خبرگزاری بینالمللی اهلبیت(ع) ـ ابنا: آنچه در روزها و هفتههای اخیر در قم، کیش و مشهد رخ داد، اگر جدا از یکدیگر دیده شود، شاید مجموعهای از حوادث پراکنده، خطاهایا عنادهای فردی یا تنشهای موضعی بهنظر برسد؛ اما اگر این رخدادها را در بستر تحولات منطقهای و روانی پس از جنگ تحمیلی ۱۲ روزه ایران و رژیم صهیونیستی تحلیل کنیم، تصویری متفاوت نمایان میشود: سه صحنه متفاوت، اما یک طراحی واحد؛ سه جلوه ظاهراً متفاوت، اما یک هدف مشترک.
اتحاد کمسابقهای که دشمن را نگران کرد
پس از دفاع مقدس ۱۲روزه اخیر، جامعه ایران شاهد احیای نوعی همبستگی ملی – تاریخی بود؛ همبستگیای که این بار نه در تقابل با هویت دینی، بلکه در پیوندی بیسابقه با آن شکل گرفت. عِرق ملی، غیرت ایرانی و حافظه تاریخی ملت، با ایام غدیر، محرم و فرهنگ عزاداری شیعی پیوند خورد؛ نوحه «ای ایران» در هیئات، نماد همین تلفیق معنادار بود: ملیبودن درون دیانت، و دیانت در خدمت ایران.
این ترکیب، برای دشمنان ایران نگرانکننده است؛ زیرا تجربه تاریخی نشان داده که هرگاه ایرانیت و تشیع بهصورت همافزا عمل کردهاند، قدرت بازدارندگی اجتماعی ایران به اوج رسیده است.
روی اول سکه: قم؛ شعائرستیزی و نزاع از درون
حادثه قم و ماجرای سلیمانی اردستانی، در سطح ظاهری یک کنش ساختارشکنانه فردی جلوه داده شد؛ اما در سطح کارکرد اجتماعی، هدفی روشن داشت: شعائرستیزی از درون، با لباس دین.
برجستهسازی هتک ساحت حضرات اهلبیت(علیهم السلام) توسط فردی با ظاهری منتسب به روحانیت، دقیقاً همان الگویی است که میکوشد «نزاع شیعه با شیعه» را جایگزین مواجهه با دشمن بیرونی کند. تضعیف فرهنگ مقاومت شیعی که ریشه در عاشورا و فاطمیه دارد، تنها زمانی ممکن است که این فرهنگ از درون دچار فرسایش و بیاعتباری شود. حتی اگر در پیدایش چنین رخدادهایی اغیار مستقیماً نقش نداشته باشند، بهرهبرداری رسانهای و امنیتی بیگانگان از آنها کاملاً هدفمند است.
روی دوم سکه: کیش؛ عفتزدایی و دوقطبی مسئول ـ مردم
ماجرای ماراتن کیش بهسرعت در صدر اخبار و شبکههای اجتماعی قرار گرفت؛ نه بهخاطر اهمیت ورزشی آن، بلکه بهدلیل کارکرد گفتمانیاش. این رخداد، بستری شد برای:عادیسازی عفتزدایی،تحریک احساسات مذهبی جامعه، و همزمان القای تقابل «مردم – حاکمیت».
در این میدان، هدف نه دفاع از آزادی، بلکه تولید تنش اجتماعی و شکافسازی در لایههای هویتی جامعه بود؛ شکافی که بتواند سرمایه اعتماد عمومی را فرسوده کند.
روی سوم سکه: مشهد؛ بسترسازی آشوب سیاسیِ ضدفرهنگی
حادثه مشهد، تکمیلکننده این پازل بود. اینبار، سناریو از سطح فرهنگی عبور کرده و رنگ طغیان سیاسی ـ ضدفرهنگی به خود گرفت؛ حرکتی که میکوشد حساسیت دینی و امنیتی را همزمان تحریک کرده و جامعه را به نقطه انفجار برساند.
به این ترتیب، قم، کیش و مشهد هرکدام یک ضلع بودند؛ اما مجموع آنها یک سناریوی واحد برای برهمزدن آرامش، همبستگی و عقلانیت دینی و اجتماعی را ترسیم میکند.
روی پنهان سکه: جعل یک هویت جایگزین
اما ماجرا به اینجا ختم نمیشود. دشمنان ایران بهخوبی میدانند که حذف کامل ترکیب «ایرانِ قوی + تشیعِ مقاوم» ممکن نیست؛ از اینرو، در مرحله دوم پروژه، بهدنبال ساخت یک بدل جعلی هستند: ناسیونالیسم افراطی، باستانگرای تهی از دیانت، و ایرانِ بیروح.
هدف، جدا کردن عِرق ملی از ریشههای دینی آن است؛ همان خطایی که در برهههایی از تاریخ، هزینههای سنگینی بر کشور تحمیل کرده است. ایرانی که از عاشورا، فاطمیه و تشیع جدا شود، نه مقاوم میماند و نه مستقل.
جمعبندی و راهکار
قم، کیش و مشهد سه حادثه جداگانه نیستند؛ سه روی یک سکهاند! سکهای که یکروی آن نزاع مذهبی، روی دیگرش بیهویتی اخلاقی، و روی پنهانش آشوب سیاسی است. هوشمندی اجتماعی اقتضا میکند که در برابر این طراحی پیچیده:
به اختلافات داخلی دامن نزنیم، میان نقد دلسوزانه و بازی در زمین دشمن فرق بگذاریم، و مهمتر از همه، پیوند ایرانیت و تشیع را، نه احساسی، بلکه آگاهانه و باورمندانه حفظ کنیم و گسترش دهیم. آنچه دشمن از آن واهمه دارد، ایرانِ متحد، دیندار و هوشیار است؛ و دقیقاً همین را نشانه رفته است.
..................
پایان پیام
نظر شما