۱۳ آذر ۱۴۰۴ - ۱۷:۵۷
منبع: تبیان
آخرین فریادِ دختر پیامبر بر سرِ تاریخ

خیلی‌ها آخرین روزهای دختر پیامبر را تنها با «اشک» و «سکوت» و «گلایه» می‌شناسند؛ اما در پس آن چهرۀ رنجور، روحی ایستاده بود که تا آخرین نفس، در برابر «انحراف» سکوت نکرد. وقتی زنانِ مدینه برای یک احوال‌پرسیِ ساده به خانه دختر پیامبر آمدند، گمان نمی‌کردند با چنین طوفانی روبرو شوند.

خبرگزاری بین المللی اهل بیت(ع) _ابنا:  حضرت در این دیدار، نه از درد پهلو، که از «دردِ بی‌غیرتیِ جامعه» سخن گفت. متنی که در ادامه می‌خوانید، بازخوانیِ امروزیِ «خطبۀ عیادت» است. حضرت در این کلمات، نه از درد پهلو، که از درد «بی‌تفاوت شدن مردم» و «سقوط معیارهای جامعه» فریاد می‌زند؛ اینجا بستر بیماری نیست؛ تریبون محاکمۀ تاریخ است. این شما و این آخرین اتمام حجت یگانه دختر رسول خدا که نخواست تاریخ، دروغ بشنود.
 

اعلام انزجار از «نسلِ بی‌تفاوت»
 

بی‌پرده بگویم: حالم از دنیای شما به هم می‌خورد. من مردان شما را – همان مدعیان سیاست و قدرت – محک زدم و فهمیدم طبل‌های توخالی‌اند. آن‌ها را دور انداختم، چون وقتی پای «عمل» به میان آمد، دیدم مردِ میدان‌های سخت نیستند.

 چقدر زشت است که تیغِ تیزِ اراده‌هایتان کند شده.

 چقدر وقیح است که بعد از آن‌همه شور و شعور، حالا دین و عدالت را به بازی گرفته‌اید.

 شما به امید واهیِ «آرامش»، سکوت کردید؛ اما بدانید که خشم خدا را برای خودتان خریدید.

هزینه‌ سنگین «انتخابِ غلط»
 

شما فکر کردید با سکوتتان، خودتان را نجات داده‌اید؟ ابداً.

من طوقِ این خلافتِ غصب‌شده و این انحراف سیاسی را به گردن خودتان انداختم. تاریخ گواهی خواهد داد که شما خودتان این مسیر را انتخاب کردید.

لعنت بر سیستمی که پایه و اساسش ظلم است.

شما «کوهِ استوار» را رها کردید و به تپه‌های شنی تکیه دادید. چرا علی را کنار گذاشتید؟ کسی که به زیر و بمِ مدیریتِ دنیا و دین آگاه بود. این یک باختِ معمولی نیست؛ این سقوط آزاد است.
 

جرمِ علی چه بود؟ (چرا عدالت‌خواه را حذف می‌کنند؟)
 

بیایید روراست باشیم. مشکل سیستمِ زر و زور و تزویر با علی چه بود؟

تنها جرم علی این بود که «اهل معامله نبود».  او با مفسدین شوخی نداشت.  در اجرای عدالت، تعارف نمی‌کرد. مرگ و زندگی برایش یکی بود، مهم «حق» بود.

سیستم‌های فاسد، کسی را که نفوذناپذیر باشد و باج ندهد، پس می‌زنند.

رویایی که دزدیدید (آنچه می‌توانست بشود)
 

اگر اجازه می‌دادید مدیریت جامعه دستِ اهلش باشد (همان‌طور که پیامبر ترسیم کرده بود) :

جامعه را چنان آرام و دقیق اداره می‌کرد که هیچ‌کس احساس فشار و خستگی نکند.

شما را به چشمه‌ای زلال می‌رساند؛ نه آب گل‌آلودِ سیاست‌بازی.

او کسی بود که از سفرۀ قدرت، حتی یک لقمه برای خودش برنمی‌داشت. آن‌وقت می‌فهمیدید تفاوتِ «تشنه‌ی قدرت» با «خادم ملت» چیست.

اگر مسیر درست را می‌رفتید، درهای برکت باز می‌شد؛ اما شما دروغ و فریب را انتخاب کردید و حالا باید منتظر آوارِ عواقبش باشید.

معامله‌ دو سر باخت
 

کاش می‌فهمیدم به چه چیزی دل خوش کرده‌اید؟  به کدام ستون پوسیده تکیه داده‌اید؟  چه ریسمان سستی را چنگ زده‌اید؟

شما «شاهین تیزپرواز» (شایسته‌سالاری و عدالت علوی) را دادید و «پرهای دُمِ مرغ» (پستی و انحطاط) را گرفتید.

خاک بر سرِ جامعه‌ای که خیال می‌کند با این مصلحت‌اندیشی‌ها و سکوت‌ها، دارد «کار درست» را انجام می‌دهد.

قرآن فریاد می‌زند: «این‌ها همان مفسدانند، اما شعورِ فهمیدنش را ندارند.» (بقره: ۱۲)


پی‌نوشت:
این خطبه را مرحوم طبرسی در کتاب الاحتجاج، مجلد ۱، صفحه ۱۰۸ آورده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha