۱۹ آذر ۱۴۰۴ - ۱۳:۳۹
حضرت یوسف(ع) و فکر گناه، در برخورد با همسر عزیز مصر

سه تفسیر در معنی آیه ۲۴ سوره یوسف، بیان شده؛ ۱- زلیخا تصمیم بر کامجوئی از یوسف داشت، و نهایت کوشش خود را در این راه به کار برد و یوسف(ع) هم به مقتضای طبع بشری و این که جوانی نوخاسته بود، اگر مقام «عصمت» حائل نمی شد، چنین تصمیمی را می گرفت. ۲- تصمیم همسر عزیز مصر و یوسف، تصمیم بر حمله و زدن یکدیگر بود نه کامجوئی جنسی. ۳- در کشمکش غریزه و عقل، یوسف تا لب پرتگاه کشیده شد، اما ناگهان، بسیج فوق العاده نیروی ایمان و عقل، طوفان غریزه را در هم شکست.

خبرگزاری بین‌المللی اهل‌بیت(ع) ـ ابنا: این سؤال ممکن است در هنگام مطالعه آیه ۲۴ سوره «یوسف» به وجود آمده باشد، خداوند می فرماید: (همسر عزیز مصر، قصد او را کرد و یوسف نیز، اگر برهان پروردگار را نمی دید، چنین قصدی می نمود)!؛ «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأی بُرْهانَ رَبِّهِ».


در معنی این جمله، میان مفسران گفتگوی بسیار است که می توان همه را در سه تفسیر زیر خلاصه کرد:


۱ ـ همسر عزیز تصمیم بر کامجوئی از یوسف داشت، و نهایت کوشش خود را در این راه به کار برد.
یوسف(علیه السلام) هم به مقتضای طبع بشری و این که جوانی نوخاسته بود، و هنوز همسری نداشت، در برابر هیجان انگیزترین صحنه های جنسی قرار گرفته بود که، هر گاه برهان پروردگار یعنی روح ایمان و تقوا و تربیت نفس و بالاخره مقام «عصمت» حائل نمی شد، چنین تصمیمی را می گرفت!


بنابراین، تفاوت میان «همّ» (قصد) همسر عزیز و یوسف این بود که از یوسف، مشروط بود به شرطی که حاصل نشد - یعنی عدم وجود برهان پروردگار- ولی از همسر عزیز مطلق بود و چون دارای چنین مقام تقوا و پرهیزکاری نبود، چنین تصمیمی را گرفت و تا آخرین مرحله پای آن ایستاد، تا پیشانیش به سنگ خورد.


نظیر این تعبیر، در ادبیات عرب و فارسی نیز داریم، مثل این که می گوئیم: افراد بی بند و بار تصمیم گرفتند میوه های باغ فلان کشاورز را غارت کنند، من هم اگر سالیان دراز در مکتب استاد تربیت نشده بودم، چنین تصمیمی را می گرفتم.


بنابراین، تصمیم یوسف مشروط به شرطی بود که حاصل نشد، و این امر نه تنها با مقام عصمت و تقوای یوسف منافات ندارد، که توضیح و بیان این مقام والا است.


طبق این تفسیر از یوسف(علیه السلام)، هیچ حرکتی که نشانه تصمیم بر گناه باشد سر نزده است، بلکه در دل، تصمیم هم نگرفته است.


بنابراین، بعضی روایات که می گوید: یوسف آماده کام گیری از همسر عزیز شد، و حتی لباس را از تن بیرون کرد، و تعبیرات دیگری(۱) که ما از نقل آن شرم داریم، همه بی اساس و مجعول است، و اینها اعمالی است که در خور افراد آلوده، بی بند و بار، ناپاک و نادرست است، چگونه می توان یوسف را با آن قداست روح و مقام تقوا به چنین کارهائی متهم ساخت.


جالب این که: در حدیثی از امام علی بن موسی الرضا(علیهما السلام)، همین تفسیر اول در عبارت بسیار فشرده و کوتاهی بیان شده است، آنجا که «مأمون» خلیفه عباسی از امام می پرسد: آیا شما نمی گوئید پیامبران معصومند؟
فرمود: آری.
گفت: پس این آیه قرآن تفسیرش چیست؟ «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأی بُرْهانَ رَبِّهِ».


امام(علیه السلام) فرمود: «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ لَوْلا أَنْ رَأی بُرْهانَ رَبِّهِ لَهَمَّ بِها کَما هَمَّتْ بِهِ، لکِنَّهُ کانَ مَعْصُوماً وَ الْمَعْصُومُ لایَهُمُّ بِذَنْب وَ لایَأْتِیهِ... فَقالَ الْمَأْمُونُ للهِ دَرُّکَ یا أَبَا الْحَسَنِ!»؛


(همسر عزیز تصمیم به کامجوئی از یوسف گرفت، و یوسف نیز اگر برهان پروردگارش را نمی دید، همچون همسر عزیز مصر تصمیم می گرفت، ولی او معصوم بود و معصوم هرگز قصد گناه نمی کند و به سراغ گناه هم نمی رود)، مأمون [از این پاسخ لذت برد] و گفت: آفرین بر تو ای ابو الحسن! (۲)


۲ ـ تصمیم همسر عزیز مصر و یوسف، هیچ کدام مربوط به کامجوئی جنسی نبود، بلکه تصمیم بر حمله و زدن یکدیگر بود، همسر عزیز به خاطر این که در عشق شکست خورده بود، و روح انتقامجوئی در وی پدید آمده بود، و یوسف به خاطر دفاع از خویشتن و تسلیم نشدن در برابر تحمیل آن زن.


