به گزارش خبرگزاری اهل بيت (ع) ـ ابنا ـ استاد رشته اقتصاد سیاسی دانشگاه تگزاس آمریکا به دولت این کشور هشدار داد تا از تشکیل یک امپراتوری ناقض آزادی ها در جهان دست برداشته و به توصیه اسلافی عمل کند که تاکید داشتند: «آمریکا وظیفه ای برای رهبری جهان ندارد تا به بهانه آن بخواهند آزادی جهانیان و حتی خود آمریکایی ها را از آنها سلب کند».
«الکساندر ویلیام سالتر» در این مقاله که در نشریه «لوبوک آوالانشه» با عنوان «امپراتوری آمریکا عامل مرگ آزادی است» منتشر شد، افزود: «چنانچه آمریکایی ها بخواهند از آزادی خود صیانت کنند، باید به توصیه های «جورج واشنگتن» عمل کنند که گفته بود: «ای آمریکایی ها باید با حفظ بی طرفی، از ائتلاف دائمی با هر بخشی از جهان خارج دوری کنید» و «با همه دنیا با احترام به حقوق آنها برخورد کنید و با دیگران یک رابطه آزادانه برقرار کنید. چون وظیفه ما این نیست که کشورهای دیگر را رهبری کنیم یا به عنوان حامیان آنها خدمت کنیم».
ویلیام سالتر تصریح کرد: «امروزه دولت ما سیاست خارجی در پیش گرفته که بیانگر ماهیت نظام فکری ما است. چون متاسفانه یا می خواهیم ارزش هایمان را برای بقیه دنیا الگو سازی کنیم و یا سعی می کنیم این ارزش ها را به زور به دیگران تحمیل کنیم. ظاهرا حد وسطی هم وجود ندارد».
وی تاکید کرد: «متاسفانه قدرت پیشرانه امپریالیسم غرور آن است. سیاستگذاران آمریکایی متکبرانه بر این باور هستند که این حق و توانایی را دارند که سایر کشورها را مانند خود بسازند، در حالی که ۲۰ سال شکست سیاست خارجی آمریکا در افغانستان به خوبی نشان داد که این ادعا حماقتی بیش نبوده و نیست. چون بعد از این همه سال سیاست استکباری تازه فهمیدیم که نه تنها با صرف ۲.۳ تریلیون دلار و قربانی کردن جان صدها هزار نفر قادر به یک ملت سازی کارآمد نبودیم بلکه این جنگهای صلیبی آرمانگرایانه ما را فقیرتر و ضعیفتر هم کرده است».
این استاد دانشگاه گفت: «متاسفانه رهبران کنونی آمریکا به توصیه های جورج واشنگتن برای پرهیز از مداخله گری و جنگ افروزی عمل نکردند، با وجود اینکه اکنون ۷۵۰ پایگاه نظامی در ۸۰ کشور مختلف جهان داریم. ما بیشتر از چین، هند، بریتانیا، روسیه، فرانسه، آلمان، عربستان سعودی، ژاپن و کره جنوبی برای ارتش هزینه می کنیم، به همین دلیل موضع ما در قبال جامعه بینالملل چیزی جز هجوهای گستاخانه و یا موعظههای مقدس مبهم نبوده و نیست و این در حالی است که یک ملت مسئول هیچگاه اینگونه رفتار نمی کند».
ویلیام سالتر در ادامه افزود: «برخی از مدافعان امپراتوری آمریکا ادعا می کنند که «صلح آمریکایی» از مشیت الهی سرچشمه می گیرد. ظاهرا آنها کتاب مقدس را با دقت نخوانده اند، چون تاریخ اقوام از جمله بنی اسرائیل، مصر، آشور، بابل، یونان و روم پر از عبرت های آموزنده است، یعنی اگرچه خداوند سرنوشت ملت ها را بر اساس اراده آنان تعیین می کند، اما این دلیلی بر فضیلت و برتری یک قوم بر دیگران نیست. پیام های کتاب مقدس نباید موجب تحریک طمع و جاه طلبی انسان شود بلکه طبق آموزه های انبیاء الهی نمی توان با شمشیر آخته به دیدار ملت ها رفت و آنها را ترساند تا شاید آنها آزادی را بچشند، بلکه باید با پرهیز از جنگ و خشونت با ملل دیگر در زیر درخت صلح ملاقات کرد».
وی تصریح کرد، اگرچه طبق مشیت الهی گریزی از وجود شر در جهان نیست، اما پر واضح است که این مسئولیت آمریکا نیست که بخواهد با شمشیر عریان و به نیابت از بشریت عدالت را برقرار کند. چون به تعبیر «جان کوئینسی آدامز» ششمین رئیس جمهوری آمریکا ما نباید در جست و جوی هیولاها و نابودی آن به خارج از کشور برویم چون در نهایت ما خودمان نابود می شویم. شاید خیراندیشانی در جهان پیدا شوند که خواهان حمایت از سوی آمریکا باشند، اما این نکته را درک نمی کنند که این درخواست می تواند به ادعای حاکمیت آمریکا بر جهان نیز بیانجامد، ادعایی که قطعا بر آزادیخواهان جهان گران تمام می شود. چون نمی توان از یک سو با ریاکاری مدعی حقوق انسان در داخل شد، اما در خارج از کشور این حقوق بشری را پایمال کرد.
این استاد رشته اقتصاد سیاسی دانشگاه تگزاس در ادامه این سوال
را مطرح می کند که آیا با مداخلات خارجی می توان از آزادی داخلی دیگران محافظت
کرد؟ قطعا پاسخ منفی است. در واقع مداخله گرایی خود ناقض آزادی است. همانگونه که
«کریستوفر کوین» و «ابیگیل هال» استادان دانشگاه تگزاس در
کتاب اخیر خود با عنوان «ظلم به خانه می آید» استدلال می کنند،
«نظامی گری به عمو سام اجازه می دهد تا اشکالی از کنترل اجتماعی را که در
آمریکا مجاز نیست، در کشورهای دیگر به مورد اجرا بگذارد».
در پایان این مقاله آمده است: آمریکا مدعی است که باید یک
جمهوری دموکراتیک در جهان برقرار باشد، اما نخبگان آن همچنان مانند دموکرات های
آتن (قدیم) و یا جمهوریخواهان رم (باستان) سعی می کنند سیاست را در قربانگاه
امپریالیسم ذبح شرعی کنند. پس اگر می خواهیم آزاد بمانیم، باید در سیاست خارجی خود
کاملاً تجدید نظر کنیم و باید بی طرفی سیاسی و آزادی اقتصادی را پیش فرض سیاست
داخلی و خارجی خود قرار دهیم. ما نمی توانیم بی قید و شرط خواست خود را برخلاف میل
دیگر ملت ها به آنها تحمیل کنیم و با دروغ و بی صداقتی با آنها رفتار کنیم، چون ما
وجدان و باطن دنیا نیستیم، چه برسد به اینکه بخواهیم پلیس آن باشیم.
.......................
پايان پيام/ ۲۱۳