۲۷ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۵:۱۳
گفت‌وگوی ابنا با آیت‌الله عبدخدایی/ از حوزه مشهد مقدس تا تصدی سفارت ایران در واتیکان/ یادی از فدائیان اسلام و نقد و نظر درباره مکتب تفکیک

ما در اولین قدم بایستی یک وحدتی مابین ملل ایجاد کنیم. کسانی که انسانیت دارند در راه دفاع از انسانیت و حقوق انسانیت با هم اشتراک مساعی داشته باشند، کسانی که وحدت دینی دارند و خدا را پرستش می‌کنند، در این راه اشتراک مساعی داشته باشند، کسانی که وحدت اسلامی دارند در راه اسلام اشتراک مساعی داشته باشند. به منافع اسلامی، منافع دینی، منافع مردمی و انسانی‌شان دعوت کنیم و این خیلی کار مهمی است. این دیالوگ خیلی مهم است.

به گزارش خبرگزاری اهل‌بیت(ع) ـ ابنا ـ آیت‌الله محمدهادی عبدخدایی (زادهٔ ۱۳۱۷ در مشهد) سیاستمدار و استاد فلسفه و علوم دینی است. پدرش آیت‌الله غلامحسین تبریزی (۱۲۶۰ - ۱۳۵۹ ش) معروف به «شیخ غلامحسین ترک» و مسمی به «عبدخدایی» از مجتهدین و روحانیون مجاهد شیعه معاصر بود. وی از عالمان مبارز و مخالف با کشف حجاب رضاخانی در قیام مسجد گوهرشاد و از حامیان «فدائیان اسلام» و نهضت امام خمینی(ره) بود.

آیت‌الله عبدخدایی دارای مدرک دکترای فلسفه از دانشگاه تهران و اجتهاد از حوزه‌های علمیه مشهد و قم است. وی در انتخابات سال ۱۳۹۴ مجلس خبرگان رهبری به نمایندگی از استان خراسان رضوی برگزیده شد.

حضور این استاد در دوران انقلاب اسلامی و همچنین تبلیغ و تدریس در عرصه بین‌الملل و به‌ویژه تصدی سفارت ایران در واتیکان تجربیات ارزنده‌ای از وی به یادگار گذاشته است. خبرگزاری ابنا در گفت‌وگویی تفصیلی به سراغ زندگی علمی و خاطرات این استاد برجسته حوزه علمیه مشهد رفته است:

----------------------------------

به اهتمام: محمدمهدی اسکندری

----------------------------------

ابنا: در محضر آیت‌الله دکتر حاج شیخ محمدهادی عبدخدایی، از اساتید دانشگاه و از علما و اساتید حوزه‌ی علمیه‌ی خراسان و شهر مقدس مشهد هستیم. خیلی خوشحالیم که در خدمت حضرتعالی هستیم. به عنوان سؤال اول، مختصری از زندگینامه‌ی علمی و اجتماعی و همچنین مقداری از تألیفات‌تان را برای ما بفرمایید.

بسم الله الرحمن الرحیم. «رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً وَ هَیِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً»/ الکهف: ۱۰. از دیدار شما خوش‌وقتم. اما در رابطه با زندگینامه‌ی من، ممکن است در جاهای دیگر هم منتشر شده باشد، از این رو به اختصار بیان می‌کنم. من در دو جهت تحصیلات داشتم، یکی در جهت حوزه‌های علمیه و یکی هم در جهت دانشگاه بوده است. بحمدلله در هر دو جهت هم عشق و علاقه‌ای بوده و امیدواریم که خداوند متعال روز به روز انوارش را به شما و ما و تمام علاقه‌مندان اهل بیت (ع) عنایت بفرماید. من سطوح اولیه را در مشهد و نزد اساتید به صورت خصوصی تحصیل می‌کردم.

در سطوح عالیه به درس‌های مرحوم آیت‌الله حاج شیخ هاشم قزوینی، حاج شیخ مجتبی قزوینی، حاج شیخ کاظم دامغانی و مرحوم والد بزرگوارم آیت‌الله آقای حاج شیخ غلام‌حسین تبریزی استفاده و تلمذ کردم. دروس خارج را هم از محضر مبارک مرحوم آیت‌الله العظمی آقای میلانی استفاده می‌کردم. همزمان دوره‌ی دانشگاهی را هم سپری کردم تا موفق به هر دو جهت شوم و در هر دو بُعد هم اشتغال به تدریس داشتم، هم در مدارس علمیه، مخصوصاً مدرسه‌ای که پدرم به نام مدرسه‌ی جعفریه تأسیس کرده بودند و هم‌چنین در دانشگاه از بعد از انقلاب تدریس در رشته‌ی ادیان و عرفان داشتم. کتب متعددی از من منتشر شده که ده تا از آن‌ها چاپ شده و برخی هم زیر چاپ است.

غیرازاین‌ها، اولین کتابی که من ارائه دادم، «فهرستی برای الفهرست شیخ طوسی» بود که در هزاره‌ی شیخ طوسی برگزار شد و ما نمایه‌ای برای آن تهیه کردیم. بعد هم کتب متعددی تألیف کرده‌ام که عمده‌ی آن در رابطه با عرفان اسلامی و معارف اسلامی بوده است. ازجمله شرح مناجات شعبانیه‌ی امیرالمؤمنین(ع) و ائمه‌ی اطهار(ع)، شرح دعای کمیل، مجموعه مقالاتی که در کنفرانس‌های خارجی در سمینارهای خارج در رابطه با اسلام بود، کتابی راجع به اخلاق پزشکی، شرح زیارت امین‌الله.

یک دیوانی در اشعار با عنوان «گلزار توحید» دارم که این فقط در رابطه با خداشناسی و توحید است، صفات خدا و مناجات با خدا است. دیدیم که متأسفانه آن‌طور که باید باشد، توجه در اشعار به خود خدا کم است و حال این‌که اصل دین و اصل تمام معارف خود توحید است. لذا خدا لطف کرد و تعدادی شعر در این رابطه سرودم و به طبع رسیده، ولی تعدادی هم هنوز چاپ نشده است، مثل شرح مقامات العارفین ابن سینا و کتب دیگری در رابطه با سیره‌ی اهل بیت(ع) و سیره‌ی امیرالمؤمنین(ع). ازجمله سیره‌ی اقتصادی پیامبر(ص) را چاپ کردم ولی سیره‌ی اقتصادی امیرالمؤمنین(ع) هنوز چاپ نشده است. تعدادی مقالات علمی دارم که بعضی از این‌ها هم برنده‌ی جایزه سال شده است، ازجمله یک مقاله‌ای را به عنوان «جلوه‌ی حق در نهج البلاغه» در دانشگاه تهران ارائه دادم که مابین اساتید شرکت‌کننده در آن، به عنوان رتبه‌ی اول شناخته شد. البته من لیاقتی ندارم، اما این اهمیت و ارزش مربوط به نهج البلاغه بوده است، تابش و جلوه‌ی خود نهج البلاغه بوده است که موجب این عنایت نسبت به من هم شد. این در رابطه با تألیفات من بود.

ابنا: به پدر بزرگوارتان مرحوم آیت‌الله حاج شیخ غلام‌حسین تبریزی اشاره فرمودید. مقداری از ویژگی‌های ایشان و همچنین جایگاه علمی و اجتماعی ایشان در حوزه‌ی علمیه‌ی خراسان و شهر مقدس مشهد را بیان بفرمایید.

ایشان ابعاد و جهات مختلفی داشتند. از جهات علمی فردی مبتکر بودند، شاگرد مرحوم آیت‌الله العظمی سید محمدکاظم یزدی و آیت‌الله العظمی شریعت اصفهانی و همچنین آیت‌الله العظمی آخوند خراسانی بودند و از محضر آن‌ها استفاده می‌کردند. این سه بزرگوار نزد علمای شیعه معروف هستند، مخصوصاً در مسائل اعتقادی خیلی از مرحوم شریعت اصفهانی استفاده کرده بودند و در نوع خودشان در رابطه با مسائل اعتقادی کم‌نظیر بودند. از نظر مسائل فقهی هم مجتهد مسلم بودند و اجازات متعددی از فقهای برجسته‌ی زمان خودشان داشتند و صاحب ابتکار بودند و به اصول فقه هم مسلّط بودند. مجموعه‌ای را به عنوان «اصول مهذبه» در رابطه با اصول فقه نوشته‌اند، ولی اکثر نوشته‌های ایشان در رابطه با مسائل اعتقادی و به ویژه در رابطه با امامت است.

خلاصه بگویم؛ ویژگی ایشان این بود که خدا را خیلی دوست می‌داشت، مأنوس بود، عشق می‌ورزید، می‌گفت که من از زندگی همین را می‌خواهم که دو رکعت بالای سر امام هشتم(ع) نماز بخوانم. این را هم راست می‌گفت، عشق به خدا سراسر وجود او را گرفته بود و لذا خیلی هم مسلّط به آیات توحیدی در قرآن بود.

از نظر خدمات اجتماعی خدماتی در حوزه انجام دادند، از جمله بهداشت محصلین علوم دینی و یا کمک‌های مستقیم و غیرمستقیمی به افراد می‌کردند. از نظر خدمات اجتماعی هم بسیار خدوم بودند.

جلسات سخنرانی هم با مردم داشتند، منتها سخنرانی ایشان سخنرانی نبود، عمده تفسیر قرآن بود، بیان معارف اهل بیت(ع) بود، جلسه، جلسه‌ی عالمانه‌ای بود، مخصوصاً روزهای جمعه عصر در منزل خودشان جلسه‌ی بسیار سنگین و باارزشی برگزار می‌کردند. قبل از انقلاب ۳۵ سال هم نماز جمعه را اقامه کردند. آن زمان نماز جمعه معمول نبود و فقط در برخی از شهرستان‌ها برگزار می‌شد، از جمله در اصفهان توسط مرحوم آیت‌الله ارباب بود. شاید در ایران ۳ تا نماز جمعه برگزار می‌شد که یکی در مشهد بود که بحمدلله نماز جمعه‌ی پررونقی بود و مخصوصاً مردم شیفته‌ی دعاهای ایشان و رازونیازشان با خدا بودند.

ابنا: رابطه‌ی مرحوم والدتان با انقلاب و مرحوم امام خمینی چگونه بود؟

مرحوم امام زمانی بعد از شهریور ۲۰ به مشهد مشرف شده بودند، به منزل ایشان هم تشریف آوردند و آیت‌الله العظمی آقای سبحانی یک سخنی هم از امام نقل می‌کنند که امام خیلی از ابوی تجلیل می‌کردند و می‌گفتند که اگر در هر شهری یکی، دو نفری مثل ایشان باشند، خیلی کارها اصلاح می‌شود. پدر هم خیلی ارادت داشتند. اولین شناخت من نسبت به امام هم از کتابخانه‌ی پدرم شروع شد. اولین شناختم از کتاب کشف الاسرار بود. من وقتی که کتابخانه‌ی پدر را منظم می‌کردم، شاید سنم ۱۲ سال بود. آنجا چشمم به کشف الاسرار افتاد. نگاه کردم و به نظرم از اول تا آخر هم خواندم. در ۱۲ سالگی شیفته‌ی امام شده بودم. از آن زمان به امام ارادت داشتم تا زمان انقلاب که خدمت ایشان هم شرفیاب شدم.

ابنا: حضرتعالی در دوران طلبگی به همراه اخویتان، استاد محمدمهدی عبدخدایی، با گروه فداییان اسلام آشنا شدید. آشنا شدن شما با مرحوم نواب صفوی و گروه فداییان اسلام به چه صورت و در چه زمانی ایجاد شد؟ ویژگی‌های گروه فداییان اسلام و همچنین دیدگاه قاطبه‌ی علمای مشهد و علمای بلاد دیگر نسبت به این گروه را بیان بفرمایید.

شناخت ما به وسیله‌ی این بود که پدر من و مرحوم نواب صفوی (اعلی الله مقامه) هم‌فکر بودند. بعد از جریان برخورد نواب با کسروی و فرار او از زندان به این فکر افتاده بود که به مشهد بیاید و مخفی شود و شنیده بود که در مشهد یک عالم مجاهدی به این نام وجود دارد و لذا مستقیم به منزل ما آمد و من در آن زمان کودکی بیشتر نبودم، خیلی سنم پایین بود. اما در زندگی ما صحبت انقلاب و صحبت مبارزه مخصوصاً با خاندان پهلوی خیلی بازگو می‌شد. پدرم از افرادی بود که به واسطه‌ی رذالت‌های رضاخان از تبریز به مشهد آمد و نظر بعضی‌ها این است که تبعید شدند. به‌هرحال دیگر نمی‌گذاشتند که در تبریز زندگی کند و ایشان مجبور شد به مشهد بیاید.

از ابتدا در خانواده‌ی ما لعن بر پهلوی اصلاً رسم بود. در خانواده نذر می‌کردند که فلان حاجت‌شان برآورده شود و ۱۰۰ مرتبه لعن بر پهلوی کنند. به این صورت بود. مادر من با مادر مقام معظم رهبری با هم مأنوس بودند و مثل خواهر بودند. این‌ها ظلم‌ها و جنایات دوران رضاخانی را با هم بازگو می‌کردند. چون هر دو در دوران رضاخان بودند و مجبور شده بودند ۷ سال در منزل خانه‌نشین باشند و بیرون نروند و جنایات پهلوی را از نزدیک دیده بودند. لذا از دامن مادر و از مطالب پدر، لعن خاندان پهلوی و دشمنی خاندان پهلوی را به واسطه‌ی ضدیت آن‌ها علیه اسلام گرفته بودیم.

مرحوم نواب صفوی هم این جریانات را می‌دانست، یعنی می‌دانست که پدر ما به واسطه‌ی چه به مشهد آمده و مدت مبارزاتش چقدر بوده و در چه جریاناتی بوده است و لذا به منزل ما آمد.

پدر من هم دوستی داشتند، ملکی اجاره کرده بودند و کشاورزی می‌نمودند، به نام حاج‌آقای ضیاء. او را خواستند و به او گفتند که؛ من این را به تو سپردم و از او پذیرایی کن. او هم به آن دهکده برد و مدتی در خدمتش بود و از او پذیرایی می‌کرد. از آنجا با مرحوم نواب صفوی آشنا بودیم. فداییان اسلام نزد همه‌ی علمای متدین وجهه داشتند، منتها بعضی این‌ها را در آن زمان تندرو حساب می‌کردند و الّا من نشنیدم که کسی بوده باشد که مخالفت داشته باشد. نظر بعضی این بود که این‌ها تندرو هستند و الّا همه قبول داشتند که آن‌ها در مسیر حق هستند، با جرم مبارزه می‌کنند و وجودهای ارزنده‌ای هستند که در رأس آن‌ها خود شهید نواب صفوی (اعلی الله مقامه) قرار داشت. حتی به یاد دارم که شاید ۷-۸ ساله بودیم و هنوز هم برق نبود. چراغ‌های نفتی بود. ما شب اطراف چراغ نشسته بودیم. پدرم به من گفت که؛ بچه‌ها، بیایید دعا کنیم. امام صادق (ع) و یا یکی از ائمه (ع) هم وقتی کار مشکل می‌شد، اطفال را جمع می‌کردند و مجموعاً خانواده دعا می‌کردند، شما هم دعا کنید. دعا چه بود؟ دعا این بود که خداوند متعال سید حسین امامی، ترورکننده‌ی هژیر را نجات دهد. این از کودکی در ذهن من هست که چنین چیزی بود. ما در این بستر جلو رفتیم و فداییان اسلام مورد تجلیل علما بودند.

ابنا: دیدگاهی در بعضی از محافل رایج است مبنی بر اینکه مرحوم آیت الله العظمی بروجردی نسبت به مرحوم نواب صفوی نظر مثبتی نداشته، به طور کلی آیا به نظر شما این دیدگاه و نظر صحیح است یا خیر؟

مرحوم آیت‌الله بروجردی از یک زاویه نگاه می‌کردند، مرحوم نواب از یک زاویه دیگر نگاه می‌کرد. مرحوم نواب از زاویه‌ی انقلابی نگاه می‌کرد، مرحوم آیت‌الله بروجردی از زاویه‌ی فرهنگی و علمی و نگهداشت حوزه و مسائل سیاسی که داشتند نگاه می‌کردند. هر دو از زوایایی که نگاه می‌کردند ارزنده بود، زاویه‌ای که نگاه می‌کردند خیلی ارزنده و مهم بود. آیت الله بروجردی از منظر علمی و حفظ حوزه علمیه می‌نگریستند و شهید نواب صفوی از منظر مبارزاتی و انقلابی می‌نگریست و سرانجام هر دو مکتب به هم رسیدند و با رهبری داهیانه، رهبری قاطع و شجاع چون مرحوم امام خمینی قدس سره، هم حوزه حفظ شد و هم انقلاب پیروز گشت.

ابنا: در صحبت‌هایتان به رابطه‌ی و رفت‌وآمد خانوادگی مابین خانواده‌ی خویش و خانواده‌ی مقام معظم رهبری اشاره کردید. به طور کلی رابطه و آشنایییت حضرتعالی با مرحوم امام خمینی و مقام معظم رهبری به چه صورت بود؟

ما به هر دوی آن‌ها ارادت داشتیم. امام که درصد خیلی بالایی بود، مرجع بودند، انقلابی بودند، در نهایت درجه‌ی آمال و آرزوی ما بود که در رأس چنین شخصیتی باشد که در فکر اجرای احکام خدا باشد. حتی در آن بحرانی که ازهاری روی کار آمده بود و در تهران در شب اول محرم جوی خون راه انداخت، ما به فکر افتادیم که به پاریس و به دیدار امام برویم، در حالی که احتمال زیادی هم می‌دادیم که نتوانیم به مقصد برسیم به واسطه‌ی این‌که در فرودگاه و جای دیگری ما را دستگیر کنند ولی لازم می‌دانستیم، چون در آنجا تجلیلی از امام بود، مخصوصاً در نزد دولت فرانسه که این آقا که به اینجا آمده ارادتمندانی دارد و در قلب ملت جا دارد و لذا از نقاط مختلف و من جمله ایران به عشق او می‌آیند و مدتی از محضر او استفاده می‌کنند. یکی از شیرین‌ترین خاطرات ما هم آن خاطره‌ای بود که در پاریس شرفیاب خدمت آقا شدیم. یعنی اشتراک در هدف، آن چیزی که ما با آن از کودکی بزرگ شده بودیم، می‌دیدیم که در امام (رضوان الله تعالی علیه) بود.

اما در رابطه با مقام معظم رهبری این را بگویم که پدر من آذربایجانی بود، پدر ایشان هم آذربایجانی بودند، هم‌مباحثه هم بودند، رفت‌وآمد خانوادگی داشتیم و از کودکی با هم بزرگ شدیم. در نوجوانی هم‌مباحثه‌ی هم بودیم، معالم را با هم مباحثه می‌کردیم، بعد ایشان برای مدتی به قم رفتند و من در مشهد بودم. همین‌طور مثل سایه در خدمت ایشان بودیم و ارادت داشتیم و اخبار ایشان به ما می‌رسید و مظلومیت‌هایی که ایشان در دوران طاغوت و رنج‌هایی که کشیده بودند را می‌شنیدیم و از آن‌ها باخبر می‌شدیم و جزء ارادتمندان ایشان بودیم.

ابنا: به حوزه‌ی علمیه‌ی مشهد بازمی گردیم. مقداری از تاریخچه‌ی حوزه‌ی علمیه‌ی مشهد و همچنین اساتید مهم این حوزه در زمان تحصیل‌تان را برای ما بفرمایید. دیدگاه غالب علمای خراسان نسبت به نظام ستم‌شاهی چگونه بود؟ تظاهراتی که در مشهد برپا می‌شد، شروعش از چه سالی بود و کدام یک از علما در آن تظاهرات شرکت می‌کردند؟

این در ابعاد گوناگونی بود. دو نفر شخصیت بودند که از نظر اجتماعی در رأس قرار داشتند، سه نفر هم روحانی جوان بودند که در دوره انقلاب گرداننده بودند و خط‌دهندگی داشتند و دیگران را مدیریت می‌کردند. یکی از این سه نفر مرحوم شهید هاشمی‌نژاد بود، یکی آقای طبسی و یکی دیگر هم مقام معظم رهبری بودند که گرداننده‌ی پشت صحنه و داخل صحنه‌ی این انقلاب بودند. هم پشت صحنه را می‌چرخاندند و هم داخل صحنه خودشان و جوانان هم خیلی به این‌ها علاقه‌مند بودند و مطالب امام را منتشر می‌کردند.

تعدادی هم علمای دیگر بودند مثل مرحوم آیت الله میرزا جواد تهرانی، مثل آیت الله مروارید، مثل آیت‌الله فلسفی و آیت‌الله حاج‌آقا حسین شاهرودی، این‌ها هم علمای موجهی بودند که باز در مسائل انقلاب بودند، اطلاعیه‌ای که می‌دادند مردم سخن آن‌ها را می‌خریدند، اگر زمانی اطلاعیه می‌دادند که بازار بسته شود، همه گوش به فرمان بودند. یک عده‌ای هم بودند که خودشان به صورت تکی اطلاعیه می‌دادند و باز در انقلاب بودند.

ابنا: از اساتید برجسته‌ی حوزه‌ی علمیه‌ی مشهد در زمان تحصیل‌تان بفرمایید.

از اساتید برجسته‌ی زمان تحصیل ما در رأس، مرجعی مثل آیت‌الله العظمی آقای میلانی بودند. مدتی هم آیت‌الله العظمی آقای وحید در اینجا تدریس فرمودند و بعد به قم تشریف بردند. آیت‌الله حاج شیخ هاشم قزوینی بودند. آیت‌الله آقا شیخ کاظم دامغانی بودند. مرحوم پدرم هم بودند.

ابنا: با توجه به اینکه حضرتعالی تحصیل فلسفه را به صورت جدی دنبال می‌کردید، دیدگاه قاطبه‌ی علمای خراسان و شهر مشهد نسبت به تحصیل و تدریس علم فلسفه و عرفان چگونه بود؟ آیا در حوزه‌ی علمیه‌ی مشهد استاد یا اساتید برجسته‌ای داشتیم که علم فلسفه را تدریس کنند؟

اساتیدی بودند که چه طرفدار این فلسفه و چه مخالف این فلسفه بودند. مثلاً آیت‌الله حاج شیخ مجتبی قزوینی خودش به فلسفه مسلط بود، آیت‌الله میرزاجواد تهرانی هم مسلط بود. این‌ها فلسفه را می‌گفتند و این فلسفه را رد می‌کردند. درست تبیین نشده که این‌ها چه می‌گفتند.

ابنا: منظورتان کدام آقای تهرانی است؟

خود آیت‌الله آقا میرزا جواد تهرانی «میزان المطالب» در منطق نوشته‌اند که روش چیست. در رابطه با فلسفه هم بارها «منظومه» را تدریس کرده‌اند ولی خیلی مشخص نشده است و خوب است که مشخص شود. آقای حکیمی مکتب تفکیک را عنوان کردند. تفکیک می‌خواهد بگوید که فلسفه یک مکتب است، مطالب اهل بیت(ع) و معارف اهل بیت(ع) هم یک مکتب دیگری است. بعضی چنین برداشت صریحی از آن نداشتند و روشن نشد که این‌ها چه می‌خواهند بگویند.

آنچه که خود من به آن رسیدم این است که مکتب اسلام، در همه جهت مکتب مستقلی است. در اقتصادش مستقل است؛ شما بگویید اقتصاد سرمایه‌داری است؟ می‌گویم: نه. اقتصاد کمونیستی و سوسیالیستی است؟ نه. پس چیست؟ اقتصاد، اقتصاد اسلامی است؛ نه شرقی، نه غربی است. معارف آن هم همین‌طور است. خود اسلام یک دیدگاه عقلانی مستقلی دارد و باید به این موضوع توجه داشت. هرچه که به اسلام نسبت داده می‌شود بایستی مستند باشد. باید مستند به چه چیزی باشد؟ مستند به قرآن. به همین دلیل وقتی من می‌گویم که خداوند متعال رزاق است، می‌گویم: «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ» (الذاریات: ۵۸)، این آیه پشتوانه‌ی آن است؛ بعد هم روایات مسلّم اهل بیت(عنقد و نظر درباره مکتب تفکیک) است تا بتوانیم بگوییم که این مارک اسلام دارد. اما اگر بگویم فلان عالم، فلان دانشمند و فلان فیلسوف که این مطلب را گفته است، دلیل بر این نیست که حتماً اسلامی باشد. برداشت آن عالم اسلامی این بوده است. این مطالب او را نبایستی خلط کرد و به اسلام منتسب ساخت.

اصل مطلب این است که آنچه که ما به نتیجه رسیده‌ایم این است که اسلام یک ایدئولوژی و جهان‌بینی خاصی دارد. این جهان‌بینی اسلام را باید از کجا برداشت کرد؟ از قرآن و از روایات مسلّم اهل بیت(ع) باید برداشت کرد. جهان‌بینی عقلانی هم هست نه غیرعقلانی. استدلال می‌کند؛ راجع به خدا، راجع به معاد و اصلاً راجع به آفرینش استدلال می‌کند. آفرینش از نظر اسلام دوقطبی است، یکی غیب و دیگری شهادت است.

دیدگاه ماتریالیستی این است که غیب بی‌غیب! غیب یعنی چه؟ هرچه که هست اگر توانستم زیر این دستگاه میکروسکوپ یا تلسکوپ مشاهده کنم درست است، اگر غیر از این باشد درست نیست. اگر زیر میکروسکوپ و تلسکوپ دیدم، این هست و الّا نیست. ولی دین اسلام دو بعدی است، غیب و شهادت است. راجع به صفات خدا، راجع به معاد، راجع به همه‌ی این‌ها دید عقلانی دارد که استدلال، استدلال عقلانی است. «لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا» (الانبیاء: ۲۲). در رابطه با خدا که یکی هست؛ در رابطه با معاد می‌گوید که این خلقت عبث و بیهوده نیست و لذا بایستی معادی باشد تا افراد به نتایج اعمال‌شان برسند و به آن ارتقائی که مطلوب است نایل شوند. نباید این را فراموش کرد که این دید عقلانی است، اما دید اسلامی است. ولی مطالبی که این فلسفه در اختیار می‌گذارد، بعضی از این‌ها متخذ از مکتب یونان است.

«الفهلویون الوجود عندهم حقیقةٌ ذات تشکک هم». فهلویون فلاسفه‌ی فارس هستند. نظر فلاسفه‌ی فارس این است، نظر فلاسفه‌ی مشاء این است. حاج ملا هادی سبزواری این را در منظومه‌اش می‌گوید. ولی چه ربطی به اسلام دارد؟ زیربنای این تفکرات، تفکرات خارجی است؛ چه یونانی باشد، چه هندی و چه ایرانی باشد. آن چیزی اسلامی هست که متخذ از کتاب و عترت باشد. این یک حقیقتی است. نمی‌خواهم این را روی تعصب دینی بگویم. من می‌گویم که نظر شما این است. می‌گوید: به چه دلیل؟ می‌گویم: چون در فلان کتاب‌تان این را نوشته‌اید. اگر یک چیزی را به شما نسبت دادم و شما نگفته بودید، شما حق دارید یقه‌ی من را بگیرید و بگویید که من نگفتم. چیزی که به اسلام نسبت می‌دهیم بایستی در اسلام وجود داشته باشد و می‌گویند که این فلسفه در اسلام نیست. بعضی مطالب را دارد که مطابق است، بعضی مطالب را دارد که مخالف است. دیدگاه این است؛ نه اینکه با عقلانیت مخالف باشند، نه اینکه با جهان‌بینی مخالف باشند، نه اینکه با ایدئولوژی مخالف باشند. نخیر، می‌گویند عقلانیت اسلام را هم باید از خود اسلام گرفت. حالا این بحث طولانی است.

ابنا: پس به طور کلی مکتب تفکیک را تأیید می‌فرمایید؟

من به مکتب استقلال اعتقاد دارم که باز خاص‌تر از آن است. یعنی همان‌طور که گفتم اسلام در اقتصادش مستقل است، در معارفش هم مستقل است، در جهان‌بینی‌اش هم مستقل است و باید اسلام را از خود اسلام گرفت، اسلام را باید از قرآن گرفت؛ مستند باید به این صورت باشد.

ابنا: مقداری از ویژگی‌ها و منش آیت‌الله میرزا مهدی اصفهانی و دیدگاه‌هایشان نسبت به فلسفه و عرفان بیان بفرمایید.

من خدمت ایشان نرسیده‌ام و لذا همین اطلاعات دست‌دوم را دارم.

ابنا: از سابقه‌ی مبارزاتی‌شان نسبت به رژیم ستم‌شاهی نکاتی دارید؟

در روحانیت دو دیدگاه وجود داشت. یک دیدگاه این بود که ما وارد دانشگاه شویم و در نتیجه از طریق دانشگاه بتوانیم کار را انجام دهیم که با عنوان نفوذ روحانیت در دانشگاه بود؛ مثل دید مرحوم آیت‌الله دکتر بهشتی، مثل دید حجت‌الاسلام والمسلمین آقای باهنر، مثل دید آیت‌الله مطهری. این‌ها در عین حال که برای مبارزه طراح بودند ولی وارد دانشگاه شدند.

ابنا: و همچنین دیدگاه آیت‌الله مفتح.

بله. من در دوره‌ی دکتری دانشگاه هم خدمت آیت‌الله مطهری بودم و شاگردی ایشان را داشتم و هم شاگرد آیت‌الله مفتح بودم. این‌ها وارد دانشگاه شدند تا بتوانند از آن طریق مردم و گروه‌های تحصیل‌کرده را به معارف اسلامی و تمدن اسلامی و اجرای احکام دین آشنا کنند ولی گروه دیگری هم به صورت مبارزه در مقابل دستگاه جائر و ظالم ایستادند و تن به هر مشکلی دادند. به هر حال هدف هردو یکی بود. به نظر ما رسید که در بُعد فرهنگی بایستی حرکت و کار کرد و لذا در همان بُعد علمی هم کار و فعالیت می‌کردیم، منبر می‌رفتم. می‌خواستند از ما اقرار بگیرند که مثلاً در فلان موضوع وارد نشویم، ما حاضر نبودیم چیزی بنویسیم و لذا اصلاً از منبر صرف‌نظر می‌کردیم. این‌طوری فشار می‌آوردند.

دوران سختی گذشت. من می‌خواستم نماز جماعت بخوانم، نمی‌گذاشتند. در همین مسجد گوهرشاد، پدرم مدت‌ها اقامه‌ی نماز جماعت می‌کردند و حتی می‌خواستند به مسافرتی بروند که ظاهراً برای دامادی آقامهدی‌مان بود، روز قبل به من دستور دادند که من نماز عصر یا نماز ظهر را بخوانم. من اطاعت کردم و خود ایشان اقتدا کردند و مردم هم اقتدا کردند، به عنوان اینکه بعد از من ایشان می‌آید و مدتی اقامه‌ی نماز می‌کند. خب به مسافرت رفتند. من روز بعد رفتم که نماز بخوانم و نگذاشتند. یک نفر به نام سرگرد عماد بود که آمد و سر سجاده نشست و گفت که؛ سرهنگ باید اجازه دهد. سرهنگ رئیس اوقاف بود و متصدی مسجد هم بود. من گفتم: نمازی که سرهنگ باید اجازه دهد، من آن نماز را نمی‌خوانم. روز جمعه شد، مردم آمدند و گفتند: چه کنیم؟ گفتم: من در منزل نماز جمعه می‌خوانم. مردم هم آمدند. درب منزل را باز گذاشتیم و آمدند. می‌دیدم که منبر هم نمی‌گذارند، نماز جماعت هم نمی‌گذارند و خلاصه کَت ما را بسته بودند ولی دیگر گذشت.

ابنا: جنابعالی در دهه‌ی ۷۰ سفیر ایران در واتیکان بودید، مقداری از خاطراتی که در آنجا داشتید و همچنین نوع تعامل‌تان با بزرگان مسیحی آنجا علی‌الخصوص پاپ اعظم را برای ما بیان بفرمایید. آیا در آنجا تبلیغ و گفتمانی برای دفاع از مذهب حقه شیعه داشتید؟

اصولاً می‌گویند: «چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند». اعتقاد من این است که اسلام و تشیع را نشناخته‌اند؛ اگر بشناسند ضدیت خیلی کم می‌شود و ما باید کاری کنیم، باید برنامه‌ریزی داشته باشیم که بیانگر خوبی برای تشیع باشیم و لذا ارتباط من با شخصیت‌های واتیکان خیلی زیاد بود. رسم است، سفیر که وارد می‌شود با تمام رؤسای شوراها آنجا ملاقات می‌کند. رؤسای شوراها عبارت از کاردینال‌ها هستند. کاردینال مقامی است که بعد از مقام پاپ بالاترین مقام است که پاپ به خواصی اعطا می‌کند. در زمان ما فقط در تمام دنیا ۱۵۱ نفر کاردینال بودند که بعضی‌ها رؤسای شوراها بودند و بعضی هم رؤسای تعدادی از کلیساها بودند. این‌ها با نفوذترین و شخصیت‌ترین افراد هستند.

با رؤسای شوراها آن‌ها برنامه داشتم و بیان می‌کردم. یکی راجع به اسلام و ضمناً تشیع، دوم راجع به ایران و سوم هم راجع به نظام انقلاب اسلامی بیان می‌کردم که بدانند این نظام چیست. الحمدلله طوری بود که در محیط مسالمت‌آمیزی انجام می‌گرفت و خرسند از هم جدا می‌شدیم. برخورد آن‌ها برخورد تندی نبود، برخورد نرم و محترمانه بود. برخورد دو نفر روحانی با هم بود، نه دو نفر خصم و دشمن با هم و ما هم می‌توانستیم بحمدلله حرف‌هایمان را بزنیم. به دانشگاه‌های آن‌ها زیاد می‌رفتم، مقدمات سخنرانی را آماده می‌کردند که من بروم و گفت‌وشنود داشته باشم. عمده این است که مطالب‌مان را به گوش دنیا برسانیم و خصمانه نمی‌توان برخورد کرد، زیرا بعضی از مردم دنیا شرارت‌هایی دارند که پیوسته درصدد استعمار می‌باشند؛ مخصوصاً بایستی این از دید دنیای غرب بیرون آید. از دوران جنگ‌های صلیبی یک دید بدبینی نسبت به اسلام پیدا کرده‌اند که هنوز هم ادامه دارد. همین الان یک موقعیتی است که اسلام بتواند خودش را نشان دهد و مثلاً در حمایت از مظلوم، در حمایت از مستضعف و افراد بی‌نوا؛ ما تبیین می‌کردیم که در دنیا همین الان افرادی چطور رنج می‌برند به واسطه‌ی برنامه‌هایی که سرمایه‌داران غربی علیه آن‌ها دارند.

این اثر هم داشت و متوجه می‌شدند که نفت ما را با چندرغازی می‌خرند و خود ما از نظر مالی کمبود داریم. توطئه می‌کنند، دست به دست هم می‌دهند که نفت را ارزان بخرند در حالی که قیمت نفت این نیست. وقتی تبیین می‌کردیم حتی من در رابطه با آزادی صحبت کردم که آزادی غیر از بی‌بندوباری است. اسلام با بی‌بندوباری مخالف است نه آزادی. یکی از کشیش‌ها گفت: شما هم حرف دل ما را می‌زنید، کلیسا هم این بی‌بندوباری غربی را دوست ندارند و تأیید نمی‌کنند، ولی برخوردی ندارند. برخورد آن‌ها خیلی ضعیف است و فقط یک تذکری است که خلاصه پوشیده باشید. در بعضی از کلیساهای آن‌ها تذکری داده می‌شود که پوشیده باشند و آن هم به صورت خیلی نرم تذکر می‌دهند و جلوگیری نیست. خلاصه با محبت و دوستی آدم می‌تواند معارف خودش را بیان کند و ما در این صدد بودیم و تأثیرگذار بود.

در آنجا بعضی از خانواده‌ها گاهی اوقات مایل می‌شوند که مسلمان شوند. خب تبیین اسلام که چه مزایایی دارد هم اهمیت دارد. گاهی اوقات فردی می‌خواهد با یک مسلمانی ازدواج کند. این خانم مسلمان می‌گوید که من مسلمان هستم و تا زمانی که تو مسلمان نشوی، من با تو ازدواج نمی‌کنم، چه ایرانی و چه غیرایرانی باشد. ما خانمی را داشتیم که اهل اندونزی بود و می‌خواست با یک مسیحی ازدواج کند. آن خانم مسلمان اندونزیایی به آن مرد مسیحی شرط می‌کرد که تو بایستی مسلمان شوی. این فرد مسیحی وقتی پیش ما آمد، برای او تبیین می‌کردیم که اسلام و اصول اسلام چیست، سطح معرفت او ارتقاء می‌یافت و اسلام می‌آورد و بعد هم ازدواج می‌کرد.

ابنا: آیا خاطره‌ای از چگونگی و نوع عزاداری مسلمانان در اروپا دارید؟

مسلمانان مختلف هستند، بعضی‌ها مثل ایرانی‌ها تجمعاتی دارند که خیلی هم خوب است. در ایام عزاداری خود سفارت معمولاً متصدی امر می‌شود و ایرانی و غیرایرانی را هم می‌پذیرد و عزاداری می‌کنند. اما بعضی از عزاداری‌ها از طرف پاکستانی‌ها است که عزاداری‌های خودشان است و به اصطلاح خیلی شور دارد.

ابنا: حضرتعالی در کشورهای مختلف جهان از جمله کشور اندونزی تدریس و کنفرانس داشتید، مقداری از خاطرات آن ایام را بفرمایید.

آن یک بحث مفصلی دارد. من یک دفترچه خاطرات در رابطه با اندونزی دارم. دانشگاه ممهورا در اندونزی برای تدریس عرفان اسلامی و فلسفه‌ی اسلامی از من دعوت کردند و من ۱۵ روز در آنجا تدریس فشرده‌ای داشتم، یعنی درس‌های دیگرشان را تعطیل کرده بودند و همه‌ی اوقات‌شان را گذاشته بودند که من صبح و عصر تدریس کنم و بعد هم به دانشگاه‌های مختلفی که در آنجا بود اعلام کردند که فلانی آمده است و یک رزومه‌ای هم از من منتشر کردند، آن‌ها هم دعوت کردند و من توانستم به ۷ مورد از آن‌ها قول دهم که در ۷ روز شرکت کنم. راجع به مباحث اسلامی بود، گفتگوها و سؤال و جواب‌های جالبی هم بود که من جمع‌آوری کرده‌ام.

امروز با این مسائلی که هست می‌توانیم بهتر از این درصدد تبلیغ و تبیین اسلام و تبیین تشیع در دنیا باشیم.

گفت‌وگوی ابنا با آیت‌الله عبدخدایی/ از حوزه مشهد مقدس تا تصدی سفارت ایران در واتیکان/ یادی از فدائیان اسلام و نقد و نظر درباره مکتب تفکیک

ابنا: حضرتعالی فقط در دانشگاه‌های کشور اندونزی تدریس داشتید یا در کشورهای دیگر هم تدریس داشتید؟

کشورهای دیگر را در خاطر ندارم، اما کنفرانس داشته‌ام. در کنفرانس‌های بین‌المللی شرکت کرده‌ام. دو مرتبه در یونسکو شرکت داشتم، یک مرتبه در یونیدو بودم، سه مرتبه در بین‌المجالس در اسپانیا در اجلاس عمومی سخنرانی هم داشتم.

ابنا: در زمانی که در کشور اندونزی حضور داشتید، آیا در رابطه با مذهب حقه‌ی شیعه هم با دانشجویان صحبتی می‌کردید؟ آیا این صحبت‌ها تأثیرگذار بود و کسی در آنجا شیعه شد؟

تأثیرگذار بود ولی شیعه نشدند. به این سادگی شیعه نمی‌شوند ولی اظهار علاقه می‌کردند.

ابنا: به عنوان سؤال آخر بفرمایید که دیدگاه بزرگان واتیکان و مسیحیت نسبت به یهودیت و خاصتاً رژیم صهیونیستی چگونه بود؟

به این سادگی نمی‌توان به دست آورد. آن‌ها هم منافع خودشان را حساب می‌کنند و اینکه برخوردشان با یهودیت چطور بوده است. به صورت مطلق نمی‌توان گفت. چون یک مسئله‌ی پیچیده‌ی سیاسی است. اینکه مثلاً سفیر بخواهد این را از یک کاردینال بپرسد، او به سادگی به سفیر پاسخ نمی‌دهد.

ابنا: برداشت خود حضرتعالی از دیدگاه آن‌ها نسبت به یهودیت و رژیم صهیونیستی چگونه بود؟

زمانی که ما در واتیکان بودیم، یک جمعیتی به عنوان سفرای کشورهای اسلامی در واتیکان تشکیل دادیم، مثل انجمن اسلامی تشکیل دادیم. بعداً صحبت رئیس شد، رئیس سُنّی که در آنجا بود…، چون طبیعتاً وقتی می‌خواهند رئیس انتخاب کنند، کسی که سابقه‌ی سفارت بیشتری داشته باشد، او را انتخاب می‌کنند. سفیر عراق بود و من حاضر نبودم که او رئیس باشد، ولی سابقه‌ی سفارت او بیشتر بود. منتها یک استدلالی کردم و گفتم ما جزئی از سازمان کنفرانس اسلامی هستیم. در آنجا تمامی کشورهای اسلامی عضویت دارند و سازمان کنفرانس اسلامی هم مافوق ما است. رئیس سازمان کنفرانس اسلامی رئیس جمهور ایران است. ما نمی‌توانیم برای خودمان رئیسی انتخاب کنیم که در نقطه‌ی مقابل او باشد. در آن زمان هم آقای خاتمی رئیس جمهور ما بود. این برای آن‌ها جا افتاد که ما جزء سازمان کنفرانس اسلامی هستیم و این جمعیت نمی‌تواند بر خلاف نظریه‌ی آن سازمان حرکت کند و لذا به من رأی دادند و من رئیس آنجا شدم. در مسائلی که در رابطه با اسلام بود و واتیکان می‌خواست اقدامی کند ما شرکت می‌کردیم و تذکر می‌دادیم، از جمله پاپ می‌خواست به فلسطین برود. ما رفتیم و وزیر دربار را دیدیم، با او گفتگو کردیم، خیلی منطقی و استدلالی توضیح دادیم که خوب نیست پاپ در اینجا ترویجی از یهودیت داشته باشد، چون مسلمانان گلایه‌مند می‌شوند. این برای او جا افتاد که نبایستی یک‌بُعدی نگاه کند. او هم خیلی دست به عصا راه رفت که ترویجی از یهودیت نباشد و ما هم نگاه می‌کردیم و می‌دیدیم که همین‌طوری است. او این قول را به ما داد.

ابنا: حاج‌آقا، از فرصتی که برای ما قرار دادید متشکریم، اگر نکته‌ای هست بفرمایید استفاده می‌کنیم.

نکته‌ای که من می‌خواهم عرض کنم این است که ما تا می‌توانیم بایستی ایجاد مودت و محبت فیمابین افراد داشته باشیم. در جهان افراد مختلف هستند، یک عده‌ای فقط از نظر انسانیت با ما مشترک هستند، او هم بشر است، ما هم بشر هستیم. در بشریت شریک ما هستند و هیچ اشتراک دینی و معنوی نداریم. بعضی هستند که اشتراک دینی و معنوی با ما دارند مثل مسیحی‌ها، بعضی هم اشتراک اسلامی با ما دارند مثل اهل تسنن، بعضی هم اشتراک مذهبی با ما دارند مثل شیعیان. ما باید برای همه‌ی این‌ها برنامه‌ریزی داشته باشیم. آن چیزی که همین الان دشمن بشریت است ظلم، جنایت و طاغوت است و او نقشه می‌کشد که این همه به ملت‌ها ظلم و ستم شود. اگر انسان باشد که این همه کشتار در فلسطین انجام نمی‌دهد. ببینید از ابتدا که حمله به غزه شروع شده تا الان چقدر کودک کشته شده، چقدر خانواده‌ها بی‌سرپرست شدند، همه‌ی این‌ها هست.

ما در اولین قدم بایستی یک وحدتی مابین ملل ایجاد کنیم. کسانی که انسانیت دارند در راه دفاع از انسانیت و حقوق انسانیت با هم اشتراک مساعی داشته باشند، کسانی که وحدت دینی دارند و خدا را پرستش می‌کنند، در این راه اشتراک مساعی داشته باشند، کسانی که وحدت اسلامی دارند در راه اسلام اشتراک مساعی داشته باشند. به منافع اسلامی، منافع دینی، منافع مردمی و انسانی‌شان دعوت کنیم و این خیلی کار مهمی است. این دیالوگ خیلی مهم است. دشمن هم می‌خواهد که ما برخلاف این باشیم، می‌گوید: تفرقه بیانداز و حکومت کن. ولی ما توصیه به اتحاد می‌کنیم.

مخصوصاً به رسانه‌ی شما توصیه می‌کنم که مابین شیعیان جهان وحدتی ایجاد کنند. اطلاعاتی کسب کنند، نیازهای این‌ها را به دست بیاورند، بعضی‌ها در چه شرایط سختی هستند، خیلی ناگوار هستند، در اقلیت هستند، مورد حملات قرار می‌گیرند، از این‌ها دفاع شود.

باز هم توصیه می‌کنم که شناخت‌تان را از دنیای تشیع زیاد کنید، به گرفتاری‌های آن‌ها و رفع گرفتاری‌های آن‌ها فکر کنید و نقشه بکشید، مثلاً در رابطه با شیعیان یک عده علوی هستند، یک عده زیدی هستند، همه‌ی این‌ها را زیر یک چتر جمع کنید که برای مشکلات یکدیگر فکر کنند و برای نجات یکدیگر نقشه داشته باشند.

ابنا: از توصیه‌تان ممنونیم.

موفق باشید.

........................

پایان پیام

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha