به گزارش خبرگزاری بینالمللی اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ در دوره پساجنگ غزه و به اصطلاح آتشبسی که رژیم صهیونیستی در این منطقه اعلام کرده این رژیم در پشتپرده این صلح شکننده به دنبال تحرکاتی در راستای تضعیف و خلع سلاح مقاومت در منطقه است. تلاشها برای تضعیف مقاومت عراق و لبنان از یکسو و تجاوزات هر روزه به خاک سوریه و جدا کردن شهرها و مناطقی از این کشور از جمله تحرکات اسرائیل طی ماههای اخیر در منطقه است.
اما درباره یمن، نخست وزیر رژیم صهیونیستی در اظهارات مطبوعاتی در ۲۱ نوامبر ۲۰۲۵ اعلام کرد که «اجازه نخواهد داد حوثیها قویتر شوند» در همین راستا بر اساس گزارش رسانههای اسرائیلی، شورای انتقالی جنوب یمن در ازای استقلال، اسرائیل را به رسمیت میشناسد.
«أمةالملک الخاشب» بانوی فعال رسانهای عضو کمیته زنان انصارالله یادداشت تحلیلی را در این زمینه نوشته است:
عرصه یمن، به ویژه جنوب این کشور، دیگر یک مسئله حاشیهای در معادلات منطقهای نیست. با افزایش نقش یمن در دریای سرخ پس از ورود به جبهه پشتیبانی از فلسطین در عملیات طوفان الاقصی، و با توجه به اذعان رسانههای غربی مبنی بر اینکه نیروهای مسلح یمن واقعاً کنترل خود را بر دریاها تثبیت کردهاند و مانع عبور کشتیهای اسرائیلی از تنگه باب المندب و دریای عرب شدهاند و ناوهای هواپیمابر و ناوگان دریایی آمریکا در دریای سرخ ناتوان در لغو هرگونه تحریم کشتیهای مرتبط با دشمن اسرائیلی شدند و از سوی دیگر موشکها و پهپادهای یمنی در رسیدن به عمق خاک دشمن موفق عمل کردند، همه این موارد اوضاع را به طور فزایندهای پیچیده کرده است.
همه موارد فوق به وضوح تأیید میکند که اسرائیل چه از طریق حضور اعلام نشده، چه از طریق شرکای منطقهای و چه از طریق پوشش آمریکایی، در شکلدهی به اوضاع در جنوب یمن دخالت مستقیم دارد.
این تحول را نمیتوان جدا از دو مسیر موازی درک کرد: آنچه در جنوب یمن اتفاق میافتد، و اینکه چگونه ثروت نفت و گاز خارج از چارچوب حاکمیت یمن مدیریت میشود.
منابع رسانهای همچنین ورود هیئتهای آمریکایی و اسرائیلی به جنوب یمن را تأیید کردهاند و از برگزاری جلساتی بین حاکمان جنوب و این هیئتها خبر دادهاند، اما چرا به طور خاص جنوب یمن؟
در دکترین امنیتی اسرائیل، یمن به عنوان یک واحد سیاسی داخلی دیده نمیشود، بلکه به عنوان: یک موقعیت حساس دریایی، یک قطب امنیتی در باب المندب، و یک نقطه تماس غیرمستقیم با امنیت ملی اسرائیل.
یمن جنوبی، با سواحل، بنادر و جزایرش، نمایانگر موارد زیر است:
عمق هرگونه حرکت دریایی در دریای سرخ، مناسب ترین محیط برای کنترل تهدیدات بدون درگیری مستقیم با صنعا. بنابراین، تمرکز اسرائیل بر «مدیریت یمن» نیست، بلکه بر خنثی کردن نفوذ آن است. دشمن اسرائیلی نیازی به حضور نظامی اعلامشده در جنوب ندارد، بلکه طبق یک مدل عمل میکند:
مشارکتهای امنیتی غیرمستقیم، هماهنگی اطلاعاتی و حضور تحت چتر آمریکایی و منطقهای.
در این زمینه، جنوب به موارد زیر تبدیل میشود:
یک منطقه نظارتی، یک نقطه هشدار اولیه و یک منطقه حائل برای جلوگیری از هرگونه پیشروی قابل توجه یمن به دریای سرخ. گزارشهای مربوط به بازدید هیئتهای خارجی از جنوب را نمیتوان از این بستر جدا کرد، به ویژه با توجه به تشدید تنشهای دریایی اخیر و نگرانیهای اسرائیل در مورد تبدیل شدن یمن به یک بازیگر غیرقابل مهار.
اظهارات نتانیاهو: یمن در تیررس و مورد هدف است
وقتی نخست وزیر رژیم اشغالگر صهیونیستی در اظهاراتی مطبوعاتی در ۲۱ نوامبر ۲۰۲۵ اعلام کرد که «اجازه نخواهد داد حوثیها قویتر شوند»، اظهار داشت که «یمن تهدیدی بسیار جدی برای «اسرائیل» است و ما نباید اجازه دهیم این تهدید توسعه یابد. پرچم حوثیها شبیه به پرچم هیچ کشور دیگری نیست این نشان میدهد که وجود آنها با نابودی ما مرتبط است. سلاحهایی در یمن با قابلیتهای بومی و استقلال عملیاتی در حال توسعه هستند و ما این تهدید را بسیار جدی میگیریم. ما اجازه نخواهیم داد تهدید ناشی از یمن افزایش یابد، و فراتر از آن نمیتوانم چیزی اضافه کنم. ما اقدامات لازم را انجام خواهیم داد تا اطمینان حاصل کنیم که هرگز با تهدیدی از لبنان، یمن یا هر جهت دیگری مواجه نخواهیم شد».
اظهارات نتانیاهو تمام شد، اما از آن چه میتوان استنباط کرد؟ این به این معنا است که:
یمن دیگر مسئلهی عرب-عرب نیست، او رسماً وارد محاسبات امنیتی اسرائیل شده و همانطور که برخی کانالهای اسرائیلی اعلام کردهاند، به کابوسی برای نتانیاهو تبدیل شده است. بنابراین، مهار صنعا به یک هدف مستقیم اسرائیل تبدیل میشود، حتی اگر با ابزارهای غیراسرائیلی انجام شود.
جنوب به عنوان جبههای جایگزین برای رویارویی مستقیم. دشمن صهیونیستی، به همراه ایالات متحده، دریافته است که رویارویی نظامی مستقیم با صنعا پرهزینه و نامطمئن است و حمایت مردمی از رهبری را به عنوان رهبری ملی و مذهبی که از کشور در برابر شر مطلق دفاع میکند، افزایش داده و تشدید میکند، شری که همه یمنیها از فرقهها، پیشینهها و گرایشهای مختلف آن را آمریکا و اسرائیل میدانند.
در حالی که مدیریت منازعات در سراسر جنوب هزینه کمتری دارد و قابل کنترل تر است. بنابراین، هرج و مرج در جنوب به عنوان ابزاری بازتولید میشود: اشغال فضای داخلی یمن، جلوگیری از تشکیل یک جبهه ملی متحد، و حصول اطمینان از اینکه هرگونه تشدید درگیری علیه صنعا با یک جبهه پشتی پایدار مواجه نشود.
هرج و مرج اینجا نتیجه ضعف نیست، بلکه یک انتخاب استراتژیک است. روابط بین جنوب و خطرناکترین سناریو علیه صنعا ؛ هدف نهایی سرنگونی نظامی دولت صنعا نیست، بلکه موارد زیر است:
فرسوده کردن اقتصاد آن، کاهش نقش منطقهای صنعا و جدا کردن آن از معادلات دریای سرخ و فلسطین. رژیم صهیونیستی به «پیروزی» در یمن نیاز ندارد، بلکه به موارد زیر نیاز دارد:
یمن بدون قدرت و اعمال نفوذ... و صنعا فاقد نفوذ منطقهای که جنوب مهمترین ابزار برای دستیابی به این هدف است.
تمام نشانههایی که حاکی از رهبری دولت صنعا:
این کشور درگیری در جنوب را منطقهای و نه محلی میداند. تحرکات جنوب باید در چارچوب وسیعتری که فراتر از عربستان سعودی و امارات متحده عربی است، بررسی شوند.
اما چالش واقعی نه در آگاهی یا آمادگی نظامی، بلکه در موارد زیر نهفته است:
مدیریت بافت اجتماعی داخلی، تحمل هزینه فرسایش طولانی مدت و جلوگیری از گسترش نبرد به بافت اجتماعی. آنچه در جنوب یمن اتفاق میافتد دیگر فقط یک جنگ قدرت داخلی نیست، بلکه بخشی از ترسیم مجدد نقشه امنیتی در دریای سرخ است.
