به گزارش خبرگزاری بینالمللی اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ بزرگداشت یاد نخستین سالگرد شهادت سید حسن نصرالله، یاد رزمندگانی را که سال پیش در خطهای مقابله بودند دوباره به آن روزها با جزئیاتش بازگرداند — روزهایی که خبر شهادت را چگونه شنیدند و تأثیر آن بر روحیهشان در هنگامهٔ نبرد را بازمیخوانند.
خبر شهادت سیدحسن نصرالله بهخاطر شرایط دشوار میدان و قطع ارتباط رزمندگان حزبالله با جهان بیرون، بلافاصله به همه آنها نرسید. اما کسانی که آن شب (۲۷ سپتامبر ۲۰۲۴) خبر را شنیدند، مانند عموم مردم ابتدا آن را باور نکردند. رفقای رزمنده حسن کورانی — که بعدها خودش نیز شهید شد — دیدند او سجادهاش را پهن کرده، سجدهای طولانی کرد، سپس در مجلس عزایی شرکت کرد و طولانی گریست و دعا خواند. وقتی از او پرسیدند چه میکند، پاسخ داد که خودم را برای شنیدن خبر شهادت سیدحسن نصرالله آماده میکنم.
خبر شهادت سیدحسن نصرالله بر دل رزمندگان حزبالله سنگینی کرد؛ آنها منتظر سخنرانی از سید بودند که دلِشان را آرام کند و به آنها نیرو ببخشد، همان کاری که این شهید در سختترین لحظات انجام میداد. جوانان خفه شدند، فریاد زدند و بسیار گریستند. «محمد بداح» یکی از رزمندگان حزبالله، ۲۰ روز برای سیدحسن نصرالله سوگواری کرد تا اینکه خودش شهید شد. همرزمانش از او نقل میکنند که همیشه گریه میکرد و دیگران را هم به گریه وادار مینمود و مرتب میگفت که ای سید، دیگر زندگی رنگ و بویش را بعد از تو ندارد.
رزمندگان حزبالله پس از از دست دادن نصرالله آرام نگرفتند و نمیتوانستند بنشینند. به گفتهٔ یکی از فرماندهان حزبالله. بعضی از این رزمندگان تا آخرین نفس جنگیدند و گویا در جستوجوی شهادت بودند. شهید علی فاضل لحظاتی بعد از شنیدن خبر شهادت سیدحسن نصرالله، شهید شد. او پیش از آن پیامی آخر برای خانوادهاش فرستاد و نوشته بود: نمیخواهم شما نابود شوید؛ سید بین ماست و همهٔ چیزهای زندگی ما را نمایندگی میکند. اما این دنیا گذراست. به او تبریک که نشان شرافت شهادت را گرفت؛ شما باید محکم بایستید و فکر نکنید دنیا ویران شده است. دنیا استوار است و حق خودش را خواهد گرفت. هیچکس نباید از شما بترسد. پایدار و قوی باشید.
برخلاف انتظار دشمن که میخواست با ترور فرماندهشان، عزم رزمندگان حزبالله را بشکند، آن حادثه به محرکی برای انتقام در میان این جوانان بدل شد. بسیاری گفتند که در میدان میجنگیدهاند انگار سید حسن نصرالله، زنده و پیش چشم ماست. هنگام پرتاب هر موشک به او خطاب میکردند: ای میبینی، آیا ما خوب عمل کردیم؟ و تنها دغدغهشان این بود که او از عملکرد آنها راضی باشد. در منطقه کفرمان در جنوب لبنان، یکی از رزمندگان حزبالله همان روز که خبر شهادت نصرالله رسید، مجروح شد. وقتی آمبولانس آمد تا او را به بیمارستان ببرد، این رزمنده از رفتن امتناع کرد و گفت که اگر بروم، به خانهام منتقل میشوم و نمیخواهم بروم تا قبل از آنکه تلافی سید را انجام دهم، و نهایتاً او را با زور از میدان خارج کردند.
فرماندهان حزبالله مجبور بودند غمشان را فرو خورند و هماهنگی و روحیهٔ نیروها را نگه دارند. در یکی از شهرکهای خط مقدم درگیری در جنوب لبنان که دشمن در کمین بود، با شنیدن خبر، رزمندگان بسیار گریستند، اما فرماندهی که مشغول هدایتِ پنج رزمنده بود، پیش از آنکه خود فرومیریزد، حسی در او پدید آمد که نباید شکست بخورند و فریاد زد که چه شده؟. هنگامی که پاسخ شنید که حاجی این سید است، گفت که الان وقت غم نیست؛ عزاداری را به تعویق بیندازید چون دشمن روبهروست و ما اجازه نمیدهیم که او ارادهٔ ما را بشکند. فرمانده دیگری برای حفظ ثبات روحی نیروهایش گفت که از این لحظه به بعد، هر کدام از شما خودتان سید حسن نصرالله هستید.
رزمندگان بهسرعت خودشان را جمعوجور کردند و روحیهشان بالا رفت. آنها با وجود دشواریهای میدانی، استشهادیوار در برابر دشمن در مرزها شجاعت نشان دادند. برخی حتی توانستند با دیگران تسلی دهند و از یأسِ منتشرشده در شبکههای اجتماعی پس از شهادت نصرالله بکاهند. شهید احمد بزی مثلاً دو نبرد داشت: یکی علیه اشغالگر و دیگری علیه یأسی که پس از شهادت نصرالله در شبکهها پدید آمده بود. او هفت پست متوالی در ۲۸ سپتامبر سال پیش در فیسبوک منتشر کرد و در آنها مردم را به بردباری، صبر و ایمان و به امید هدیهای الهی همچون کسی مثل نصرالله دعوت کرد و گفت که سید هرگز ما را رها نکرده است.
..............................
پایان پیام/ ۲۶۸
نظر شما