خبرگزاری اهل بیت (ع) ـ ابنا: ترس از مرگ یکی از عمیقترین و جهانشمولترین تجربههای انسانی است. اما آیا این ترس، واکنشی عقلانی است یا باید آن را نشانهای از ضعف روانی دانست؟ پاسخ به این پرسش، بستگی به چرایی، چگونگی و پیامدهای این ترس دارد.
ترس به عنوان یک واکنش طبیعی و غریزی از دیدگاه زیستشناسی و روانشناسی تکاملی است. در واقع ترس از مرگ یک مکانیسم بقاست. این ترس به ما انگیزه میدهد تا از خطر دوری کنیم، سلامتی خود را حفظ کنیم و برای ادامه زندگی تلاش کنیم. در این معنا، مقداری ترس از مرگ، کاملاً عقلانی و ضروری است؛ زیرا ما را از بیپروایی و رفتارهای خودویرانگر بازمیدارد.
ترس از مرگ وقتی غیرعقلانی و مشکلساز میشود که به فوبیا تبدیل شود و زندگی روزمره را مختل کند. منجر به اضطراب فلجکننده، افسردگی یا اجتناب از تجربیات معنادار زندگی شود. ریشه در عدم پذیرش واقعیت وجودی مرگ داشته باشد، به گونهای که فرد دائماً در انکار یا فرار از آن زندگی کند. باعث شود فرد برای فرار از اندیشه مرگ، به رفتارهای افراطی یا مخرب روی آورد.
اگر بخواهیم به مرگ با دیدگاه فلسفی بنگریم، مرگ به عنوان بخشی از زندگی است. فیلسوفانی مانند اپیکور استدلال میکنند که ترس از مرگ، غیرعقلانی است. زیرا «مرگ» هرگز با «ما» مواجه نمیشود، تا زمانی که ما هستیم، مرگ نیست، و وقتی مرگ آمد، ما دیگر نیستیم که آن را تجربه کنیم. نگرانی برای «عدم وجود» پس از مرگ، شبیه نگرانی برای «عدم وجود» قبل از تولد است، که عقلانی به نظر نمیرسد. از این منظر، ترس از فرآیند مردن (مثل درد یا بیماری) میتواند عقلانی باشد، اما ترس از مرگ به عنوان حالت عدم وجود، غیرمنطقی است.
دیدگاه ادیان الهی در مورد مرگ نیز قابل توجه است. در اسلام و بسیاری از دیگر ادیان، مرگ به عنوان انتقال نه پایان، بلکه آستانهای به سوی حیاتی دیگر است. در این نگاه ترس از عواقب اخروی (به دلیل گناه و غفلت) میتواند ترسی سازنده و عقلانی باشد، زیرا ما را به اصلاح اعمال سوق میدهد. اما ترس از فنا و نابودی محض، با اعتقاد به جهان آخرت و رحمت الهی تعدیل میشود.
آیاتی مانند «کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ» (هر جانداری چشنده مرگ است) به ما یادآوری میکنند که مرگ، حکمتی جهانی دارد و پذیرش آن، بخشی از خردمندی است.
مقدار متعادلی از آگاهی و احترام به مرگ، نه تنها عقلانی که برای زندگیِ پربار ضروری است. ترس زمانی مشکلساز میشود که به جای آنکه ما مرگ را درک کنیم، مرگ ما را درک کند. یعنی ذهن و زندگیمان را تسخیر کند. شاید حکمت در این باشد که به جای ترس از مردن، به آموختن چگونه زیستن بیندیشیم: زندگیای آگاهانه، اخلاقی و معنادار که ترس از مرگ را به احترام به زندگی و در نهایت، به آرامش در برابر تقدیر تبدیل کند. «وَتَوَکَّلْ عَلَی الْحَیِّ الَّذِی لَا یَمُوتُ» (و بر آن زندهای که هرگز نمیمیرد، توکل کن.) (۱)
«أَیْنَمَا تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ» (هر کجا باشید، مرگ شما را فرا خواهد گرفت، هر چند در برجهای استوار و بلند باشید.) (۲)
این آیه، پیامی روشن و همیشگی به انسان میدهد: مرگ، حق است و فرامکانی. برخی گمان میکنند با پناه بردن به پناهگاههای امن، با انباشتن سلاح و تقویت دیوارها، یا با فرار به دوردستها، میتوانند از چنگال مرگ بگریزند. اما تاریخ، بارها ثابت کرده که هیچ سنگری از مشیت الهی مصون نیست. مرگ، تنها پایان جسم است؛ ولی زندگی واقعی، در گرو ایمان و عمل صالح است. کسانی که برای حفظ جان مادی، همواره در ترس و هراس به سر میبرند، در حقیقت، پیش از رسیدن مرگ، زندگی را از دست دادهاند. چرا که آرامش حقیقی، نه در ضخامت دیوارها، که در اعتماد به خدایی است که هم زندگی میبخشد و هم مرگ را مقدر میکند. اگر او اراده کند، در امنترین نقاط، جان گرفته میشود و اگر او بخواهد، در میان آتش جنگ نیز، زندگی پایدار میماند. پس این یورشها و فرارها، اگر با توکل همراه نباشد، تنها تلاشی بیثمر و نشاندهنده غفلت از یاد آفریدگار است.
بیاییم به جای وحشت از مرگ، از زندگیای بترسیم که بیمعنا و بیراهنمایی الهی سپری شود. مرگ، دروازهای به سوی ملکوت است و چه زیباست که با دلی آماده و روحی مطمئن، به استقبال آن برویم. یادمان باشد که امنیت واقعی، در پناه بردن به خداست، نه در پناهگاههای بتونی. آرامش حقیقی، در تسلیم بودن در برابر قضای الهی است، نه در فرارهای بیپایان. «قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِیکُمْ» بگو: این مرگی که از آن میگریزید، قطعاً به سراغ شما خواهد آمد. (۳)
زهرا صالحی فر، کارشناس ارشد قرآن و حدیث، دانشجوی کارشناسی ارشد مدریت رسانه دانشگاه باقرالعلوم
پاورقی
- سوره فرقان، آیه ۵۸
- سوره نساء، آیه ۷۸
- سوره جمعه، آیه ۸
نظر شما