نقش اسرائیل، اگرچه در سایه باقی ماند، اما به عاملی تأثیرگذار در جهتدهی به روند رویدادها و تبدیل جنوب به جبههای جایگزین برای رویارویی مستقیم با صنعا تبدیل شد.
در این سناریو، سوال این نیست که: آیا جنگ در خواهد گرفت؟ بلکه: چگونه بدون اعلام قبلی مدیریت میشود؟ در اینجا، جنوب یمن به یکی از خطرناکترین کلیدهای مرحله بعدی تبدیل میشود.
از این منظر، درگیریهای جنوب نه به عنوان یک شکست سیاسی، بلکه به عنوان یک هرج و مرج کارکردی تلقی میشوند که مانع از شکلگیری یک عمق ملی یکپارچه میشود و منطقه را مستعد مدیریت خارجی نگه میدارد.
ثروت به عنوان جبههای خاموش در جنگ ، گذشته از بُعد امنیتی، ثروت نفت و گاز به عنوان جبههای که به همان اندازه خطرناک است، خودنمایی میکند.
گزارشها و مشاهدات اقتصادی نشان میدهد که تولید نفت و گاز در شبوه و بلحاف، علاوه بر نفت در حضرموت و مارب، تابع ترتیبات صادراتی و مدیریتی خارج از چارچوب واقعی دولت یمن است و تقریباً هیچ شفافیتی در مورد جریان درآمدها وجود ندارد.
طبق این گزارشها، بخش بزرگی از این درآمدها به یمن برنمیگردد و صرف حقوق، خدمات یا بازسازی نیز نمیشود. بلکه از طریق کانالهای مالی خارجی، از جمله بانکهای سعودی، مدیریت میشود که این امر سوالات جدی را در مورد مقصد نهایی این وجوه و نقش آنها در تعمیق فقر به جای حمایت از ثبات مطرح میکند.
به این معنا، اقتصاد به ابزاری برای فرسایش بلندمدت تبدیل میشود و محروم کردن یمن از ثروتش به بخشی از استراتژی مهار صنعا تبدیل میشود، آن هم نه به عنوان نتیجه تصادفی جنگ.
چرا این موضوع اسرائیل را نگران میکند؟
در ذهنیت اسرائیلیها، ثروت یمن صرفاً به عنوان یک دارایی اقتصادی تلقی نمیشود، بلکه به عنوان عاملی در نظر گرفته میشود که میتواند صنعا را قادر سازد تا در درازمدت خود را حفظ کند، قابلیتهای خود را توسعه دهد و یک فرآیند تصمیمگیری با حاکمیت مستقل ایجاد کند.
بنابراین، کنترل جنوب، کنترل بنادر و جلوگیری از بهرهمندی یمن از منابعش، همه در یک هدف همگرا میشوند: جلوگیری از تبدیل صنعا از وضعیت مقاومت به یک قدرت پایدار.
اینجا معنای آنچه که کابوس نتانیاهو توصیف شده بود روشن میشود: نه به این دلیل که به دنبال جنگ مستقیم است، بلکه به این دلیل که معادله مهار را شکسته و خود را به عنوان عامل دائمی نگرانی، خارج از محاسبات سنتی، تحمیل کرده است.
نتیجه:
آنچه در جنوب یمن اتفاق میافتد و نحوه مدیریت پرونده ثروت نفت و گاز، دیگر فقط یک جنگ قدرت یا اختلال اداری نیست، بلکه به بخشی از یک نبرد استراتژیک آشکار تبدیل شده است که هدف آشکار آن جلوگیری از تبدیل شدن صنعا به یک قدرت تمام عیار است.
جنوب یمن در هرج و مرج فرو رفته است، ثروت خارج از حاکمیت مدیریت میشود و اقتصاد عمداً در حال خفه شدن است، نه به این دلیل که یمن ناتوان است، بلکه به این دلیل که بهبود اوضاع آن یک تهدید سیاسی و امنیتی واقعی برای نظام سلطه منطقهای، و در رأس آن رژیم اسرائیل، محسوب میشود.
.............
انتهای پیام
نظر شما