به گزارش خبرگزاری بینالمللی اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ نشست تخصصی «تحلیل روند مهاجرت جوانان شیعه افغانستان» با حضور دو تن از اساتید افغانستانی، دکتر «امان الله فصیحی» استاد دانشگاه و کارشناس مسائل فرهنگی و دکتر «محمد جمعه امینی» پژوهشگر و کارشناس حوزه مهاجرت در خبرگزاری ابنا برگزار شد.
در بخش اول این نشست، دکتر امینی به تأثیرات تغییر حاکمیت افغانستان در تابستان ۱۴۰۰ بر این موج مهاجرت و آثار این مهاجرت بر جوانان شیعه این کشور پرداخت:
شیعیان افغانستان در دوره بیست ساله جمهوریت:
در دورهی ۱۳۸۰ تا ۱۴۰۰ که به عنوان دورهی جمهوریت در افغانستان معروف است، یک فرصتی برای تحصیلکردگان شیعهی افغانستان ایجاد شد. پایه و اساس رشد و ترقی تحصیلکردگان شیعهی افغانستان این بود که اکثر اینها تحصیلکردگان دانشگاهها و حوزههای علمیهی ایران بودند، این مهمترین ویژگی آنها است. دوستانی که از ایران فارغالتحصیل شدند در بخشهای مختلف تأثیرات بسیار ژرفی را در افغانستان ایجاد کردند. در چند نقطهای که من میدانم در دو بخش آموزش عمومی و آموزش عالی تقریبا توانستند یک پایه و اساس جدیدی را برای روند علم و آموزش در افغانستان پایهریزی کنند. در آموزش عمومی که همان وزارت آموزش و پرورش در ایران و وزارت «معارف» در افغانستان هست، دوستان فارغالتحصیل ما از دانشگاه علامه طباطبایی، شریف، دانشگاه تهران و شهید بهشتی توانستند در برنامهریزی و شکلگیری وزارت معارف و همچنین تحول و نوشتن برنامههای ۵-۱۰ و ۲۰ سالهی وزارت نقش عمدهای را ایفا کنند. اصلا وقتی که فارغالتحصیلان شیعهی ما از ایران وارد نهاد آموزش و پرورش شدند، وزارت آموزش و پرورش متحول شد، متون درسی متحول شد، روند خود ساختار بروکراسی اداری متحول شد و اصولا فارغالتحصیلان ایران یک توانمندی بسیار زیادی از خودشان در شکلگیری یک نهاد آموزشی جدید در افغانستان که هم بر پایهی ارزشهای دینی باشد و هم بر پایهی دستاوردها و دادههای علمی باشد و هم متناسب با آداب و سنن و فرهنگ افغانستان باشد توانستند خدمات شایانی را انجام دهند. به نحوی که فارغالتحصیلان این دوره به راحتی در دانشگاههای خارج از کشور افغانستان توانستند یک آموزش بعدی خیلی موفقی را پیش رو داشته باشند و طی کنند.
نهاد دومی که فارغالتحصیلان شیعهای که از ایران رفتند در آن بسیار مؤثر بود، وزارت تحصیلات عالی بود. نظام جدید سنجش تحصیلی مرهون همین دوستانی است که از ایران رفتند. علاوه بر اینکه تأثیرات کیفی زیادی که در نحوهی تدوین متون درسی، ارائهی سرفصلهای جدید برای آموزش عالی در افغانستان انجام دادند، افغانستان را وارد عرصهی تازهای کرد.
اما در این دو عرصه و همچنین در بخش شرکتهای تخصصی مثل وزارت آب و برق، وزارت مخابرات و همچنین وزارت مالیه و همچنین اقتصاد هم فارغالتحصیلان شیعهی ما توانستند از جایگاه خوبی برخوردار شوند. نه اینکه واقعا یک عزم سیاسی خیلی روشنی در این قضیه باشد، اما مهم توانمندی و تخصصی بود که این دوستان داشتند. پس دورهی جمهوریت برای فارغالتحصیلان افغانستان و عموم شیعیان افغانستان یک فرصت طلایی بود.
آزادیهای مذهبی در حد خیلی زیادی در این دوره شکل گرفت. فقه شیعه وارد متون درسی و کتابها شد، هم در وزارت معارف و هم در تحصیلات عالی وارد شد. در قانون اساسی جایگاه پیدا کردیم، همچنین زبان ما که فارسی دری باشد در ساختار سیاسی افغانستان به صورت رسمی پذیرفته شد.
تاثیرات تغییر حاکمیت در افغانستان در سال ۱۴۰۰:
اتفاقات سال ۱۴۰۰ با تحولات جدیدی که در افغانستان ایجاد شد، در واقع ما را بسیار به قهقرا و عقب برد. یعنی ما اگر بخواهیم منصفانه در این قضیه صحبت کنیم، ما شاید به بیش از ۱۰۰ سال پیش در افغانستان برگشتهایم و داریم همه چیز را از نقطهی صفر شروع میکنیم. تا سال ۱۴۰۰ روند مهاجرت روند معکوس بود. از بسیاری از کشورها مهاجرین افغانستانی به کشورشان باز میگشتند، از جمله در ایران این روند، روند معکوس بود و ما نه تنها ورود مهاجر جدید نداشتیم، بلکه مهاجران ما و کسانی که توانمندی علمی، توانمندی فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی داشتند، بخش عمدهای از آنها به افغانستان برمیگشتند و یا حداقل بخشی از خانواده در افغانستان برای ایجاد کار، شغل و مسائل دیگر مستقر میشد.
