به گزارش خبرگزاری بینالمللی اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ جنگ دوم جهانی در سال ۱۳۱۸ شمسی آغاز شد و ایران در این جنگ نیز اعلان بیطرفی کرد. نیروهای اشغالگر، حدود دو سال بعد در سال ۱۳۲۰ بدون توجه به این بیطرفی از مرزهای مختلف، تقریبا بدون مقاومت جدی وارد کشور شدند. مراجع تقلید و علمای شیعه این بار توان صدور فتوای جهاد و مردمان مسلمان ایران قدرتی برای مبارزه با آنان نداشتند.
علت این ضعف آن بود که رضاخان از ابتدای آغاز سلطنت خود در سال ۱۳۰۴ شمسی، به مدت ۱۶ سال، همه توان خود را برای تضعیف دین و نابودی روحانیت قرار داده بود. او در همان سال قانون نظام وظیفه عمومی را تصویب کرد و در این میان تعداد زیادی از طلاب به سربازی رفتند. در سال ۱۳۰۷ با تصویب قانون لباس متحدالشکل، بسیاری از روحانیون از پوشیدن لباس روحانیت منع شدند، در همان سال قانون مدنی تنظیم شد و دفاتر محضری روحانیت تعطیل شد. در سال ۱۳۱۴ قانون کشف حجاب نهایی شد و گروهی از روحانیون مخالف زندانی و تبعید شدند. در همان سال سازمان اوقاف تاسیس شد و بسیاری از مدارس علمیه و مساجد که موقوفه شناخته شدند، از کنترل روحانیت خارج و تعطیل شدند.
در این مدت بسیاری از علما به شهادت رسیدند، به زندان و تبعید رفتند و در نهایت تعداد طلاب و روحانیون به کمترین میزان خود رسید. توان باقی مانده مراجع ایران مانند شیخ عبدالکریم حائری نیز بیش از هر چیزی، صرف حفاظت و حراست از این تعداد اندک روحانیون میشد تا مبادا این تعداد نیز توسط «دیکتاتور پهلوی» از بین بروند. روشن بود که علمای نجف نیز اعتمادی به دولت دین ستیز رضاخانی نداشتند و صدور فتوای جهاد، اقدامی بیفایده بود.
تاریخ نشان داد که هرگونه تضعیف مراجع تقلید و روحانیت شیعی، به تضعیف توان «مقاومت ملی» در برابر هر دشمن خارجی منجر میشود و قدرتمندی روحانیت منجر به تقویت حکومت و افزایش توان استقامت و مقاومت ملی میشود.
اگر بدانیم در جنگ اول جهانی، نیروهای مسلح در ایران حدود ۱۶ هزار نفر، آنهم بهصورت پراکنده بودند، اما در جنگ جهانی دوم تعداد نیروهای مسلح ایران ۱۰۰ هزار نفر و کاملا سازماندهی شده و بهشدت تجهیز شده بودند، بهتر میتوان تفاوت میان این دو دوره را متوجه شد.
این نکته را نیز باید افزود که در هر دو جنگ جهانی، حکومتهای وقت، توان و تمایلی برای مقابله نظامی با اشغالگران نداشتند، اما تفاوت در این بود که در جنگ اول جهانی، مراجع و علما بدون اتکا به نیروهای دولتی و با تکیه بر نیروهای مسلح عشایری و مردمی به مقابله با دشمنان پرداختند، اما رضاخان پهلوی، در طول حکومت خود، علاوه بر تضعیف روحانیت، گروههای زیادی از عشایر را از بین برده بود و عملا نیروی منسجم مسلح در میان مردم وجود نداشت تا مراجع و علما، با حمایت آنان اقدام به صدور فتاوای جهاد کرده و حفظ سرزمین اسلامی را واجب اعلام کنند.
وقایع بعد از پایان جنگ جهانی دوم نشان داد هر زمان قدرت مرجعیت مورد توجه جدی قرار گیرد و دولتمردان، شناخت خوبی از این توانمندی داشته باشند، چگونه میتوان بدون شلیک حتی یک گلوله، بخشهای اشغال شده وطن را آزاد کرد. بررسی این واقعه تاریخی، بخش بعدی این نوشته است.
سید علی اصغر حسینی/ ابنا
........................
پایان پیام
نظر شما