۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۲۰:۳۲
روند تاریخی انتخابات پاپی از زمان سن پیترو تا امروز

از زمان سن پیترو، نخستین پاپ، تاکنون روند انتخاب پاپ بارها دستخوش تغییر شده است؛ از انتخاب‌های آزاد توسط جامعه مسیحی اولیه، تا مقررات دقیق و محرمانه کنکلاو مدرن که تنها به کاردینال‌ها سپرده شده است. در طول قرن‌ها، پاپ‌ها و قوانین‌شان به این فرایند شکل داده‌اند، از جمله پیوی دهم، ژان بیست‌وسوم، پل ششم و ژان پل دوم. اصلاحات هر یک با هدف حفظ مشروعیت، شفافیت و روحانیت این انتخاب انجام شده‌اند. در عین تحول، مأموریت پاپی همچنان ثابت مانده است: هدایت کلیسا به‌سوی دیدار با خداوند.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی اهل‌بیت(ع) ـ ابنا ـ یادادشتی می‌خوانید از روند تاریخی انتخاب پاپ از زمان سن پیترو تا امروز که به نگارش آمبروجو م. پیاتزونی در روزنامه اسرواتوره رومانو منتشر شده است :

در تاریخ ۷ ژوئیه ۱۲۷۴، با تصویب قانون‌نامه‌ی کلیسایی«Ubi periculum» در شورای دوم لیون، مرحله‌ای جدید در تاریخ کلیسا آغاز شد: کنکلاوه (Conclave)، یعنی جلسات محرمانه‌ی انتخاب پاپ، به‌طور رسمی بنیان نهاده شد.

یک «انتخاب» به معنای واقعی کلمه، یعنی یک انتخاب آزادانه، همان است که عیسی ناصری در منطقه‌ی قیصریه‌ی فیلپی انجام داد؛ زمانی که مأموریت رهبری کلیسا را به پطرس سپرد، پس از آنکه این رسول ایمان خود به مسیح بودن عیسی را اعلام کرد. انجیل متی (۱۶:۱۸) با این سخنان این رویداد را ثبت کرده است: «تو پطرس هستی و بر این صخره کلیسای خود را بنا می‌کنم». در ادامه، وعده‌ی سپردن «کلیدهای پادشاهی آسمان» و فرمان «چوپانی گوسفندان» (یوحنا ۲۱:۱۵–۱۷) بر نقش رهبری پطرس در میان سایر شاگردان تأکید می‌کند: «هر آنچه در زمین ببندی، در آسمان نیز بسته خواهد شد».

جامعه‌ی مسیحی‌ای که در رم، در دهه‌های نخست پس از شهادت و رستاخیز عیسی شکل گرفت، از همان آغاز خود را بنیان‌نهاده توسط پطرس و پولس می‌دانست و این با شهادت هر دوی آن‌ها در شهر رم، بین سال‌های ۶۴ تا ۶۷، تثبیت شد. پطرس، رسولی که مستقیماً از سوی عیسی انتخاب شده بود، مسئول این جامعه بود. انتخاب جانشینان او نیز مشابه انتخاب سرپرستان جوامع مسیحی نوپای دیگر در سراسر امپراتوری روم صورت می‌گرفت. فرایندی تدریجی و متنوع که در آن، رهبران جامعه با همکاری کشیشان و شَمّاسان انتخاب می‌شدند. فرد منتخب توسط جامعه تأیید و سپس توسط رهبران جوامع مسیحی دیگر به رسمیت شناخته می‌شد — اگرچه جزئیات این روند برای ما نامعلوم است، ولی حضور جامعه در انتخاب رهبرشان نقش کلیدی داشت.

یکی از کهن‌ترین اسناد مربوط به انتخابات اسقف ها، سنت رسولی منسوب به هیپولیتوس رومی است که به حدود سال ۲۱۵ میلادی بازمی‌گردد. در آن آمده است: «باید کسی را که از سوی همه‌ی مردم انتخاب شده، به مقام اسقفی منصوب کرد». اما روش دقیق این انتخاب مشخص نشده است. وجود بحث‌ها و اختلافات شدید در برخی جوامع هنگام جانشینی اسقفان نشان می‌دهد که کل جامعه در انتخاب نقش داشته، هرچند اجماع لازم نبوده است. مراسم انتصاب از سوی اسقفان دیگر، معمولاً از جوامع همجوار، انجام می‌شد و جماعت در سکوت دعا می‌کردند تا روح‌القدس بر فرد منتخب نازل شود.

این شیوه‌ی انتخاب اسقفان، از جمله اسقف رم (پاپ)، برای مدت طولانی پابرجا ماند و حتی با قانونی شدن مسیحیت در سال ۳۱۳ میلادی و تبدیل آن به دین رسمی امپراتوری روم در سال ۳۸۰، تغییر چندانی نکرد. با این حال، با گذشت زمان، دخالت امپراتوران در روند انتخاب پاپ‌ها افزایش یافت. در ابتدا، نقش امپراتور صرفاً تأیید انتخاب بود، مانند آنچه درباره‌ی پاپ سیرینیوس در سال ۳۸۴ توسط امپراتور والنتینیان دوم رخ داد. اما در ادامه، دخالت فعال‌تری صورت گرفت. برای نمونه، در سال ۴۲۰، امپراتور هونوریوس نخستین فرمان رسمی را برای تنظیم روند انتخاب پاپ صادر کرد و مقرر داشت که در صورت انتخاب دو نفر، هیچ‌کدام به رسمیت شناخته نشوند و باید انتخابات جدیدی با اجماع کامل برگزار شود. همچنین مقرر شد نماینده‌ای از طرف امپراتور در این انتخابات حضور داشته باشد.

در قرن پنجم، در حالی که پاپ لئون یکم (ملقب به کبیر) در حال تقویت جایگاه پطرسی کلیسای رم بود، روند آغاز دوره‌ی پاپی به گونه‌ای تغییر یافت که نقش جامعه‌ی مؤمنان محدودتر شد و به دست نخبگان شهر سپرده شد. با سقوط امپراتور غرب در سال ۴۷۶، اوضاع پیچیده‌تر شد. اودوآکر، پادشاه هِرول‌ها، مدعی اختیارات امپراتوری شد و در روند انتخاب پاپ دخالت کرد. چند سال بعد، تئودوریک، پادشاه گوت‌های شرقی، پس از بروز دو انتخاب همزمان، حکم داد که فردی پاپ شود که یا زودتر انتخاب شده یا بیشترین آرا را کسب کرده باشد.

با گذشت قرون وسطی، روند انتخاب پاپ بیشتر به دست روحانیان عالی‌رتبه کلیسا، به‌ویژه کاردینال‌ها، سپرده شد. در قرن یازدهم، با شکل‌گیری نظم و ساختار مشخص‌تر در کلیسا، به‌ویژه پس از اصلاحات گریگوری، تلاش شد تا نفوذ قدرت‌های سیاسی، به‌خصوص امپراتوران و پادشاهان، در انتخاب پاپ کاهش یابد.

نقطه عطف این تحولات، تصویب قانون‌نامهbi periculum در دومین شورای لیون در سال ۱۲۷۴ بود. این قانون به منظور مقابله با تأخیرهای طولانی در انتخاب پاپ و جلوگیری از نفوذ سیاسی تدوین شد. بر اساس این قانون:

کاردینال‌هایی که برای انتخاب پاپ گرد هم می‌آمدند، باید در محلی بسته ((conclave، به معنای «با کلید» اقامت می‌کردند؛ در محیطی کاملاً محدود و بدون ارتباط با جهان خارج.
در صورت به تأخیر افتادن انتخابات، شرایط زندگی آنان تدریجاً سخت‌تر می‌شد: ابتدا جیره غذایی‌شان کاهش می‌یافت و سپس فقط نان و آب در اختیارشان قرار می‌گرفت.
این اقدام‌ها برای تسریع روند تصمیم‌گیری و جلوگیری از فشارهای بیرونی طراحی شده بود.
از آن زمان به بعد، کنکلاو به اصلی‌ترین ساز وکار انتخاب پاپ تبدیل شد و با اندک تغییراتی تا به امروز حفظ شده است. این سیستم تضمین می‌کند که پاپ، رهبر کلیسای کاتولیک، تنها با رأی اعضای کالج کاردینال‌ها و در فضایی مستقل و محرمانه انتخاب شود.

امروزه، پس از درگذشت یا استعفای پاپ، تمامی کاردینال‌هایی که سن آنان کمتر از ۸۰ سال باشد، در واتیکان گرد هم می‌آیند. با دعای رسمی و ورود به نمازخانه‌ی سیستین، درهایی که به کنکلاوه می‌انجامد بسته می‌شود و کار انتخاب آغاز می‌گردد. رأی‌گیری معمولاً روزی چهار نوبت انجام می‌شود تا زمانی که یکی از کاردینال‌ها، با دو سوم آرا، به عنوان پاپ انتخاب شود.

انتخاب پاپ نه‌تنها رویدادی مذهبی، بلکه واقعه‌ای جهانی با پیام‌های معنوی، اجتماعی و حتی سیاسی است؛ رویدادی که ریشه‌هایش به نخستین سال‌های ایمان مسیحی بازمی‌گردد، اما با گذر زمان، چهره‌ای سازمان‌ یافته‌ تر و در عین حال راز آمیزتر به خود گرفته است.

پاپی که انتخاب شد، سیمّاکوس بود که در سال ۴۹۹ نخستین مداخله رسمی یک پاپ را برای تنظیم روند انتخاب جانشینان خود انجام داد. او تعیین کرد که کسی اسقف قانونی روم خواهد بود که توسط روحانیان انتخاب شده باشد؛ و در صورت وجود اختلاف، کسی که اکثریت آراء را به دست آورد. این تأیید نیاز به اکثریت، که پیش‌تر تئودوریک مطرح کرده و اصلاحی بر اصل اجماع تعیین‌شده توسط آنوریوس بود، به نوعی تأیید یک واقعیت تاریخی به شمار می‌رفت که بارها تکرار شده بود. اما نکته کاملاً تازه این بود که رأی‌دهندگان در انتخاب اسقف روم به گروهی محدود و مشخص، یعنی تنها روحانیون، محدود شوند و نه کل مؤمنان شهر.

با بازگشت بیزانسی‌ها به راونا، ژوستینیان امپراتور روم شرقی در سال ۵۵۴، هم‌زمان با بازسازماندهی حکومت در ایتالیا که به تازگی از گوت‌ها بازپس گرفته شده بود، منشوری به نامPragmatica Sanctio صادر کرد. این منشور امتیازاتی به پاپ می‌داد اما در عین حال مقرر می‌کرد که انتخاب او باید از سوی امپراتور تأیید شود. این موضوع باعث شد دوران فترت(کرسی خالی) (sede vacante) طولانی‌تر شود، زیرا پاپ تازه ‌انتخاب ‌شده باید منتظر تأییدیه‌ای از بیزانس می‌ماند. فاصله جغرافیایی، کندی ارتباطات، دسیسه‌های سیاسی و رقابت‌های قدرت، همگی سبب طولانی شدن این انتظار می‌شدند. در سال ۶۸۵، امپراتور کنستانتین چهارم اختیار تأیید انتخاب پاپ را به نماینده‌اش در ایتالیا یعنی ایزارک در راونا واگذار کرد. این تغییر از یک‌ سو کار را ساده‌تر کرد اما از سوی دیگر نشان‌دهنده کاهش توجه امپراتوری بیزانس و شروع جدایی تدریجی پاپ از شرق بود.

در قرن هشتم، کلیسا به‌طور کامل رو به غرب آورد، با حمایت فرانک‌ها و احیای امپراتوری‌ای که بعدها امپراتوری مقدس روم نام گرفت. امپراتوران کارولنژی به اشکال مختلف در انتخابات پاپ دخالت کردند، به‌ویژه با قانون اساسی رم که لوتار در سال ۸۲۴ صادر کرد و حق رأی را به مردم غیرروحانی رم نیز بازگرداند و حضور نمایندگان امپراتور را در انتخابات الزامی ساخت. پس از سقوط کارولنژی‌ها و بحران امپراتوری، پاپ زیر نفوذ اشراف رم قرار گرفت. با احیای امپراتوری به دست اتوها در قرن دهم، دوباره تأیید امپراتور برای انتخاب پاپ لازم شد. هرچند پاپ‌ها می‌کوشیدند از این سلطه رهایی یابند، امپراتوران ساسونی همچنان در روند انتخابات دخالت می‌کردند و گاه پاپ مورد نظر خود را تحمیل می‌نمودند.

با وجود این بحران‌ها و دخالت‌ها، در قرن یازدهم اشتیاق به اصلاح کلیسا شدت گرفت. این اصلاحات را گروه‌های راهب و همچنین برخی فعالان غیر روحانی حمایت می‌کردند. هانری سوم پادشاه آلمان و نامزد تاج امپراتوری نقش مهمی را در این مسیر ایفا کرد؛ او در سال ۱۰۴۶ سه پاپ متنازع را از کار برکنار کرد و حق انتخاب پاپ را برای خود محفوظ داشت. وی چهار پاپ اصلاح‌طلب آلمانی را منصوب کرد، اما انتخاب لئون نهم در سال ۱۰۴۹ نقطه عطفی محسوب می‌شود. لئون نهم، در اصل اسقف شهر تول، تنها با این شرط پذیرفت که کلیسای رم و مردم آن، آزادانه او را انتخاب کنند. سپس با لباس زاهدانه، بی‌پیرایه و بدون سپاه، تنها با چند همراه، عازم رم شد. این عمل نشان‌دهنده احترامی بود که او برای اراده جامعه مسیحی رم قائل بود. با این انتخاب، رهبری اصلاح کلیسا مستقیماً به عهده پاپ سپرده شد که پرچمدار آرمان آزادی کلیسا شد.

ابزارهای کلیدی در این راه، بازاندیشی در نظریه برتری پطرُسی و همکاری نزدیک با گروهی از مشاوران اصلاح‌طلب بودند که نهاد کهن کالج کاردینال‌ها را با مفهومی نو احیا کردند. پیوند آرمان‌های اصلاحی با سنت نظری برتری پاپی، باعث شد ایده اقتدار مطلق پاپ به عنوان ابزار تضمین پاکسازی کلیسا و حتی جامعه مورد توجه قرار گیرد. در چنین بستری، تلاش برای رهایی کامل انتخابات پاپ از کنترل نهادهای غیرکلیسایی امری بدیهی و قابل انتظار بود، که به محض فراهم شدن شرایط عمومی، تحقق یافت.

به این ترتیب، پاپ نیکلاس دوم، با نام اصلی ژرار دو بورگونی، در شورایی که پس از عید پاک سال ۱۰۵۹ در لاتران برگزار کرد، با صدور منشور In nomine Domini (به نام خدا)، قواعد تازه‌ای برای انتخاب پاپ وضع کرد. بر اساس این منشور، حق انتخاب پاپ به اسقفان کاردینال سپرده شد (با مشارکت بعدی دیگر کاردینال‌ها، روحانیون و مردم رم). این منشور مقرر می‌داشت که در صورت وجود مشکلات، کاردینال‌ها می‌توانند در خارج از رم گرد هم آیند و اقدام به انتخاب کنند. این اقدام که عملاً بدنهٔ رأی‌دهندگان را به شدت محدود کرد، قدرت انتخاب را از دست نهادهای غیرروحانی خارج کرد و بر ماهیت سلسله‌مراتبی اقتدار کلیسایی تأکید گذاشت.

همچنین منشور تصریح کرد که پاپ منتخب بلافاصله تمام اختیارات لازم را دارا خواهد بود، حتی اگر هنوز به‌طور فیزیکی در رم مستقر نشده باشد، و در دوران خالی‌بودن مقام پاپی (سده واکانته)، این کالج کاردینال‌ها است که کلیسای رم را نمایندگی می‌کند، هر جا که حضور داشته باشند.

با این حال، چون در منشور نیکلاس دوم تعداد آرای لازم برای انتخاب پاپ تعیین نشده بود، این موضوع باعث بروز چندین انتخاب موازی و ظهور ضدپاپ‌ها شد. در طول یک قرن، در کنار ۱۴ پاپ قانونی، ۱۱ ضدپاپ معرفی شدند که نشان‌دهنده اختلافات داخلی در میان کاردینال‌ها و بهره‌برداری سیاسی، به‌ویژه در دوران درگیری‌های پاپاواتو با امپراتور فردریک یکم بارباروسا بود.

برای حل این مشکلات، پاپ الکساندر سوم در سال ۱۱۷۹، طی شورای سوم لاتران، با صدور منشور Licet de evitanda discordia («اگرچه برای پرهیز از اختلاف») قواعد تازه‌ای وضع کرد. طبق آن، تنها کاردینال‌ها، بدون تمایز درجه، حق شرکت در انتخاب پاپ را داشتند و انتخاب تنها در صورتی معتبر بود که حداقل دو سوم آراء را کسب کرده باشد. اصل بنیادین بودن عمل انتخاب به‌عنوان بنیان حقوقی مقام پاپی همچنان پابرجا ماند.

این قواعد جدید موجب پایان پدیده ضدپاپ‌ها شد و با وجود شرط دو سوم، انتخابات اغلب سریع‌تر انجام می‌شدند؛ مانند انتخاب اینوچنت سوم در سال ۱۱۹۸. در این انتخابات، دو نوآوری به کار رفت: دعای رسمی برای انتخاب پاپ و استفاده از برگه رأی مکتوب. اما در مواردی نیز، کاردینال‌ها در دستیابی به توافق دچار مشکل می‌شدند و انتخابات تا چند ماه طول می‌کشید.

به‌منظور تسریع فرایند، تدابیری چون حبس کاردینال‌ها و استفاده از روش «per compromissum» (واگذاری تصمیم به گروهی کوچک‌تر از کاردینال‌ها) اتخاذ شد. انتخاب اینوچنت چهارم در سال ۱۲۴۳ بیش از ۱۹ ماه به طول انجامید؛ او مقرر کرد که روند انتخابات باید فوراً در محل درگذشت پاپ آغاز شود.

پس از مرگ کلمنت چهارم در سال ۱۲۶۸، دوره فترت ۳۳ ماه به درازا کشید. در این مدت، کاردینال‌ها به‌طور داوطلبانه خود را در کاخ پاپی در ویتربو محبوس کردند و با مقامات شهر توافقاتی جهت حفظ نظم و فعالیت‌های دیوان پاپی برقرار کردند. روایت معروفی از آن دوران نقل شده که مردم شهر برای تسریع در انتخاب، سقف کاخ را برداشتند تا فشار بر کاردینال‌ها افزایش یابد. هرچند دو هفته بعد سقف را تعمیر کردند، اما باز هم تقریباً یک سال زمان برد تا با توافق شش کاردینال، تدالدو ویسکُنتی، رئیس اسقف‌نشین لیژ که در آن زمان در سرزمین مقدس بود، انتخاب شد. او نام گرگوری دهم را برگزید.

به دستور او، قانون‌نامه Ubi periculum («هر جا خطری باشد») در شورای دوم لیون در ۷ ژوئیه ۱۲۷۴ تصویب شد. این قانون نقطه عطفی در تاریخ انتخابات پاپ به شمار می‌آید، زیرا با آن، نهاد رسمی کنکلاَو (Conclave) پدید آمد.

این قوانین با هدف تضمین آزادی کامل انتخاب پاپ از هرگونه دخالت خارجی و جلوگیری از طولانی شدن دوره‌های خالی‌بودن مقام پاپی (سده واکانته) تنظیم شده بود. مقرر شد کاردینال‌ها در مکانی بسته، بدون تماس با دنیای بیرون، در کنار هم زندگی کنند و تمام توجه خود را صرف انتخاب پاپ نمایند. همچنین جیره غذایی آنان به‌تدریج کاهش می‌یافت، مدیریت اموال شخصی کاردینال‌ها به کامرلنگو (مسؤول خزانه پاپی) واگذار می‌شد، و درآمدهای حاصل نیز به پاپ آینده تعلق می‌گرفت.

فرمان Ubi periculum از کاردینال‌ها می‌خواست که منافع شخصی و اختلافات را کنار گذاشته و تنها به خیر کلیسای کاتولیک بیندیشند. همچنین هرگونه توافقی برای تأثیرگذاری بر نتیجه انتخابات را باطل و غیرقانونی اعلام می‌کرد.

اولین کنکلاو واقعی بر اساس این قانون، در سال ۱۲۷۶ در آرتزو برگزار شد و در همان روز به انتخاب اینوچنت پنجم انجامید. با این حال، اجرای کاملUbi periculum با مقاومت‌هایی از سوی برخی کاردینال‌ها روبه‌رو شد و در طول بیست سال چندین‌بار تعلیق و باز اجرا گردید تا سرانجام پایدار شد.

با وجود این، هنوز هم دوره‌های فترت طولانی رخ می‌داد، چنان‌که انتخاب سلستین پنجم در سال ۱۲۹۴ پس از چند ماه صورت گرفت. او پس از انتخاب، دوباره قوانین کنکلاو را به اجرا گذاشت و تأکید کرد که این قوانین در صورت استعفای پاپ نیز باید رعایت شوند. تنها سه روز بعد، در حضور کاردینال‌ها فرمول استعفا را قرائت کرد، نشان‌های پاپی را کنار گذاشت و از کاردینال‌ها خواست فوراً پاپ جدید را انتخاب کنند. آنان نیز، در قالب کنکلاو، پس از کمتر از ۲۴ ساعت، بونیفاس هشتم را انتخاب کردند.

قوانین کنکلاو در قرن چهاردهم، در دوران اقامت پاپ‌ها در آوینیون نیز معتبر ماند. در طول هفتاد سال این دوره، انتخابات بر پایه همان اصول، ولی با تغییراتی در موارد فرعی (مانند تعدیل محدودیت‌های غذایی و حذف خوابگاه‌های مشترک) برگزار می‌شد.

بازگشت پاپ‌ها به رم در سال ۱۳۷۸ موجب تنش‌های جدید میان کاردینال‌ها شد و به شکاف بزرگ کلیسای غربی انجامید؛ در این دوران، پاپ‌ها و ضدپاپ‌ها برای چند دهه بر سر مشروعیت با هم رقابت کردند. در همین زمان، نظریه‌پردازان مکتب شورایی (معتقد به اولویت شورا بر پاپ) بر آن بودند که بالاترین قدرت کلیسا در شورای اسقفان نهفته است، نه در شخص پاپ.

پس از چند تلاش ناموفق برای تشکیل شورا در پیزا، پروپینیان و چیویداله، شورای کنستانس در سال ۱۴۱۴ موفق شد همه پاپ‌های مدعی را به کناره‌گیری وادارد و در سال ۱۴۱۷، مارتین پنجم را انتخاب کند که از سوی همگان پذیرفته شد. این انتخاب توسط کاردینال‌ها به همراه نمایندگان ملیِ شورا صورت گرفت. با مرگ او در سال ۱۴۳۱، انتخابات به اختیار انحصاری کاردینال‌ها بازگشت. البته در سال ۱۴۳۹، بار دیگر یک ضدپاپ به نام فلیکس پنجم انتخاب شد که یک سال بعد از مقام خود استعفا داد.

بدین‌سان، کلیسا وارد مرحله جدیدی شد، هم‌زمان با جدال میان اقتدار پاپ و شوراها، و با انشعاب‌های بزرگ اصلاح دینی در نیمه اول قرن شانزدهم که منجر به پیدایش کلیساهای لوتری و پروتستان شد و نیز حرکت کلیسای کاتولیک به‌سوی اصلاح درونی.

در نیمه دوم قرن شانزدهم، شورای ترنت کانون تلاش‌های اصلاح‌طلبانه و ضد اصلاحات کاتولیک گردید.

در این دوران نیز تغییراتی در روند انتخاب پاپ‌ها اعمال شد. در سال ۱۵۶۲، پاپ پیوس چهارم منشور In eligendis ecclesiarum praelatis را صادر کرد که طی آن، انجام رأی‌گیری روزانه الزامی شد و چهار روش انتخاب پاپ را مشخص کرد:

Per inspirationem (از طریق الهام)
Per compromissum (واگذاری به گروه منتخب)
Per scrutinium (از طریق رأی‌گیری)
Per accessum (الحاق رأی به رأی دیگر پس از رأی‌گیری)

در میان اقدامات مهم بعدی، باید به فرمان پاپ سیکستوس پنجم در سال ۱۵۸۶ اشاره کرد که تعداد کاردینال‌ها را به عدد نمادین هفتاد (مانند بزرگان قوم اسرائیل) محدود کرد؛ این عدد تا قرن بیستم ثابت ماند.

در قرن هفدهم، پاپ گرگوری پانزدهم با فرمان Aeterni Patris (۱۶۲۱)، رأی‌گیری مخفی و لزوم دو سوم آرا را تثبیت کرد. برای این منظور، باید برگه‌ای طراحی می‌شد که هویت رأی‌دهنده را مخفی نگه دارد و مانع از رأی‌دادن فرد به خودش شود. در سال بعد، با فرمان دیگر به نام Decet Romanum Pontificem، جنبه‌های دینی و معنوی کنکلاو را تقویت کرده و دخالت‌های سیاسی را ممنوع ساخت. در این فرمان، حتی جزئیات فنی و تشریفاتی نیز به‌دقت شرح داده شد.

این مجموعه مقررات تا اوایل قرن بیستم همچنان معتبر باقی ماندند.

در طول تاریخ، قوانین اضطراری نیز در زمان‌های بحرانی تصویب شده‌اند. به عنوان نمونه، پاپ پیوس ششم که در دوران اسارت توسط ناپلئون در فرانسه بود، پاپ گریگوری شانزدهم که در مورد شرایط دشوار احتمالی هشدار داد، و پاپ پیوس نهم که بین سال‌های ۱۸۷۱ تا ۱۸۷۷ در حالی که خود را «زندانی در واتیکان» می‌دانست و نسبت به استقلال پاپی در برابر دولت تازه‌تأسیس ایتالیا نگران بود، همگی قوانینی در این خصوص صادر کردند.

در قرن بیستم، اقدامات پاپ پیوس دهم قابل‌توجه است. او در سال ۱۹۰۴ موفق شد «حق وتو»ی دولت‌های کاتولیک اروپا را لغو کند و برای کاردینال‌هایی که چنین وتویی را به دیگر اعضا اطلاع دهند، مجازات تکفیر تعیین کرد. او همچنین در همان سال با لغو سیستم انتخاباتی موسوم به «دسترسی»، تعداد دفعات رأی‌گیری در هر روز را دو برابر کرد. در سال ۱۹۱۷، پاپ بندیکت پانزدهم کد حقوق کلیسایی را منتشر کرد که در آن موضوع انتخاب پاپ بدون تغییر اساسی اما با تأکید بر اینکه این وظیفه صرفاً بر عهده هیئت کاردینال‌هاست—even در صورت تشکیل شورای عمومی—مطرح شد. همچنین تأکید شد که حتی کاردینال‌های تکفیرشده، معلق یا محروم نیز حق مشارکت در کنکلاو را دارند.

پاپ پیوس یازدهم در سال ۱۹۲۲ با فرمانCum proxime مدت زمان انتظار برای شروع کنکلاو را از ده روز به پانزده روز افزایش داد تا به کاردینال‌های دوردست امکان شرکت داده شود. همین مقررات در قانون اساسی Quae divinitus در سال ۱۹۳۵ به‌طور رسمی تأیید شد. پاپ پیوس دوازدهم در سال ۱۹۴۵ با صدور قانون اساسیVacantis Apostolicae Sedis جزئیاتی را تنظیم کرد، از جمله اینکه علاوه بر دو سوم آرا، یک رأی بیشتر هم برای انتخاب پاپ لازم است تا از لزوم بررسی کارت رأی فرد منتخب جلوگیری شود. وی همچنین پیچیدگی امضای کارت‌های رأی با شعار شخصی را حذف کرد.

پاپ ژان بیست و سوم نیز با صدور قانونSummi Pontificis electio در سال ۱۹۶۲ تغییراتی در روند کنکلاو ایجاد کرد که نشانی از اعتماد بیشتر به رأی ‌دهندگان بود. به عنوان نمونه، اگرچه محرمانه ‌ماندن رأی‌گیری همچنان حفظ شد، اما پاپ جدید اجازه داشت اطلاعات مربوط به آن را فاش کند. گزارش‌های رأی‌گیری برای آرشیو محفوظ می‌ماندند ولی تنها با اجازه پاپ قابل مشاهده بودند؛ فقط خود رأی‌ها باید سوزانده می‌شدند. همچنین دوباره شرط دو سوم آرا برای انتخاب بازگشت داده شد و موارد سلب‌عضویت به ‌طور قابل‌توجهی کاهش یافت.

پس از شورای واتیکان دوم، پاپ پل ششم در سال ۱۹۷۰ با فرمان Ingravescentem aetatem سن ۸۰ سالگی را به‌عنوان حد مجاز مشارکت کاردینال‌ها در کنکلاو تعیین کرد. سپس با قانون Romano Pontifici eligendo در سال ۱۹۷۵، او به‌طور جامع به موضوع پرداخت. بر اساس این قانون، انتخاب پاپ به‌طور انحصاری به کاردینال‌های رم سپرده شده است و متعلق به نمایندگان کلیسای جهانی نیست، هرچند کلیسا به صورت روحانی و در دعا همراه این فرآیند است. پل ششم همچنین سیستم رأی‌گیری پس از ۳۰ دور بی‌نتیجه را بازتعریف کرد و اجازه داد کاردینال‌ها در چنین وضعی از اکثریت ساده یا رأی‌گیری بین دو نامزد نهایی استفاده کنند. او حضور همراهان (کنکلاویست‌ها) را نیز محدود کرد و شرط کرد اگر منتخب پاپ هنوز اسقف نیست، باید فوراً به این مقام منصوب شود.

قانون Universi dominici gregis که در ۲۲ فوریه ۱۹۹۶ توسط پاپ ژان پل دوم صادر شد، چارچوب فعلی انتخاب پاپ را تشکیل می‌دهد. این قانون با تأکید بر ضرورت به‌روزرسانی مقررات طبق شرایط روز، همچنین تعیین کرد که کنکلاو همیشه در صورت «خالی شدن» جایگاه پاپ (به هر دلیلی) باید برگزار شود. یکی از مهم‌ترین اصلاحات آن، الزام بر رأی‌گیری فقط در کلیسای سیستین و اقامت کاردینال‌ها در Domus Sanctae Marthae بود، نه در اتاق‌های موقت. فقط رأی‌گیری (اسکروتینیو) به عنوان روش انتخاب مجاز باقی ماند و دو روش دیگر حذف شدند.

در صورت عدم انتخاب پاپ پس از ۱۲ روز و ۳۴ رأی‌گیری، کاردینال‌ها می‌توانند شیوه ادامه رأی‌گیری را تغییر دهند، حتی با اکثریت مطلق به انتخاب بپردازند. با این حال، پاپ بندیکت شانزدهم با دو سند، یکی در سال ۲۰۰۷ و دیگری در ۲۰۱۳، بازگشت الزام دو سوم آرا را حتی در دور نهایی بین دو نامزد اعلام کرد.

پاپ فرانسیس تاکنون قانون کنکلاو را تغییر نداده اما آیین تشییع را اصلاح کرده است.

پس از حدود بیست قرن از زمانی که پطرس از عیسی مأموریت یافت تا کلیسا را هدایت کند، روند انتخاب پاپ تحولات زیادی را پشت سر گذاشته است. از انتخاب توسط جمع کوچک مسیحیان اولیه در رم، اکنون فرآیند به کاردینال‌های منتخب محدود شده است. روش‌ها نیز از گفت‌وگوی عمومی به مقررات دقیق کنکلاو تبدیل شده‌اند. در این مسیر، دخالت قدرت‌های خارجی، فشار سیاسی، انتخاب پاپ‌های تحمیلی یا رقابت میان پاپ و ضدپاپ نیز مشاهده شده است. با وجود تمام این تغییرات، وظیفه جاودانه پطرس همچنان پابرجاست: هدایت کلیسا به‌سوی ملاقات با پروردگار.

نویسنده: آمبروجو م. پیاتزونی

3می 2025 روزنامه اسرواتوره رومانو

https://www.osservatoreromano.va/it/news/2025-05/quo-101/la-chiesa-verso-un-nuovo-incontro-con-il-signore.html

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha