به گزارش خبرگزاری بینالمللی اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ ترامپ به سفر خود در منطقه خلیجفارس پایان داد در حالی که به نظر میرسد این سفر هیچ تاثیری بر وضعیت جنگ در غزه نداشته است. این در حالی است که پیشتر برخی گزارشها حاکی از آن بود که حل بحران غزه یکی از محورهای اصلی گفتگوهای کشورهای میزبان با رئیسجمهور آمریکا خواهد بود. حتی نشانههایی وجود داشت که ترامپ در برخی مسائل منطقهای در حال فاصله گرفتن از نتانیاهو است؛ از جمله توافق ایالات متحده با جنبش انصارالله یمن و مذاکرات مستقیم با حماس برای آزادی اتباع دوتابعیتی که از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ در اسارت هستند. این تحولات چنین القا میکرد که ممکن است کاخ سفید برای توقف جنگ نسلکشی جاری در غزه، بر تلآویو فشار وارد کند.
اما نهتنها این انتظارات به واقعیت نپیوست، بلکه کابینه نتانیاهو دور تازهای از حمله زمینی گسترده به باریکه ویرانشده غزه را نیز اعلام کرد. این تناقضات پرسشهایی را درباره آنچه در پشتپرده گفتگوهای ترامپ با حاکمان سعودی در مورد غزه و تحولات منطقهای گذشته و نیز احتمال تغییر رویکرد آمریکا و تاثیر آن بر سرنوشت جنگ غزه، بهوجود آورده است.
ضرورت فاصله گرفتن ترامپ از سیاستهای جنگی رژیم صهیونیستی
پیرامون رویکرد پیشرو و مبهم ترامپ در مورد غزه، عوامل مختلفی را میتوان برشمرد که ضرورت فاصله گرفتن کاخ سفید از راهبرد جنگطلبانه نتانیاهو را گوشزد میکنند. اولویت اصلی نتانیاهو، حفظ موقعیت سیاسی خود و جلوگیری از فروپاشی کابینهاش است و با وجود شکست آشکار نظامی در غزه و ناتوانی در تحقق اهداف اولیه و اعلامی جنگ پس از ۱۸ ماه عملیات بینتیجه، سناریوی مطلوب او دخالت مستقیم آمریکا در این جنگ است.
با این حال، تجربه حدود دو ماه درگیری نظامی میان نیروهای آمریکایی و جنبش انصارالله یمن در دریای سرخ، که به سرنگونی پهپادها و جنگندهها و نیز حملات به کشتیهای آمریکایی منجر شد، به ترامپ نشان داد که پیروی از قواعد بازی نتانیاهو تا چه اندازه میتواند به منافع آمریکا آسیب بزند.
نکته مهم در این میان آن است که راهبرد جنگطلبانه نتانیاهو حتی محدود غزه و کرانه باختری نیست. هدف اصلی او ایجاد یک تقابل نظامی میان آمریکا و ایران و نیز ضربه زدن و خنثیسازی تمامی نیروهای مقاومت در صورت هرگونه درگیری احتمالی در منطقه است. نتانیاهو همچنین به دنبال گسترش و تثبیت کنترل بر مناطقی در لبنان، سوریه و نیز در امتداد گذرگاه فیلادلفیا در غزه و مرز با مصر است؛ حتی به قیمت این که این اقدامات ناقض توافقات کمپ دیوید باشند.
در نتیجه، نتانیاهو از طریق سیاستهای خود در پی آن است که دولت ترامپ را وارد جنگها و نزاعهای گسترده و آشکاری کند که تهدیدی نظامی برای تمامی نیروهای آمریکایی در منطقه به شمار میرود و بیتردید به شکست ریاستجمهوری ترامپ خواهد انجامید.
عامل مهم دیگر، اهمیت پروژه عادیسازی روابط در راهبرد منطقهای ترامپ است. بدون شک، تداوم درگیری در غزه، مانعی در برابر رؤیای دیرینه ترامپ خواهد بود؛ طرح بزرگ عادیسازی روابط عربستان و رژیم صهیونیستی و گسترش توافقنامههای ابراهیم که با میانجیگری ترامپ حاصل شدهاند.
اما این تنها بحران غزه نیست که شانس پیشبرد عادیسازی روابط را کاهش داده است. ظهور یک رقیب جدید در منطقه نیز باعث شده آمریکا برتری گذشته خود را برای تحمیل خواستهها و سیاستهایش بر اعراب از دست بدهد. افزایش حضور و نفوذ چین در منطقه خلیجفارس موجب شده کشورهای عربی دیگر عطش سابق برای جلب رضایت واشنگتن را نداشته باشند و برای همکاریهای اقتصادی و نظامی با آمریکا، به هر قیمتی تن ندهند.
افزایش اعتبار چین نزد کشورهای عربی که ناشی از مشارکتهای اقتصادی فزاینده و سیاست متوازن پکن نسبت به قطبهای مختلف منطقهای است، عملا موجب شده آمریکا از شروط قبلی خود برای همکاری اقتصادی و فناوری با کشورهای حوزه خلیجفارس، از جمله شرط عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی، عقبنشینی کند تا بدین ترتیب مانع گسترش هرچه بیشتر نفوذ چین در منطقه شود. در این میان، مشکلات اقتصادی داخلی آمریکا بهدلیل جنگ تعرفهای گسترده ترامپ با دیگر کشورها، یکی دیگر از دلایلی است که به نیاز کاخ سفید به همکاری نفتی و سرمایهگذاری کشورهای عربی دلالت دارد.
اعراب و فرصتهای سوخته
مشکلات و چالشهای نظامی، سیاسی و اقتصادی دولت ترامپ در جریان سفر اخیر او به منطقه خلیجفارس، فرصتی بسیار مناسب برای کشورهای عربی بود تا برای پایان جنگ و جنایات رژیم صهیونیستی در غزه، به رئیسجمهور آمریکا فشار بیاورند. با این حال، مذاکرات و تعاملات ترامپ به شکلی پیش رفت که کاملا مطابق میل او بود و توانست امتیازات اقتصادی مورد نظر خود را با کمترین چالش به دست آورد.
این سفر بار دیگر نشان داد که برخلاف رفتارهای نمایشی در سیاست و دیپلماسی، شکاف عمیقی میان سیاستهای اعلامی و اجرایی کشورهای حوزه خلیجفارس نسبت به مساله فلسطین وجود دارد. در واقع، موضوع فلسطین و حتی پیشبرد طرح صلح عربی موسوم به «ابتکار دو دولت»، دیگر جایگاه شاخصی در میان اولویتهای محور سازشطلب عربی به رهبری عربستان سعودی ندارد. در سناریویی بدتر، این احتمال وجود دارد که شکست کامل حماس در غزه و خلع سلاح این جنبش، با مخالفت جدی از سوی عربستان سعودی و امارات مواجه نشود.
در چنین شرایطی، با وجود شایعاتی درباره تیره شدن روابط ترامپ و نتانیاهو، فعلا هیچ نشانهای از قصد واشنگتن برای اعمال فشار بر رژیم صهیونیستی جهت توقف جنگ در غزه دیده نمیشود.
در این زمینه نباید خاستگاههای سیاسی و ایدئولوژیک ترامپ را فراموش کرد که از حامیان سرسخت جنبش انجیلی (محافظهکاران مسیحی) در ایالات متحده است. همپوشانی باورهای آخرالزمانی این طیف بزرگ با اهداف جنگطلبانه و اشغالگرایانه جناح راستگرای کابینه نتانیاهو، شرایط خطرناکی برای فلسطینیان در غزه و کرانه باختری ایجاد کرده است.
عملکرد دوره نخست ریاستجمهوری ترامپ بهروشنی نشان داد که او طرفدار سرسخت اشغال سرزمینهای فلسطینی از سوی رژیم صهیونیستی است و طی ماههای اخیر نیز وی نقشههایی برای کوچ اجباری صدها هزار نفر از مردم غزه ارائه داده است. ترامپ در سفر خود به قطر گفته بود که «برای غزه طرحهایی دارم که به نظرم بسیار خوب هستند؛ این منطقه را به منطقه آزادی تبدیل کنیم! بگذارید ایالات متحده به قضیه ورود کند و آن را فقط به یک منطقه آزادی تبدیل کند». در همین رابطه، منابع آگاه اعلام کردهاند که مقامات آمریکایی در پیشنهادی جدید، طرح انتقال نیممیلیون فلسطینی به لیبی را مطرح کردهاند!
دولت ترامپ راهبرد خود در غرب آسیا را بر پایه ادغام سیاسی و اقتصادی رژیم صهیونیستی در منطقه بنا نهاده است تا امنیت بلندمدت آن تضمین شود و از تکرار حوادثی چون ۷ اکتبر جلوگیری کند؛ مسالهای که مستلزم پایان یافتن مبارزه تاریخی ملت فلسطین با اشغال است.
از اینرو، تا زمانی که کشورهای عربی در برابر این روند بیتفاوت عمل کنند و حتی برای پیشبرد اهداف آمریکا در منطقه چراغ سبز نشان دهند، شاید ترامپ از جنگ نگران باشد، اما در نهایت، نتانیاهو را از گسترش دامنه جنگ بازنخواهد داشت.
در پایان باید گفت هرچند پیش از این نشانههایی از اختلاف و فاصله ترامپ با نتانیاهو دیده میشد، اما در عمل، دولت آمریکا همچنان پشتیبان تداوم جنگ در غزه است. انفعال کشورهای عربی، خصوصا عربستان و امارات، در استفاده از فرصت سفر ترامپ برای توقف جنگ در غزه، نمایانگر تغییر اولویتهای آنها از حمایت از آرمان فلسطین به منافع اقتصادی و ائتلافهای ژئوپلیتیک است. این وضعیت، زمینه را برای گسترش درگیری و تثبیت اشغالگری فراهم کرده و آینده مسئله فلسطین را بیش از پیش مبهم میسازد.
**************
پایان پیام/ 345