از جمله قرائنی که برای این موضوع ذکر کرده اند، این است که همسر عزیز تصمیم خود را بر کامجوئی خیلی قبل از این گرفته بود، و تمام مقدمات آن را انجام داده بود، بنابراین، جای این نداشت که قرآن بگوید او تصمیم بر این کار گرفت؛ چرا که این لحظه، لحظه تصمیم نبود.


دیگر این که، پیدا شدن حالت خشونت و انتقامجوئی، پس از این شکست، طبیعی است؛ زیرا او تمام آنچه را در توان داشت از طریق ملایمت با یوسف(علیه السلام) به خرج داد، و چون نتوانست از این راه در او نفوذ کند به حربه دیگر متوسل شد که حربه خشونت بود.


سوم این که، در ذیل این آیه می خوانیم: «کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ»؛ (ما هم بدی و هم فحشاء را از یوسف بر طرف ساختیم) (۳) «فحشاء»، همان آلودگی به بی عفتی است، و «سوء»، نجات از چنگالِ درگیری، زد و خورد و احیاناً قتل همسر عزیز مصر. (۴)


به هر حال، یوسف چون برهان پروردگار را دید، از گلاویز شدن با آن زن خودداری کرد، مبادا به او حمله کند و او را مضروب سازد و این خود دلیلی شود که او قصد تجاوز را داشته، لذا ترجیح داد خود را از آن محل دور سازد، و به سوی در فرار کند.


۳ ـ بدون شک، یوسف جوانی بود با تمام احساسات جوانی، هر چند غرائز نیرومند او تحت فرمان عقل و ایمان او بود، ولی طبیعی است هر گاه چنین انسانی در برابر صحنه های فوق العاده هیجان انگیز قرار گیرد، طوفانی در درون او بر پا می شود، و غریزه و عقل به مبارزه با یکدیگر بر می خیزند، هر قدر امواج عوامل تحریک کننده نیرومندتر باشد، کفه غرائز، قوت می گیرد، تا آنجا که ممکن است در یک لحظه زودگذر به آخرین مرحله قدرت برسد، آن چنان که اگر از این مرحله، گامی فراتر رود، لغزشگاه هولناکی است، ناگهان نیروی ایمان و عقل به هیجان در می آید، و به اصطلاح بسیج می شود و کودتا می کند، و قدرت غریزه را که تا لب پرتگاه کشانیده بود به عقب می راند.


قرآن مجید این لحظه زودگذر حساس و بحرانی را، که در میان دو زمان آرامش و قابل اطمینان قرار گرفته بود، در آیه فوق، ترسیم کرده است، بنابراین منظور از جمله «هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأی بُرْهانَ رَبِّهِ» این است: در کشمکش غریزه و عقل، یوسف تا لب پرتگاه کشیده شد، اما ناگهان، بسیج فوق العاده نیروی ایمان و عقل، طوفان غریزه را در هم شکست، (۵) تا کسی گمان نکند اگر یوسف توانست خود را از این پرتگاه برهاند، کار ساده ای انجام داده؛ چرا که عوامل گناه و هیجان در وجود او، ضعیف بود، نه! هرگز، او نیز برای حفظ پاکی خویش در این لحظه حساس دست به شدیدترین مبارزه و جهاد با نفس زد. (۶)


پی نوشت:

(۱). «مجمع البیان»، ذیل آیه مورد بحث؛ «جامع البیان»، جلد ۱۲، صفحات ۲۴۱ و ۲۴۲، ذیل آیه مورد بحث (دار الفکر)؛ «بحار الانوار»، جلد ۱۲، صفحات ۳۲۶ و ۳۲۷.

(۲). تفسیر «نور الثقلین»، جلد ۲، صفحه ۴۲۱؛ «بحار الانوار»، جلد ۱۱، صفحه ۸۲؛ «عیون الاخبار»، جلد ۱، صفحه ۲۰۰ (انتشارات جهان).

(۳). سوره یوسف، آیه ۲۴.
(۴). «بحار الانوار»، جلد ۱۱، صفحه ۷۲.
(۵). اقتباس از تفسیر «فی ظلال»، جلد ۴، صفحه ۷۱۱، ذیل آیه مورد بحث. اقتباس از تفسیر «فی ظلال»، جلد ۴، صفحه ۷۱۱، ذیل آیه مورد بحث.
(۶). گرد آوری از کتاب: تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، دار الکتب الإسلامیه، چاپ سی و سوم، ج ۹، ص ۴۳۶.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha