خبر گذاری بین المللی اهل بیت(ع) ابنا- نمیدانم دقیقاً روز اول حمله اسرائیل بود یا فردایش، به این نتیجه رسیدم که باید برای پسرم هم توضیح بدهم در چه شرایطی هستیم.
قبل تر هم بهش فکر کرده بودم. چون با تحلیلی که از اساتید بهم رسیده بود، مخصوصاً بعد از جریان سوریه، جنگ برای کشور ما ناگریز بود.
اما خب سنی هم ندارد. پسر دو ساله. عاشق قصه است. اصلاً برای همین هم وقتی خواستم برایش قصه ی شب بگویم رفتم سراغ حاج قاسم. قصه ای از کودکی حاج قاسم را برایش گفتم.
یک مادر به خوبی می تواند بفهمد فرزندش چه کلماتی را در قصه درک نمی کند. اما به هرحال همه ی توانم را گذاشتم. و با کلمات آشنای او، قهرمانی حاج قاسم را نشان اش دادم. بعد درمورد جنگیدن اش با دشمن گفتم و شهادتش.
تیر اول را زده بودم. دشمن کسی است که قهرمان ما را می کشد. و قهرمان ها در این صورت شهید می شوند.
البته رابطه ی بچه های این نسل با قهرمان زمانه شان خیلی عمیق تر از این حرف هاست. همین پسر من، وقتی سه چهار ماه بیشتر نداشت، پدرش بغلش می کرد و می برد عکس حاج قاسم را نشانش می داد، بچه ای که خندیدن هایش فقط در خواب بود یا نهایتاً یکی دوبار در روز، جلوی عکس حاج قاسم می خندید. تا چشم اش میفتاد به عکس، لبخند قشنگی روی لبهایش نقش می بست. ما این حرکت را حتی در عکس های دیگر حاج قاسم، در خانه های دیگران هم امتحان کردیم و همین نتیجه را دیدیم.
به هرحال آن شب قصه را گفتم و خوابید. فردایش توی تلویزیون عکس شهدای حمله را بهش نشان دادم. خودش تند تند می گفت :« اینم شهیده!»
یکبار هم داشتیم با پدرش شبکه خبر می دیدیم، می خواست غوغا راه بیندازد که بزنید شبکه پویا. همانجا دوباره دشمن را یادش آوردم. عکس ها و فیلم های موشک باران اسرائیل را نشانش دادم که «ببین! داریم دشمنا رو می کشیم!»
تیر دوم همینجا بود که بهش گفتم:« تو ام بزرگ بشی میری با دشمن می جنگی!»
من افسانه تعریف نمی کنم، پس پسرم فی الفور نپرید بالا که با خوشحالی بخواهد برود به جنگ دشمن.
بلکه واقعیت زندگی مان را می گویم. پسرم با حالت درماندگی گفت:« دشمن منو اذت(اذیت) میکنه»
بهش حمایت مادرانه دادم و البته انگیزه و باور قدرت خودش را.
حالا می فهمم موفق شده ام، چون دشمن بازی به لیست بازی هایش اضافه شده.
به نظرم دوره ای که ما در آن فرزند تربیت می کنیم، یکی از سخت ترین دوران ها برای تربیت است. به عنوان یک مادر هم باید بتوانی یک فضای آرام و دل نشین در خانه ایجاد کنی و هم فرزندانت را در جریان وقایع روزگار قرار دهی تا آماده و محکم بار بیایند.
اینکه خودت در وزنه ی این تعادل باشی، البته اصل ماجراست.
نظر شما