگراست، به من ربطی ندارد. بنابراین امام صادق(ع) در اینجا خطکشی میکند.
*امام صادق(ع) باعث انشقاق و اختلاف در جامعه اسلامی نشد
این بحث اول بود که حضرت خالصسازی میکنند تا آن مسیر اصلی که رسولالله(ص) تعیین کردند که «كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي» بود، گم نشود و از جریانات دیگری سر درنیاورد، ولو اینکه اشخاص، آدمهای خوبی باشند. جریان زیدیه جداست ولی کسی شخص زید را مذمت نمیکند. در فضای شیعه شخص زید مذموم نیست، او عدالتخواه بود ولی شاید تحلیل دقیقی نداشت. اما بههرحال او نباید امام باشد، هر قدر هم خوب باشد اما، امام شخص دیگری است. سلمان هم خیلی خوب بود ولی امام، امیرالمومنین(ع) بود، لذا مسیر نباید گم شود. اینها در کنار این اصل مهم است که جامعهی اسلامی نباید از بین برود. اینکه امیرالمومنین(ع) 25 سال مجبور به سکوت شدند، رمزش این است که آیهی شریفه «فَرَّقْتَ بَيْنَ بَني إِسْرائيلَ» (طه: 94) رخ ندهد. یعنی اسلام باید حفظ شود. به نظرم هنر امام صادق(ع) اینجاست که در عین مرزبندی و خطکشی و نشان دادن اینکه شیعه کیست، باور و فقه او چیست، باعث انشقاق و اختلاف در جامعه اسلامی نشد.
فقهای سبعهی مدینه در سدهی اول بودند. آن زمان دورهی ابوحنیفه است، ابوحنیفه سال 150 از دنیا رفت و مالک هم سال 179 از دنیا رفت. یعنی دو تن از ائمهی اهل سنت، همدورهی امام صادق(ع) هستند. شافعی بعد از حضرت به دنیا آمده است و احمد بن حنبل که متأخرتر است. ابوحنیفه و مالک در آن زمان امام نبودند و بعداً به عنوان امام تثبیت شدند اما معلوم بود که فقهای مهمی هستند و خیلی از افراد به اینها توجه میکردند و مقلد آنان بودند.
در این فضای فقهی امام صادق(ع)، فقه و باورهای شیعه و مرزهای آنها را مشخص کردند و از بین گرایشات و دستهبندیهای گوناگون، مسیر اصلی را بیان کردند.
آقای پاکتچی تعبیری را برای اول سدهی دوم به کار برده است که میگوید این دوره یک دورهی بیشفعالی فرهنگی است. برای اینکه بفهمیم جامعهی اسلامی چقدر از نظر فکری آشفته است باید بدانیم که همه چیز در آن پیدا میشود. حاج آقا انصاری قمی اشاره کردند که زنادقه سربرآوردند؛ کسانی که در عالم اسلام نمیتوانستند حرف بزنند، مدعی شدند و به حدی رسیدند که با امام صادق(ع) هم مناظره میکردند. یعنی جریانی در جهان اسلام بودند که حداقل افراد شاخص آنها جرأت حرف زدن داشتند. این نشان میدهد که حکومت مرکزی ضعیف شده است و نمیتواند اینها را جمع کند لذا همه مدل فکری در جامعه وجود دارد. همچنین تصوف را در جامعه داریم. تصوف ریشههای اسلامی هم دارد ولی بخشی از آن وارداتی است و از شرق وارد جهان اسلام شده است. به عبارت دیگر از هر گوشهی جهان چیزی وارد عالم اسلام میشد. چرا؟ چون ما با فتوحات روبهرو بودیم. بعد از فتوحات، جامعهی اسلامی گسترش بسیار زیادی پیدا کرد. این گسترش به معنای رفت و آمد است. بردگانی که میگرفتند را به مرکز اسلام میآوردند و اینها فرهنگ و زندگی خودشان را منتقل میکردند. درست است که اینها برده بودند ولی بعضی از آنها مسائل زیادی بلد بودند. اسیر فکر خودش را میآورد. مسلمانان در جنگ و فتوحات شرکت میکردند، ایران و جاهای دیگر را میدیدند و دوباره به وطن خود برمیگشتند.
بنی امیه در شام بودند که همسایهی روم شرقی است و اساساً ساختار حکومتی و نظام قضایی آنها تحت تأثیر حقوق رومی بود. لذا اندیشههای مسیحیت وارد عالم اسلام میشود. من زمانی بحث خلق قرآن را پیگیری میکردم و میگفتم که چرا در عالم اسلام مطرح شده است؟ این که مسأله مهمی نیست ولی برای آن آدم کشته شده است! بعد دیدم که ریشهی آن در دعوای با مسیحیان است. مسیحیان میخواستند بگویند که چطور شما به ما مشرک میگویید چون برای عیسی جایگاهی قائل هستیم که هم مخلوق است و هم مخلوق نیست. اگر ما مشرک هستیم، شما هم در مورد قرآن قائل به همین هستید. شما یک موجودی دارید که قدیم است، خب عیسی هم قدیم است. اگر ما مشرک هستیم، شما هم مشرک هستید. بعد اینها در عالم اسلامی داستان درست کرده است. البته دعوای قدیم بودن قرآن مربوط به بعد از دوران امام صادق(ع) و مربوط به دوران بنیعباس است ولی ریشههای آن در همین بحثها هستند. یعنی مسیحیت حضور دارد، نظامیانی که میروند و میآیند، ایرانیها هستند. به خصوص در دورهی اول عباسی، عباسیها تمام دربار را به دست ایرانیها داده بودند و ساختار فکر و فرهنگ به دست ایرانیها بود. ایران هم یک تمدنی داشت. اینها هم وارد عالم اسلام شده بود.
*نجات شیعه در آشفتهبازار زمانه
بنابراین در جامعهی اسلامی همه چیز پیدا میشود، مرجئه هست، خوارج هستند، شاخهی اباضی هستند و ... یکی میگوید مرتکب کبیره را اعدام کنیم اما جریان مخالف میگوید نه، قلبت پاک باشد و ایمان کافی است. امام صادق(ع) در این وسط باید موضعی داشته باشد. دعواهای کلامی که بسیار گسترده است، مثلا واصل بن عطاء در این دوره حرفهایی دارد که برجسته میشود و اعتزال شکل میگیرد. یک جریان اینها هستند. بحث تعطیل صفات پیش میآید که میگویند: اساساً نمیتوان صفات خدا را شناخت، توحید صفاتی یک دعوا است، رؤیت خداوند یک دعوا است، جایگاه شیخین یک دعوا است که زیدیه در این دعوا دو دسته هستند: یک عده احترام میگذارند و یک عدهای ابراز برائت میکنند، البته شاید حرکت سیاسی بوده ولی بههرحال احترام میکردند.
همهی اینها مسائلی است که امام صادق(ع) باید در این آشفتهبازار شیعه را نجات دهد، آموزش دهد و از این فرصتی که ایجاد شده برای گسترش آن استفاده نماید. یعنی صرف این نیست که شما حلقهی مختصری درست کنید و تعدادی شیعه هم هستند که خالص فکر میکنند. چون احتمالاً حضرت میدانستند که اینها که برای رضای خدا حکومت نمیکنند و اگر زورشان برسد، همه را سرکوب میکنند، کمااینکه سرکوب کردند. ولی در فاصلهی بنیامیه و اوایل بنیالعباس، امام صادق(ع) فرصت را غنیمت شمردند و مرزبندیهای کلامی و خالصسازی شیعه را انجام دادند.
بحث دیگری در فقه وجود دارد. ببینید فقه در ابتدا فقه خامی است و با تمام شدن تابعان، فقه تقریبا وارد عرصهی نظری شد. بعد هم به تبع اینکه جامعهی اسلامی بزرگ میشود، نیازها زیاد میشود. اصطلاحاً به آن فقه تقدیری میگویند که فقه فرضی خودمان است که اگر چنین شد، چه کار کنیم؟ البته ممکن است موضوع هم نداشته باشد ولی بعدها شاید پیش بیاید. این فقه تقدیری که اگر چنین شد، چنان کنیم، زمینهساز نظاممندی و باببندی فقه شد. پایههای این موضوع در قرن دوم گذاشته میشود. در این قضیه، امام باقر(ع) در شیعه سهم زیادی دارند، طبیعتاً در آن طرف ابوحنیفه یک جریان رأی و عقلگرا راه انداخته است که خیلی هم قوی است. وی در فقه نظامی دارد. مخصوصا در عبادیات خیلی کم به روایات اهمیت میدهد. معروف است که گفته است من فقط 17 روایت را قبول دارم. حالا نمیدانم گفته یا نگفته باشد، اما مشهور است. ابوحنیفه عملاً به یک جریان قیاس و رأیگرا دامن زده است که خیلی هم فراگیر است. در نقطهی مقابل آن هم اصحاب حدیث، نصگرا هستند.
اینجا امام صادق(ع) باید نظام فقهی را از بین این وضعیت نجات دهد و فقه شیعه را پایهگذاری کند. به همین دلیل میبینیم که فقیهان زیادی از شاگردان امام صادق(ع) هستند؛ ما آنها را بیشتر راوی میشناسیم ولی اینها فقیه هستند، محمد بن مسلم، زراره و ابان کسانی هستند که صرفاً راوی نیستند که احادیثی حفظ کنند و به این طرف و آن طرف ببرند. معروف است که حضرت به ابان میفرمایند که در مسجد بنشین و فتوا بده. یعنی خودت میفهمی، میتوانی روایات را کنار هم بگذاری و به قول ما مطلق، مقید و مجمل و مبیّن را میفهمی و میتوانی کار مردم را حل کنی. لذا حضرت در فقه جریانی را پایهگذاری کردند و به یک هویت شکل گرفته در ابعاد مختلف رسیدند که نظریهی فقهی و نظریهی کلامی در بخشهای مختلف دارد. برای نمونه بحث جبر و اختیار در آن زمان دعوای زیادی دارد. جریان عقلیه و جریان غیرعقلیه داریم که جهمیه و کرامیه و اینها هستند. بعدها اینها در قالب اشاعره در قرن بعد، یک مقدار سروشکل پیدا کردند و معتدلتر شدند، ولی جریان اعتزال قبلی به شدت عقلگراست که میتوان گفت افراطی است و جریان نصگرا که البته شاخص آن در دورهی حضرت نیست و در دورهی بعدی و احمد بن حنبل است، نصگرای افراطی است. اینها در قرن بعدی با ابوالحسن اشعری و ابومنصور ماتریدی و ابوجعفر طحاوی در مصر هستند. اینها جریانهایی هستند که افراط و تفریط را برنمیتابند و 2-3 جریان کلامی در اهل سنت شکل میگیرد و یکی میخواهد که اینها را جمع کند. قبلتر امام صادق(ع) این جمع کردن را در عالم تشیع انجام داده و جریان شیعه را تثبیت کرده است.
حجتالاسلام و المسلمین انصاری قمی: با تشکر از جناب آقای حقانی فضل که حق مطلب را ادا فرمودند و بسیار خوب تحلیل جامع از زحمات امام صادق(ع) را ارائه کردند. بهترین و بزرگترین هنر امام صادق(ع) آن بود که توانست افراد را از گوشه و کنار جامعه به طرف خود جذب کند. در زمان امام صادق اینگونه نبود که مردم از اطراف ایشان پراکنده باشند. نام و آوازهی آن حضرت در تمام دنیای اسلام طنینافکن شده و دلهای همه به طرف امام صادق(ع) متمایل شده بود. حتی پیشرفت کار عباسیها تا حدودی مربوط به امام صادق(ع) و مکتب اهلبیت(ع) میشود. اگر آنها با شعار «الرِّضَى مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ» پیش نرفته بودند هرگز موفق نمیشدند لذا سوار بر گُردهی احساسات مردم شدند. احساسات مردم به طرف اهلبیت(ع) به حرکت درآمده بود و اینجاست که میبینیم حسنیها و زیدیها هم به حرکت درآمدند. قیام زید و فرزندش یحیی بن زید، و قیام بنی العباس در زمان امام صادق(ع) اتفاق افتاد. این نشاندهندهی تحبیب قلوب مردم و محبوبیت امام صادق(ع) در میان مردم بود.
*اوضاع سیاسی امام صادق(ع)
عدهای از مخالفان، جذب امام صادق(ع) شدند و فهمیدند که شرایط زمانه به گونهای نیست که ایشان بتواند بر اریکهی حکومت تکیه زند. فضل بن سهل خراسانی خدمت امام صادق(ع) آمد و عرض کرد: آقا چرا نشستهاید؟ شما در خراسان صدهزار شمشیرزن دارید. حضرت فرمود صدهزار؟ وی عرض کرد: بلکه بیشتر. در همین زمان هارون مکی در حالی که نعلینش را به انگشتانش گرفته بود، آمد. حضرت به او فرمود: «برو داخل تنور بنشین». او بدون چون و چرا داخل تنور نشست. بعد از مدتی حضرت به مرد خراسانی فرمود: به سراغ تنور برویم. درِ تنور را برداشتند و دیدند که هارون مکی مشغول تسبیح و ذکر است. حضرت پرسید: چند نفر مثل این شیعه هستند؟ فضل بن سهل عرض کرد: آقا یک نفر هم ندارید!
برخی ظاهر اجتماعات را میدیدند. میدیدند که مردم در همه جا ذکر اهلبیت(ع) را میگویند لذا با خودشان میگفتند شاخصهی اهلبیت امروز امام صادق(ع) است. خب، چرا امام صادق(ع) در خانه نشسته و حرکتی ندارد؟ سدیر صیرفی به امام صادق(ع) عرض کرد: آقا شما یار و یاور زیاد دارید، چرا نشستهاید؟. حضرت فرمود: «تو یکی از یاران ما هستی. فردا میآیی که با هم به مسافرتی خارج از مدینه برویم؟» وی عرض کرد: بله آقا. فردا که آمد با حضرت خارج از مدینه به راه افتادند. در بیابانهای اطراف مدینه، گلهی گوسفندی بود. حضرت پرسیدند: سدیر! این گله چند گوسفند دارد؟ او پاسخ داد: آقا ۱۵ یا ۱۶ گوسفند. حضرت فرمودند: اگر من به اندازهی اینها یار وفادار داشتم قیام میکردم.
من شنیدهام که یکی از آقایان به آیت الله خویی گفته بود: شما با این پایگاه و نفوذ معنوی که در جهان تشیع دارید، چرا قیام نمیکنید؟ آقا فرموده بود که من به این دندان طلایی که گذاشتی اشکال دارم. او گفته بود: من که برای زینت نگذاشتهام، برای درمان است. آقا فرموده بود: «تو با اینکه شاگرد و مقلد من هستی، حاضر نیستی به حرف من گوش کنی و از دندانت بگذری. پس من چطور در برابر این حکومت جائر و سفاک حرفی بزنم که هیچکس هم به حرف من گوش نکند؟»
لذا ما میبینیم که ائمه و علمای ما همیشه شرایط زمانه را به خوبی درک کردهاند. مرحوم امام که وارد گردونهی قیام شدند برای آن بود که مردم ایران را میشناخت اما آقای حکیم و آقای خویی که وارد قیام بر علیه حکومت بعث و حکومت عراق نشدند، چون آنها هم مردم عراق را میشناختند. مردم ایران پای کار ایستاده بودند و امتحان خودشان را در جریان مشروطیت، ملی شدن صنعت نفت و انقلاب اسلامی نشان داده بودند لذا علمای ایران وارد قیام شدند. اما زمانی که مرحوم آسید ابوالحسن و مرحوم میرزای نائینی را به قم تبعید کردند، هیچ آهنگ اعتراضی از مردم عراق بلند نشد. بعد از آن دو بزرگوار، تمام علمای نجف و کربلا را به ایران تبعید کردند؛ حتی یک مغازه در عراق، در اعتراض به این کار تعطیل نشد و یک ندای اعتراض بلند نشد. ما میبینیم وقتی مرحوم امام را دستگیر میکنند حتی زنان پایینشهر قم دوشادوش مردان قیام میکنند.
لذا شناخت زمانه این است که به علما و بزرگان ما افق فکری میبخشد. به همین دلیل است که امام صادق(ع) فرمود: «الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لَا تَهْجُمُ عَلَيْهِ اللَّوَابِسُ». علمای ایران با علمای عراق و مردم ایران با مردم عراق فرق داشتند. لذا امام صادق(ع) با شناخت اوضاع زمانهی خود تصمیم به بسط و گسترش فرهنگ اهل بیت(ع) گرفت، کسانی مانند زراره، محمد بن مسلم و حمران را تربیت کرد و بیت اعین و بیت حلبی را پدید آورد. امام صادق(ع) بیوتی را تاسیس کرد که تا قرنها و اعصار متمادی افکار و آراء آنها راهگشا بود. ما میبینیم که در بیت اعین شخصیتهایی مثل حمران، زراره، بُکیر، عبدالاعلی و عبدالملک هستند؛ این پنج برادر همه شیعه شدند. ظاهراً ابوحمزه ثمالی اینها را به محضر امام صادق(ع) آورد. ابوحمزه ثمالی شوهرخواهر زراره است و این برادران با ارتباطی که با این خواهر و شوهرخواهرشان داشتند جذب امام باقر و امام صادق علیهمالسلام شدند. اما اینها دو برادر دیگر به نامهای مالک و قعنب دارند که به سنیگری خود باقی ماندند.
همچنین بیت حلبی و بیت بنو فضال را داریم که البته بیت بنو فضال مربوط به بعد از امام صادق(ع) است ولی میبینیم که بیت بنو فضال تا زمان امام عسکری(ع) ادامه پیدا میکند. اشعریون یکی از تربیتشدگان امام صادق(ع) هستند. آنها بودند که از قم به محضر امام صادق(ع) مشرف میشدند. محمد بن عیسی اشعری که بعدها فرزندش احمد بن محمد بن عیسی یکی از بزرگان قم و از بزرگان اشعریان شد و شاید اولین کتاب مدوّن شیعه که نوادر احمد بن محمد بن عیسی باشد و الان در دسترس است، همه یادگار امام صادق(ع) است.
امام صادق میفرمود: «سلام الله علی اهل قم» یا «اللهم ارحم الاشعریین صغیرهم و کبیرهم». ما میبینیم که یک بلاد تحت تاثیر آموزههای امام صادق(ع) بر تشیع راستین و اصیل باقی ماندند. این آموزههای امام صادق(ع) بود که مکتب تشیع را اصیل و بدون هرگونه انحراف حفظ نمود و تا امروز به دست ما رسید. کتب حدیثی شیعه مثل وسائل، مستدرک، بحار و وافی، و کتب اربعهی شیعه از کافی، تهذیب، من لایحضره الفقیه و استبصار، مملو از احادیث امام صادق(ع) است.
امام صادق(ع) سفرهای برای بشریت گسترانید و راه حق و حقیقت را به آنها نمایانید که هرکس از این راه و از این سفره کنار بنشیند و جدا شود، گمراه میشود. یعنی راه اصیل، صحیح و درست را تا قیام قیامت به بشریت نشان داد و بشریت و انسانیت تا قیامت، وامدار امام صادق(ع) است. ما به روح پاک و بلند آن حضرت هزاران درود میفرستیم و همیشه آن حضرت را در ثواب اعمال خودمان شریک میداریم که اگر ایشان نبود ما گمشدگان ره ضلالت و گمراهی بودیم.
*شاگردان و سیستم آموزشی امام صادق(ع)
شخصیتهایی مانند زراره و محمد بن مسلم جزء شاگردان امام صادق(ع) هستند. محمد بن مسلم کوفی بود اما به مدینه آمد و سالها در مدینه ماند. اما برخی میآمدند، مدتی میماندند و میرفتند. برخی فقط در مسافرتهای حج خدمت امام صادق(ع) میرسیدند. درب خانهی امام صادق(ع) از اول صبح تا شب باز بود. نمیدانم چه کسی بود که میگوید: من اجتماع عظیمی را بر درب خانهی امام صادق(ع) دیدم. یعنی مردم ازدحام کرده بودند که سوالات خودشان را بپرسند. البته بعضی وقتها هم امام را از مدینه بیرون میآوردند. منصور ایشان را از مدینه تبعید کرد و به کوفه برد. چون کوفه شهری متمایل به اهل بیت(ع) بود، حتی آن حضرت در کوفه زندگی نکردند و به حیره رفتند. منصور و سفاح اول در حیره بودند اما بعدها هم برای اینکه از محیط کوفه دور شوند بغداد را بنا کردند لذا منصور، امام صادق(ع) را در حیره تحت نظر قرار داد. حتی آن مرد برای پاسخ گرفتن سوالی، خود را به شکل و هیئت یک خیارفروش درآورد.
یعنی اینگونه نبود که درب خانهی امام همیشه باز باشد. در زمانی هم حضرت دچار مشکلات، رنج و فشار و تبعید و اختناق میشد اما تا زمانی که حضرت در مدینه بودند یک عده مانند زراره شب و روز خدمت امام صادق(ع) میرسیدند. اگر حضرت ساکت میشد آنها سوال میکردند. چون زراره در محیط فقه عامه تربیت و نشو و نمو کرده بود و شاگرد لیث و ثور و اینها بود و از فتاوا و نظرات فقهی آنان آگاه بود، اگر امام صادق(ع) سخن میفرمود همه سراپا گوش بودند و یادداشت میکردند و اگر امام صادق(ع) ساکت میشد آنها سوال میکردند. همین مطلب را در مورد امیرالمومنین(ع) داریم که حضرت فرمود که من نزد پیغمبر بودم، وقتی پیغمبر سخن میگفت من گوش بودم، وقتی پیغمبر ساکت میشد، من زبان بودم و سوال میکردم. ما میبینیم زراره هم اینگونه است. محمد بن مسلم در کوفه، فقه فقهای کوفه مثل نخعی و ... را فرا گرفته بود و از امام صادق(ع) سوال میکرد. برخی مانند زراره و محمد بن مسلم و حمران و بُکیر دائماً نزد امام میآمدند و میرفتند. ابوبصیر و برید بن معاویه دائم رفتوآمد داشتند و از همسایگان امام صادق(ع) بودند. یعنی محل زندگیشان را به همسایگی خانهی امام صادق(ع) انتقال داده بودند.
برخی از بلاد دیگر مثل شام، از ایران، حجاز، مکه و شهرهای دیگر میآمدند و سوالاتشان را میپرسیدند و برمیگشتند. برخیها در ایام حج میآمدند. امام صادق(ع) به مسجد میرفت و مردم میآمدند و از حضرت سوال میکردند و دور ایشان جمع میشدند.
لذا نمیتوانیم تمام شاگردان امام صادق(ع) را یکسان بیانگاریم، باید بین آنها تمایز و اختلاف و افتراق مراتب قائل باشیم. برخی در مستوای عالی بودند و برخی متوسط بودند. لذا ما میبینیم که برخی 1000 روایت از حضرت دارند، برخی 10 روایت و برخی ۱۰۰ روایت دارند.
امام صادق(ع) فرمود: «اعْرِفُوا مَنَازِلَ شِيعَتِنَا بِقَدْرِ رِوَايَاتِهِمْ عَنَّا». بعضی از راویان حدیث مثل منهال قصاب، چند سوال در مورد ذبح گوسفندان دارد. کسی دیگر چند سوال در مورد سفر دارد اما میبینیم کسی در ابواب مختلف فقه سوال میپرسد. زراره به امام صادق(ع) عرض میکند: آقا من سالهاست میآیم، مسائل حج را از شما میپرسم و شما جواب میدهید. حضرت فرمود: زراره، فریضهای که از زمان آدم تا پایان قیامت بر عهدهی تمام مردم است، سوالات آن تمامشدنی نیست. لذا ما میبینیم که برخی مثل زراره و محمد بن مسلم سوالات زیادی از حضرت میپرسند. شما میدانید که زراره جزء قبایل عرب نبود و از بیت رومی بود. آلاعین یک بیت رومی بود و لباسشان هم لباس متمایزی بود. زراره مثل دیگران دشداشه و چفیه و عقال نمیپوشید بلکه پالتو میپوشید که دکمه داشت. لباس او لباس رومی بود و کلاه بر سر میگذاشت. وقتی از خانه خارج میشد مردم در دو سوی کوچه برای دیدن او صف میبستند. وی چهرهی زیبایی داشت، سرخ و سفید و زیبا بود. نام او عبد ربّه اما ملقب به زراره بود. زراره یعنی آدمی که لباسش دکمه دارد. زراره پالتو و کلاه بر سر میگذاشت و با این هیبت و هیئت به مسجد میرفت.
امام صادق(ع) تمام اقوام و قبایل مختلف را از ایران، روم، حجاز، عراق، شام و ... به طرف خود جذب کرده بود و چه بد مردمانی بودند آنان که علوم اهل بیت(ع) و علوم پیغمبر را در سینهی امام صادق(ع) دیدند، اما با او از درِ مخالفت درآمدند.
یک روز ابوحنیفه به منزل امام صادق(ع) آمد و دید که ایشان در حال خروج بر عصا تکیه کرده است. ابوحنیفه گفت: یابن رسول الله، الان زود است که شما عصا به دست بگیرید! حضرت فرمود: این عصای پیامبر(ص) است و من خواستم به آن تبرک بجویم. ابوحنیفه دوید تا عصا را ببوسد. حضرت دست خود را جلو آورد و فرمود: ابوحنیفه این بشره، و خون و گوشت و پوست پیغمبر است. تو از بوسه بر آن ابا و امتناع داری و میخواهی عصای پیغمبر که یک چوب خشک است را ببوسی؟ اما با این حال ابوحنیفه حاضر نشد دست امام صادق(ع) را ببوسد!
مرحوم شیخ انصاری این را در فصل انسداد رسائل آورده که «نُقِلَ عن ابی حنیفه أنّی خالفتُ جعفر بن محمد فی کلّ مسئلةٍ». از ابوحنیفه نقل شده که من با جعفر بن محمد(ع) در همهی مسائل مخالفت کردم. بدا به حال آنها که تعمد بر مخالفت با امام صادق(ع) داشتند و اسباب گمراهی و ضلالت و بطلان اعمال بسیاری از مسلمانان در طول تاریخ شدند.
*آیا سؤالات از امام صادق(ع) منحصر به علوم دینی بود؟
آن چیزی که وجههی همت ائمهی ماست، ارائهی دین صحیح و دین آسمانی است و ائمه(ع) متصدی و متکفل بیان مسائل روزمرهی زندگی مردم نیستند. فیزیک، شیمی، هیئت، نجوم و اینها را مردم با عقل خودشان درک میکنند. لذا خیلی از علما و محققین، احادیث طبی که از ائمه رسیده، را انکار میکنند و میگویند وظیفهی ائمه(ع) این نیست که راه درمان مثلا سرماخوردگی و بلغم و صفرا را نشان دهند. امام وظیفهی ارائهی راه درست دین و اعمال و تکالیف مردم را دارد. لذا بعضیها در توحید مفضل و جابربن حیان هم تشکیک کردهاند. بعضیها در احادیث طبی مثل طب الصادق(ع) و طب الرضا(ع) و ... تشکیک کردهاند که بحث دیگری را میطلبد.
حجتالاسلام و المسلمین حقانی فضل: عرض کردم، حضرت هدفی را دنبال میکرد. علی القاعده یکسری از اهداف، کارهایی است که به ما نرسیده است، مثلاً به کسی دستوری دادهاند و جریانی ساختهاند که عمدهی اینها در قالب روایات منعکس شده است. روشن است، هر کسی روایات شیعه را بشمرد، رتبهی اول از امام صادق و بعد امام باقر علیهمالسلام است و اساساً با روایاتی که از بقیهی ائمه(ع) رسیده، قابل مقایسه نیست. همهی این هم به این برنمیگردد که در آن زمان مردم میتوانستند از ائمه حدیث اخذ کنند و در دوران دیگر مردم نمیتوانستند. البته یک عامل هم این است که برای نمونه امام سجاد(ع) با حجاج مواجه هستند و در آن دوره کسی نمیتوانست ادعای شیعهگری کند. نام هر کسی که میآمد، او را از بین میبردند و نابود میکردند. اینها مؤثر است، ولی برداشت من این است که امام صادق(ع) در این زمینه، وجههی همت و انرژی گذاشت، نه اینکه صرفا منتظر باشد تا کسی بیاید و چیزی بپرسد. لذا پایههای شبکهی وکالت در دوران ایشان گذاشته شد که در دوران امام موسی بن جعفر(ع) گسترده میشود و حتی حاکمیت احساس خطر میکند و میگوید که اینها شبکه درست کردهاند و پول میگیرند و ... .
یک بخشی هم در روایات فقهی، کلامی و عقیدتی است. اما درباره بُعد هویتبخشی به شیعه که عرض کردم، روایاتی داریم. هویتسازی برای شیعه، مثل اینکه عقیدهی شیعه چیست؟ کارش چیست؟ و ... عرض کردم که یکی نماز است که مرزکشی با اباحیگرها بود که فرمودند: «امْتَحِنُوا شِيعَتَنَا عِنْدَ مَوَاقِيتِ الصَّلَاةِ» و یا شیعیان ما اصحاب 51 رکعت هستند.
یک بخش هم هویتسازی درونی است. امام صادق(ع) شیعیان را بسیار به هم توصیه میکنند که تواصی و مواسات داشته باشید. یعنی غیر از اینکه هویت میدهد و میگوید که ما این هستیم، شیعیان را هم به هم وصل میکند تا اختلاف بین آنان نباشد. این کار بسیار مهمی است که افراد با هم ارتباطات خیلی خوبی داشته باشند. آن چیزی که یک جریان، یک فرقه، گروه و مذهب را تشکل میبخشد، چند چیز است. به قول معروف یکسری مسائل مثل مرامنامه و اساسنامه و اینها است و یکسری مسائل هم نوع رفتار است که توصیههای حضرت درباره ویژگیهای شیعه، بسیار زیاد است که شیعهی ما اهل تقوا است، مراقب گوش یا چشمش است و ... . در روایتی آمده است که اگر در یک شهری مثلا 100 هزار مسلمان باشند، باتقواترین آنها شیعیان هستند. یعنی باید باشد، معلوم نیست که بالفعل اینگونه است. این حدیث به این معناست که شما باید حتی در یک شهر 100 هزار نفری شاخص باشید. شهر 100 هزار نفری در آن زمان زیاد بود، آن زمان مثل الان نبوده که جمعیت شهرها میلیونی باشد.
*تأکید امام صادق(ع) بر عدم تفرقه حفظ وحدت بین مسلمانان
از آن طرف هم امام بر عدم تفرقه تأکید میکنند که در روایات هم آمده است که در تشییع جنازهی مسلمانان شرکت کنید: «واشهدوا جنائزهم» بروید و به مسجدشان بروید. یعنی با فضای حاکم که فضای اهل سنت است، دعوا درست نکنید. برخی میگویند که این روایات درباره تقیه است. من نمیدانم، حداقل در یک دورهای تقیه معنا ندارد، در این آشفتگی فرهنگی، کسی با کسی دشمن نیست و حاکمیت هم آنقدر قوی نیست که بخواهد کاری کند. به نظرم امثال این روایات، آموزهی فرهنگی است که بالأخره اختلاف در عالم اسلام وجود دارد و نمیتوان در فضای اجتماعی تصور کرد که اختلافی وجود نداشته باشد. از زمانی که رسول خدا(ص) از دنیا رفتند، برخی پایهی اختلاف را گذاشتند. لذا ما باید برای برخورد با اختلافات، استراتژی و راهبرد داشته باشیم. به نظرم راهبرد حضرت این است که به خصوص با عموم مردم جنگی نداشته باشیم. لذا این روایات، ارتباط مردم را با عامه تنظیم میکند. یکسری از روایات هم ارتباط با خود شیعیان را تعیین و مرزبندی میکنند.
درباره تربیت شاگردان حاجآقا انصاری قمی توضیح دادند. با اینکه حضرت در مدینه حضور دارد اما تقریباً اکثریت مطلق شاگردان ایشان کوفی هستند. این نشان میدهد که یک شبکهی ارتباطی درست شده و کاری صورت گرفته است. در دو سالی که حضرت در حیره بودهاند، امکان نداشت که این همه آدم در این فاصلهی زمانی دور ایشان جمع شوند. حضرت از سال 114 تا 148 امامت کردند و معلوم است که شبکهای به صورت دوره یا واسطه، شکل گرفته بود. در آن دوره روات شیعی در کوفه هستند. کانون شیعه در کوفه است و خیلیها یا با واسطه و یا بیواسطه از حضرت نقل حدیث میکنند. از روایت معروف ابان درباره قطع دست که گفت ما در کوفه بودیم و چنین چیزی دیدیم، معلوم است که رهبری فکری شیعه در مدینه است؛ مدینه هم در اختیار هواداران شیخین است، یعنی فضای غالب مدینه هیچگاه شیعی نبوده است. این هم نکتهای است که به نظرم کسی باید در سیرهی اهل بیت(ع) جواب دهد که چرا اهل بیت(ع) اصرار داشتند که در مدینه حضور داشته باشند؟ هر جایی که ائمه(ع) بودند، آنها را از مدینه بردهاند، یعنی امام رضا(ع) را به مشهد آوردند، والا حضرت که نمیخواستند مدینه را ترک کنند. همچنین سایر ائمه مثل امام موسی بن جعفر(ع) را به زور به عراق بردند، ولی اهل بیت(ع) اصرار داشتند که در مدینه بمانند، با اینکه به تعبیر امروزی هژمونی مدینه، دست اهل بیت(ع) نیست و در اختیار هواداران شیخین است. میخواهم بگویم که فرماندهی فکری شیعه در مدینه است، اما آن سر سپاه با چندصد کیلومتر فاصله، در کوفه است. این نکتهی مهمی است و حضرت اصرار داشتند که شبکهی ارتباطی داشته باشند.
یک نکتهی دیگری هم که به نظرم مؤثر است این است که ما تا قرن اول تقریباً تدوین حدیث نداریم که به دلیل کارهایی بود که انجام دادند و خلیفهی دوم تدوین حدیث را ممنوع کرد. علل دیگری هم دارد، مثل اینکه سواد زیادی نبود. در سال 101 عمر بن عبدالعزیز این فضا را شکست و دستور تدوین حدیث داد. یعنی یکی از عوامل مؤثر در سدهی دوم، تدوین سنت و حدیث است که تأثیر زیادی گذاشت. طبیعتاً در اینجا بازار جعل حدیث هم باب میشود و حضرت باید با جاعلان حدیث مبارزه کنند. تدوین علوم اسلامی از سال 148 به بعد است و امام صادق(ع) در دورهی تدوین علوم نیستند ولی همین سوالات شفاهی از ایشان پایهی تدوین علوم و حدیث میشود.
سلیمان بن مهران میگوید: «دَخَلْتُ عَلَى الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(ع) وَ عِنْدَهُ نَفَرٌ مِنَ الشِّيعَةِ فَسَمِعْتُهُ وَ هُوَ يَقُولُ مَعَاشِرَ الشِّيعَةِ كُونُوا لَنَا زَيْناً وَ لَا تَكُونُوا عَلَيْنَا شَيْناً قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً احْفَظُوا أَلْسِنَتَكُمْ وَ كُفُّوهَا عَنِ الْفُضُولِ وَ قَبِيحِ الْقَوْلِ». منظور از آن «لِلنَّاسِ» ممکن است عامه باشند. حضرت میفرماید: ما شیعهای داریم، آبروی شیعه را نبرید، ما زحمت کشیدهایم و یک چیزی درست کردهایم، این را خراب نکنید. توصیههای دیگری هم دارند که به قولی توصیهی تشکیلاتی است. روایات تقیه هم در دوران امام صادق(ع) زیاد است. البته عرض کردم که حاکمیت خیلی قوی نیست، ولی میفرمایند که این حرفها را خیلی در این طرف و آن طرف نگویید. ایشان شیعیان دهانلق را خیلی مذمت کردند که در عین اینکه آموزش میدهند، میفرمایند که این حرفها را در همه جا نباید بگویید. این هم یک خطی است که در روایات میتوان پیدا کرد که اسرار شیعه را پخش نکنید. چرا؟ چون این برنامه خراب میشود. چون بنا نبود که شیعه فقط در همان 150-200 سال باشد و بناست که بماند. لذا نباید خراب شود. فکر میکنم این هم در روایات بروز و ظهور دارد، به خصوص روایاتی که حضرت دربارهی ویژگیهای شیعیان میفرمایند. روایاتی که بحثهای فقهی هستند هم در جای خود هستند.
...................................
پایان
پیام/ 167