موج مهاجرت بعد از روی کار آمدن طالبان:
بعد از تحولات ۱۴۰۰ این روند به شدت تغییر کرد و تعداد مهاجرین ما در کل کشورهای دنیا به ۲ برابر رسید، یعنی اگر تا سال ۱۴۰۰ در کل دنیا حدود ۵ تا ۶ میلیون نفر مهاجر داشتیم، امروز که من آمارها را مطالعه میکردم، الان کل مهاجرین ما در دنیا نزدیک به ۱۳ میلیون نفر است، یعنی شاید نزدیک به یکسوم کل جمعیت کشور هستند.
اما تفاوتهایی که مهاجرین ما با دورههای قبلی مثل ۱۳۵۸، ۱۳۷۱ و ۱۳۷۶ دارد این است که مهاجرین ما از حیث تحصیلات بسیار رشد کردهاند. بسیاری از کسانی که مهاجرت کردند، دورههای عالی لیسانس، فوقلیسانس و دکتری را در کشورهای جهان مثل اروپا، آمریکا، ژاپن و کشورهای دیگر طی کردند. از لحاظ اقتصادی ما یک رشد نسبتا خوبی را در دورهی جمهوریت داشتیم. مهاجرین اقتصادی ما مهاجرینی هستند که توانمند هستند. صاحبان حرفه و کارآفرینان ما، کسانی که صنایع جدید را در افغانستان ایجاد کرده بودند هم در این مهاجرین جدید وجود دارند. پس هم از لحاظ تعداد و هم از لحاظ کیفیت مهاجرین ما بسیار مهاجرین متفاوتی شدهاند.
آثار مهاجرت جوانان شیعه در داخل افغانستان:
آثار و پیامدهای تحول در جامعهی ما در قدم اول از دست دادن شغل است. تعداد زیادی از مهاجرین ما ابزارهای سادهی لازم برای زندگی را از دست دادهاند. خانوادههای مهاجری که آمدهاند، اکثرا ۲-۳ نفر در مشاغل دولتی و غیردولتی مشغول کار بودند و خانوادههای ما متکی به درآمد آنها بود که با تحولات جدید این منبع درآمدی و اقتصاد خانواده را از دست دادند و مجبور به مهاجرت میشوند. آموزش زنان از بخش زیادی از جامعه حذف شدند و به تبع آن مشاغل مرتبط با زنان بسیار آسیب دیده است، مثل آموزش و پرورش، تحصیلات عالی، اساتید دانشگاه، پزشکان، کارکنان عالی دولتی و همچنین شاغلان در نهادهای بینالمللی. بخش دوم مهاجرین که آسیب دیدهاند، مهاجرین امنیتی هستند، کارکنان نیروهای مسلح، نیروهای امنیتی، پلیس، بخشی از مهاجرین را این مهاجرین تشکیل میدهند که بالتبع در تحولات اخیر آسیبهای فراوانی دیدهاند. من در مدت اخیر که تعقیب میکنم، بسیاری از نیروهای امنیتی که از ایران بازگشت داده شدهاند، در داخل افغانستان متأسفانه جان خود را از دست دادهاند که چند مورد اخیرش در تخار، در میمنه و غزنی بوده که اینها رسانهای هم شده است. آخرین مورد در هرات بود که بعد از بازگشت متأسفانه جان خودش را از دست میدهد.
فعالین اقتصادی طیف سومی هستند که کسبوکار آنها آسیب دیده است. بخش عمدهای از کسبوکار افغانستان متکی به کمکهای نهادهای بینالمللی و سرمایهگذاریهایی بود که در این ۲۰ سال شده بود، این طیف هم به مهاجرین اضافه شدند.
دستهی چهارم که خیلی قابل توجه است، شخصیتهای سیاسی و اجتماعی ما بودند، کسانی که در ارگانهای سیاسی و نهادهای عالی دولتی مشغول به کار بودند و فعالین احزاب سیاسی بودند که اینها هم مجبور به مهاجرت شدند.
بنابراین طیف کمّی و کیفی مهاجرین ما با دورههای دههی ۶۰ و ۷۰ بسیار متفاوت است. این از نتایج کوتاهمدت این مهاجرتها بود.
آثار مهاجرت برای خود مهاجر:
اما دربارهی پیامدها باید بگویم که مهاجرت یک پدیدهی یک بُعدی نیست که فقط صرف انتقال دائم یا موقت یک فرد از نقطهای به نقطهی دیگر باشد. مهاجرینی که به کشورهای مختلف آمدند، اینها قطعا با آثار و پیامدهای اجتماعی، فرهنگی، دینی و مذهبی هم روبهرو خواهند شد.
اما آثار بلندمدت را بگوییم. اینکه در نهایت در طی ۱۰ یا ۲۰ سال دیگر چه تحولاتی برای اینها اتفاق میافتد، بستگی به برنامههایی دارد که در کشورهای میزبان وجود دارد. یکی از تفاوتهایی که وجود دارد این است که سهم ایران از این مهاجرین فرهنگی، سیاسی و اجتماعی بسیار اندک است. کشورهایی مثل ایتالیا، آلمان، ترکیه و حتی امارات و بعد از آن آمریکا، ژاپن، کانادا بیشترین پذیرای طیفهای سیاسی، فرهنگی و اساتید دانشگاه بودند. برخلاف انتظاری که ما داشتیم که شاید جمهوری اسلامی ایران پناهگاه و مأمن بسیاری از مهاجرین ما باشد، اما با وضعیتی که در ایران وجود دارد و با موج مهاجرستیزی که وجود دارد، قطعا بسیاری از مهاجرین شیعهی ما به خاطر وضعیت موجود تمایلی به مهاجرت به ایران ندارند. امروز مهاجرین ما در ایران حتی با ثبتنام در سامانهی سهما برای ثبتنام دانشآموزان خودشان با مشکل مواجه هستند. سال گذشته همه کد یکتا گرفتند، اما کد یکتایی که الان وارد سیستم سهما میکنند خوانده نمیشود. خیلی جالب است، یعنی سال گذشته کد گرفتند منتها امسال این کد عمل نمیکند. این نکتهی خیلی جالبی است.
این در کل وضعیت جامعهی ما است. اما اینکه در نهایت بر سر جامعهی شیعه در کشورهای مختلف چه خواهد آمد، باید این را بگویم که یک بخشی به انگیزههای فردی افراد برمیگردد. وقتی من از دوستانی که در کشورهای اروپایی هستند، میپرسم، همهی آنها دغدغهی مسائل فرهنگی، مذهبی و دینی خودشان را دارند، با چالشها و آثار و پیامدهای بلندمدت مهاجرت آشنا هستند و آن را میفهمند. اما اینکه چه کاری از دست اینها برمیآید در آن نظامی که مبتنی بر سرمایه داری و کار هست و مردم فراغت کافی برای مسائل فکری و فرهنگی و اعتقادی خودشان ندارند، پاسخ دادن به این سؤال که چه بر سر آنها خواهد آمد، پاسخ مشکلی است. اما من روند مشارکت شیعیان را در مراسمهای مختلفی که به مناسبت عاشورا و محرم برگزار شد، پیگیری میکردم، حضور شیعیان و هزارههای افغانستان در مراسمات عزاداری بسیار پررنگ است. به اعتراف بسیاری از مسئولین ایران مخاطبان اکثر مراکز اسلامی که در اروپا و انگلستان وجود دارد، شیعیان افغانستانی هستند. بنابراین آدم در کل میتواند این را احساس کند که میزان دغدغهی مردم ما نسبت به مسائل دینی بسیار عمیق است اما شرایط به آن نحوی نیست که تنها تصمیمگیرنده آنها باشند، نهادهای دولتی هم تصمیمگیرنده هستند، مثل قضیهای که اخیرا برای مرکز اسلامی هامبورگ و مسجد امام علی(ع) اتفاق افتاده که دولت آلمان فعالیتهایش را متوقف کرد.
در ادامه نشست دکتر فصیحی نیز با بیان تفاوتهای این دوره مهاجرت افغانستانیها با ادوار گذشته، به آسیبهایی که این مهاجرت به مردم و نخبگان افغانستان وارد کرده است پرداخت:
تفاوت مهاجرت این دوره شیعیان با ادوار قبل:
به نظر من اتفاقی که این دفعه افتاده برخلاف مهاجرتهای ادوارهای قبلی است و این بار با یک طردشدگی مواجه هستیم. دفعات قبلی که مهاجرت صورت گرفته، یک مشکلاتی وجود داشته که فرد رها کرده و آمده است. اما ایندفعه اساسا رانده شده است، یعنی اگر آدمی هم میخواست بماند نمیتوانست بماند، چون در اختیار او نبود. دفعات قبل از بالا خانههای مردم را بمباران میکردند و مردم میآمدند. اما اگر در گوشهای مینشستند شاید چنین خطری آنها را تهدید نمیکرد، اما ایندفعه به خصوص نخبگان رانده شدهاند.
از دست رفتن سرمایه انسانی نخبه، بزرگترین آسب مهاجرت این دوره:
دومین نکته، سرمایهی انسانی است. شما میبینید که اساس توسعه و گفتمان غالبی که امروز بر مبنای آن توسعه سازماندهی شده و در کشورهای مختلف مبنای توسعه قرار گرفته است، سرمایهی انسانی است. یعنی هر جامعهای که از نظر سرمایهی انسانی دست برتری داشته باشد در امر توسعه پیشگام است. وقتی ما در مورد سرمایهی انسانی بحث میکنیم، هم بحث کمیت یک جمعیت مطرح است، یعنی یک جامعه چه مقدار کمیت جمعیتی دارد و هم از نظر کیفیت مطرح است، یعنی هر اندازه که کیفیت جمعیت، خصوصا از نظر فکری و اندیشهای و دانشی در مرتبهی بالایی قرار بگیرد، به همان مقدار و به همان مقیاس امکان توسعه، رشد و پیشرفت آن بیشتر است.
نکتهی سوم، ویژگیهای سرمایهی انسانی بود که شیعیان در افغانستان از دست دادند. عموم مهاجرتی که ایندفعه صورت گرفت، اولا نسلی بودند که واقعا اهل علم بودند. اینها یا در دانشگاه حضور داشتند که بعدا بحث میکنم. نوعا افرادی بودند که سطح تحصیلاتشان بالا بود. شما در جریان باشید که در نظام جمهوری اسلامی افغانستان در این ۲۰ سال، هر کسی که در جایی میخواست کاری بگیرد حداقل باید لیسانس میداشت، یعنی این شرط ابتدایی بود، نوعا کسانی که رفتند، اینها حداقل کارشناسی ارشد داشتند، در یک کشوری مثل افغانستان که نرخ سواد فوقالعاده پایین است و سالهای متوالی جنگ و خشونت در آنجا حاکم بوده است، چنین نسلی خیلی سرمایهی بزرگی در آن کشور بود. خود من استاد دانشگاه بودم و در دانشگاه فعالیت داشتم و میدیدم که چه کسانی رفتند و در چه سطحی قرار داشتند. علاوه بر تحصیلات دانشگاهی، چون نوعا در جاهایی کار میکردند، اینها دورههای ویژه در کشورهای مختلف دیده بودند.
ثانیا تجربهی عملی داشتند. یعنی اینها صرفا افراد درسخوانده و کتابخوانده نبودند که بعد در میدان بیاندازیم که نتوانند راه را پیدا کنند، نوعا اینها افرادی بودند که کار میکردند، وقتی میگوییم اهل تجربه بود، یعنی یا تجربهی تدریس داشت، یا تجربهی پژوهش داشت، یا تجربهی اداره داشت، یا تجربهی مدیریت داشت، پالیسی سازی داشت، برنامهریزی داشت، اینها بودند.
اهمیت این بحث زمانی روشن میشود که در افغانستان در دورههای مختلف این یک قانونی بود و ایندفعه هم این قانون بود که هر کسی که میخواهد وارد ادارهای شود باید تجربه و سابقهی کار داشته باشد. ما شیعیان چون در سابقه در افغانستان اساسا در اداره نبودیم و یک فرصتهای اندکی مثلا در دههی ۶۰ فراهم شده بود و یک عدهای آمده بودند و آنها هم متأسفانه بعدا به خاطر مشکلاتی که پیش آمد کشور را ترک کردند، نیروی مجرب کارورزیدهای نداشتیم. نظم جدیدی که در افغانستان شکل گرفت، رهبران سیاسی صحبت میکردند و میگفتند که ما به دنبال یک آدمی هستیم که لیسانس داشته باشد و یا سابقهی کاری در اداره داشته باشد و اداره را بفهمد، اصلا نداشتیم و سرگردان میگشتیم و واقعا هم همین بود. اما در این ۲۰ سال خلاء را پر کردیم، یعنی ما یک تجربهی کاری برای نیروهای خود فراهم کردیم، یک نیروهای اداری کارکشتهی زبدهی آشنا با اداره پرورش یافت، دیگر کسی نمیگفت شما نمیتوانید وارد اداره شوید به خاطر اینکه تجربهی کاری ندارید، نه، تجربهی کاری درست شد. وقتی که تحول جدید پیش آمد همهی اینها رفت، یعنی ما در نقطهی صفر قرار گرفتیم که اتفاقا نه تنها برای ما شیعیان، بلکه برای کل افغانستان یک ضایعه بود، برای کل این سیستم و اداره، هر کسی که باشد. این نیروی زبده و کارکشتهای که ۱۵-۲۰ سال یا ۷-۸ سال کار کرده بود، یکدفعه همه میروند، جامعه یکدفعه کاملا از سرمایههای انسانی خود خالی میشود.
به نظر من این اتفاق بسیار کشنده و دردآور است که ما این نیروها را در این ۲۰ سال تربیت کرده بودیم و یکدفعه از دست میرود و پر کردن جای اینها بسیار کار دشواری است. یعنی حداقل ۲۰ سال بگذرد که این نیروها از نظر اداری به آنها برسند، چه برسد به تحصیلاتی که آنها داشتند.
عرصههای فعالیت نخبگان شیعه که با مهاجرت تعطیل شد:
این وضعیت در کجاها اتفاق افتاد؟ عرصههای مختلفی هستند که ما اینها را لیست کردهایم، یکی از این عرصهها عرصههای دانشگاهها هستند، حداقل خود شیعیان در شهر کابل، ۱۰ تا دانشگاه داشتند که این دانشگاهها دانشگاههای برتر بودند. ما خدمات خود را برای همه ارائه کردیم، متصدیان آنها شیعیان بودند، اتفاقا برخی از رؤسای دانشگاهی ما غیرشیعه بودند، دانشجویان و محصلان ما هم از غیرشیعه بودند و اصلا تفکیکی بین آنها نبود. خود همین جوانان و خیّرین جمع شده بودند و دانشگاه درست کرده بودند و اینها دانشگاههای برتر بودند. حداقل اساتیدی که در آنجا تدریس میکردند، ارشد بودند، یعنی شاید بیش از ۹۰ درصد اساتید این دانشگاهها دکتری در رشتههای خوب داشتند. اینها کاملا صفر شدند.
به علاوهی مکاتب یا مدارس، نهادهای آموزشی غیررسمی یا خصوصی که وجود داشت که ما در آنجا «کورس» میگفتیم و یا مراکز زبانآموزی و دانشهای حرفهای، همه و همه کاملا صفر و خالی شد و به تعبیری اصلا فرمت کارخانهای شد. این هم یک خسارت دیگر بود.
در کشوری که سابقا اساسا معلم زن با کمبود مواجه بود، چه رسد به استاد دانشگاه خانم، اینها در این ۲۰ سال پرورش یافته بودند و کار میکردند، مدیر بود، معلم بود، استاد دانشگاه بود ولی یکدفعه همه رفتند. عرصهی دولت، خدمات دولتی و کشوری و... خب یکدفعه اینها را میرانند، مثلا شما در بامیان میبینید که یک نفر از شیعیان نیست. بامیانی که بیش از ۹۰ درصد جمعیت شیعه دارد، حتی شورای علمایی که در آنجا انتخاب میشود، شورای علمای اهل سنت است، یعنی اداره اینطوری پاکسازی میشود و چون برای اینها کار، شغل و امنیت نیست مجبور میشوند ترک کنند و بدترین کارها را در همین تهران انجام دهند.
در بخش محصلین، اینطوری نبود که دولت همهی امکانات را برای مردم برساند، دولت امکاناتی نداشت و تبعیضاتی هم بود، اما خود مردم آنقدر عشق و علاقه به تحصیل و آموزش پیدا کرده بودند که نمیخواستند دختر یا پسرشان بیسواد بمانند. خود من با چشم سر در دایکندی دیدم که دختران سوم و چهارم که بچه هستند و بزرگ هم نیستند، اینها از راههای بسیار شاق و صعب العبور عبور میکردند، ۲ تا ۲:۳۰ ساعت پیاده میرفتد تا به مکتب برسند. اینها بسته شد. همچنین یک ناامیدی مطلق بوجود آمد. در آن زمان دایکُندی، بامیان و این مناطق شیعهنشین بالاترین میزان مشارکت را در کنکور داشتند، امسال یک ولایت و یک استان زیر ۱۰۰ نفر متقاضی در کنکور داشتند، یعنی میبینند که اصلا ورودشان به عرصهی علم برای آنها معنا ندارد. دلیل اینکه اینها این کار را میکردند امیدی بود که همین نسل تحصیلکرده ایجاد کرده بود و میگفتند که اگر ما درس بخوانیم اینطوری میشویم. ولی اینها بههم خورد.
رسیدن به درجات بالا برای شیعه ناممکن بود
عرصه دیگر، نیروهای امنیتی و نظامی است که شامل ۳ بخش میشود. یکی پلیس، یکی اطلاعات و دیگری هم اردوی ملی یا ارتش. یک نسلی از ژنرالها، افسرها و نیروهای کارکشته در اینجا رشد کرده بودند و اصلا رسیدن به رتبهی ژنرالی بسیار کار دشواری بود، ما قبلا اصلا اینها را نداشتیم، شیعه و ژنرالی؟ شاید اینها برای شما چون در فضای باز هستید شوخی باشد، ولی برای ما اینطوری نبود، اصلا شیعه و ژنرال؟ یا مثلا استاندار شدن؟ مادران ما میگفتند: «بچهی ما کلان شود، والی بامیان شود»، یعنی پسر ما بزرگ شود و استاندار بامیان شود. استاندار شدن از آرمانهای ما و سقف انتظارات ما بود، ولی همین تحصیلکردگان و همین نیروهای ما استاندار شدند، ژنرال شدند، وزیر شدند، معاون وزیر شدند، معاون رئیس جمهور شدند و اگر فرصت میبود میتوانستند رئیس جمهور شوند و کشور را اداره کنند که تبعیضها اجازه نداد. اما این بندگان خدا به بدترین روزها گرفتار شدند، صادقانه هم خدمت میکردند. الان من نام نمیبرم که اینها الان کجا هستند، در دورترین نقاط پرت شدند.
رشد شیعیان افغانستان در عرصههای مختلف و بخش خصوصی
بحث دیگر بخش خصوصی است. افغانستان به دو قسمت دولت و بخش خصوصی تقسیم میشود. بخش خصوصی در افغانستان بسیار بزرگ بود، اقتصاد، آموزش، فرهنگ و علم. اینها در قسمت خصوصی شرکتهای بزرگی را ایجاد کرده بودند، یک نمونه شرکت عمران بود، شرکتهای بزرگ دیگری هم بودند که همین تحصیلکردگان ما کار میکردند، همه بستند و رفتند.
بخش مهم دیگر جامعهی مدنی بود که در افغانستان جامعهی مدنی شیعیان جامعهی قدرتمندی بود که اینها برای دادخواهی و عدالتخواهی فعال بودند و متاسفانه اینها هم رفتند.
رسانه و عرصهی فرهنگ در افغانستان بسیار رشد کرده بود. حالا ما با جهتگیری آدمها کاری نداریم که در هر جامعهای نگاهها متفاوت است، اما بزرگترین و قدرتمندترین رسانهها توسط بچههای شیعه مدیریت میشد.
جریانهای سیاسی را بگویم، همهی احزاب را بستند و تمام رهبران سیاسی جامعه را ترک کردند، حتی عرصهی دینی هم همینطور بودند، یعنی اساتید عمدهی علوم دینی هم مجبور شدند بروند.
در نتیجه در عرصههای مختلف نیروهای ما خالی شد و در نتیجه ما با یک فروپاشی مواجه شد، یعنی نشد که نیروهای جایگزین برود، برخی مواقع هست که نیرویی خارج میشود و نیروهایی جایگزین میشوند ولی نیروهای جایگزین وارد نشد. میخواهم اینطوری تعبیر کنم که بهترینهای ما که انگیزهی کار را داشت در این ۲۰ سال در عرصههای مختلف حضور پیدا کردند، اما با این تحولات آنها رفتند و زمینهی برگشت هم فعلا بسیار بسیار دشوار است، یعنی اقتضائات کشورهایی که رفتند، داخل افغانستان فعلا اجازه نمیدهد.
بحث دیگری که در اینجا وجود دارد، یعنی غیر از پیامد اینکه نیروها خارج شد، یک پیامد دیگری هم هست و آن پیامد، پیامد بسیار خطرناکی است و تخلیهی سرزمینی است. عامهی مردم فکر کردند که استاد دانشگاه رفت، معاون رئیس جمهور رفت، وزیر و معاون وزیر رفت، قاضی هم رفت، اینها گفتند که دیگر جایی برای زندگی نیست و ما هم وسایلمان را جمع کنیم و برویم. اینها هم تخلیه کردند. الان مناطق ما با تخلیهی انسانی مواجه میشوند و این بسیار خطرناک است.
وضعیت شیعیان در عالم مهاجرت:
خود اینها در کشورهای مختلف چه میشوند؟ نوعا زبدههای ما اعم از نظامیها، نیروهای فکری و فرهنگی به کشورهای دیگر رفتند، یعنی بردند. در یک پرواز در همان شبانهروز ابتدایی بیش از ۳۰۰ نفر به ایتالیا رفتند، یعنی پرواز چارتر آماده کردند و اینها را بردند. کلا اساتید دانشگاه را بردند.
مسألهای که اینها دارند، مسأله هویتی است. ببینید نسل ما در آن کشورها که رفتند، آن نسلی که در سنین بالا هستند واقعا هویت خودشان را حفظ کردهاند. این اتفاقا خیلی جای امیدواری است. اکثرا اینطور هستند، البته جوانانی هم هستند که دچار بیهویتی شدهاند. شاید یکی از دلایلش این بوده که اینها با خانواده رفتهاند و در آنجا هم انجمنهای خودشان را داشتهاند. الان بزرگترین اجتماعات مذهبی در استرالیا مربوط به شیعیان افغانستان است که هر سال از قم و کابل روحانی دعوت میکنند.
بعد هم آنها کنشگریهای اجتماعی است، یعنی مثلا در محرم به خیابان میآیند. در مناسبتهایی مثل شهادت شهید مزاری، اینها برنامهی خود را میگیرند، روزهایی که مثلا روز فرهنگ هزاره هست، اینها را برگزار میکنند و انعکاس میدهند و یک نوع حفظ هویت هست. اما این هم یک واقعیتی است که بالأخره برای نسلهای بعدی خطر وجود دارد. چون آن نسلی که در مدرسه وارد میشود، درس میخواند، رشد میکند، اینها در جامعه هضم میشوند و فرهنگپذیری صورت میگیرد. بنابراین این نسل ما میتواند مایهی دلگرمی برای ما باشد، چنانکه یک عدهای که قبلا رفتند از همین مهاجرین ما از کشورهای مختلف به افغانستان برای خانوادههای خود پول میفرستادند. اما این بار این نسل بزرگسال میتواند هویت خودش را حفظ کند و انگیزه و دغدغهی برگشت هم داشته باشد، اما برگشت آنها سخت است و اقتضائات کشورها اجازه نمیدهد، اما نسلهای بعدی آنها طبیعی است، کسی ملامت نمیکند.
نکتهی دیگر که به نظر ما ایندفعه مهم است که در برگشت اینها میتواند تأثیرگذار باشد، بردن خانوادههای اینها است، یعنی اینها که ایندفعه رفتند با خانوادهها رفتند، حتی کسی که خودش در معرض خطر و تهدید بود، خودش رفت و بعد والدین و پدر و مادرش را هم برد و این یک خطری است، یعنی امکان برگشت اینها کم است و برنمیگردند.
نقش تحصیلکردگان ایران در افغانستان:
نوعا نیروهایی که در افغانستان درخشیدند، همین محصلینی بودند که در سالهای دههی ۶۰ و ۷۰ با تمام مشکلاتی که وجود داشت، در اینجا درس خوانده بودند. افغانستان را همینها اداره میکردند، یعنی ما کمتر نیرویی داشتیم که در غرب تحصیلات داشته باشند، حتی از غرب برگشتههای ما همینها بودند که به اینجا آمده بودند و دوباره برگشته بودند. اینها موفق بودند، من در دانشگاه و اداره خودم اینها را میدیدم و اتفاقا زبدههای ما همینها بودند.
اما اتفاقی که افتاد این بود که در دو مرحله هم در سال ۲۰۱۵ آلمان و کشورهای اروپایی درهای خود را باز کردند و حجم وسیعی از نیروهای ما را بردند. در سال ۲۰۱۴-۲۰۱۵ یک اتفاقی در افغانستان افتاد و آن خروج نیروهای نخبه بود. یک همهمهای ایجاد شد که بالأخره ممکن است دچار فروپاشی شود. اینها گفتند که ما میرویم. یک عدهای رفتند و یک عدهای هم به صورت قاچاق رفتند، یعنی دوستان ما که از مرز ایران و ترکیه رفتند، میگفتند ما از آبها که میگذشتیم، اساسا اتوبوس آماده بود، بلاتشبیه مثل مراسم اربعین بود و ما ظرف دو هفته به آلمان رسیدیم. به آنجا میرفتیم و آب و نان و امکانات و همه چیز بود. این دفعه این نیروها، نیروهایی بودند که در ایران درس خوانده بودند، در افغانستان تجربه دیده بودند، اما آنها بردند و استفاده کردند و این بسیار بسیار آسیب است. کسانی بودند که انصافا دوباره انتخاب اولشان ایران بود. میگفتند تا مدتی که وضعیت افغانستان سروسامان پیدا کند به ایران میرویم و بعد برمیگردیم. این خوب هم بود، چون کسی که به ایران بیاید برمیگردد. اما اینها امکان ماندن در ایران را نداشتند و رفتند. یک مثال برای شما بزنم، آقایی به نام رحیمی است که او طلبه بود و در اصفهان یک باشگاه ورزشی تکواندو داشت. این آدم سال ۸۰ از اینجا به استرالیا رفت. الان نمایندهی استرالیا در ورزش یک هزارهی شیعهی افغانستانی تحصیلکردهی ایران است. او سال گذشته آمده بود و من او را دیدم.
اینجا در اصفهان اجازهی باشگاه نمیدادند، چرا او نمیتواند در اینجا سرمایه بیاورد و فرصت داشته باشد؟ اینها آسیبهایی است که ما شیعیان در کل دنیا میبینیم. یا همین آقای روح الله نیکپا یک بچهی فقیری بود که در اینجا درس خواند و ورزش یاد گرفت، الان برای خود در نیوزلند کسی است. ما نمیتوانیم نیروها را جذب کنیم و نیروها را نگه داریم.
در ادامه نشست دکتر محمد جمعه امینی به ارائه مساله مهاجرت در ایران پرداخت و انواع نگاه به مهاجران را در ایران تشریح و بر مسأله نگاه فرصتمحور به اتباع به جای نگاه تحدیدمحور تأکید کرد:
نگاههای مختلف کشورهای میزبان به مهاجر و پدیده مهاجرت
اینکه هر کشوری از پتانسیل مهاجرین چطور میتواند استفاده کند، به راهبرد و نگاه بلندمدت هر کشور بستگی دارد. برخی از کشورها مهاجرین را به عنوان یک نقطهی قوت میبینند و بعضی کشورها هم نقطه ضعف میبینند، برخی کشورها مهاجرین را به عنوان یک فرصت میبینند و برخی کشورها هم به عنوان یک تهدید میبینند.
نگاه به مهاجرین افغانستانی در ایران
به نظر من برای اینکه بتوان از ظرفیت و پتانسیل مهاجرین استفاده کرد چند پیش شرط لازم است:
اول، ما نگاهمان را به مهاجرین به عنوان یک نقطه قوت و یک فرصت تغییر دهیم. کسانی که با مهاجرین افغانستانی در ایران برخورد دارند و در تعامل هستند، برای همه روشن است که عموم مهاجرین ما مهاجرین تولیدکننده هستند. برخلاف کشورهای دیگر که با خرج دولت و با کمکهای اجتماعی زندگی میکنند، در ایران مهاجرین ما از کمکهای اجتماعی خاصی برخوردار نیستند، غیر از مسئلهای که اخیرا در آموزش تغییراتی ایجاد شده که آموزش ما با تسهیلات بهتری است. اما در بخشهای مختلف هنوز مهاجر به عنوان یک سربار اجتماعی تلقی میشود. الان نرخ خدمات حمل و نقل در قطارها برای اتباع خارجی که شامل مهاجرین ما هم میشود ۵۰ درصد افزایش پیدا کرده است. سال گذشته نرخ خدمات بهداشتی و بیمارستانی هم برای مهاجرین چند برابر شده است. همهی اینها نشان میدهد که یک استراتژی مدون بلندمدت نسبت به این وجود ندارد.
راهکار دوم، نگاه علمی به قضیه است. اگر ما آن پتانسیلهای مثبت مهاجرین را نمیبینیم، حداقل یک نگاه علمی به قضیه بکنیم و از ابعاد مختلف به قضیهی مهاجرت نگاه کنیم و پدیدهی مهاجرت را یک پدیدهی صرفا امنیتی یا صرفا اقتصادی نبینیم، یک پدیدهای ببینیم که دارای ابعاد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است. دارای یکسری دستاوردهایی هست، دارای یکسری هزینههایی هست و ابعاد مختلف قضیه را ببینیم.
سومین نکتهای که میتواند در جمهوری اسلامی ایران کمک کند تا پدیدهی مهاجرت بهتر فهم شود، توجه به ارزشهای انسانی و دینی مشترک بین دو کشور است. حداقل ما بر اساس ارزشهای ایرانی پدیدهی مهاجرت را بررسی کنیم و حتی اگر مبتنی بر ارزشهای جامعهی ایرانی هم باشد، ما به یکسری رویکردها و راهکارهایی در این قضیه میرسیم. اما برداشت من این است که هیچ نوع تصور روشنی نسبت به مهاجرین وجود ندارد. این عدم وجود یک تصور روشن از مهاجرین باعث شده که ما آن دستاوردهایی که باید از پدیدهی مهاجرین داشته باشیم، در ایران نبینیم.
بنابراین نوع دیدگاه در قضیهی مهاجرین باید یک مقداری تغییر کند تا این قضیه را ببینیم. بعد از این قضیه هم بهسازی سیمای مهاجرین در کل جامعهی ایران است. در قبل از تحولات سال ۱۴۰۰ تلاشهای خیلی خوبی در حوزهی رسانه، در حوزهی آموزش و پرورش برای بهسازی سیمای مهاجرین در نزد افکار عمومی ایران صورت گرفت. برای مثال مهاجرین نخبهی ما معرفی شدند، پزشکان، مهندسین، صنعتکاران و نخبگانی که از نظر اقتصادی و کارآفرینی زبده شدند معرفی شدند، ظرفیتهای انسانی که در حوزهی مهاجرین بود شناسایی شد، ظرفیتهای مهاجرین در پدیدههای اجتماعی مثل اربعین، مثل موکبها، مثل حضور در برنامهها و مراسمهای دینی و مذهبی یک مقدار عمده شد. تمام تحولاتی که در اواخر ۱۳۹۰ در حوزهی مهاجرین اتفاق افتاد باعث شد که نگاه عمومی مردم ایران هم به حوزهی مهاجرت تغییر کند. در سالهای اخیر به دلایل مختلف فکر میکنم این نگاه یک مقدار دچار تزلزل شده و به همین جهت یک مقدار گرایشهای منفی وجود دارد.
اما مرحلهی بعد که از همهی اینها مهمتر است داشتن یک برنامهی کلان نسبت به مهاجرین است. برخوردهای موضعی، سلیقهای، فردی، شخصی، جناحی و باندی نمیتواند یک پدیدهی بزرگ اجتماعی را حل کند، بلکه داشتن یک نگاه کلان اهمیت دارد. مهمترین ویژگی که وجود دارد جامعیت این نگاه است. من در خیلی صحبتهایی که با دوستان ایرانی هم میکنم میگویم مهم این است که نگاه جامعی به پدیدهی مهاجرت داشته باشیم و این پدیده را یکسویه ننگریم.
سپس دکتر فصیحی به برخی از مشکلاتی که شیعیان در افغانستان تحت تسلط طالبان دارند اشاره کرد و راهکارهایی برای حل این مشکلات ارائه کرد.
نه راه پس داریم و نه راه پیش...
دوستان ما که به کشورهای دیگر رفتند به خاطر مشکلاتی که در آنجا دارند میبینند، تعدادی از آنها روانی شدند، و همهی دوستان ما این خطر را درک میکنند که این وضعیتی که اتفاق افتاده به زیان جامعهی ما است و جمعی از دوستان ما تا همین اواخر هم کوشش کردند که خود را در داخل افغانستان نگه دارند اما نشد.
یک نکته این است که ما در جامعه با افراد مختلفی مواجه هستیم، ما بگوییم که شما نیایید. این بندگان خدا میگویند که شما خودتان رفتید و بعد به ما میگویید که نیایید؟ خب اینطور که نشد. از آن طرف هم وضعیت آنقدر خراب است که کسی نمیتواند بماند، یعنی اگر بمانند هر آن احتمال اینکه جانشان به خطر بیافتد هست.
مثلا از همین دوستان ما که استاد دانشگاه بودند، خب یک آدمی بود که استاد دانشگاه بود، چیز خاصی نبود و کار سیاسی هم نکرده بود، حالا هم هست، دو روز پیش او را بردند و حسابی به خدمتش رسیدند و بعد او را آزاد کردند و گفتند که سوءتفاهم است.
بعد یک نسلی بودهاند که دخترانشان در سن تحصیل بودهاند. دختران فشار میآورند، خانوادهها فشار میآورند که حداقل به جایی بروند که دخترشان درس بخواند. یعنی مجموعه عواملی هست که میراند. این بحثها هست ولی واقعیت این است که من احساس میکنم اینها یک مقدار خودتسکینی است، یعنی وقتی که آدم از یک جایی پرت شد... . خود ما در این وضعیت بعد از چند سال تازه خودمان را پیدا کردیم که کجا هستیم و با هزاران مشکل هم مواجه هستیم. دغدغه هست، گفتگوها هست، خصوصا ما شیعیان میگوییم که این چه پیامدهایی دارد. شما میدانید که یک بار در دوران عبدالرحمن همین بلا بر سرمان آمد، یعنی ما کلا از مناطق اصلی خود رانده شدیم و در کشورهای مختلف پخش شدیم و حجممان در کشور افغانستان کم شد، این بار هم دقیقا این اتفاق دارد میافتد، اما انصافا نمیتوان کار کرد، یعنی ما به بزرگان خودمان بگوییم که برگردید؟ به تحصیلکردگان خودمان بگوییم برگردید؟ خودشان هم بروند، خانوادههایشان نمیروند. کار نیست، شغل نیست، مهمتر از همه امنیت نیست، یعنی حتی کسانی بودند که رفتند ولی با مشکل مواجه شدند. این نکتهای بود که میخواستم عرض کنم.
در افغانستان متأسفانه در بهکارگیری یا استخدام یک فرد فاکتورهایی وجود دارد که یکی از آن فاکتورها قومیت است. یعنی شاید در بسیاری از موارد، یعنی ۹۰ درصد قومیت اهمیت بیشتری از دانایی دارد. یعنی یک فردی متخصص هست ولی قومی نیست، همان غیرمتخصص میرود. در شرایط موجود این وضعیت بدتر شده است. آن زمان یک رسانهای بود، یک فشارهایی بود، یک گفتگوهایی بود، یک کسانی بود که حمایت میکردند و علما بالا میرفتند. آن زمان هم وضعیت ۱۰۰ درصد آرمانی و مطلوب نبود، اما یکسری مشکلاتی بود، یکسری راهکارها و فشارها هم بود که تا حدودی مشکل را حل میکردند و به یک نقطهی تعادل میرسیدند. اما الان مشکلات دوچندان شده است، آن نیروهایی که قبلا بودند هم نیستند.
تکلیف شیعیان در وضعیت موجود
یکی از راهکارها تحولات بنیادین در افغانستان است که الان آن از عهدهی ما خارج است و معلوم نیست که چه اتفاقی میافتد. فرض بر این است که این وضعیت ادامه پیدا میکند. نظر من این است که آن دوستانی که بالأخره یکسری آموزشهایی دیدند و ظرفیتهایی دارند و از آن طرف هم چهرههای علمی هستند، حداقل در بخشهایی که در اختیار ما است، حضور پیدا کنند، مثل دانشگاههایی که باقی مانده، مکاتب یا حوزههای علمیهای که وجود دارد، در آنجاها فعال باشند، با آن کار علمی و تا حدی که ممکن است، برای اینکه جامعه کاملا از نیروهای ما خالی نشود. حالا یک عده از دوستان ما چه در عرصهی دینی و چه در عرصهی دانشگاهها زحمت هم میکشند و اجازه ندادهاند که آن چراغ خاموش شود. اما در این شرایط که ما انتظار داشته باشیم که مثل دورههای قبل زمینه برای ما فراهم باشد و ما در کارهای مهم و دولتی حضور پیدا کنیم، آن زمینه نیست و توقع هم ندارند که در آنجا باشند. اما تنها جایی که مانده همین دانشگاهها و مراکز دینی است که آن هم با رویکرد کاملا غیرسیاسی باید حضور پیدا کنند و اگر کسی با رویکرد سیاسی حضور پیدا کند مشکلساز میشود.
...............
پایان پیام/
نظر شما