خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا: امروز، در لحظهای که قلم به سجده میافتد و جانم در آتشِ کلمات میسوزد، از شما مینویسم. از شما که نامتان با بغضی جانسوز و حسی از انتقام گره خورده است. بغضی که هر نفس را به تلنگری میماند، تا شاید سدّ اشکهایم بشکند و سیلِ دلتنگی جاری شود. اما دل و ذهنم، نه از ضعف، که از عظمتِ شما انباشته است؛ از خدماتی که بیمنت نثارمان کردید و هرگز از یاد نخواهد رفت.
ای شهیدان راه نور، ای دانشمندانِ بیهمتا! قلمم در برابر بلندای قامتتان به لرزه میافتد و کلماتم، ناچیزتر از آنند که دریای بیکرانِ فداکاریتان را به تصویر کشند. شما مشعلهایی بودید که در راه روشنگری سوختید و راه را نمایان ساختید تا بالهای ما در آسمانِ علم و پیشرفت، به پرواز درآید و نورِ دانش بر این خاک بتابد.
شما معجزهسازانِ سکوت بودید. در ژرفای شبهای تاریک، در گوشهی آزمایشگاهها، با دستانی از امید آکنده و قلبی از عشق مالامال، رادیو داروها را ساختید. هر قطره از عرقِ پیشانیتان، شفایی الهی بود که درد بیماران سرطانی را تسکین بخشید، جانها را نوید حیات داد و امید را در دلهای خسته جوانه زد. شما نه تنها به دنبال کشف قوانین مادی جهان بودید، که در پسِ هر ذره و هر موج، فیزیک را پلهای برای رسیدن به خدا میدیدید. علم برای شما، ابزاری برای تسخیر طبیعت نبود، بلکه نوری بود که مسیرِ آفرینش را روشن میکرد و شما را به درکِ عمیقتری از خالق هستی رهنمون میشد. شما از این طریق، هرگز در دامِ علمزدگی اسیر نشدید، بلکه با هر کشف، گامی به سوی اوجِ بندگی برداشتید.
شما کوههای استواری بودید در برابر طوفانِ سهمگینِ تحریمها و فشارهای بیامان، همچون کوهستانهایی کهن سر برافراشتید. هیچ مانعی توانِ سد کردنِ گامهای استوارتان را نداشت. با هر تهدید، ارادهتان پولادینتر شد و با هر سختی، نور علمتان فروزانتر درخشید. شما نشان دادید که ایران، سرزمینِ مردانِ ایمان و دانش است؛ مردانی که هرگز سر خم نمیکنند و هرگز از آرمانهایشان دست نمیکشند.
شما معمارانِ فردای ایران بودید. با هر دستاورد، سنگِ بنایی باشکوه برای آیندهی این مرز و بوم نهادید. غنیسازی اورانیوم، تولید برقِ پاک و توسعهی فناوریهای هستهای، همه و همه گواه بر نبوغِ بیمانند و تلاشِ بیوقفهی شماست. شما نه تنها برای امروزمان کار کردید، که برای نسلهایی که هنوز پای به هستی نگذاشتهاند، میراثی گرانبها از عزت و استقلال بر جای گذاشتید.
خونِ پاکِ شما، نهالِ آزادی را آبیاری کرد. شهادتتان، اگرچه دلها را به خون نشانید و بغضی بیامان در گلو نشاند، اما انتقامی سخت از دشمنِ صهیونی گرفت. خونِ پاکتان همچون بذری مقدس در خاکِ این سرزمین کاشته شد و نهالِ آزادی و عزت را با هر قطره آبیاری کرد. نامِ شما در صفحاتِ زرّینِ تاریخِ ایران جاودانه شد و یادتان همچون مشعلی فروزان، راهِ نسلها را روشن خواهد ساخت. ما، نوجوانانِ این دیار، سوگند میخوریم که رویای شما را محقق کنیم و ایرانِ عزیز را به قلههای بیبدیلِ افتخار برسانیم.
هر بار که نامِ پرشکوهتان را میشنوم، قلبم سرشاز از غرور و اندوه میشود. غرور از آنکه فرزندانِ این خاک بودید و اندوه از آنکه زودتر از موعد، به معراجِ ابدیت شتافتید. توشههایتان سنگین شده بود، کولهبارِ معرفتتان پر، و عزمِ رفتن کرده بودید. آمادهی شهادت بودید و شربتِ وصال را چشیدید. سالها تلاش، سالها درس و مشق، سالها سختی، همه به پایان رسید و به آرزوی شیرینتان نائل آمدید؛ عاقبتبهخیر شدید.
شما با جانِ خود، سپری پولادین شدید تا ما در سایهی امنیت و پیشرفت زندگی کنیم. ایثارتان، یادآورِ این حقیقتِ تلخ و شیرین است که علم، بدونِ عشق به وطن و ایمان به خالق، بیمعناست. شما نه تنها برای امروز، که برای فردای روشنِ ایران تلاش کردید. نسلهای آینده، مدیونِ دانشِ بیبدیل و فداکاریِ بیکرانِ شمایند. ما شما را سربلند خواهیم کرد!
دشمنِ کوردل گمان میکند با ریختنِ خونِ پاک شما، میتواند راهِ پیشرفت و آبادانی این کشور را سد کند. خنده دار است است افکارِ خامشان! آیا نمیشنوند شعارهای ما را که همیشه بر لبانمان جاریست؟ (بکشید ما را، ملتِ ما بیدارتر میشود.) هیهات اگر فکر کنید با ریختنِ خونِ ما به اهدافِ شومتان خواهید رسید! اگر تا به امروز ما کودکان و نوجوانان از خواندنِ درس خسته و فراری بودیم، امروز برای متلاشی کردنِ اعصاب و نابودیتان، تا پای جان سعی و تلاش خواهیم کرد. درس میخوانیم، و درس میخوانیم، و درس میخوانیم؛ تا از این طریق، قلب و مغز شما را نشانه رویم و هدف قرار دهیم!
بدانید که تهدیدها و ترساندنهایتان تنها دامنگیرِ خودتان خواهد شد. ملتی را که شهادت، افتخار و آرزوی دیرینهاش است، از چه میترسانید؟! مطمئن باشید ما جایِ دانشمندانِ عزیزِ شهیدمان را پر خواهیم کرد، با عزمی راسختر و ایمانی محکمتر.
به کدامین گناه، فرزندانهایشان را کشتید و خانههایشان را ویران کردید؟! به چه جرمی خانوادههایشان را هدف قرار دادید؟ از کودکانِ مظلومشان هم ترسیدید، نه؟ آری، روشن است که تو از کودکان هم میترسی، وحشت و واهمه داری از اینکه روزی موسی شوند و هیمنهی پوشالیِ تو را در دنیا نابود کنند.
بیدار شوید که دشمن، سلاح را تنها در اسلحه نمیبیند؛ سلاح را در فکر و اندیشه و دانشِ ما میبیند. دشمنِ ما نه تنها از نیروهای نظامی ما بیم دارد، بلکه از دانشمندانِ پرتلاشمان وحشت دارد، از خبرنگارانِ شجاع و در میدانمان که سعی دارند حقیقت را آشکار کنند، نیز واهمه دارد. آری، چیزی که متجاوزانِ کشورِ ما از آن میترسند، یک ایرانِ قوی و یک ایرانیِ قوی و سرافراز است. قوی بمان ای وطن، قلبِ ترکخوردهات را التیام میبخشیم، آباد بمان!
ای دانشمندانِ شهیدِ ما، بدانید که راهِ شما همچنان پرفروغ ادامه دارد. عهد میبندیم که پرچمِ علم و پیشرفت را بالاتر از همیشه نگاه داریم و ایران را به جایی برسانیم که شما آرزویش را داشتید.
شما نمردید، شما در قلب ما زندهاید. در هر ضربانِ قلبمان، در هر نفسمان، یادِ شما جاری است. درود بر شما، ای شهیدانِ راهِ علم، راهِ ایثار، و راهِ رسیدن به معبود. روحتان شاد و راهتان پر افتخار.
ای دشمن، ای رژیمِ جعلیِ کودککُش بدان که جنگیدن با افرادی که بیپروا مرگ را در آغوش میکشند و از آن ترسی ندارند، بلکه به آن افتخار هم میکنند، پیروزیای برایت نخواهد داشت. ما نوجوانان، زخمهایی را که بر پیکرِ وطنمان زدی، زودتر از آنچه که فکرش را کنی التیام خواهیم بخشید و انتقامِ تمامیِ زخمهای وارد شده به وطنمان را خواهیم گرفت. آن روز، روزِ نابودیِ توست. روزی که از پای در آمدهای و ریشهات خشک شده؛ روزی که دیگر هیچگونه و هیچجوره نمیتوانی کمر راست کنی و از جای بلند شوی. منتظر آن روز بمان، که خیلی نزدیک است...
به قلم: نرگس قادری/ نویسنده نوجوان
.......................
پایان پیام
نظر شما